تفکر طالبانی و دشمنی با نوزاد یک روزه

فریبا داودی مهاجر

خبر تکان دهنده بود. افرادی مسلح روز سه شنبه ۲۳ اردیبهشت به یک زایشگاه در غرب کابل حمله کردند و ۱۶ نوزاد و مادر و پرستار را کشتند و بیش از ۶۰ نفر دیگررا گلوله باران کردند.
عده ای مسلح صبح همان روز وقت اذان صبح به نماز برخواستند، عده ای که حتما روزه دار بودند، اسلحه هایشان را پراز فشنگ کرده و با سلاح سبک و سنگین به سمت یک زایشگاه حرکت کردند تا آن جا را به خاک و خون کشند. آن ها به سمت پایگاه نظامی و یا محل استقرار نیروهای دشمن حرکت نکردند ، آن ها به سمت زایشگاهی رفتند که این بار نوزادان و مادران بارداردشمنشان بودند. زایشگاهی در محله فقیر نشین درغرب کابل که خانواده های فقیردر آن جا درمان می شدند.
آن ها به سمت زنان باردار و نوزادان شلیک کردند. عکس های مخابره شده ازاین جنایت حکایت از اندیشه و تفکر افرادی دارد که با نام اسلام هرچه خون می ریزند سیراب نمی شوند. در میان کشته شدگان نوزادی تازه متولد بود.
حمله کنندگان طالبان هستند یا داعش و یا هر نام دیگری اهمیتی ندارد، آن ها جنایتکارانی هستند که زنجیره ای آدم می کشند و گفت و گوی صلح با چنین افرادی نشان از بی خردی و فقدان درک درست از رفتارو اندیشه چنین آدم هایی دارد که عمامه می گذارند، ریش بلند و تسبیح می گردانند در دهات و روستا جشن عروسی با پسربچه های ۹ ساله برگزارمی کنند.
زمانی چنین اندیشه ای تحت عنوان طالبان در افغانستان حاکم بود. برهوتی سیاه که اولین قربانیانش زنان بودند. ما فراموش کاریم ولی اگر می خواهیم درباره مذاکرات صلح در افغانستان و حتی اقدام نظامی آمریکا در افغانستان اظهار نظر کنیم بد نیست حداقل چند مقاله ازآن دوران سیاه را بخوانیم.
پس از حمله آمریکا به افغانستان برای کارگاه های توانمند سازی زنان راهی افغانستان شدم. آن چه دیدم در کلمات قابل وصف نیست . تنها چیزی که می توان گفت این است که همه جا و همه چیز با خاک یکسان شده بود.
از خیابان های خاکی عبورمی کردیم که تمام خانه ها در دو طرف خیابان تلی از خاک بود.
نیروهای طالبان که در هتل کنتینانتال شهر مستقر شده بودند توالت ها و وان حمام ها را از جا کنده و از هتل پادگان نظامی کثافتی ساخته بودند تا در آن احساس راحتی کنند.
تنها محله وزیر اکبر خان که خانه های جنگ سالاران در آن واقع بود صحیح و سالم بود.
در این سفربا کرور کرور زنان بیوه ای روبرو شدم که چند بچه روی دستشان مانده بود و قوتی برای خوردن نداشتند.
زنانی که در دوران سیاه امارت اسلامی حق ظاهر شدن در خیابان بدون محرم را نداشته و در کیسه ای به نام برقع فرو رفته بودند. زنانی که کنار گذر های خاکی گدایی می کردند و هنوز رفتن طالبان را باور نداشتند و چشم هایشان حتی از پشت تورهای برقع سراسراز ترس بود.
مردم از طالبانی ها می گفتند که در دوران حکومتشان ، قوانین شدید و سخت گیرانه شریعت را حاکم کرده بودند ، زنانی که حق درس خواندن نداشتند و محروم ازحیات اجتماعی بودند. آن ها از اعدام ها، قطع عضو و سایر مجازات های خشن به صورت علنی می گفتند و هر چه می گفتند تمامی نداشت.
زمانی که ، مردها نباید ریش‌های خود را می‌تراشیدند و زنان مجبور بودند سختگیرانه‌ترین نحوه حجاب را رعایت کنند ، تلویزیون، موسیقی، سینما، نقاشی وبسیاری از سرگرمی‌های دیگر ممنوع شده بود.
جوانان می گفتند که استفاده از اینترنت و تلفن همراه به دلایل امنیتی و مذهبی ممنوع بود و حتی طالبان یکی از رفقای آن ها را به دلیل یک فیلم هندی در بازار شهر چهل ضربه شلاق زده بود و این جور احکام شلاق عادی شده بود.
و حالا زلمای خلیل زاد با چنین اندیشه و عملکردی پای گفت و گوی صلح می نشیند و هر بار این زنان هستند که از شنیدن چنین اخباری بیش از همه احساس وحشت دارند و نمی دانند چه آینده ای پیش روی آن هاست. خلیل زاد در حادثه کشتاردرزایشگاه می گوید این حمله بوسیله داعش انجام شده که مایل به چنین گفت و گویی با طالبان نیستند. تو گویی طالبانی ها غیر از داعشی ها هستند.
نظر خلیل زاد نشان می دهد که او به منافع مردم افغانستان در چنین صلحی نمی اندیشد و و یا نمی داند اندک قدرتی در دست طالبان نقطه پرتاب آن ها به سمت کنترل و جنایت و گسترش دگماتیسم مذهبی علیه مردم عادی افغانستان است.
از این دگماتیسم های مذهبی چه انتظاری می توان داشت. اندیشه هایی که برای ایجاد حکومت اسلامی حاضرند هزاران نفر را قتل عام کنند و فرقی نمی کند که چه نامی داشته باشند و یا حتی شیعه یا سنی باشند.
چه کسی می تواند قتل‌عام هزاره‌ها در فاصله سال‌های ۱۹۹۹ تا سال ۲۰۰۱ در ولایت های بامیان و سر پل را که نمونه ای از این کشتارهای جمعی بود را فراموش کند. دیدبان حقوق بشر با انتشار گزارشی ویژه در سال ۲۰۰۱ به بخش‌های مهمی از این قتل‌عام‌ها به صورت مستند پرداخته‌است. آیا تمام این اسناد به بوته فراموشی سپرده شده است.
افرادی که در ورژن شیعه یا سنی، حتی با مجسمه ها و مقبره ها و آثار باستانی دشمنی دارند و آشکار و پنهان یادگارهای تاریخ را نابود می کنند. مانند دو مجسمه بودا در شهر بامیان در مرکز هزاره جات که بلندترین مجسمه‌های ایستاده بودا در جهان محسوب می‌شدند و سازمان علمی فرهنگی یونسکو این دو مجسمه را در فهرست ارزشمندترین آثار تاریخی جهان قرار داده و تنها آثار جهانی ثبت شده به عنوان میراث بشری از افغانستان بود . چه کسی می تواند فراموش کند که طالبان در ماه مارس سال ۲۰۰۱ این مجسمه‌ها را در کنار کشتار و سرکوب مردم هزاره تخریب کردند.
در سفر اولم به کابل با مردمی روبرو شدم که در چادر زندگی می کردند و در چادر به مدرسه می رفتند ودر چادر درمان می شدند و طالبان همه چیز را نابود کرده بود .
زنی که در کارگاه توانمند سازی شرکت کرده بود می گفت طالبان برای ما کابوس سیاهی بود که هنوز باور نکردیم که آن ها از حکومت رفته اند . این زن از مجازات های علنی سنگسار می گفت و این که مجبورشان می کردند به تماشا بروند. از قطع دست دزدان که باید تماشا می کردند و به زور مردم را برای نماز می فرستادند.
عبدالله که در خیابان شهرنو مغازه شال فروشی داشت و اتفاقا شیعه بود می گفت : “شلاق هایی داشتند که بارها من را برای شیعه بودن با آن زده و پدر و عمویم را کشته بودند “. او می گفت اجبار بود که ریش های بلند بگذاریم و موهایمان را کوتاه کنیم و حتی در خیابان ریش هایمان را اندازه می زدند . عبدالله راست می گفت که دوره طالبان دوره سیاهی بود که هم اکنون نیز این گروه عامل نا امنی ها در کشور است و افغانستان را نا امن می کند.
و چه جنایتی بالاتر از حمله و کشتار نوزادان و مادران باردار توسط افرادی که فکر می کنند باید اجباری حکومت الله را اجرا کنند و از هیچ خونریزی دریغ نکنند.
بدون هیچ شک و شبهه ای گفت و گو با صاحبان اندیشه بنیادگرایی اسلامی خطرناک است. آن ها به گفت و گو به عنوان ابزاری برای فریب کاری نگاه می کنند. همزمان با گفت و گو گروگان می گیرند و آدم می کشند و از آدم کشی برای گرفتن سهم بیشتر استفاده می کنند.
تقویت تفکری که به اسلام سیاسی و حکمرانی به نام اسلام سیاسی منجر می شود هیچ نتیجه ای به جز نابودی امنیت برای زیستی ساده برای مردم جهان ندارد و باید هر امیدی در دل صاحبان چنین اندیشه ای را در نطفه خشک کرد.

Comments are closed.