عالم انسان محتاج نفثات روح الفُدُس(دین) است

 

عالم انسان محتاج نفثات روح الفُدُس(دین) است

 

دقت در احوال و تاریخ بشر این واقعیت را نشان می‏دهد که در هر زمان، شمس حقیقت طالع شده، بهار روحانی فرا رسیده و مردم را به روشنی و زندگی راستین دلالت می‏کرده؛ موانعی مردم را، در عین نیاز و احتیاجشان، از عرفان او محروم داشته است. با دقت بیشتر درمی‏یابیم که پیروان همه ادیان بگونه‏ای یکسان چنین رفتاری را داشته‏اند، تنها به این دلیل موهوم که پیامبر، دین،  کتاب و شریعتی را که در هزاران سال پیش، متناسب با اوضاع و احوال زمان و نیاز و استعداد مردمان، برای تربیت و هدایتشان آمده، آخرین پیامبر، دین، کتاب و شریعت الهی می‏دانند. با چنین تفکری، نه تنها خود را از باران رحمت الهی محروم و بی‏نصیب می‏سازند، کسانی را هم که از نسیم بهار حقیقی خلق جدید روحانی یافته‏اند، به کفر و الحاد متهم و مورد اذیت و آزار قرار می‏دهند. به این ترتیب هدایت و فیض الهی را منقطع می‏پندارند و سلسله ظهورات را تمام شده و بشر را  بی نیاز به تعالیم روحانی تصور می کنند.

 هدف اصلی این سطور بیان این حقیقت است که عالم انسانی در همه حال و همه وقت نیازمند هدایت الهی است و این هدایت همیشه بوده و خواهد بود .

انسان دارای وجودی دو گانه مشتمل بر جسم و روح است. جسم انسان در قلمرو طبیعت و بلافاصله پس از حیوان قرار دارد و محکوم  قوانین جهان مادی می باشد. طبیعت برای هدایت حیوان بسوی هدف مقرر کافی بوده و غرائز وسیله رسیدن به آنرا فراهم می‏کند و برای او ذره‏ای انحراف متصور نیست و اگر انسان مقصد دیگری برایش معین گرداند، جهت رسیدن به آن نیازمند تربیت است؛ مثلاً اگر قطعه ای زمین تحت تربیت دهقان قرار گیرد باغ و بوستان پر میوه و گل خواهد شد. اما، انسان در طبیعت تنها موجود برخوردار از عقل و اختیار است. به همین دلیل می‏تواند اهداف و مقاصد گوناگونی را، چه خوب و چه بد، برگزیند و عقل جزئی خود را بطور یکسان، در راه رسیدن به آنها بکار برد. بدینسان خیر و شرّ برای او متصور شده و برای یافتن مقصد اصلی زندگی همیشه نیازمند و محتاج تربیت و راهنمائی است، زیرا اگر به حکم طبیعت و به حال خود رها شود از حیوان درنده نیز گوی سبقت می‏رباید. حال با توجه به دوگانگی وجود انسان و اینکه روح پس از مرگ جسد باقی است و به عالم ماده بستگی ندارد. نمی‏توان تربیت جسمانی را، چون حیوان، برای انسان کافی دانست زیرا از آن برای روح اثر و ثمری مشاهده نمی‏شود؛ مگر در این عالم که روح از طریق جسم قوای خود را ظاهر می کند. پس انسان نیازمند تربیت  روحانی است که باید با تربیت جسمانی همراه باشد. در جوامع انسانی تنها ترقیات علمی مهم نیست انچه اهمیت دارد تطابق اصول اخلاقی با علم است . اگر علم با اخلاق همراه نباشد با پیشرفت علوم و اختراع وسائل جنگی بسیار کشنده و ویرانگر آدمی قادر است در لحظه ای هزاران هزار انسان را از جان و هستی ساقط گرداند. به علاوه علم ریشه در طبیعت دارد، و طبیعت نمی‏تواند به وجود اورنده اخلاق باشند بلکه باید اخلاق رادر جایی سوای طبیعت جستجو نمود یعنی در تعالیم ادیان الهی که بواسطه عقل کلی الهی برای هدایت بشر بسوی مقصد حقیقی وضع شده و می‏شود. خداوند در بالاترین رتبه کمال قرار دارد و انسان به سوی این کمال حرکتی مداوم و بی انتها . اگر بگوئیم دینی آخرین و کاملترین دین است در حقیقت به این مفهوم است که آدمی می‏تواند از طریق آن به مقام خدائی، کمال مطلق، برسد یا اینکه رحمت و لطف خداوند را محدود و پایان یافته بدانیم و بگوئیم که خدا بندگانش را به حال خود رها کرده است و این از عدل او به دور است. در میان منکرین وجود خدا می‏توان از کسانی نام برد که به عقل آدمی و دستاوردهای آن، یعنی علم و دانش و تمدن مادی، مغرور شده‏اند و آن را برای حل مشکلات دنیا کافی می‏دانند غافل از آنکه، کار عقل جزئی فراهم نمودن وسائل پیمودن راه، بدون درنظر گرفتن چگونگی آن، است، نه تعیین هدف و مقصد. حال آنان که می گویند ظهورات الهی تمام شد و دیگر دینی نمی اید در حقیقت پیرو این نفوسند بلکه از آنان نیز غافل‏ترند؛ زیرا عقل را که باعث امتیاز انسان از حیوان است، مورد استفاده قرار نمی‏دهند و در عوض به پاره ای اوهام و خرافات به جا مانده از گذشته که در دین الهی وارد شده است پایبند می ماند.

با توجه به مطالب فوق نوع انسان مانند درختی است که برای به ثمر رسیدن نیاز به طی فصول دارد. زمانی بهار است و شکوفه و برگ درخت ظاهر می‏شود، در تابستان میوه‏ها به دست می‏آیندو در پائیز برگ های قدیمی ریخته و بالأ خره در زمستان درخت به خواب می رود و برای بهاری دیگر آماده می‏شود. ظهور هر دین بهاریست روحانی و نمی‏توان آنرا برای به ثمر رساندن درخت عالم انسانی در همه اعصار اینده کافی است. پس وقتی گفته می شود که دینی کامل‏ترین و آخرین دین است باید گفت که این کمال نسبی است نه مطلق که محدود به زمان و مکان و ماده نیست. بنابراین سخن گفتن از اول و آخر در این ساحت جائز نیست. فقط باید گفته شود که چون ادیان در زمان های مختلف ظاهر می‏شوند و در هر زمان مقتضیات و نیاز آن و استعداد مردم با دیگر زمان ها متفاوت است شدت جلوه و اشراقشان نیز فرق می‏کند و گرنه چون همه از جانب خداوند می‏باشد در حقیقت یکی‏اند . چون اقتضای زمان و استعداد مردم پیوسته در حال تغییر است ظهورات الهی نیز باید دائمی و پیوسته باشند.

بعلاوه، قرآن مجید در سوره اعراف آیه ۳۵-۳۴ بوضوح می‏فرماید:و لکلّ امه اجل فاذا جاء اجلهم لا یستاخرون ساعه و لا یستقدمون". (و برای هر امتی پایانی هست و هنگامی که اجل آنها برسد (آن اجل) آنی پس و پیش برده نمی شود)، یا بنی آدم امّا یاتینّکم رسل منکم یقصون علیکم آیاتی فمن اتقی و اصلح فلاخوف علیهم و لا هم یحزنون" (ای فرزندان آدم بدرستیکه خواهند آمد بر شما پیامبرانی از میان شما و خواهند خواند آیات مرا بر شما و آنهاییکه ایمان بیاورند و اصلاح شوند بیمی بر آنها نیست و یاسی هم شامل حال ایشان نیست                                                                                                                                                           فرشید اسحاقیان

 

۲۵- مهر-۱۳۸۶

Comments are closed.