فریبا داودی مهاجر
خبر ها تب کرده می آیند و می روند و کودکان قربانی تجاوز و جامعه تب دار است که می مانند. کودکانی که بدون درمان به حال خود رها می شوند تا همچنان در کلاف سر درگم رنج ، بی اعتمادی و تحقیر باقی بمانند.
اخبار تجاوز به کودکان در ایران جسته گریخته از سوی نهادهای ذی ربط منتشر می شود و بسیاری از این اتفاقات هم از سوی مردم به شبکه های اجتماعی راه پیدا می کنند.
خبر ها منتشرمی شود ، ولی دست آخر معلوم نمی شود کودکانی که نهایت رنج و ترس را تحمل کرده اند بدون حمایت های درمانی با چه سرنوشت و آینده ای روبرو خواهند شد.
زمانی که خبرها فروکش می کند و کودک می ماند با همه آزار هایی که امروز وفردای او را منهدم کرده است.
تو گویی با قدیمی شدن خبر آن ها هم فراموش می شوند و این فراموشی حلقه مفقوده ای است که امنیت روانی و همه کودکی و آینده آن ها را نابود می کند. حلقه ای که او را به هویت خودش و هویت اجتماعی اش وصل می کند.
تجربه تجاوز جنسی بدترین خشونتی است که ممکن است برای یک کودک اتفاق بیافتد و تا سال ها سایه اش راروی زندگی قربانی پهن کند.
حمایت های درمانی و بالینی و پیگیری وضعیت این کودکان بعد از تروما های ناشی از سانحه نه تنها الزامیست بلکه ازوظایف نهاد هایی است که باید به آسیب های اجتماعی توجه کنند نه آن که خبر ها را بخوانند و با بی توجهی از کنار آن رد شوند.
گفت و گو با زنان و مردانی که در کودکی به آن ها تجاوز شده و به هر دلیلی به درمان آن ها توجه نشده نشان می دهد که با چه مشکلات و بیماری های روحی و جسمی روبرو می شوند . کودکانی که برای رهایی از اندوهی که با آن روبرو هستند تن به اعتیاد ، مواد مخدر و الکل می دهند.
فراموش نکنید صحبت از تجاوز بسیار سخت تراز صحبت درباره خشونت است. تجاوز موضوعی نیست که خانواده و جامعه با آن کنار بیایند. قربانی و اطرافیان احساس سردرگمی، شرم و گناه می کنند. احساس می کنند که بی آبرو شده اند و برای جلوگیری از هر بی آبرویی ترجیح می دهند از خود و جامعه فرار کنند.
قربانیان در چنین شرایطی نیازمند حمایت در نهایت اعتماد هستند. بدانند که مکانی هست که می توانند به آن پناه ببرند بدون آنکه قضاوت و یا رسوا شوند.
نگاه پسر دختر را می ترساند
پدر دختر را برای خرید غذا به کبابی که همیشه از آن خرید می کردند می فرستد. روز جمعه حوالی دو بعد از ظهر، خیابان شهید فرحزادی.
دختر چادرش را سر می کند و از پله های چلوکبابی پایین می رود. پسر جوانی به دختر می گوید که هیچ کسی نیست و مغازه در حال تعمیر است. نگاه تیز پسر دختر را می ترساند ولی خیلی دیر است و پسر به دختر حمله می کند و روی سیمان هایی که کنار در ریخته شده به او تجاوز می کند.
دختر کودک نیست ولی وقتی هراسان به خانه بر می گردد به پدرش می گوید که ماشینی به زده و فرار کرده و حالش خوب نیست. دختر سکوت می کند تا زمانی که شکمش بالا می آید. داد و فریاد و های و هوی در حالی که امکان سقط جنین نیست.
پدر به پلیس گزارش می کند بلکه جنین را سقط کنند ولی به دلایل قانونی این امکان محیا نمی شود. دختر در یکی از روستاهای شمال زایمان می کند و نوزاد را به خانواده ایمی دهند.
این اتفاق ۱۵ سال پیش افتاده و همچنان آن دختر در شرم و عذاب و احساس گناه زندگی می کند. خانواده متلاشی شده چرا که نهادی برای حمایت از دختری که چنین حادثه ای را از سر گذرانده نیست. خدمات اجتماعی مخصوص کودکان و بزرگسالانی که مورد تجاوز قرار می گیرند و یا آزار های مختلف جنسی را تحمل می کنند.
افرادی که بعد تجاوز احساس ایمن بودن و سالم بودن نمی کنند و حتی از سایه خود می ترسند. افرادی که با وجود نهادهای حمایت گر سال ها طول می کشد تا بهبود پیدا کنند.
پروسه بهبود نیازمند روانشناس و یا مشاوری است که دوش به دوش قربانی بایستد و مراحل تغییر اورا ارزیابی کند. خلق و خو و تغییرات رفتاری او را بشناسد و نشانه های ضایعات روانی او را پیگیری کند.
بیرون آمدن از یک تجربه آسیب زا زمان بر است و می تواند تا سال ها طول بکشد. می تواند فردی را اجتماع گریز و فردی دیگر را خشن و تهاجمی کند. بازسازی حس امنیت، کنترل، اعتماد نیازمند آگاهی و برنامه ریزیست.
هم اکنون نهادهای دولتی می دانند که به کودکانی در شهر شوشتر تجاوز شده است. این نهادها باید به شکل اورژانس به امداد گری از این کودکان اقدام کنند و برنامه ریزی بلند مدتی برای سلامت روانی و جسمی آن ها طراحی کنند.
نهادهای ذی ربط دولتی باید گروهی مرجع و کارشناس که تنها و تنها به مراقبت و حمایت از قربانیان تجاوز جنسی است معین و تلاش کنند با چتر حمایتی که ایجاد می کنند از آسیب های اجتماعی ناشی از بی توجهی به قربانیان تجاوز جنسی کاهش دهند.