جامعه شناسی ردّیه نویسی

  

                             جامعه شناسی ردّیه نویسی

 

در مقاله ای مجزّا به مبانی فلسفهء ایجابی و علل وجودی ردّیه نویسی پرداخته بودم، اینک لازم می بینم تا نگاهی جامعه شناختی نیز به این پدیدهء روانی-اجتماعی انداخته و این رویکرد را در بستر جامعه مورد مدّاقه قرار دهم.

اصولا ردّیه نویسی یا بطور کلّی ردّیه گری، زمانی متولّد می گردد که حقیقتی آشکار شده باشد. همانگونه که تنها در کنار مفهوم جنگ است که صلح را درمی یابیم، در اینجا نیز در کنار هر ردّیه،حقیقت یا حقایقی نهفته است. از آن حیث که این ردّیه ها به جهت تاثیر گذاری بر اجتماع خلق می گردند،لذا آن حقایق نیز جملگی حقایق اجتماعی هستند که تاثیرشان لزوما جمعی می باشد. فی المثل اگر به قرون پیشین بازگردیم،خواهیم دید چگونه گالیله که به حقیقتی فراتر از حقایق موجود در جامعهء خویش واصل گشته بود، با ردّیه پردازی کلیسا و متعصّبین یک بعد نگر مواجه گشت. مسالهء قابل تامل در این میان، میزان تاثیر آن حقیقت مکشوفه از سوی گالیله بود و اینکه آیا اگر در ابتدا کلیسا با گالیله هم سو شده و نظر او را می پذیرفت، تاثیر این حقیقت بیشتر بود یا آن زمان که کلیسا راه را بر وی بست و حقیقت در ابتدا تدریجا به وسیلهء حقیقت گرایان و بعد از آن به ناچار توسط  دستگاه دینی و روحانی کلیسا مورد پذیرش واقع گشت؟

این موضوع را از هر دو بعد خود بررسی خواهیم نمود:

 

۱- اگر کلیسا از همان ابتدا، دیدگاه گالیله را مورد پذیرش قرار می داد:

حتما می دانید که همواره تعداد بسیاری از افراد که خود را تابع حقایق ویا ادیان مختلف می دانند، تنها به ظواهرآنها توجه نموده و از اصل مطلب دور مانده اند، لذا این گروه کثیر به دنبال آن نمی گردند که حقیقت چیست و یا کجاست، بلکه در پی آنند که مرجع مورد پذیرش آنها( در مثال مورد بحث،منظور کلیسا می باشد) حقیقت را چگونه تفسیر و آن را چگونه آمادهء پذیرش بی چون و چرا می نماید. لذا زمانی که کلیسا در همان ابتدا از دیدگاه جدید گالیله استقبال می نمود، این گروه کثیر بدون آنکه بدانند گالیله چه گفت؟ ، نگرش وی را می پذیرفتند. پس اینان که اکثریت جامعه را تشکیل می دهند، تنها منتظرند تا ببینند که مرجعشان چه می گوید،نه آنکه حقیقت چیست.

گروهی دیگر نیز که از آن به طبقهء روشنفکر یاد می کنم، بر خلاف دستهء ابتدایی، در پی حقیقت گام برداشته و اگر چه ممکن است در این راه جان خویش را نیز فدا نمایند،ولیکن تا زمان وصول به اهدافشان از هیچ کوششی دریغ نخواهند نمود. "گالیله" خود نیز از همین گروه می باشد.

پس اگر کلیسا از همان ابتدا دیدگاه گالیله را مورد پذیرش قرار می داد، اکثریت جامعه نیز آن نگرش جدید را بدون هیچگونه چون و چرایی می پذیرفتند بدون آنکه هیچگونه سوالی در ارتباط با این کشف عظیم در اذهان ایجاد گردد ،در نتیجه در اینجا حقیقت گفتار گالیله تا ابد بر همگان پنهان می ماند.

 

۲- اگر کلیسا در ابتدا ادّعای گالیله را رد می نمود و تدریجا و به دنبال فشارهای وارده از سوی روشنفکران به پذیرش آن وادار می شد:

همانطور که اشاره شد همواره تعداد کثیری از آدمیان، نه تنها در پی حقیقت گام برنداشته اند که به اسم حقیقت گرایی در جادّهء جهل و تقلید نیز قدم نهاده اند، لذا این گروه بزرگ که در برابر اتفاق های زندگی،به جای طرح سوال به تقلید روی می آورند، اگر در همان ابتدا با نگرش منفی کلیسا نسبت به دیدگاه گالیله روبرو می شدند، به سهولت تصمیم کلیسا را می پذیرفتند. امّا مساله از این قسمت جالب می شود که آن هنگام که کلیسا  متدرجاً حرف خود را بازپس گرفته و دیدگاه گالیله را می پذیرد،در ذهن این گروه بی شمار یک سوال اساسی ایجاد می گردد و آن سوال این است که: چرا کلیسا حرف خود را تغییر داد؟  

به دنبال این سوال، پاسخها، توجیهات و یا سوالاتی که در قبول و یا ردّ سوال ابتدایی ایجاد می گردند مطرح می شوند، سوالاتی از قبیل اینکه :آیا ممکن است کلیسا هم اشتباه کند؟ آیا ممکن است کلیسا تا به امروز اشتباهات کثیری انجام داده باشد و ما  یک عمردر خواب بی خبری به سر می بردیم؟ آیا …  و در این قسمت می باشد که فرد به مرحلهء شک گرایی وارد می شود.لذا این گروه کثیر به یکباره تمامی شالوده و بنیان فکری خود را زیر سوال برده و نسبت به حقانیت آن مرجع کلّی تردید نموده و در این فضای مشوّش فکری، به سوالی بسیار مهم و به بیانی، به یکی از مهمترین مسائل زندگی فکری خویش واصل می گردند: پس اگر کلیسا اشتباه می کند، حقیقت در نزد کیست؟

لذا در همین مرحله می باشد که ناگهان به یاد گالیله و افکار وی می افتند، در اینجا است که دیدگاه گالیله به یکباره دیدگاهی مسلّط و رایج می گردد و این گروه کثیر که از اعتماد خود به کلیسا ضرر جسته اند، نگرش گالیله را چون  حقیقتی مبرهن و مسلّم می پذیرند.

و اینک چندین قرن می گذرد و دیانتی الهی، با آموزه هایی جهانی ظاهر می گردد. دیانت بهائی همان آئینی که ادیان مختلفه در کتب آسمانی خویش بدان بشارت داده اند،می آید تا دنیا را از مرگ عشق و محبت نجات دهد و با تعالیمی چون صلح جهانی، تساوی حقوق تمامی افراد و… حقیقت زندگی را به جهانیان بازگرداند. در این میان کودک اندیشانی جاهل و خدا نترس در پی آنند که : مبادا مردم از حقیقت این دین الهی با خبر گردند و جایگاه و منزلت دنیوی ما به خطر افتد؟  پس اقدام به ردّ این دین الهی نموده و در این راه ردّیه های بسیار می نگارند. غافل از آنکه نمی دانند با این اقدام خود، بیش از پیش به گسترش حقیقت این دیانت الهی در بین همان گروه کثیر کمک خواهند نمود. امّا کدام مادر مهربان برای چنین کودکانی قصّهء رسوایی کلیسا و آشکار شدن حقیقت گالیله را خواهد خواند؟

جامعه شناسی ردّیه نویسی پاسخ این سوال را به ما خواهد داد؛

اصولا جامعه شناسی در پی آن است که با سوالات نظام مند، به تحلیل و تبیین روابط بین فرد و جامعه بپردازد. جامعه شناسی می کوشد تا تلاش های افرادی چون گالیله را به سرانجام رسانیده و دست به بررسی روشنفکرانه و سپس عامّه گرایانه بزند،چرا که هدف، روشن نمودن اکثریت جامعه است  و بدون کمک آنها اقلیّت روشنفکر چه می تواند بکند؟ در این میان افرادی پدید می آیند که سازی مخالف می زنند ولو آنکه گهگاهی عرق خود را در زیر سایهء سقف بزرگ جامعه شناسی خشک نموده باشند. این افراد که جایگاهشان را پیش از این در مقالهء دیگری مشخص نموده ام* بنا به هر دلیل ممکن، ارّابهء حقیقت را واژگون نموده و سکّان ردّیه گری را در درّه های مضمحل بی معنایی در دست گرفته و لحظه به لحظه به سقوط مهیب اندیشه هایی انسان گرا نزدیک می گردند.

 جامعه شناسی ردّیه نویسی در پی آن نمی باشد که بگوید چه کسی راه صحیح را پیمود و چه کسی جادّهء خاکی را با قایق موتوری سپری نمود. جامعه شناسی ردّیه نویسی می خواهد بگوید که اگر زمانی، عدّه ای از افراد دست به تحریف حقیقت زدند،این عمل آنها چه تاثیری بر نگرش سایرین می گذارد؟ از این رو زمانی که اکثریت جامعه در ابتدا تحت تاثیر عوام فریبانِ عالم نما قرار گرفتند و دیانت بهائی را به اشتباه ،فرقه ای ضالّه پنداشتند،بر آن شدند تا بدون هیچ گونه چون و چرایی به خواسته های غیر عقلانی و مخالف روح انسانی این به ظاهر انسان های روحانی،پاسخی مثبت دهند. آنها دست به کشتاری فجیعانه زده،خود را در جایگاه خدای منان قرار داده و به زندگی انسانی که خدایش او را خلق نموده،خاتمه بخشیدند. شاید در ابتدا جملگی بر آن بودند که راه را صحیح پنداشته اند،ولی دیری نگذشت که با تناقض گویی ها و تضاد منشی های ردّیه پردازان،متوجه شدند که راست را کژ انگاشته اند. اما در مقابل این همه تناقض و تظاد، شاید تنها یک سوال اساسی و کلی در اذهان عموم شکل گرفته باشد و اینکه: "مگر دیانت بهائی چه می گوید که عدّه ای قصد مردود کردن آن را دارند؟"

و این سوال اساسی، سر آغاز  سوالات بی شمار دیگر و به بیانی آغازگر حرکت در مسیر صحیح زندگی می باشد،مسیری که اگر ابتدایش را به ظواهر دنیوی آلوده ایم ولی انتهایش به حقایق روحانیه آراسته شده است. پس بزرگترین کمک ردّیه پردازان به اکثریت جامعه،همانا کشف مسیر حقیقی زندگی می باشد در حالیکه ردّیه نیز باعث پیوند و همبستگی بین مردم و حقیقت می گردد. حقیقتی که جامعه و سیر حرکتی آن را شکیل می نماید و موجبات ترقی فردی و اجتماعی را بر مبنای اعتقاد به قدرت روح جمعی فراهم می آورد.

جامعه شناسی ردّیه نویسی اگر چه ردّیه را ابزاری جهت شکل گیری آنی و گذرای  جهل و سپس تولد تدریجی روحیهء صحیح حقیقت گرایانه در مردم می داند،ولی به حفظ و اصالت این حقیقت اکنون پدید آمده در قلوب آدمیان، اعتقاد و اطمینان دارد.

در پایان این نوشتار موجز مایلم تا مقاله ام را با پرسش دو سوال اساسی که احتمالا در ذهن خوانندهء حقیقت جو ایجاد گشته است،خاتمه بخشم:

۱- گالیله چه حقیقتی را بر ما مکشوف ساخت؟

۲- دیانت بهائی چه می گوید که عدّه ای در جهت ردّ آن به هر وسیله ای متوسّل گشته اند؟

 

 

شاد باشید

 

 

* مقاله ای تحت عنوان"فلسفهء ردّیه نویسی چیست؟" که در سایت های نیونگاه و ساغر موجود است.

 

 

Comments are closed.