از آن حیث که به درک صحیحتری از موضوع مطروحه واصل گردیم، لاجرم در ابتدا به تعریف واژهء اصلی آن خواهیم پرداخت. "ردّیه" چیست؟
بطور کلی به هر نوشته، گفتار یا… که در مقام ردّ حقیقت برآید، ردّیه گویند. اگر ادیان الهی را حقیقتی بی بدیل در نظر گیریم، آنهایی که بر ضدّ این ادیان و به بیانی دیگر بر ضدّ این حقایق الهی قلم فرسایی می نمایند، اقدام به ردّیه نویسی کرده اند. از آنجا که بنده به عنوان یک فرد بهائی به این قضیه می نگرم، لذا لازم می باشد تا به نکته ای اشاره نمایم. ممکن است عده ای از افراد مسیحی یا مسلمان یا… بر بنده خرده بگیرند که شما بر چه اساسی می توانید اثبات کنید که آنچه نویسندگان ما در مورد دستگاه های اعتقادی مختلف، من جمله دیانت بهائی می نگارند، ردّیه است؟
در جواب این گروه باید عنوان نمایم، نوشته های نویسندگان شما تا آنجایی که به دفاع از حقیقت دیانت خودشان پرداخته است، بیان حق می باشد نه ردّیه، ولی آنجا که سخن از حقیقت ستیزی بر ضدّ دیانت ما می رود، شما پایتان را در جادّهء نابه فرجام ردّیه نویسی گذاشته اید. جادّه ای که در طول تاریخ همواره مسافرانش را رسوا نموده است.
حال به این موضوع خواهیم پرداخت که اصولا چرا انسان ها اقدام به ردّیه نویسی می کنند؟
پیش از هر چیز لازم می بینم که از خصوصیات مشترک اکثر ردّیه نویسان چند مورد را نام ببرم. شاید جالب ترین نکته این باشد که اکثریّت ردّیه نویسان، همیشه از طیف اکثریّت جامعه بر خاسته اند. نکته ای که شاید از دید بسیاری از افراد پنهان مانده باشد. فی المثل آن زمان که یهودیان، حقیقت دیانت مسیحی را رد می نمودند، نسبت به این گروه اقلیّت، دارای اکثریت مطلق بودند. و یا آن زمان که مسیحیان،حقیقت اسلام را رد می نمودند، اکثریت جوامع مسیحی بودند و صرفا اندکی روی به اسلام آورده بودند. و یا این زمان که مسلمانان، حقیقت دیانت بهائی را رد می نمایند، تعداد آنها به مراتب بیشتر از اقلیّت نوپای بهائیان می باشد. پس از دیدگاه روان شناختی، ردّیه نویسان همیشه از نوعی احساس آرامش و پشتوانه ای نسبتا مطمئن و دائمی بر خوردار بودند که این موضوع باعث افزایش جسارت این گروه می گشت. یعنی با علم به اینکه در ارتباط با انسان هایی، با تعداد بسیار کمتر می نگارند، از آنکه مورد حمایت گروه اکثریت واقع می گردند، تشویق به زیاده گویی می شدند(حتما می دانید که پیروان وادی حقیقت در هر دورهء تاریخی،همیشه در اقلیّت بوده اند و این طبیعی است که ردّیه نویسان نیز از طبقهء اکثریّت جامعه به پا خیزند)
نکتهء دیگر که ذکر آن ضروریست، جایگاه ردّیه نویسان در جوامع خویش می باشد.اکثریت ردیه نویسان، افرادی می باشند که در جامعهء علمی یا ادبی یا… خویش دارای جایگاه پایین یا نهایتا متوسط بوده اند و به دنبال روزنه ای جهت دسترسی به آرزوهای دیرینهء خویش من جمله کسب شهرت و معروفیت می باشند.این موضوع نیز از دیدگاه روانشناختی قابل تامّل می باشد، و آن میل درونی این گروه از افراد به: راه را یک شبه رفتن و ۲۴ ساعته معروف شدن می باشد. و این مساله در بعد جامعه شناختی خویش، حاکی از ناراضی بودن پایگاه اجتماعی فعلی این ردّیه نویسان و حرکت در هر مسیری صرفا به جهت وصول به اهداف واهی و زودگذری چون شهرت و … می باشد.
در این مورد خاص لازم می باشد که مثالی را عنوان نمایم: فی المثل اگر روزنامهء کیهان و یا جام جم در سالیان گذشته، با تیراژ بالا و در عین حال با محتوای سبُک و خام روانهء روزنامه فروشی ها می گشتند، با چاپ چندین ردّیه بر ضد حقیقت دیانت بهائی، حداقل در میان بهائی ستیزان به پایگاهی سهل الوصول بدل گشته اند که این خود موقعیتی اجتماعی برای این جراید تلقی گشته و از طرفی نشان دهندهء همان معضلات روانی- اجتماعی متولّیان آنها می باشد.
از دیگر خصوصیات ردّیه نویسان، می توان به این نکته اشاره داشت که هیچیک از آنها حتی سعی هم ننموده اند تا نگاهی ۲ سویه و چند بعدی به قضیه داشته باشند. فی المثل اگر دیانت بهائی ضمن تائید ادیان پیشین خود و اعلام برادری خویش با آنها در خانوادهء بزرگ خداوند، به تبلیغ آموزه های خود می پردازد،در مقابل، ردّیه نویسان اصلا به این موارد کاری ندارند، آنها صرفا در پی آنند که با نگاهی یک بعدی دیانت بهائی را بکوبند. لذا تنها به هدف توجه می کنند و در این مسیر به هر وسیله ای متوصّل خواهند گشت. این مساله نیز از بعد روانشناختی قابل تامّل می باشد، زیرا فردی که اینک قصد کوبیدن گروهی را دارد، بدون شک زمانی در زیر پای گروهی دیگر لِه شده است، در غیر این صورت هیچ فرد منصفی که خود را طالب حقیقت می داند، نسبت به یک موضوع خاص، یکطرفه نمی نگرد.
اکنون که به صورت گذرا با خصوصیات ردّیه نویسان از ابعاد جامعه شناختی و روان شناختی آگاه گشتیم، به بررسی علل ردّیه نویسی می پردازیم.
شاید بتوان طبقه بندی زیر را در ارتباط با این علل نشان داد:
۱- گروهی از افراد که واقعا نمی دانند ردّیه می نویسند و به خیال خویش در راه حقیقت گام برداشته اند:
این دسته از افراد،همان هایی هستند که حتی برای پذیرش حقیقت دیانت خود، لحظه ای تفکر ننموده و در همان مسیری گام نهاده اند که والدینشان پیش از آنان، به تقلید از گذشتگانشان،بن بست پیمایی می نمودند. حقیقت این گروه چیزی جز تعصّب نمی باشد. این طبیعی است که این دسته بدون هیچ گونه تفکری بخواهند بر ضدّ عقیده ای که برتر از اعتقاد والدینشان باشد، دست به فعّالیت بزنند.
۲- گروهی از افراد که می دانند حقیقتی برتر وجود دارد؛ولی در پی آن هستند تا حقیقت موجود را رد نمایند تا برتری را در نوع اعتقادی خویش جلوه دهند:
این دسته از افراد، صریحا نه در پی کشف حقیقت می باشند و نه در پی نشان دادن آن به دیگران، بلکه وضوحا در پی بدست آوردن قدرت می باشند و لذّتی را که از تحصیل قدرت کسب می نمایند با هیچ چیز دیگر تعویض نمی نمایند. دیدگاهی که در ردّیه نویسان بر علیه امر مبارک وجود داشته و اخیرا نیز در روزنامهء جام جم و در نگرشهای افرادی همچون آقای ولایتی و… دیده شده است.(کیهان را به حال خود وا نهیم بهتر است)
۳- گروهی از افراد که خود را پیرو هیچ دین و آئینی نمی دانند ولی چنین عنوان می نمایند که در مقام پژوهش و تحقیق، به ردّ حقیقت ادیان می پردازند و معتقدند که مبانی کارشان کاملا علمی بوده است:
این دسته از افراد اصولا مخالف دین بوده و در صدد واکنش نشان دادن نسبت به هر حقیقت دینی می باشند، اصولا فرقی نمی کند که مسلمان باشی یا بهائی، مساله این است که دینداری، افیون گرایی است. لذا در این نوع نگرش، دین سمّ مهلک بشریّت می باشد. فی الواقع علت اصلی فعّالیّت این گروه، شاید حقیقتا آشکار نمودن حقیقت باشد؛ولیکن چون راه را اشتباه رفته اند،نتیجه ای دگر به بار خواهد آورد. شاید بتوان در این مورد به آثاری از استاد احمد کسروی اشاره نمود.
۴- گروهی از افراد که بصورت حرفه ای وارد این مسیر گشته اند،لذا گذران حیات مادّیشان، منوط به ادامهء همکاری در چنین زمینه هایی می باشد:
این گروه اگر چه ممکن است در ابتدا به جهت کشف حقیقت و بر ملاء ساختن وجوه ناصحیح طریقت، اقداماتی انجام داده باشند، ولیکن به مجرّد گذر از مرحلهء آشکار گشتن بطلان نظراتشان و به دام حضیض تعصّب افتادن، مسیری جدید را آغاز می کنند که هدفشان صرفا کوبیدن بی چون و چرای همان حقیقتیست که اگر ردّش نکنند، مرحلهء گذران زندگی را نیز نمی توانند رد نمایند. از این دسته می توان به افرادی اشاره نمود که نظرات خویش را تحت عنوان روحانی یا عالم دینی به مردم عامّی و گوش به فرمان، تحمیل و آنان را تحمیق و در نهایت جایگاه خود را تحکیم می نمایند. فی المثل در حال حاضر، اگر این ردّیه گویان اندکی تعلّل نمایند، حقیقت دیانت بهائی بر عموم مردم آشکار خواهد گشت و جالب تر آنکه اگر تعجّل نمایند، حقیقت دیانت بهائی مجدّدا بر عموم مردم روشن می گردد و این اصل پارادوکسیکال مهمترین عاملیست که نتایج کارهای ردّیه نویسان را به نفع حقیقت گرایان جلوه می بخشد.
۵- گروهی از افراد که بنا به هر دلیلی از مسلک و نحلهء فکری خاصی خارج گشته اند و در مقام یک خارج شده از آن مذهب، ردّیه نگاری را آغاز می نمایند:
اصولا از خصوصیات بارز این گروه، تعداد بسیار محدود اعضای آن می باشد. اینان افرادی بوده اند که به علّت عدم رعایت شعایر و مراسم مشخصّهء هر آئینی و یا به جهت تخطّی از قوانین و احکام هر دینی و یا شک گرایی محض نسبت به دیدگاه های مندرج در کتب دیانت خود، از دین خدا برگشته اند و به ظنین خود قدم گذاشته اند. فی المثل در زمان صدر اسلام می توان به گروه خوارج اشاره نمود که پیروانی بس چشمگیر نسبت به مرتدّین امروزی داشته اند. امروزه نیز تعدادی از بهائیان که بر خلاف احکام و قوانین دیانت بهائی اقدام نموده اند و در شخص خویش هیچ اسم و رسمی از بهائیت باقی نگذاشته اند، آنگاه که رسما از دین الله خارج گشتند، روی به ردّیه نویسی آورده تا انتقام نامه ای التیام بخش از خود صادر نمایند،که البته تعداد اعضای این گروه بسیار اندک می باشد. از این گروه اند افرادی همچون فیچیکیا و…
در انتهای بحث،ضمن آنکه امیدوارم نقدی صحیح و کاملا منصفانه نسبت به این گروه حقیقت ستیز انجام داده باشم، تحت یک نتیجه گیری مختصر، مجددا علل ردّیه نویسی را فهرست وار ذکر می نمایم:
۱- جهالت ۲- کسب قدرت ۳- کژ انگاشتن حقیقت ۴- گذران زندگی وطریقت
۵- انتقام جویی از شریعت
شاد باشید