قانون اساسی جمهوری اسلامی و حقوق اقلیت
کاویان صادق زاده میلانی
یکی از مسائل داخلی مهم ایران مربوط می شود به وضعیت اقلیتهای مذهبی کشور. از اخراج بهائیان از کارهای دولتی و اعدام آنها گرفته تا حمله به خانقاه صوفیه اهل حق در قم و صدها نمونه مشابه و موازی آن مساله اقلیتها از معضلاتی است که روشنفکران، اصلاح طلبان و گروه های سیاسی ایرانی شاید کمتر از آنچه باید و شاید به آن بها داده اند. مشخص نیست که فقدان گیرایی مسائل مربوط به اقلیتها در کل ربط به زیادی معضلات دیگر و بنیادی ایران دارد یا بیشتر مربوط می شود به تابو بودن مساله مذهب و به خصوص تابو بودن مسالهء اقلیت های مذهبی. امیدوارم فرصتی باشد برای نقد و بررسی برخی مسائل مربوط به اقلیتهای مذهبی و به خصوص موقعیت قانونی و قضائی آنان در چارچوب قانون اساسی جمهوری اسلامی و روندهای کنونی داخل کشور. بخش عمده ای از نکات زیرعلاوه بر مسائل بالا مربوط به مسالهء حقوق بشر و تحولات اخیر ایران و افشای برنامهء محرمانهء و سرّی دولت ایران برای جمع آوری اطلاعات شخصی در مورد اعضای اقلیت بهائی است که اخیرا توسط گزارشگر ویژه آزادی مذهبِ سازمان ملل متحد فاش گردید.
اقلیتهای مذهبی در ایران قرن هاست که تحت فشار و دشواری هستند. شواهد تاریخی نشان می دهد که تعداد دگر اندیشان مذهبی یعنی زرتشتیان، یهود و ارامنه از دورهء صفوی بشدت رو به کاهش گذاشت. این وضعیت کاهش نفرات اقلیت های مذهبی را برخی نتیجه مستقیم فشار اکثریت شیعه در دوران صفوی دانسته اند. در دورهء قاجار تسلط روحانیت شیعه اصولی و و نزدیکی رهبران آن به مراکز قدرت به موقعیت اقلیتهای دینی دشواری هایی را افزود و کاهش نفرات آنها ادامه یافت و این روند در دورهء پهلوی تعدیل شد. این ادیان که در ایران به اقلیتهای رسمی معروفند و از لحاظ فقهی جزو اهل کتاب محسوبند برای همگان باید کم و بیش آشنا باشند.
دین بابی در اواخر سلطنت محمد شاه قاجار و دین بهائی در اوائل سلطنت ناصرالدین شاه قاجار پدید آمدند. این دو دین در جوّی مخالف و دشوار زاده شدند و برخوردشان هم با دولت در جهت های مختلفی پیش رفت. بابیان در نهایت به جنگهایی دفاعی با دولت پرداختند و بشدت سرکوب و قتل عام شدند. بابیان باقی مانده بیشتر بهائی شدند و رهبری و پیامبری میرزا حسین علی نوری _بهاءالله_ را پذیرفتند. دین بهائی اهدافش فقط متوجه ایران نبود و تمایل بیشتری نسبت به سایر دینهای ایرانی به جهان گرائی و جهان اندیشی در آن دیده می شد بهائیان تعالیم جهان گرای خود را از قبیل صلح جهانی، تساوی حقوق زن و مرد و غیره دنبال می کنند و مشارکت های مهمی در تاریخ ایران داشته اند از جمله فراهم کردن پیش زمینهء فکر دموکراسی و تاسیس مجلس شوراء حدود ۵۰ سال پیش از مشروطیت، فعالیت در عصر مشروطیت. پس از نهضت مشروطیت بهائیان به مشارکت در فعالیت های علمی-فرهنگی-اجتماعی ادامه دادند ولی نحوهء برخورد آنان با سیاست های روز عوض شد. آنها از مشارکت های سیاسی دوی جستند. مثلا در دورهء پهلوی دوم بهائیان از عضویت اجباری در حزب رستاخیز سرباز زدند و در دورهء جمهوری اسلامی هم (در شرایطی که قانون اساسی آنها را به رسمیت نشناخته است) از شرکت در انتخابات سرباز زده اند. واضح است که بر خلاف اقلیتهای مذهبی رسمی بهائیان در مجلس شورای اسلامی نماینده ندارند. بهرحال کشتار بهائیان و اذیت آنان از روندهای شایع دوران قاجار بود. در دوران پهلوی نیز این اذیت ادامه داشت ولی تغییر روش یافت و کمتر علنی بود. مرکز جهانی بهائی نیز پیرو تبعید بهاءالله از ایران به گوشه دیگر دولت عثمانی در سرزمین سوریه یا شام قرار گرفت که الان در کشور اسرائیل واقع شده است. این تصادف تاریخی موجب این شده که به بهائیان نسبت صهیونیسم و جاسوسی اسرائیل نیز داده شود و با وجود اینکه هیچ گونه شاهدی برای این مساله وجود ندارد بسیاری بهائیان بی گناه را نیز به این اتهام ساختگی کشته اند.
وضعیت تمام اقلیتهای مذهبی در ایران خطیر است و نیازمند پژوهش و توجه بیشتر است ولی وضعیت بهائیان بنابر شواهد موجود از وخامت خاصی برخوردار است. پس از کشتارهای دههء ۱۹۸۰ میلادی با به قدرت رسیدن اصلاح طلبان وضعیت بهائیان اندکی بهتر شد و با وجود محرومیت های شدید مدنی، قضایی، اقتصادی و اجتماعی کمتر با حبس و اعدام مواجه بودند. در دو سال پیش وضعیت بهائیان بسیار خطرناکتر شده و با به قدرت رسیدن عناصر با پیشینهء حجتیه (که حرکتی بهائی ستیز است) ارگان های رسمی دولتی به فعالیتهای مستقیم ضد بهائی برای تحریک مردم بر علیه بهائیان دست زده اند.سال پیش راپرتر آزادی مذهبی سند محرمانه ای از دستور رهبرعالی جمهوری اسلامی آیت الله خامنه ای منتشر ساخت که در آن از تشکیلات انقلابی و وزارت اطلاعات خواسته شده بود که در مورد بهائیان به جمع آوری هر گونه اطلاعات بپردازند. افشا شدن این سند حدس فعالان حقوق بشر و آزادی وجدان را در مورد خطر جدی و حاضر متوجه یه بهائیان ایران قوت داده است. ناگفته پیداست که پیشینهء چنین تلاشی را باید در آلمان نازی و کشتار یهود و در رفتار جمهوری اسلامی در دههء ۸۰ با بهائیان جست. فعالان حقوق بشر بیم آن دارند که اقدام بعدی جمهوری اسلامی می تواند کشتار بهائیان باشد. علاوه بر معضلات بالا در ماههای اخیر به کودکان و نوجوانان بهائی در مدارس نیز به طرزی منظم و حساب شده فشارها و آزارهای غیر انسانی وارد شده است.
بنایراین و با توجه به دامنهء نگران کنندهء این دشواری بحث من در راستای مطالعه تاریخی و ذره ای این جریان است.
برای مرور مطلب توجه شما را به اصل سیزدهم قانون اساسی جلب می کنم:
ایرانیان زرتشتی، کلیمی و مسیحی تنها اقلیت های دینی شناخته می شوند که در حدود قانون در انجام مراسم دینی خود آزادند و در احوال شخصیه و تعلیمات دینی بر طبق آئین خود عمل می کنند.
اصل چهاردهم قانون اساسی مکمل اصل ۱۳ است و بیان می دارد:
به حکم آیهء شریفهء <<لاینهییکم الله عن الذین لم یقاتلوکم فی الدین و لو یخرجوکم من دیارکم ان تبروهم و تقسطوا الیهم ان الله یحب المقسطین>> (سورهء ممتحنه، ۸) دولت جمهوری اسلامی ایران و مسلمانان موظفند نسبت به افراد غیر مسلمان با اخلاق حسنه و قسط و عدل اسلامی عمل نمایند و حقوق انسانی آنان را رعایت کنند. این اصل در حق کسانی اعتبار دارد که بر ضد اسلام و جمهوری اسلامی توطئه و اقدام نکنند.
بررسی تطبیقی دو اصل نشان می دهد که فقط اقلیت های نامبرده "رسمی" هستند و در برابر قانون صاحب حقوق مدنی شناخته می شوند و فقط این سه حق اجرای فرایض دینی خود را دارا می باشند. البته عملا می بینیم که حقوق اقلیتهای رسمی مذهبی هم _مثلا مسیحی های پروتستان و اهل حق_ زیر پا گذارده می شود و گزارشهایی از بازداشت و حبس و حمله به ایشان و به خصوص به رهبران ایشان می رسد ولی نکته جالب تری که از اصول ۱۳ و ۱۴ قانون اساسی برداشت می شود به رسمیت نشمردن بهائیان_ بزرگترین اقلیت مذهبی ایران_ است. همین به رسمیت نشناختن جامعه بهائی شاید مقدمه ای برای وضع قوانینی شده باشد که تمام حقوق اجتماعی و مدنی آنان را از ریشه نفی می کند. وضع این چنین قوانینی مغایرت کامل با اصول اساسی حقوق بشر و آزادی اندیشه و وجدان دارد. نمونه هایی از آنرا باید ذکر کنم:
دیه و قصاص دو ضابطه اسلامی هستند که در حال حاضر با قانون مدنی کشور عجین شده و وضعیت ناسالمی به وجود می آورد. در صورت ضرب و شتم و آسیب و مرگ ناشی از خشونت عمدی دیه و یا قصاص به شخص مظلوم یا بستگانش تعلق می گیرد. ولی اگر مقتول زن باشد یا غیر مسلمان باشد دیه (خون بها) کمتر (نصف) از مرد مسلمان حساب می شود. اگر مقتول از اهل کتاب یا اقلیت رسمی باشد دیه کمتر از مرد مسلمان است ولی اگر مقتول بهائی باشد چطور؟ بنابر قانون مدنی کشور دیه به شخص بهائی تعلق نمی گیرد. یعنی اگر مسلمانی شخصی بهائی را بکشد از پرداخت دیه و بازخواست قانونی معاف است. چنین قوانین غیر منصفانه و نا متعادلی جو سیاسی و قانونی کشور را برای نهادینه شدن خشونت بر علیه دینهای رسمی و غیر رسمی هموار ساخته است. و ریشه آن را در قانون اساسی جمهوری اسلامی و عدم رسمیت اقلیت بهایی باید جست.
این نهادینه شدن خشونت بر علیه بهائیان نه تنها مساله آزادی بدیهی وجدان و عقیده را در بر دارد بلکه در تمام جنبه ای زندگی اجتماعی ایشان دخالت دارد.
۱. دانشجویان بهائی از اول انقلاب تا کنون از حق دانشکاه رفتن محرومند. یعنی برای رفتن به دانشگاه باید در برگه درخواست تحت مذهب ننویسند بهائی. البته چون بهائیان بنابر دستور دینی نباید دروغ بگویند و در دیانتشان تقیه ندارند ناچار می نویسند بهائی و از شرکت در کنکور محروم می شوند. این جنبه خشونت شامل سد سازی در برابر نمو فکری و تحصیل و اکتساب دانش یک جامعهء پانصد هزار نفری است. توجه کنید که دولت جمهوری اسلامی دو نسل از بهائیان شهروند خود را از تحصیلات عالیه دانشگاهی محروم کرده است. بهائیان با کمک استادان پاک سازی شده به تاسیس دانشگاهی بنام دانشگاه علمی آزاد دست زده اند که هر از گاهی مسئولین آن را بازداشت می کنند و اموال دانشگاه را مصادره می کنند. و سپس این دانشگاه از نو شروع به کار می کند. من آمار دقیقی از دانشجویان و فارغ التحصیلان آن ندارم ولی ابتکار جالبی است و نشان می دهد که برای جامعه بهائی تحصیلات عالی و فرهنگستانی اولویتی مهم است.
۲. کارمندان بهائی از سالهای اول انقلاب از کارهای دولتی و وزارت خانه ها اخراج شدند و حقوق بازنشستگی آنان مصادره شده و در تصرف دولت در آمده است. بازهم به بهائیان فرصت تغییر عقیده و اسلام آوردن می دهند و اگرایشان انصراف عقیده بدهند و مسلمان شوند از حق داشتن کارهای دولتی و امرار معاش ممنوع نخواهند شد.
۳. نمونه سوم از خشونت بر علیه بهائیان بازداشت و حبس ایشان بدون هیچ گناه اجتماعی یا مدنی است. بهائیان را بدون دلیل و یا به دلایلی ساختگی بازداشت می کنند و تحت فشار زندان و احیانا شکنجه می کوشند ایشان را وادار به تغییر عقیده کنند. نمونه اخیر آن مرگ ذبیح الله محرمی در دسامبر پارسال در زندان یزد بود که شخصی را به جرم مرتد بودن یعنی خروج از دین محکوم به حبس ابد با اعمال شاقه کرده بودند. او نیز مثل اکثر بهائیان تغییر عقیده زیر شکنجه و اعمال شاقه را نپذیرفت و در زندان به دلایل نامعلومی فوت شد. این هم نمونه ای از نهادینه شدن خشونت بر علیه بهائیان در چارچوب زندان و حبس است. بیش از دویست و بیست بهائی در سالهای پس از انقلاب فقط به دلیل باورهای مذهبی خود کشته شده اند.
کیهان، روزنامۀ معلوم الحال صبح تهران، در هفتههای اخیر دوباره به انتشار مقالات جعلی و مصاحبه های دستوری در مورد بهائیان پرداخته است. این مقاله ها و نوشته های مملو از دروغ و افترا هدفی جز برانگیختن اذهان عمومی و تحریک مردم و ایجاد تفرقه های ساختگی بین ایرانیان ندارد. حمله به بهائیان و محکوم ساختن باورهای آنان به برنامههای رادیوئی و تلویزیونی نیز کشیده شده است. نمونه ای از این جوسازی پوشالی مصاحبه های دستوری و بی محتوای مهناز رئوفی و کتاب هجو او در مورد جامعه بهائی است.
در خاتمه باید پرسید که آیا ایران امروز نیاز به انسجام و اتحاد ایرانیان دارد یا راهکارهای خشن و تفرقه اندازی های بهائی ستیزان؟
به امید روزی که سایه شوم تعصب و خشونت و سرکوب دگراندیشان از ایران و جهان بر افتد.