فریبا داودی مهاجر
گفت و گو با قربانیان خشونت خانگی نشان می دهد در چرخه “اعمال خشونت ” ﺷﺮاﻳﻄﻲ وجود دارد ﻛـﻪ این افراد چنان اﺣﺴﺎس ﻧﺎاﻣﻨﻲ ﻣﻲﻛﻨﻨﺪ که ازحرف زدن درباره خشونت پرهیز، و با همین سکوت احتمال افزایش و تشدید خشونت علیه خود را فراهم می کنند.
گفت و گو با قربانیان نشان می دهد آن ها قادر به آفریدن بدین شرایط نیستند و هیچ برداشتی نسبت به ” شهرآینده ” و رفتارهای موقعیت ساز ندارند و این پریشانی در همه طبقات اجتماعی، تحصیلی واقتصادى قابل رد گیری است.پارادایمی تخریبی ، سراسر از ” تنش، تناقض ، استحاله ، خود فروپاشی و طرد خود ” که در خوانش های تک تک آن ها ریشه دارد. موقعیتی که آن ها را به تداوم زندگی زیرزمینی و گردابی از تخیل های فقیر و مغشوش فرا می خواند.
درک چنین موقعیتی برای افرادی که در حوزه خشونت تحقیق ، و یا در جنبش مقابله با خشونت فعالیت می کنند و حتی نسبت به آن حساسیت و مسئولیت دارند ضروریست و آن ها را از ” یله گردی ” و انگاره هایی که اسیر تعاریف ثابت و نقاط تثبیت شده است دور می کند.
انگاره هایی که نمی توان بر روی آن بناهای جدید ساخت . انگاره هایی که قادرند از جنبش های اجتماعی شکل های رقیق شده ای بسازند که در نهایت تن به بی فایدگی دهند . انگاره هایی که با تبلیغات و داوری در جا می زنند و برنامه ای برای ” عبور ” ندارند.
پارادایم ” یله گردی ” منتهی به پرسه زدن هایی بدون حرکت و ورشکستگی درمسیر” عمل اجتماعی – سیاسی ” می شود که قادر به مواجه با بحران های پیش رو نیستند و در نهایت دلسرد ، اسیر مرزهای بر ساخته از مناسبات مرد سالارانه یا دیکتاتوری تن به بخت و شانس می دهند.
دیالکتیک کتمان خشونت
روزی نیست که اخبار مربوط به خشونت بر مبنای جنسیت را در رسانه ها و خبرگزاری های رسمی ایران نخوانیم . خشونت های عریان و حداکثری که علیه زنان شکل می گیرد.
چنین اتفاق هایی خلق الساعه اتفاق نمی افتد یعنی اینطورنیست که رابطه بین زن و مردی اعم از سپهر خصوصی یا عمومی خوش و خوب باشد و یک دفعه مرد، زن را به عنوان شریک جنسی، همسر، خواهر، دختر ، کارمند و رقیب سیاسی یا هر عنوان دیگری به دلیل جنسیت و متغیرهای وابسته به آن تحت خشونت قرار دهد .
چنین رفتارهایی دارای پیشینه و زنجیره ای از اعمال خشونت آمیز است که به دلایل مختلف توسط زنان ، دوستان و یا خانواده های درگیرکتمان می شود . کتمان خشونت هم بدون هیچ شک و تردیدی سایه اش را بر چرخه معیوب خشونت پهن می کند . سایه ای سنگین که معمولا با همراهی دوستان وآشنایان و ادبیاتی که زن خوب و بد را تعریف و داوری می کند ادامه می یابد.
سایه ای که حدودش می تواند با شبکه ای از منافع ، از دست دادن ها و به دست آوردن ها رابطه داشته باشد.
همه ما با جملات زیر برای قضاوت درباره زنان در حریم خصوصی آشنا هستیم.
” چه زن خوب واهل زندگی ست، هر بلایی شوهرش به سرش بیاورد تحمل می کند”
” چه زن نجیبی ست ،شوهرش سرش هوو آورده دم نمی زند.”
” عجب زن فداکاریست برای بچه هایش می سوزد و می سازد”
” زن بسازیست ، آبرو دار است” و بسیاری تعاریف برخواسته از رسوبات سنتی ، فرهنگی ، مذهبی و قانونی که توسط سیاست گذاران عمومی از مدرسه تا رسانه و تریبون های مختلف ترویج می شود.
همه ما از این قبیل جمله ها ، مثل ها و عبارات زیاد شنیده ایم، عبارتی که در جسم و جانمان نفوذ کرده و هر از چندی پیچیده در زرورق های رنگین و با لفاظی های امروزی به روز می شود.
برای مقابله با چنین سیطره و ادبیات پر نفوذی که سال ها در فرهنگ و قانون ما رگ و ریشه دوانده تنها حفظ کردن مطالب ، خواندن کتاب ها و تحقیقات مربوط به خشونت کافی نیست چرا که محققان این رشته باید از نزدیک و چهره به چهره با قربانیان ، نجات یافته گان و شاهدان خشونت درگیرباشند تا بتوانند از تعاریف متصلب خشونت علیه زنان عبور و به رهیافت جدیدی از مفهوم خشونت یا آزار دست پیدا کنند.
رهیافت هایی متکی بر روایت های واقعی از خشونت که برای مفهوم سازی و در نظر گرفتن ظرافت هایی که خشونت اعمال یا پذیرفته می شود ضروریست.
تجربه قربانیانی که گاه از خشونت گر مانند یک پرستار نگهداری می کنند.
قربانیانی که ممکن است برای پنهان کردن تحقیری که بر آن ها رفته، خشونت و یا آزار را کتمان کنند.
قربانیانی که ازترس از دست دادن سرپناه ، خرج روزانه ، امرار معاش و امتیازاتی که دارا هستند در چرخه خشونت می مانند و آگاهانه و یا ناآگاهانه پیکان اتفاقات را از سمت خشونت گر به سمت دیگران نشانه می گیرند.
قربانیانی که برای حفظ هویت یا آبرو از خشونت گر دفاع می کنند چرا که نمی خواهند اطرافیان تصور یک قربانی را از آن ها داشته باشد و افرادی که تحمل هژمونی هایی که علیه آن ها توسط اطرافیان شکل می گیرد را ندارند و در سایه پنهان کاری زیست می کنند.
در این مسیر شاهدان خشونت را فراموش نکنیم که در بسیاری از شرایط و به همان دلایلی که ذکر کردیم رفتار خشونت گر را توجیه و حتی سعی در تطهیر چهره وی دارند . شاهدانی که حقیقت را می دانند و پنهان کاری می کنند و با توسل به عباراتی چون عرصه خصوصی همچنان خشونت را پشت درهای بسته نگه می دارند تا مبادا از پس روشن شدن واقعیت شخصیت و یا ویترینی که برای خود ساخته اند تحت الشعاع قرار گیرد. رفتارهایی که به متغیرهای مستقلی در موارد مختلف وابسته است و از یک نسخه ثابت و کلی پیروی نمی کند.
چارچوب نظری ” پرستاری از خشونت ورز ”
برای بررسی دقیق سکوت در مقابل خشونت یا ” پرستاری از خشونت ورز ” نیازمند چارچوب نظری مشخص هستیم . چارچوبی که متغیرهای چنین رفتاری را جداگانه و در ترکیب با یکدیگر بررسی ، و همواره ساختار اجتماعی – ایدئولوژیک نظام سیاسی ایران را در روند تحقیق در نظر داشته باشد.
از سوی دیگر در اکثر تحقیقات یا پایان نامه های انجام شده پیرامون خشونت در ایران تاکید بر روی عامل خشونت است ولی ما در کشوری چون ایران نیازمند تحقیقاتی درباره رفتار شناسی قربانیان در شرایط مختلف زیستی ، تحصیلات، طبقه ، مذهب و شرایط اقتصادی واجتماعی هستیم .
برای محققان خشونت ضروریست که با تفاسیر قربانیان از خشونتی که در آن زندگی می کنند آشنا باشند ، چرا که تفسیر ناظران خشونت با تفسیری که قربانیان و حتی فاعلان از خشونت دارند متفاوت است .
در چنین شرایطی است که می توان درک مشخصی از “حریم خصوصی یا عمومی” و “سپهر عمومی ، خصوصی” داشت تا بتوان مقررات و آیین نامه هایی برای حدود دخالت های اجتماعی در حوزه های مختلف طراحی و اجرا کرد.
فراموش نکنیم برای درک بهتر از حریم خصوصی و ارتباط آن با خشونت علیه زنان و کودکان نیازمند درک تاریخی ، انسان شناسانه و جامعه شناسی از این عبارت هستیم.
عبارتی که اگر درست فهمیده نشود می تواند بسیاری از ارزش های جامعه بشری را با خطر روبرو کند. می تواند مانع حفظ امنیت و سلامتی زنان، معلولان ، کودکان ، سالمندان ، مهاجران و دیگر قشرهای اجتماعی در خطر، که در حریم خصوصی زندگی می کند شود وتا بی معنی شدن اقدام ، مداخله ، نظارت ، حمایت و جرم انگاری از خشونت پیش رود و حتی کنش گری موثر برای ساختن موقعیت ها را با عناصر واژگون کننده به عقب براند.
خشونت ورزی محور و هسته اصلی مردسالاری است که با بحث خصوصی بودن حریم خانواده قدرت می گیرد، به طوریکه حرف زدن از خشونت تبدیل به امری شرم آور می شود.
امری که زنان را از فکر دادخواهی دور می کند و زنی که از نظام دادخواهی دور می شود بعضا مجبور است تا پرستاری و حمایت از خشونت ورز و مصلحت های او پیش رود و در ناخودآگاهش در مقابل خشونت گر سر کج کند آن هم در زمانی که برداشت از حریم خصوصی با خواست گاهی از سلیقه ، منافع ، ذائقه های مختلف و محافظه کاری در هم آمیخته است.
چنین برداشتی ضربه ای مهلک به قربانیان خشونت می زند و جسم و جان آن ها برای هر گونه اقدام برای رهایی را تخریب می کند. قربانیان در سه کنجی وهم آور برای همیشه قربانی ماندن می مانند و از درمیان گذشتن اندوهی که می برند خجالت می کشند.
این افراد در فقدان اقدامات حمایتی ، عاطفی و قانونی و انبوهی از قضاوت ها دچار مخفی کاری عبثی می شوند که حتی کورمال کورمال راهی به نجات ندارد.
عبور ناپذیری از انحطاط
در چنین صحنه فرتوتی فعالان اجتماعی نمی توانند ابتکار عمل برای تغییر را به دست گیرند و همواره در گیر تکانه های مهار نشدنی چنین تفسیر هایی می شوند.
سلیقه هایی که با آری گویی های بی درنگ و رونویسی از یکدیگر تا جایی پیش می رود که در لایه های اجتماعی و حتی روشنفکران و فعالان رسوخ ، و ما را به مرحله عبور ناپذیری از انحطاط می رساند. روندی که امروز گریبان جامعه سیاسی ما را نیز گرفته است.
پیش ساخته فرهنگ رسمی رایج در جمهوری اسلامی که به نام خصوصی بودن خانواده ، از شکفتن ارزش های نو جلوگیری، و فلاکتی مخوف و در هم پیچیده ایجاد می کند.
فقر فرهنگی و فلاکتی که با آن نمی توان به چیدمان و فرم های نوینی اززندگی دست زد و قوانینی در خور ابداع کرد.
شرایطی که به نام چاردیواری اختیاری حساسیت جامعه به خشونت را تنزل داده و جامعه ای بی تفاوت شکل می دهد که هیچ کنترل رسمی برای خشونت در آن وجود ندارد.
فراموش نکنیم که زنان در چنین موقعیتی ﺑﻪ ﺳﺒﺐ ﻓﺸﺎرﻫﺎی ﻫﻨﺠﺎری ﺟﺎﻣﻌﻪ و ﺑﻪ رﻏﻢ ﻗﺮﺑﺎﻧﻲ ﺷﺪن ﺳﻌﻲ ﻣﻲ کنند ﻧﺎﺷﻨﺎﺧﺘﻪ ﺑﺎﻗﻲ ﺑﻤﺎﻧﻨﺪ ﺗﺎ ﻣﺒﺎدا باری دیگر در هجوم قضاوت ها و انگ خوردن ها بی دفاع قربانی شوند ، موقعیتی که فکر می کنند تاب تحمل آن را ندارند.
این زنان تحمل ندارند که هم خشونت را تجربه کنند و هم از نظر اطرافیان ناپسند جلوه داده شوند . در ﭼﻨﻴﻦ ﺷﺮاﻳﻄﻲ اﺳﺖ ﻛـﻪ قربانیان اﺣﺴﺎس ﻧﺎاﻣﻨﻲ کرده و با حرف نزدن درباره خشونت احتمال افزایش و تشدید خشونت علیه خودشان را فراهم می کنند.
” نامکانی ” که پرتاب می شوند
ﺗﻌﻴﻴﻦ ﺳﻬﻢ رﻓﺘﺎرﻫﺎی ﻗﺮﺑﺎﻧﻴﺎن در ﻗﺮﺑﺎﻧﻲ ﺷﺪن یک مسئله اساسی است، آن هم زمانی که ما دچار سندروم هایی هستیم که کلاف سردرگم خشونت را نه تنها باز نمی کند که بیشتر در هم پیچانده و قربانیان را به یک ” نامکان” پرتاب می کند.
سندروم هایی که به ما امکان نمی دهد جهان بهتری بسازیم و ما را به بی قدرتی ، ضعف و ورشکستگی عادت می دهد و در این میان روشنفکران و فعالانی ساخته می شوند هزار بار باخته که در پشت نقاب هایی که با دست خود بافته اند پنهان می شوند و شالوده شکنی را واگذار می کنند در حالیکه شالوده شکنی و دموکراسی در تفکر ” دریدایی ” دو روی یک سکه هستند.