افشاگری یک تَبانی شوم: فجایع قتل بهائیان شاهرود (۸ اوت ۱۹۴۴ م) – بخش ۱ از ۳
ملاحظاتی پیرامون ” کتاب حقایق گفتنی” ۱
نگارش: مهرداد بشیری
پسری سنگ به دیوار دبستان می زد
کودکی هسته زردآلو را
روی سجاده بی رنگ پدر تف می کرد
چشمها را باید شست…
جور دیگر باید دید. واژه ها را باید شست
واژه باید خود باد؛ واژه باید
خود باران باشد
سهراب سپهری
پیشگفتار
عموما در بین جامعه بهائی فارسی زبان ایرانی نام آقای سید احمد کسروی مترادف با مفهوم محکومیت و مردود شمردن دیانت بهائی و یادآور تحقیر آن به مسلکی موصوف به “بهائیگری” می باشد. ردیه ای تحت عنوان “کتاب بهائیگری” که ایشان در سال ۱۳۲۲ شمسی دو سال قبل از ترور منتشر نمودند شاید به جرأت یکی از پرخواننده ترین و رایج ترین کتب ردیه فارسی بر علیه آیین بهائی محسوب میگردد. این جزوه با تیراژ بالا (برای مثال تا سال ۱۳۳۵ شمسی چهار بار تجدید چاپ شده است) حتی در سالهای پس از انقلاب اسلامی ایران و تألیف بسیاری کتب و جزوات پر آب و رنگتر بر علیه دیانت بهائی از شناخت چشمگیری در ایران و حتی در مراکز تجمع ایرانیان مهاجر ساکن امریکا و اروپا برخوردار بود. بررسی آثار و نوشتجات آقای کسروی بر یک خواننده منصف، روحیه فردی نامتعارف و جنجال برانگیز را برملا می سازد که در میدان ستیز با عقاید و آراء مختلف از نواختن شلاق انتقاد بر هیچکس دریغ نمی ورزید. از آن رو شگفت آور نیست که ادیان بابی و بهائی نیز از ضربات خشمگین وی سهمی برده باشند. سوای این میراث نا مرغوبی که از مرحوم آقای کسروی بجای مانده و لاجرم بازتاب افکار و برداشت پیروان و شاگردان او نیز می تواند باشد کتابی منحصر بفرد و استثنائی از سازمان پیروان او در دست داریم که شاید صورت دیگری از عقاید پیروان آقای کسروی را بر ما مکشوف سازد.
دیدگاههای آقای احمد کسروی به مذهب و دو آیین بهائی و بابی
سید احمد کسروی (۱۹۴۶ – ۱۸۹۰) به تحقیق یکی از محققین طراز اول ایرانی قرن بیستم بود. وی در رده پیشوای جنبشی و مکتبی اصلاح طلبانه و مذهبی- اجتماعی، مورخی زبردست و زبان شناسی ماهر و توانا بود که صاحب نوشتجاتی به عربی و آشنا به زبانهای فرانسوی، انگلیسی، ارمنی قدیم و جدید، پهلوی، آذری و اسپرانتو بود. با این وجود وی با بیمهری به امر سخن و سخنوران و شاعران اصیل فارسی مینگریست و ایشان را جز گزافه گویانی بدکردار و “هجو پرداز” نمی پنداشت. بر طبق رای برخی کارشناسان، نوشتجات آقای کسروی منعکس کننده افکار فردی است که سعی دارد به زندگی و جهان هستی با بینشی عقلائی و علمی نگاه کند و از این رو ایشان به مذهب، به عنوان یک مجموعه قوانین اخلاقی که حاکم بر رفتار افراد است می نگرد. مفاهیمی همچون خدا، وحی و پیامبر معانی ملموس و غیر فراطبیعی در نظر کسروی داشته. وی معتقد است که مذهب و علم هر دو راه مجزا به یک هدف معلوم یعنی هدایت بشری به رفاه و کمال هستند. به اعتقاد کسروی “خرد” نقش مهمی بایستی در معتقدات مذهبی فرد ایفا نماید. وی مخالف سرسخت علمای دینی است و از این رو آورنده طریقتی به نام “پاک دینی” است که مبرا از زوائد مذاهب عتیقه و اعتقادات فراطبیعی و به یک معنا معتقد به یک مذهب مدنی است. ۲
نظری به دیدگاههای خصمانه و رادیکال بعضی تعالیم آقای کسروی همچون جشن کتاب سوزان و یا ترویج یک دیکتاتوری عقیدتی و باطل انگاشتن قطعی و کورکورانه عقاید سایرین همه عموما حکایت از خصوصیات جنجالی عقاید فردی نامتعارف که در یک مقطع کوتاه و جو آزاد تاریخ قرن بیستم ایران سر برافراشت می نماید. در این فضای آزاد که در نتیجه خروج رضاشاه و اشغال قوای متفقین ایجاد گردید نام آقای کسروی بر سر زبان ها افتاد و مشهور خاص و عام گردید. بررسی جوانب مختلف افکار کسروی که خود را ” راهنما” می نامد در سایه تاثیر متفکرین شرقی معاصر و پیشین وی و نیز معاشرت نزدیک وی با بهاییان و آشنایی کامل با تعالیم بابی و بهائی جای بسیاری برای تمعّن و سوال در جنبه عاریتی افکار وی میگذارد.
آشنایی آقای کسروی با بهائیان به دوران طفولیت و نوجوانی باز می گردد. چنانچه در شرح احوال خویش می نویسد که در همسایگی شان در تبریز تعدادی از بهاییان و ازلیان زندگی میکردند و با پدر او آشنایی و رفت و آمد داشتند و احمد جوان از این طریق با بهائیان و کتب شان مواجه و به تاریخ ادیان بابی و بهائی آشنا و علاقهمند گردید. وی می نویسد در طول این مدت بین ” دو چیز سازش نیافته بودم : از یک سو جانفشانی های بسیار مردانه بابیان نخست … که جای گمان است آمیغ [ حقیقت] هائی را دیده… و از یک سو نوشته های باب که هیچ معنایی نداشته…”. این سردرگمی و علاقه به آشنایی با مکاتب دیگر و بحث و مناظره باعث گردید که وی بعد ها از سر کنجکاوی در جلسات تبلیغی بهائیان شرکت نماید .۳
پس از عزیمت به تهران کسروی با گروه اسپرانتیست ها در آمیخت و با برخی از بهائیان به نام پایتخت نیز ارتباط برقرار نمود. در تهران به جلسات تبلیغی مبلغین به نام بهایی آن زمان همچون آقا میرزا عبدالحسین آواره و آقا سید شهاب فارانی راه یافت. آنچه از فحوای مکالمات ضبط شده وی در این جلسات تبلیغی استنباط میشود تاکید بر جنبه ستیزه جویی و علاقه به بحث و جدل و سرانجام خاتمه ای پیروزمندانه و غالبا نه در این مناظرات دارد. وی موضع خود را در قبال دیانت بهایی در یکی از این جلسات تبلیغی چنین اعلام می دارد: ” …گفتم: شنیده ام عبدالبها گفته: هر که از ماست از ماست، و هرکه بر ما نیست از ماست. شما مرا از آن ” بر ما نیست ” ها شمارید . من بهائی نیستم و نخواهم بود ولی با بهائیان نیز دشمنی نمی دارم و نخواهم داشت “. ۴
حقایق گفتنی
کتاب مورد بحث این نوشتار حقایق گفتنی نام دارد که در آذر ماه ۱۳۲۴ شمسی به همت دفتر پرچم و بوسیله چاپخانه پیمان که هردو وابسته به گروه هوادار کسروی بودند به چاپ رسید. هویت نویسنده کتاب که خود را با حروف ی-پ (مخفف یک پاکدین) معرفی مینماید در متن کتاب درج نگردیده ولی انعکاس باورهای ایشان را در صفحات کتاب به سادگی می توان مشاهده نمود. ۵
در بالای عنوان کتاب و در روی جلد آمده است؛ به مناسبت انتشار کتاب دسائس و فتنه انگیزیهای بهائی ها . این کتاب اخیر که نام کامل آن دسائس و فتنه انگیزی های بهائیها؛ واقعه اثر آور ۱۷ مرداد ماه ۱۳۲۳ در شاهرود می باشد ردیه ای است علیه آیین بهائی به قلم شیخ عبدالله مهدوی شاهرودی (وفات ۱۳۵۹ شمسی ) . بنا بر این کتاب حقایق گفتنی پاسخی است بر ردیه کتاب آقای مهدوی شاهرودی . در این مقاله نگارنده سعی خواهد کرد ارزیابی مختصری از محتویات کتاب حقایق گفتنی ارائه دهد. بدین منظور ابتدا اشاره ای خواهیم داشت به نویسنده آن و سبب تألیف کتاب و در پی آن راجع به وقایع غم انگیز شاهرود به شرح مختصری خواهیم پرداخت. ارزیابی کتاب دسائس و فتنه انگیزی های بهائی ها …. که انگیزه اصلی در تالیف کتاب حقایق گفتنی بوده و معرفی تعدادی از افراد مطرح در واقعه شاهرود نیز در این بررسی خواهد آمد.
نویسندهء کتاب حقایق گفتنی از شاگردان و پیروان آقای احمد کسروی بوده و لا جرم تحت تأثیر افکار و آراء ایشان که تا حدودی در بالا بدان اشاره گردید، بوده. لازم به یادآوری است که این کتاب در تحت اشراف و با پشتیبانی و تأیید “باهماد آزادگان” (جمعیّت آزادگان) که تودهء پیروان کسروی بودند انتشار یافته است. نویسندهء نامی از خود در این کتاب نبرده و صرفاً به عنوان “ی- پ” در روی جلد کتاب معرّفی گردیده است. وی از اعضای باهماد آزادگان در طهران بوده و از سال ۱۳۲۲ تا ۱۳۲۴ھ. ش. (۱۹۴۲–۱۹۴۴) در یکی از ادارات دولتی (ژاندارمری) شهرستان شاهرود به انجام وظیفه مشغول بوده است. نویسنده در روز ۱۷ مرداد سال ۱۳۲۳ھ. ش که واقعهء قتل و غارت بهائیان در شاهرود صورت پذیرفت از جمله شاهدان عینی بوده است. همچنین دوستی نزدیکی با یکی از افسران ژاندارمری که از نزدیک شاهد عینی این وقایع بوده داشته است. نویسندهء حقایق گفتنی از وقایع شاهرود به عنوان “لکّهء سیاه و ننگ بزرگ” در تاریخ قرن حاضر ایران یاد مینماید. نگارنده در این بررسی بر حسب درخواست فرزندان مولف کتاب حقایق گفتنی و به منظور حفظ هویت وابستگان ایشان در ایران صرفا به حروف اختصاری ن – س – اکتفا می نماید. مشارالیه متولد بسال ۱۹۱۸ میلادی و در هنگام بروز حوادث شاهرود بیش از ۲۶ سال نداشته است. واضحا از آن رو که ایشان در اداره ژاندارمری خدمت مینموده نکات ضبط شده در کتاب حقایق گفتنی از اعتبار و سندیت قابل ملاحظه ای برخوردار است.
در مقدّمهء یک صفحه ای که دفتر پرچم (سازمان بنیاد شده احمد کسروی) در ابتدای این کتاب آورده به صراحت نوشته شده که نویسندهء این کتاب بهائی نیست و از پاکدینان است و با بهائیان هیچگونه ارتباطی ندارد. در ادامه میخوانیم که آنچه که نویسنده را بر نوشتن این کتاب برانگیخته اوّلاً رفتار وحشیانهء برخی از اهالی شاهرود نسبت به بهائیان و دوّم رفتار غیر عادلانهء بازپرس عدلیّه آقای غلامرضا فولادوند در نحوهء تنظیم پرونده و ارزیابی این جنایات میباشد.
نویسندهء دیباچه با لحنی شدید به انتقاد از رفتار آقای فولادوند که از طرف دولت برای ارزیابی و کنکاش این فجایع به شاهرود فرستاده شده، میپردازد و از اینکه او از مسبّبین این حوادث آشکارا چشم پوشی نموده و تشکیل مجامع و محافل بهائیان را منشأ این انقلاب قلمداد میکند اظهار انزجار مینماید. دفتر پرچم اذعان مینماید که نویسندهء کتاب حقایق گفتنی با “زبان تندی به ایراد و اعتراض پرداخته” و اظهار امیدواری مینماید که دیگر در برابر قانون فرقی میان شیعه و بهائی گذارده نشود. نویسنده همان اسلوب کسروی را در نگارش دنبال نموده یعنی شدید تاختن به امید تکان دادن و بیدار نمودن خواننده.
چنانچه در دیباچه ذکر گردیده، نویسندهء کتاب حقایق گفتنی بر حسب تصادف در منزل یکی از آشنایان خویش کتابی به نام دسائس و فتنه انگیزیهای بهائیها تألیف شیخ عبدالله شاهرودی از مجتهدین شاهرود، یافته و نظرش به عبارت “واقعهء تأثّرآور ۱۷ مرداد ماه ۱۳۲۳ در شاهرود” در زیر عنوان اصلی کتاب جلب میگردد. وی مینویسد: “با مطالعهء کتاب آخرین امیدم به حقیقت پرستی آن عدّه از مردان و مأمورین دولتی که شخصیّت و سوابق زندگانیشان بر من پوشیده بود مبدّل به یأس گشته”.۶
لهٰذا وی مصمّم میشود که در صورت تصویب مسئولین “باهماد آزادگان” اطّلاعات خویش را جمع آوری و منظّم نموده و از طریق انتشار یک کتاب در دسترس افکار عمومی گذارده و به گفتهء خود: “حقایق گفتنی را بگویم”.۷
با این هدف، نویسنده در یکی از نشستهای سگالاد (تشکیلات شورایی باهماد آزادگان) نوشتن کتاب را مطرح مینماید که نه تنها مورد تصویب رهبران جمعیّت قرار میگیرد بلکه وی را تشویق به تهیّهء هر چه سریعتر این مطالب برای نشر حقیقت وقایع مینماید.
آنچه مسلّم است تهیّه و انتشار کتاب حقایق گفتنی که حدود ۳ ماه قبل از قتل آقای کسروی (۲۰ اسفند ۱۳۲۴) صورت پذیرفته، بایستی مورد موافقت وی قرار گرفته باشد زیرا او در مؤخّره ای که بر چاپ دوّم کتاب بهائیگری در سال ۱۳۲۴ ترقیم نموده در رابطه با وقایع شاهرود چنین مینویسند:
“همه میدانیم که آنان [بهائیان] دستهء کوچکی هستند و مردم که آنان را دشمن میدارند هر زمان که فرصت یافتند از گزند و آسیب به ایشان خودداری نمیکنند. چنان که همین امسال آن پیش آمد ننگ آور در شاهرود رخ داد”.۸
نویسندهء حقایق گفتنی میگوید که نوشتن و چاپ این کتاب از طرف “جمعیّت آزادگان” ابداً به منظور هواداری و حمایت از جامعهء بهائی نبوده و حتّیٰ میگوید تعدادی از بهائیان به خاطر انتشار کتاب بهائیگری آقای کسروی با ما دشمنی کرده و غرض ورزی نیز نموده اند. نویسنده در اینجا مجدّداً تأکید بر محتویات کتاب بهائیگری نموده و اظهار مینماید که ده هزار ریال جایزه برای کسی تعیین شده که بتواند به آن کتاب حتّیٰ یک ایراد بگیرد و بدین طریق موضع خود را بار دیگر در قبال بهائیان و دیانت بهائی روشن مینماید.۹
غرض اصلی نویسنده و جمعیّت آزادگان آن بوده که: “پاکدلی و بینظری و حقیقت پرستی خود را به دوست و دشمن، مخالف و موافق نشان داده بفهماند که حقیقت و راستی همیشه در نظر ما گرامی و محترم بوده از بیان حقّ آنی فروگذار نمیکنیم ولو به ضرر موافقین و نفع مخالفینمان باشد”.۱۰
نویسنده همچنین معتقد است که چون دقائق این پیش آمد ناگوار مندرج در پروندهء تنظیمی آقای غلامرضا فولادوند، بازپرس اعزامی مرکز، مخدوش بود، لهٰذا سعی بر عرضهء حقایق وقایع نموده تا حقوق مقتولین و کسان ایشان و مضروبین و غارت شدگان محفوظ ماند.۱۱
نویسندهء حقایق گفتنی فردی است دقیق و تیزبین و در عین حال صریح اللهجه و بی باک. طرز نگارش کتاب حکایت از نارضایتی واضح وی از دستگاه قضائی ایران و همچنین نفوذ علمای شیعه در بافتهای اجتماعی و سیاسی کشور مینماید. وی با نکته سنجی مخصوص خود بخشهایی از کتاب دسائس… بهائیها… را نقل نموده و سپس به ارائهء جواب و شرح مشاهدات خویش میپردازد. در عین حال به وضعیّت جامعهء بهائی و روابط آن با جامعهء خارج نیز با نظری عادلانه و عطوفانه نگاه نموده و از سرنوشت مقتولین و زجر دیدگان این فجایع با تأثّر یاد مینماید.
نظری به وقایع دردناک شاهرود
وقایع تضییقات شاهرود در روز ۱۷ مرداد ۱۳۲۳ھ. ش (۸ اوت ۱۹۴۴) با قتل سه تن از بهائیان سرشناس ساکن آن شهر به نقطهء اوج خود رسید.
بر طبق گزارشی که محفل ملّی بهائیان ایران برای درج در کتاب عالم بهائی تهیّه نموده، با آغاز ماه شعبان (۲۲ جولای ۱۹۴۴) مطابق مرداد ماه ۱۳۲۳ھ. ش توجّه مسلمین افراطی در شهر شاهرود منعطف به جامعهء بهائی شده و مشغول تهیّه و تدارک انقلابی بر ضدّ ایشان میگردند. در عصر ۲۵ جولای اشرار اقدام به سوزاندن درب حظیره القدس و غارت اثاثیّهء آن مینمایند. در ۲۸ جولای شب هنگام اشرار به خانهء یکی از بهائیان به قصد قتل وی حمله مینمایند که این اقدام بی اثر میماند.
در صبح سه شنبه ۸ اوت (۱۷ مرداد) بود که انقلابی خونین در شهر بر ضدّ بهائیان بر میخیزد. مغازه ها و بازار بسته و جمعی از اهالی ملحق به اشرار شده و جمعیّتی قریب به ۵۰۰۰ نفر آمادهء هجوم و ناآرامی در سطح شهر علیه آنها میگردند. برخی از بهائیان برای حفظ جان خویش به شهربانی پناه آورده ولی چنانچه باید مورد محافظه قرار نمیگیرند. اشرار کماکان به خانه ها و مغازه های افراد سرشناس حمله کرده به غارت میپردازند.
در طول این روز ۳ تن از بهائیان به قتل میرسند. اوّل، اسدالله نادری، رئیس ادارهء دخانیات شاهرود که چند سالی بود برای مهاجرت ساکن شاهرود گردیده بود. دوّم، محمّد جذبانی مهاجر از سنگسر که پس از حملهء اشرار به سختی مجروح شده امّا به وساطت ۳ تن افراد خیرخواه نجات و به مطبّ پزشکی منتقل میشود. معهٰذا پس از اطّلاع اشرار مجدّداً مورد حمله قرار گرفته و بعداً در کنار خیابان بیهوش افتاده و ۲ نفر از طرف شهربانی مأمور حمل ایشان روی برانکارد به طرف بیمارستان میشوند و به روایتی چندین مرتبه عمداً ایشان را به زمین انداخته و سرانجام نامبرده درست قبل از سر رسیدن پزشک قانونی جان میسپارد. فرد سوّم، حسن مهاجرزاده، تاجر و ساکن شاهرود که پس از هجوم اشرار به محلّ سکونت ایشان به قتل میرسند. اهالی خشمگین طنابی به پای جسد ایشان بسته و چندین مرتبه آن جسد را از پشت بام به پایین پرتاب مینمایند. سرانجام به واسطهء مداخلهء قوای شوروی که هنوز در شاهرود مستقرّ بودند این وقایع خاتمه مییابد.۱۲
چنانچه از یادداشتهای آقای رمضانعلی عموئی که ساکن شاهرود و یکی از شاهدین عینی این فجایع بود استنباط میشود، عامل شروع این انقلاب اسکان برخی از اهالی انارک (بخشی از شهرستان نائین) در شاهرود و موفّقیّت ایشان در امور بازرگانی بود. این مسئله از طرفی باعث ناراحتی برخی از اهالی متعصّب شاهرود میشود. مخصوصاً وقتی که عدّه ای انارکی آقای سید عبدالکریم صدریّه را که یکی از ثروتمندان و معدن داران مشهور انارکی الاصل بود، کاندیدای نمایندگی مجلس شورای ملّی میکنند. از طرفی دیگر، انارکیها نسبت به بهائیان عموماً خوشبین بودند و با نسبت فامیلی که برخی با آنها داشتند، در نظر اهالی متعصّب از حامیان بهائیان به حساب میآمدند. این اوضاع بهانه ای به دست متعصّبین و افرادی که در پی سودجویی سیاسی در این انتخابات بودند، میدهد که با حمله به بهائیان انتقامی از هر دو اقلیّت مذهبی و محلّی گرفته شود.۱۳
همچنین ظاهراً اسفار تبلیغی و اسکان مهاجرین بهائی به شاهرود که صاحب مراتب دولتی بودند، بهانه به دست متعصّبین داده و باعث نگرانی ادارهء شهربانی شاهرود شده بود. در نامه ای به تاریخ ۱۴ مرداد ۱۳۲۳ یاور فاطمی رئیس شهربانی شاهرود خطاب به ادارهء فرمانداری اشاره به اتّکاء بهائیان شاهرودی به مأمورین عالیرتبهء دولتی بهائی ساکن شاهرود مینماید و پس از درج اسامی: آقای نادری رئیس دخانیّات، آقای رهبانی رئیس خرید غلّه و خواربار، آقای قبادی کارمند راه آهن، آقای جذبانی کارمند پست و تلگراف، آقای شیدائی کارمند راه شوسه و آقایان خورشیدی و آقازاده کارمندان ادارهء فرهنگ؛ وجود ایشان را مروّج تشکیلات مخفیانهء بهائیان در شاهرود محسوب مینماید. البتّه این یادداشت خود فی النفسه بیانگر تعصّب رئیس شهربانی نسبت به بهائیان و لاجرم عکس العمل خاص وی در ۳ روز بعد (در روز ۱۷ مرداد) در قبال حمله به بهائیان میباشد (در همین نامه یاور فاطمی اشاره به امکان وقوع وقایعی ناخواسته در آینده کرده بود).
درست قبل از این یادداشت، در جواب به تلگراف اعتراض جمعی از اهالی شاهرود، فرماندار شهر آقای احتشامی تقاضا مینماید که آقایان نادری و رهبانی هر چه زودتر با دریافت مرخّصی به منظور تخفیف هیجان عمومی از شهر خارج شوند.
۳ روز بعد در ۸ مرداد در جلسهء انجمن شورای شهرستان شاهرود که با حضور فرماندار و جمعی از علماء و اعضای انجمن شهرداری و رؤسای دوائر دولتی تشکیل میگردد، در مورد ناآرامیهای اخیر که در شهر روی داده صحبتهایی به میان آمده و قرار بر این میشود که علماء در مجامع عمومی و منابر به اهالی گوشزد نمایند که اینان از هر گونه اقداماتی که مخلّ نظم و آسایش عمومی است اجتناب نمایند.
در پی آن فرماندار شاهرود در نامهء محرمانه مورّخ ۱۰ مرداد به آقای نادری چنین مینویسد: “قبل از ورود اینجانب تظاهراتی از بهائیان مقیم شاهرود در انظار به عمل آمده بود که باعث هیجان اهالی شاهرود شده و اینجانب پس از ورود با سیاست عاقلانه جلوگیری از فساد حتمی الوقوع نموده و فعلاً شهر در کمال آرامش است. چون نیمهء شعبان در پیش است لازم است شما برای چند روزی پس از تعیین کفیل جهت سرکشی به بخش میامی مسافرت نموده که پیش آمد سوئی رخ ندهد”.۱۴
البتّه لازم به تذکّر است که آقای نادری در طول این چند روز اگرچه از شاهرود خارج نشدند ولی در خانهء خویش پنهان بودند. بر حسب راپورت محفل ملّی که قبلاً بدان اشاره گردید، برخی مسئولین دولتی در این جنایات به طور غیر مستقیم مشارکت داشتند.■
ادامه دارد…
یادداشتها
۱– نگارنده صمیمانه سپاسگزار زنده یاد جناب رمضانعلی عموئی است که مرحمتاً نسخه ای از کتاب حقایق گفتنی را به واسطهء دفتر نشریهء پیام بهائی در اختیار اینجانب قرار دادند.
۲– دکتر محمّدرضا قانونپرور، پاکدینی در آراء کسروی: نگرشی عقلائی به دین، مجلّهء ایراننامه، ج۱۰، ش ۲–۳ (۲۰۰۲)، صص۲۳۷–۲۴۳.
۳– احمد کسروی، زندگانی من، (دفتر پرچم، تهران، ۱۳۲۳ ھ. ش)، صص ۵۳ ء ۵۴ .
۴– مأخذ بالا، صص ۸۸ ـ ۹۰ .
۵– ی. پ.، حقایق گفتنی، (دفتر پرچم، تهران، ۱۳۲۴ھ. ش)،
نسخه الکترونیکی کتاب حقایق گفتنی را می توان در وب نوشت و آدرس اینترنتی ذیل پیدا نمود:
https://mypersianbooks.files.wordpress.com/2015/08/haq_yeq-e_goftani.pdf
۶– حقایق گفتنی، ص۲.
۷– حقایق گفتنی، ص۳.
۸– احمد کسروی، بهائیگری، (چاپ مرد امروز، تهران، ۱۳۳۵ھ. ش، چاپ چهارم)، ص۹۱.
۹– حقایق گفتنی، ص۴.
۱۰– مأخذ بالا، ص۵.
۱۱– مأخذ بالا، ص۵.
۱۲– The Bahài World (vol.۱۰, ۱۹۴۴–۴۶, rpt.wilmette, IL:Bahài Publishing Trust, ۱۹۸۱), pp.۴۲–۳.
۱۳– این مطالب در توضیحات جناب رمضانعلی عموئی که ضمیمه به کپی کتاب حقایق گفتنی است مندرج است.
۱۴– حجه الاسلام حاج شیخ حسین خراسانی، فجایع بهائیت یا واقعهء قتل ابرقو، (چاپخانهء کیهانی، تهران، ۱۳۳۱ھ. ش)، صص۱۴–۲۸. تمامی اسناد دولتی که در این مقاله بدان اشاره گردید مستخرج از این کتاب بوده که بر طبق ادعای مؤلّف بر روی جلد آن به عنوان استخراج از پرونده های: شاهرود، کاشان، ابرقوی یزد در دادگاه جنائی طهران توصیف شده است.
همچنین مراجعه فرمایید به: جعفر رعایتی (ابراهیمی)، سیمای شاهرود، بوستان کویر، (سازمان تبلیغات اسلامی، بیجا، ۱۳۷۵ھ. ش)، صص۱۶۲–۱۶۶.
افشاگری یک تَبانی شوم: فجایع قتل بهائیان شاهرود (۸ اوت ۱۹۴۴ م) – بخش ۲ از ۳
ملاحظاتی پیرامون ” کتاب حقایق گفتنی ”
نگارش: مهرداد بشیری
پس از این فجایع، شوقی افندی ربانی زعیم ایرانی تبار جامعه جهانی بهائی به محفل مرکزی ایران توصیه مینمایند که به شخص محمّد رضا شاه پهلوی و نخست وزیر و مجلس شوریٰ و وزرای داخله و عدلیه تظلّم شود. در نتیجه از طرف دولت افرادی برای تحقیق به شاهرود اعزام میگردند و در نهایت یکی از سرکردگان اشرار و همکارانش بازداشت شده ولی بعدها به کمک و وساطت سایرین و علماء آزاد میگردند. روزنامه های وقت جزئیات این وقایع را گزارش داده و علماء را مسئولین اصلی معرفی مینمایند. معدودی از نشریات نیز خود بهائیان را مسئول محسوب میدارند. اندک زمانی پس از خاتمهء این وقایع پادشاه جوان محمّدرضا شاه پهلوی در یکی از نطقهای خود به تأثّر از این وقایع یاد مینماید و همچنین پس از اشاره به این وقایع در یکی از نشستهای مجلس شورای ملّی رأی انتقاد از دولت وقت اتّخاذ میگردد.۱۵
محتویات حقایق گفتنی
کتاب حقایق گفتنی در ۶۴ صفحه نوعی افشاگری و روشنگری وقایع قتل و غارت بهائیان شاهرود، و شامل دیباچه و سه بخش میباشد. محتوای دیباچه در برگیرندهء عواملی است که باعث برانگیختن نویسنده به تحریر این اثر گردیده و تأکید میشود که این کتاب به منظور دفاع و حمایت از آئین بهائی نوشته نشده و صرفاً به منظور ذکر حقیقت و دفاع از حقوق پایمال شدهء قربانیان این فجایع به رشتهء تحریر کشیده شده است.
در بخش یکم زیر عنوان “پیرامون نظر بازپرس” نویسنده به انتقاد از شخص آقا شیخ عبدالله شاهرودی مؤلف کتاب دسائس و فتنه انگیزیهای بهائیها… و مقدّمهء ایشان بر گزارش آقای فولادوند، بازپرس اعزامی از تهران، میپردازد.
نویسنده، مقدّمهء آقا شیخ عبدالله را که اشاره به شکوه و عظمت تاریخی تمدّن صدر اسلام است به محتویات راپورت آقای فولادوند کاملاً بی ربط قلمداد مینماید و حتّی خصوصیات اهالی شاهرود را بر خلاف نوشتهء شیخ عبدالله به باد انتقاد گرفته، رأفت و صفات حسنهء اهالی را مورد سؤال قرار میدهد. وی در این رابطه مینویسد: “آری از سکوت و آرامش یک مردمی است که غفلتاً و بطور ناگهانی و نامردانگی در ظرف دو سه ساعت با حمله و هجوم صدها نفر اوباش و ولگرد و بیکاره و دزد و دغل بر سر یک عدّه زن و مرد و بچهء بیگناه و غافل از همه جا ریخته، چنان بینظمی در شهر تولید نمایند که تمام پاسبانان شهربانی و کلّیهء ژاندارمهای گروهان آنجا و عدّهء سواره نظام و توپ و مسلسل ارتش بیگانه را به کار اندازند!”.۱۶
در ادامه وی اشاره به برخی بست و بندهای سیاسی به منظور جلب آراء برای نمایندگی مجلس شورای ملّی نموده و رقابت برای انتخابات را عامل اصلی دخیل در این فجایع قلمداد مینماید. در این رابطه، نگارندهء حقایق گفتنی به گزارش آقای فولادوند ایراد گرفته که شرح وقایع مربوط به قتل و غارت یک مشت انسان بیگناه را در کمتر از یک صفحه گنجانده در حالیکه در مورد انتقاد بر سعی بهائیان به تبلیغ آئینشان و موضوع خرده گیری انتخابات یک فرد انارکی (سید عبدالکریم صدریه) به نمایندگی مجلس در متجاوز از ۶ صفحه توضیح و قلمفرسایی نموده است.۱۷
در بخش دوّم حقایق گفتنی زیر عنوان “حقیقت قضیه” نویسنده به شرح وقایعی که خود شاهد آن بوده میپردازد. وی دو جنبهء داخلی و خارجی به این وقایع داده ولی در مورد جنبهء خارجی صحبتی ننموده و به جهاتی نامعلوم سکوت مینماید و تنها به این بسنده مینماید که: “در جنبهء خارجی کانون فعّالیّت در بروز این واقعه دور از شاهرود بوده و ثانیاً در این جنبه نفع مادی و معنوی برای هیچیک از دستجات شاهرودی و انارکی شیعه یا بهائی مورد نظر نبوده…”.۱۸
در مقابل، از نقطه نظر جنبهء داخلی، مرکز فعّالیّت در ایجاد این جنایت در طهران بوده و غرض از ایجاد آن یکی نفع مادی مهاجمین از چپاول منازل و دکاکین بهائیان و دیگر تقویت وجههء مذهبی علماء و شکست ظاهری بهائیان و رونق و اشاعهء شعائر مذهبی و دیگر جبران شکست انتخاباتی دورهء چهاردهم و به دست آوردن منابع اقتصادی و تجارتی و لطمه زدن به موقعیت اقلیّت انارکی بوده است.۱۹
نویسنده مفصلاً به ارائهء جزئیات پرداخته و رؤسای ادارات فرمانداری، شهربانی و دادگستری را که هیچگونه اقدامی برای از بین بردن نطفهء این خیزش خونریز ننمودند؛ مسئول محسوب نموده و به باد انتقاد میگیرد.
در بخش سوّم، نویسنده به جزئیات وقایع روز ۱۷ مرداد پرداخته و از نحوهء کشتار و تاراج بهائیان نکته به نکته صحبت میدارد. وی با قلمی پر احساس از نحوهء قتل ۳ تن از بهائیان یاد مینماید. چنین به نظر میآید که نویسنده آشنایی نزدیکی با جناب اسدالله نادری داشته و با تحسین بسیار به ایشان اشاره مینماید. نگارنده با سبک نگارش مخصوص به خود از زبان حال آقای نادری در دقایق پایانی حیات و نگرانی از احوال همسر و اطفال صغیر خود چنین رقم میزند: “ای همسر عزیزم… آیا به یاد شوهر مهربانت هستی! آخ نکند که تو را کشته باشند! ای بچگان معصومم شماها چه میکنید و کجایید! آیا در این دقایق شوم در دامان عزیز مادرتانید و از نوازش مادرانهء آن زن نجیب بهره مند و برخوردارید و یا هر یک با دست این جلّادان خداناشناس پرپر زنان جان داده، قربانی شهوات نفسانی و اغراض پلید یک مشت ملّایان کافر گشته اید؟ آیا در این لحظات مرگبار پدر بدبخت خود را به یاد میآورید و نجات او را از خدای بزرگ تقاضا میکنید، یا ترس و وحشت همه چیز حتّی پدر عزیز و مادر مهربان را هم از یاد شما برده است…”۲۰
نویسنده در بخش سوّم زیر عناوین فرعی “مهاجر بیچاره را چگونه کشتند؟”، “کشتار ادامه دارد”، “هنگامه ای که در شهربانی برپاست”، “در ژاندارمری چه خبر است” و سرانجام “شب هفده مرداد، شب آن روز سیاه فرا میرسد” به بررسی جوانب مختلف فجایع آن روز میپردازد. ■
ادامه دارد…
یادداشتها
۱۵– The Bahá’í World, vol. ۱۰, ۱۹۴۴–۴۶, rpt. Wilmette, IL: Bahá’í Publishing Trust, ۱۹۸۱, pp.۴۲–۳.
۱۶– حقایق گفتنی، ص۱۵.
۱۷– مأخذ بالا، ص۱۹.
۱۸– مأخذ بالا، ص۲۴.
۱۹– مأخذ بالا، ص۲۴.
۲۰– مأخذ بالا، ص۵۲.
افشاگری یک تَبانی شوم: فجایع قتل بهائیان شاهرود (۸ اوت ۱۹۴۴ م) – بخش ۳ از ۳
ملاحظاتی پیرامون ” کتاب حقایق گفتنی ”
نگارش: مهرداد بشیری
ویژگیهای کتاب دسائس و فتنه انگیزی های بهائی ها
کتاب دسائس و فتنه انگیزیها… از انتشارات دفتر نشریات دینی نور است. عنوان فرعی “مردم بخوانید و عبرت بگیرید” بر روی جلد کتاب هشدار تکان دهنده ای به خواننده میدهد. این کتاب چنانچه از مقدمهء آن مستفاد میشود تألیف و جمع آوری شیخ عبدالله مهدوی شاهرودی است که درست اندک زمانی پس از خاتمهء وقایع شاهرود نشر گردیده است. ناشر کتاب یک چاپخانهء مذهبی به نام تابان بود که حدود سال ۱۳۱۵ شمسی و در دورهء سلطنت رضاشاه که حجت الاسلام محمّد تقی فلسفی مجبور به تغییر لباس روحانیت گردید، برای گذران زندگی در خیابان ناصرخسرو تأسیس کرده بود که حدود ۳ سال بعد بنا به مشاکل مالی، مجبور به فروش این چاپخانه میگردد.۲۱
آیت الله عبدالله مهدوی شاهرودی (متوفیٰ به سال ۱۳۵۸ھ . ش، ۱۹۷۹ میلادی) از محرکین اصلی این انقلاب علیه بهائیان بود. وی همچنین بعداً با تلاش فراوان بسیاری از مسلمانان متهم را از زندان آزاد نمود. او از خاندانی میآمد که چندین نسل آن شهرت خاصی در مقابله و سرکوب بابیان و بهائیان داشتند. شیخ عبدالله فرزند آیتالله شیخ احمد شاهرودی (۱۸۶۵–۱۹۳۱ میلادی) و نوهء علامه شیخ محمّد علی شاهرودی بود. پدر صاحب چندین تألیف در ردّ ادیان بابی و بهائی بود. از آن جمله میتوان کتب حق المبین، ایقاظ النائمین (در ردّ کتاب فرائد اندیشمند بهائی ابوالفضائل گلپایگانی ) و راهنمای دین را نام برد.۲۲
جدّ اعلای شیخ عبدالله، آیت الله ملّا کاظم خراسانی (غیر از آخوند ملّا محمّد کاظم خراسانی صاحب کفایه الاصول) با ملّا حسین بشرویه ای و طاهره قره العین و گروهی دیگر از بزرگان بابیه که برای اشاعهء دعوت سید علی محمد باب به شاهرود آمده بودند، برخورد مینماید. ملّا حسین به منزل آیت الله به عنوان میهمان وارد میشود امّا شیخ پس از اطّلاع بر افکار و اعتقادات بدعت گونهء ملّا حسین به بحث و مناظره پرداخته و حتّی خواستار مباهله میشود. بنا به روایتی آیت الله خراسانی بر ملّا حسین بشرویه ای خشم گرفته با عصا بر سر ایشان میکوبد و دستور اخراج ایشان را از شهر صادر میکند.۲۳
شیخ عبدالله در حدود سال ۱۲۸۵ھ. ش در چنین خاندانی پای به عرصهء وجود گذاشت. پس از تلمذ در حوزه های علمیهء قم و نجف و بعد از درگذشت پدر به شاهرود بازگشت و اندک اندک مرجعیت روحانی، سیاسی و اجتماعی احراز نمود. در حدود سال ۱۳۳۶ھ. ش به واسطهء ضعف و کسالت و خستگی روحی به طهران عزیمت نمود و به اقامهء جماعت و خدمات دینی و شرعی در مسجد مشیر السلطنه در خیابان مولوی پرداخت. مهدوی در اواسط تیرماه ۱۳۵۸ شمسی در طهران در گذشت.۲۴
در مقدمهء کتاب دسائس و فتنه انگیزیها… مؤلف ابتدا به تمجید و تعریف از شوکت و عزّت اسلام و تمدّن اسلامی و سپس به توجیه تقارن احکام و تعلیمات اسلامی با احتیاجات و ضوابط کنونی بشری میپردازد. در پی آن بدون هر گونه پیش درآمدی وارد مقولهء وقایع شاهرود شده و بهائیان را عامل اصلی این فجایع که به گفتهء ایشان منجر به قتل “یک تن مسلمان (محمّد حسین چکته سقاء) و چند نفر بهائی” شده، محسوب میدارد.۲۵
آیتالله شاهرودی از تحقیقات دو تن از مأمورین دولت یعنی آقای جمشیدی، بازپرس عالیمقام وزارت دادگستری و آقای غلامرضا فولادوند، بازپرس اعزامی از طهران کمال تشکّر را مینماید و متذکّر میگردد که تفتیشات ایشان محقّق نمود که مسلمانان در این فاجعه گناهی نداشته و علّت ایجاد بلواء خود بهائیان بوده اند.۲۶
شیخ عبدالله پس از تمجید از عدالت آقای فولادوند و قرار قانونی مربوطه مینویسد: “این حادثه از جنبهء تاریخی نهایت اهمّیّت را دارد و لازم است که حقایق قضایا و حوادث در تاریخ ثبت شود”.۲۷
در اینجا این نگارنده لازم میداند که شرح مختصری راجع به دو فرد مذکور که مورد توجّه و محبّت آیت الله شاهرودی و یقیناً دخیل در سرپوش نهادن بر این توطئه بوده اند بپردازد.
مرحوم عبدالباقی جمشیدی مازندرانی (۱۲۶۹–۱۳۲۷ھ. ش) از منسوبین رضاشاه پهلوی و از قضات با تجربهء دادگستری بود. وی عضو مجلس مؤسسان بود که سلطنت را از قاجاریه به پهلوی انتقال داد و در زمان رضاشاه چندین دوره نمایندگی مجلس شورای ملّی را عهده دار بود. وی در هنگام وقوع فجایع شاهرود، ریاست ادارهء نظارت وزارت دادگستری را عهده دار بود.۲۸ وی ظاهراً از طرف حکومت مرکزی مأمور نظارت بر امور قضایی وقایع شاهرود بود.
مرحوم غلامرضا فولادوند، قاضی بازپرس اعزامی مرکز متولّد لرستان بود و پس از اتمام تحصیل در رشتهء حقوق به شغل قضاوت پرداخت. وی در دورهء پانزدهم و شانزدهم درست بعد از خاتمهء غائلهء شاهرود به نمایندگی از شهرستان شاهرود به جای آقای عبدالکریم صدریه به عضویت مجلس شورای ملّی درآمد. پس از آن به خدمت دادگستری بازگشت و به دادیاری و مستشاری دیوان عالی کشور رسید. بعدها در سال ۱۳۳۲ در کابینهء سپهبد زاهدی معاون پارلمانی نخستوزیر شد و چندی هم استاندار خوزستان بود. خانوادهء فولادوند از ملاکین و بزرگان لرستان بودند و به اعتبار ثروت زیاد سالها وکالت مجلس بین پدر، غلامرضا و برادران او تقسیم میشد.۲۹
بنا بر کتاب حقایق گفتنی، تنظیم گزارش و قرار قانونی آقای فولادوند موجب نوعی پاداش و علّت اصلی در انتخاب ایشان به عضویت دورهء ۱۵ مجلس شورای ملّی از شاهرود بود.
شیخ عبدالله شاهرودی علل جمع آوری مطالب این کتاب را چنین قلمداد کرده، در وهلهء اوّل “چون این حادثه از جنبهء تاریخی نهایت اهمّیّت را دارد و لازم است که قضایا و حوادث در تاریخ ثبت شود” و دوّم “چون همه کس از حقیقت و علل واقعهء مهمّ تاریخی ۱۷ مرداد اطّلاع نداشت و از دور قضایائی شنیده و شاید خیال میکردند که موجد این انقلاب مسلمانها بودند مخصوصاً پس از آنکه بعضی از جرائد مرکزی بر اثر تشبثات بهائیه قضیه را معکوساً وانمود…”.
در انتهای این مقدمه، نویسنده خود را از جنبهء دینی و نیز بدان خاطر که پدرش سابقهء طولانی در مبارزه با بهائیان داشته؛ مسئول دانسته که عین تحقیق و قرار قاضی فولادوند و گزارش آقای جمشیدی را در این کتاب منتشر و خوانندگان را تشویق به نشر این گزارش در بین عموم بنماید.۳۰
این کتاب جمعاً در ۴۴ صفحه تنظیم گردیده و در حقیقت گزارشی است از قاضی بازپرس اعزامی مرکز آقای غلامرضا فولادوند و قرار قضائی وی در رابطه با متهمین این جنایات که قاعدتاً مورد تأیید و قبول آقای عبدالباقی جمشیدی رئیس ادارهء نظارت وزارت دادگستری بوده است. آقای فولادوند به تاریخ دهم مهر ماه ۱۳۲۳ وارد شاهرود گردیده و در روز ۱۸ مهر ماه تحقیقات خویش را آغاز مینماید. ایشان در مقدمهء راپورت خود بدواً راجع به شاهرود و اهالی آن داد سخن میدهد و سپس با لحنی منتقدانه از همان ابتدا اقدامات اقلیّت بهائی شاهرود را همچون اسکان مهاجرین در شاهرود و اعزام مهاجر به قصبهء میامی در ۱۰ فرسخی شاهرود، مورد نکوهش قرار میدهد. وی همچنین عزیمت چندین نفر مأمور دولتی بهائی به منظور رونق بخشیدن فعّالیّتهای تبلیغی بهائیان و نیز نزدیکی بهائیان به آقای عبدالکریم صدریه که انارکی بوده و همچنین عزیمت تعدادی از بهائیان سنگسر به شاهرود را از عوامل محرک در این فجایع قلمداد مینماید.
فولادوند در این گزارش قسمتهایی از متحدالمآلهای تشکیلات بهائی را که تشویق به امر مهاجرت بوده به عنوان مدرک جرم ارائه میدهد. ایشان در رابطه با یکی از محرّکین اصلی این بلواء مینویسد: “الحق آقای آقاشیخ عبدالله مجتهد [شاهرودی] که پسر مرحوم آقاشیخ احمد مجتهد شاهرودی است زحمتی بسزا تحمّل و از نفوذ کلمهء شخصی و موروثی ایشان استفادهء زیادی میشود، بالاخره دو ساعت بعد از ظهر بلواء خاتمه مییابد”.۳۱ البته این درست مخالف رأی آقای عزیز نویدی یکی از وکلای بهائیان است که در شکوائیهء خود آقاشیخ عبدالله را یکی از محرّکین معرفی مینماید.۳۲
در ادامه آقای فولادوند بند به بند به ذکر اسامی متهمین پرداخته و تک تک آنها را بنا به دلائلی بیگناه معرفی و از این طریق قرار منع تعقیب برای ایشان صادر مینماید. وی با اشاره به اظهارات بعضی از شاهدین محتویات راپورتهایی را که قبلاً از طریق شهربانی و یا سایر بازپرسان دادسرای شاهرود تهیه گردیده مورد سؤال قرار داده و عموماً تمامی متهمین را در این راپورت بیگناه جلوه میدهد.
در انتهای کتاب دسائس و فتنه انگیزیها… اعلامیهء خصمانه ای از طرف “هیئت علمیه دفتر نشریات دینی نور” بر علیه بهائیان ضمیمه گردیده و در آن زعمای دولتی و قضات و وکلاء را مورد خطاب قرار داده و از سپردن پستهای حساس به بهائیان شکایت مینماید. در انتهای این اعلامیه مدوّنین با لحنی تنفرآمیز تهدید به مقابلهء شدید و قاطع با بهائیان مینمایند.
خاتمه
در خاتمهء این بررسی بایستی خاطرنشان نمود که کتاب حقایق گفتنی نوع نادری از نوشتجات فارسی مربوط به دیانت بهائی است. این نوع کتابها که متأسفانه شاید تا چند سال پیش محدود به همین یک کتاب بوده، در سالهای اخیر با انتشار برخی مقالات و کتب فارسی در خارج از ایران افزایش یافته است. نویسندگان این نوع کتب و مقالات دوستان غیر بهائی هستند که با چشم اندازی منصفانه به دیانت بهائی نگریسته و باکی از ورود به مقولهء شناخت آئین بهائی و روشنگری و مقابله با آراء افراطی مخالفین آن ندارند. بیشک کتاب حقایق گفتنی در بُعد زمانی خود و در تاریخ نوشتههایی که در دفاع از بهائیان به وسیلهء دوستان غیر بهائی به فارسی تألیف گردیده ممتاز و شاخص میباشد.
انتشار این کتاب همچنین یادآور حضور موقّتی جوّ آزاد حاکم در اوایل دورهء سلطنت پهلوی دوّم است که به تحقیق اگر مجالی مییافت شاید امروز ایران به این سرنوشت رقّت بار دچار نمیگردید.
محتویات حقایق گفتنی همچنین یادآور فساد موجود در نظام قضائی ایران و زد و بندهای سیاسی پشت پرده با اقشار متعصّب مذهبی است که در طول ۱۷۷ سال گذشته قربانیانی ضعیف تر و مظلوم تر از جامعهء بابی و بهائی نیافته است.
در عین حال این کتاب وجههء دیگری از دستورات و اندیشه های آقای احمد کسروی را روشن ساخته که محتاج تحقیق و بررسی بیشتری در زمینهء افکار وی در رابطه و نحوهء برخورد با ادیان بابی و بهائی است.
مطالعهء دو کتاب حقایق گفتنی و دسائس و فتنه انگیزیهای بهائیها در راستای یکدیگر یقیناً نظر هر خوانندهء بیطرفی را معطوف بی عدالتی و ظلمی که در طول تاریخ به بهائیان اعمال گردیده مینماید. بی عدالتی و ظلمی که نتیجهء توطئه و دسیسه و اقتران نامبارک دو قطب سیاسی و مذهبی در ایران بود.
شایسته است این نوشتار را با جملات پایانی نویسندهء جوان و شجاع حقایق گفتنی در توصیف فجایع شاهرود خاتمه دهیم. وی میراث نامیمون این تبانی شوم را در چهار پی آمد اسف انگیز فراموش ناشدنی چنین خلاصه مینماید:
اوّل روزشماری و امید و آرزوی قاضی عالیرتبه آقای غلامرضا فولادوند به رسیدن روز شروع انتخابات دورهء پانزدهم شاهرود!
دوّم نفرین و نالهء صدها زن و بچه و خواهر و برادر و کسان و دوستان مقتولین و مجروحین و غارت شدگان به این جماعت نوعدوست و متمدّن!، به این قوانین کامل و عالی!، به این سازمانهای بینظیر و صحیح! و بالاخره به این راهبران و هادیان و مربیان قوم و علماء و مجتهدین! سوّم نظارهء جمجمه های مقتولین و خندهء زهرآگین و تمسخّر آنان از زیر خاکهای شاهرود بر این تمدّن انسانی!، بر این پیشرفت بشری!، بر این عهدنامه های رسمی!، بر این منشورهای متعدّد!
و امّا چهارمین نتیجه و یادگار جهاد مقدّس! و پیروزی مشعشعانه، نگرانی بی پایان جوان ناکام نادری مقتول است از سرنوشت نامعلوم همسر مهربان و جگرگوشه های دلبندش در این محیط سراسر ننگ و آلوده.۳۳■
یادداشتها
۲۱– حجه الاسلام محمّدتقی فلسفی، خاطرات و مبارزات حجه الاسلام فلسفی، (مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، ۱۳۷۶ھ. ش)، صص۳۵۹–۳۶۰.
۲۲– عبدالحسین جواهر کلام، تربت پاکان، (انتشارات انصاریان، قم، ۱۳۸۲ھ. ش)، ج۱، صص۳۵۷–۳۵۹. همچنین مراجعه فرمایید به مقالهء بررسی یک کتاب ناشناخته عصر مشروطیّت مندرج در مجلّهء آموزه، شمارهء ۱ نوشتهء آقای حسن حاج حسینی.
۲۳– سیمای شاهرود، صص۱۰۶–۱۰۸. همچنین به کتاب ناسخ التواریخ قسمت حالات قاجاریه، ص۵۹ رجوع فرمایید.
۲۴– حاج شیخ محمّد شریف رازی، گنجینهء دانشمندان، (چاپ اسلامیه، تهران، ۱۳۵۳ھ. ش)، ج۴، صص۵۷۳–۵۷۵.
۲۵– حجت الاسلام عبدالله شاهرودی، کتاب دسائس و فتنهانگیزیهای بهائیها– واقعهء تأثّرآور ۱۷ مرداد ماه ۱۳۲۳ در شاهرود، (دفتر نشریات دینی نور، تهران، ۱۳۲۳ و یا ۱۳۲۴ھ. ش)، ص۴.
۲۶– مأخذ بالا، صص۴–۵.
۲۷– مأخذ بالا، ص۵.
۲۸– دکتر باقر عاملی، شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، (نشر گفتار، تهران، ۱۳۸۰ھ. ش)، ج۱، ص۵۵۱.
۲۹– مأخذ بالا، ج۲، ص۱۱۳۴.
۳۰– دسائس و فتنهانگیزیها…، صص۵–۶.
۳۱– مأخذ بالا، ص۱۴.
۳۲– مأخذ بالا، ص۱۷.
۳۳– حقایق گفتنی، ص۶۴.