جوابی بالنـّیابه از طرف جام جم
خانم محترمی به نام سیمین گرجی خطاب به مسئولین محترم روزنامهء جام جم مطلبی نوشته بودند که در وبلاگ "دین بهائی و سیاست" درج شده بود و متأسّفانه انتظار جواب هم داشتند. معمولاً این روزنامههای ایران یا بلد نیستند جواب بدهند، یا از تنها رفتن به قاضی خیلی کیف میکنند یا به قول شاعر "خود گویی و خود خندی، به به عجب هنرمندی" از گفتارهای خودشان بسیار محظوظ و متلـّذذ میگردند و نیازی دیگر به جواب نمیبینند یا بهکلـّی از هر گونه مناظره و محاوره که دو طرف در صُقع واحد باشند بیزارند چه که مایلند خودشان را در مکان برتر ببینند و از بالا به طرف مقابل نگاه کنند یا از جواب هراس دارند مبادا گزک دست طرف مقابل بدهند که سؤال بعدی را مطرح کند یا، چون در موضع قدرت قرار دارند، احتیاجی نمیبینند که خودشان را درگیر این قبیل حرفها بکنند و یا این که، بالاخره، مقالات قرص و محکم خودشان را مستغنی از جواب میبینند. امّا برای آن که این بانوی محترم، مقصودم سیمین خانم گرجی است، از شنیدن جواب خودشان نومید نشوند، بنده بالنـّیابه از مسئولین روزنامهء جام جم چند سطری مینگارم.
خانم گرجی ابتدا باید هر واژهای را تعریف کرد و سپس از آن استفاده نمود. مقصود ما از "جوانان تحصیلکرده و منصف بهائیت" شما و امثال شما نیستید. ما به کسانی منصف میگوییم که حرفهای ما را دربست بپذیرند و چون و چرا نکنند. چون سخنان ما دربست صحیح است و هیچ آدم باانصافی استدلالهای مستند ما را ردّ نمیکند. همین اشکالتراشیهای شما نشان میدهد و ثابت میکند که شما منصف نیستید. پس باید اوّل خلعت انصاف به بر کنید و سپس دم از آن بزنید. شما که اینهمه مقالاتی که ما چندین ماه روی آن کار کردیم و با استفاده از "شاید"، "احتمالاً"، "از قرائن چنین به نظر میرسد" و امثال آن ثابت کردیم که شما ره به خطا میروید، دیگر چرا میخواهید آنچه را که ما رشتهایم پنبه کنید؟ و امّا شما که میگویید تحصیلکرده هستید، اصلاً چرا بهائی شدید؟ ما جلوی تحصیل شما را گرفتهایم تا شما بیسواد بمانید و اکنون هیچ بهائی باسواد و تحصیلکردهای وجود ندارد. بنابراین، شما یا بهائی نیستید یا تحصیلکرده نیستید. در هر دو حالت، روی سخن ما با شما نیست. و امّا سؤالات شما:
۱- بله؛ حدود ۱۶۰ سال پیش اتـّفاق بیاهمّیتی در ایران افتاد و آن جوان شیرازی حرفی زد و ما هم با استعانت از قدرت پروردگار او را اعدام کردیم و چند صد نفر پیروانش هم در سه غائلهء مازندران و زنجان و نیریز از بین بردیم و تتمّهء آنها را هم یا، در واقعهء تیراندازی به شاه، دادیم صنوف مختلف از دم تیغ گذراندند و چند نفر باقیمانده را هم تبعید کردیم. حالا این ابرقدرتها هستند که موضوع را اینقدر بزرگ کردهاند و به آن اهمّیت میدهند و به این وسیله میخواهند ما را مرعوب کنند. ما با این مجلـّه ثابت کردیم که این فقط های و هویی بیش نیست و ابداً اهمّیت توجّه ندارد. شما هم بهتر است باور کنید که نه از آن جوان شیرازی اثری باقی است و نه از بهائیان که به خیال خودشان راه او را ادامه دادهاند. و این که پرسیدهاید آیا کسی نبوده که جلوی آنها را بگیرد؛ چرا بوده؛ امّا چیزی نبوده که بخواهد کسی جلویش را بگیرد.
۲- البتّه در نگاه اوّل سؤال دوم شما منطقی به نظر میآید. امّا نوشتههای مخالفین شما حاکی از آن است که این فرد توانست با هر کسی با مشرب خودش صحبت کند و ارتباط برقرار نماید. و ضمناً آنچه را که تعالیم مینامید طوری زیرکانه طرّاحی کرد که به نظر برسد حلاّل مشکلات جهان است. این که پیروانش در این مملکت هستند و به قول شما "راست راست میگردند" در اثر عطوفت ما است که میل نداریم هر کسی را به بهانهای دستگیر کنیم، به زندان بیندازیم، مصادره اموال کنیم، یا بکشیم. نوع اطـّلاعاتی هم که ارسال میکنند کاملاً برای ما مشخّص است، امّا اینجا جایش نیست که عنوان کنیم. تصوّر نکنید که خبر نداریم؛ چرا داریم. و امّا این که چه سودی برای آنها دارد، باید از خودشان بپرسید. ضمناً وسط دعوا هم نرخ تعیین نکنید که تعدادشان ۳۰۰ تا ۳۵۰ هزار نفر است؛ حدّاکثر دو سه هزار نفر بیشتر نیستند که حدود هزارتایشان در کنکور شرکت کردند و هیچکدامشان قبول نشدند (ما هم برای این که آبرویشان نرود کارنامههایشان را ندادیم که غرورشان لطمه نبیند؛ والاّ نمرههای آنها هم چندان درخشان نبود).
3- و امّا در این مورد که چرا مناظره ترتیب نمیدهیم؛ ماشاءالله شما اینهمه سایت دارید بروید مطالبتان را آنجا بنویسید چرا میخواهید اوقات ذیقیمت تلویزیون را بگیرید. اگر بخواهیم نیم ساعت وقت را به شما اختصاص بدهیم، پیام بازرگانی پخش میکنیم که کلـّی سود دارد. از آن گذشته، مناظره ترتیب نداده شما دو قورت و نیمتان باقی است و مرتـّب این طرف و آن طرف جواب میدهید. اگر مناظره بگذاریم که دیگر شما را به رسمیت شناختهایم و رسماً میخواهید از سیمای جمهوری اسلامی تبلیغ هم بکنید.
۴- و امّا توبهنامه؛ به دلایل مبرهن و واضح ثابت کردیم که توبه کرده است؛ حالا شما حرف حساب به گوشتان نمیرود به ما چه مربوط است؟ بعضی پیروان عاقلش مثل نیکو و صبحی که در مجلـّه هم اسمشان را آوردیم، راه خودشان را از او جدا کردند و به آغوش اسلام باز گشتند. و امّا این که چرا بعد از توبه باز هم او را کشتیم؛ ما توبه و انابه سرمان نمیشود؛ هر کس را که محکوم به اعدام کنیم میکشیم و ردخور ندارد. این که اصرار داشتیم توبه کند، میخواستیم در دنیای بعد روسفید باشد. این که علما و حکّام آن زمان نفهمیدند که او توبه کرده است، آنها به باهوشی ما نبودند. ما پنجاه شصت سال بعد از کشته شدنش موفـّق به کشف توبهنامه شدیم و آن را انتشار دادیم. تا همین چند وقت پیش هم در خزانهء مجلس نگه داشته بودیم، نفهمیدیم کدام رندی آن را از آنجا برداشت و سر به نیست کرد.
به هر حال، خانم محترم از این که سؤالات خود را مطرح کردید و نشان دادید که بالاخره کسی هم پیدا شد که این مجلـّه را بخواند خیلی متشکـّریم. بالنـّیابه از طرف مسئولین روزنامهء جام جم