فریبا داودی مهاجر – مرکز تندرستی و حقوق بشر
صدای دخترک شنیده نشد همانطور که صدای بقیه زنان قربانی قتل های ناموسی و خانوادگی به جایی نرسیده است. صدای زنانی هم که از ترس خشونت ، مرگ را به زندگی ترجیح می دهند شنیده نمی شود.
اگر هر از چندی یکی ازاین جنایت ها خبرساز شود بازهم حاشیه ها بر متن غلبه می کند آنچنان که قربانی فراموش می شود. وقتی پدر رومینا سر او را با داس زد بسیاری به دنبال این بودند که چرا رومینا با مردی که ۱۴ سال از خودش بزرگتر بوده فرار کرده و حتی رسانه ها به تحلیل ترسی که رومینا مجبوربه فرار شد و چگونگی تسلط این ترس بر جسم و جان قربانیان خشونت نپرداختند. ترسی که که قدرت فکر کردن، حرف زدن و حتی نجات را ازآن ها می گیرد .
واقعیت این است که قربانیان خشونت درهراسی خوفناک قرار می گیرند. ترسی که لحظه ای آن ها را رها نمی کند. تو گویی مسخ شده ومات ومبهوت قدرت فکر کردن ندارند. مانند آدم هایی که سال ها درسلول انفرادی قراردارند و خشونت گرهمان بازجوی بی رحم همیشگی آن هاست.
کنترل ، تهدید و تحقیر مداوم موجب می شود که وقتی خشونت گردور ازقربانی به سرمی برد، قربانی هم چنان از اومی ترسد که صدای پاهایش، زنگ در خانه ، حرف زدن و یا سکوتش در سلول سلول تن قربانی آشوب به پا می کند. از درون خالی و مانند انسانی که سرآویزان شکنجه می شود در انتظارروز واقعه به سرمی برد.
چه بسیاری از نجات یافتگان که پس از سال ها همچنان با کابوس آن سال ها به خواب رفته و بیدار می شوند و پس از بیداری چند ثانیه طول می کشد تا زمان و مکان جدید خود را دریابند و چه بسا باید گفت حال و هوای زنان قربانی را تنها خود آن ها می فهمند که برای رهایی به آب و آتش می زنند تا شاید کورسوی نوری همان راه رهایی باشد.
در قتل رومینا بیشتر افراد درباره اختلاف سن او با پسری که ظاهرا عاشقش شده حرف زدند آن هم در فرهنگ و قوانینی که ازدواج دختر ۱۳ ساله با مرد ۸۰ ساله نه تنها مجاز است که مردان می توانند آن ها را معامله وخرید وفروش کنند. در حکومتی که زندگی و مرگ زنان قانونی در اختیار مردان قراردارد و حکومت آگاهانه حاضر به هیچگونه عقب نشینی از مواضع برتری طلبی جنسی بر جنس دیگرنیست.
در این میان باید گفت : ” رومینا سرش بریده نشد به دلیل اختلاف سنی با پسر، که کشته شد چون پدر صاحب خون فرزند است و رومینا ناموس مردان خانواده که باید ازآن حفاظت کنند. دخترک به قتل رسید چرا که حاضر نشد خودش را به دارکشد و یا مرگ موش هایی که پدرش خریده بود بخورد. او به قتل رسید تا دیوانه ای به نام پدربه ناموس پرستی خود ببالد، در حالی که علت فرار دختر، خودش بوده است.
نکته قابل توجه این است که کمتر از یک ماه قبل ازاین حادثه ۶ زن به دست برادر، نامزد،شوهر وپدرشان کشته شده بودند.
مردی مادرزن و زنش را با گلوله کشت و بعد سراغ دختر ۱۴ و ۱۷ ساله خودش رفت و به آن ها شلیک کرد ولی حساسیت بعضی ازما درخارج و داخل، آنقدر که متوجه تویترترامپ درباره دخترش ایوانکاست متوجه دختران سرزمینمان که درمعرض انواع و اقسام خشونت هستند نیست .
گاهی اخبار دم دستی سیاسی که خوراک یک روزه دارند صدر اخبار رسانه هاست ولی خبردو زن که به یکی به دست نامزد ودیگری به دست برادرش به آتش کشیده شدند درهیچ رسانه خارج از کشورچاپ نشد.
آیا ما زنان کشور خویش که قربانی انواع آسیب های اجتماعی هستند را فراموش کرده ایم ؟
واقعیت این است که فقط حکومت جمهوری در حکمرانی به بن بست نرسیده که فعالان سیاسی و اپوزسیون حکومت ایران هم بن بست رسیده اند. روشنفکران و سیاست ورزان اپوزسیون نقش مهم آموزش ، ظرفیت سازی و حتی اطلاع رسانی درباره نقش جامعه مدنی و گسل های حاکم بین حکومت و مردم را فراموش کرده و مطلب و تحلیل پر بازدید را به موضوعی که جامعه ایرانی را به تباهی کشیده است ترجیح می دهند و حتی بعضی به بهانه ترویج خشونت از انتشار اخبارخشونت علیه زنان و کودکان طفره می روند .
اولین آسیب اجتماعی در ایران اعتیاد است و بعد از آن کودک آزاری و بعد از آن خشونت علیه زنان و من از مدیران همه رسانه های خارج از ایران سوال می کنم که در یک ماه گذشته چند برنامه کارشناسی درباره اعتیاد و یا ریشه یابی این قبیل خشونت ها داشته اند؟
این بی توجهی درحالی ست که در اسناد بین المللی مربوط به رفع خشونت علیه زنان به صراحت گفته شده خشونت علیه زنان مانعی در برابر دستیابی به اهداف برابری، توسعه ، دموکراسی و صلح است و ما نمی توانیم بدون فونداسیون درست به این اهداف دست یابیم.
بدون هیچ شک و شبهه ای رفع خشونت از زنان نیازمند مشارکت ما در یک کارزار عمومی ست. کارزاری که زن و مرد اهداف مشخصی را بر دوش کشیده و تا به سر منزل مقصود نرسیده، آن را زمین نگذارند.
ما نیازمند اقدامات محلی، ازآموزش گرفته تا حضور در عرصه عمومی برای رفع خشونت از زنان و کودکان در ایران هستیم و بدون توجه رسانه ها و فضای مجازی چنین کارزاری با قدرت نه شکل می گیرد ونه به هدف خواهد رسید.
فراموش نکنیم خشونت علیه زنان تنها یک امر اجتماعی نیست. چرا که جمهوری اسلامی هدف مند و با برنامه به دنبال بهره برداری های سیاسی از زن به عنوان جنس دوم است و پرداختن به این موضوع مانند کشیدن یک پایه از چهار پایه ای ست که جمهوری اسلامی روی آن بنا شده است.
.