جامعه شناسی انتظار
امروزه معنای بسیاری از واژه ها،عبارات و جمله ها یا به کلی تغییر یافته و یا با مفهومی بدیع و منطبق با شرایط جدید عرضه گشته است. از این رو استعمال بسیاری از عبارات و یا مفاهیم گذشته،چیزی جز مورد تمسخر واقع شدن را به همراه نخواهد داشت. در دنیای جدید که از آن با عنوان دهکدهء جهانی نام می برند، همهء ما آدمیان در مقابل یکدیگر مسئول می باشیم، دیگر نمی توانیم خود را از جامعه خارج نمائیم چرا که در این صورت، لزوما باید خود را از زندگی و زنده بودن نیز با کارت قرمز گشنگی، تنهائی و… اخراج نمائیم. در چنین شرایطی می باشد که بشر اساس کلیهء نگرش هایش را بر مبنای وقایع اجتماعی و کشف حقایق موجود در آن استوار می سازد. از این حیث نیاز درونی خویش را به کشف پدیده های اجتماعی و تبیین و بررسی آنها اعلام می دارد،چرا که انسان ها همیشه خواهان زندگی و بقا هستند و لاجرم دست خود را به سوی داروهای موجود دراز می نمایند. یکی از این داروها،جامعه شناسی می باشد که نه تنها به بقای بشر می اندیشد که در راه بهبود زندگی وی از هیچ کوششی دریغ نمی نماید.
در این مقالهء کوتاه به بررسی یکی از مسائل مهم موجود در دنیا تحت عنوان مسالهء انتظار، ازبعد جامعه شناسی خواهم پرداخت. لازم به ذکر است که به هیچ عنوان قصد ارزش گذاری نداشته و ندارم،بلکه صرفا به جایگاه موضوع انتظار ظهور امام زمان(ع) به عنوان فرمولی جهت بقا و حفظ شرایط موجود در ایران اشاره خواهم نمود.
همانطور که می دانید هر جامعه ای با تمسک به ارزشهایی منحصر به خود زنده و پویا است. اما باید توجه نمود که فرق است میان زنده ماندن و زندگی کردن. فی المثل اگر بنده(خدای نکرده!) در حالت مرگ مغزی بسر ببرم دارای حیات می باشم ولی از این زنده بودن چه چیزی عاید بنده خواهد شد؟
در جامعهء امروز ایران نیز وضع بر همین منوال می باشد،از طرفی سکان داران و مدیران جامعه قطعا و مسلما هیچگاه حاضر به از دست دادن موقعیت خود نمی باشند(و این کاملا طبیعی می باشد) و از طرف دیگر شاید تعداد بسیاری از مردم از شرایط موجود ناراضی بوده و حتی در صدد تغییر آن نیز بر آیند. اما دقیقا در همین قسمت می باشد که دولتمردان با تلفیق اصول مذهبی وآرمانهای دینی با مسائل اجتماعی و سیاسی، و با ذکر این نکته که سیر حرکتی نظام حکومتی بر مبنای همان اصول اعتقادی استوار می باشند، قصد فریب عامهء مردم و در نتیجه وصول به اهداف خویش،یعنی بقای شرایط فعلی را دارند. لذا در چنین شرایطی، جامعه از آن حیث که هر لحظه منتظر ظهور حضرت قائم می باشد، تمامی اتفاقات وحتی کم کاریها را همچون دلیلی مبرهن به ظهور امام زمان نسبت می دهد. یعنی اگر زلزله ای رخ داد، این گونه تفسیر می شود که امام زمان از ما ناراضی هستند، اگر دولت اشتباهی کرد، اینگونه تبیین می کنند که در روایات آمده است زمان ظهور قائم آن لحظه است که کژروی ها ،بی بند و باری ها،اشتباهات و…در جامعه به درجهء بالایی رسیده باشد، پس تمام قصد دولت نزدیکی ظهور بوده است نه چیز دیگری.
در چنین شرایطی تمام مشکلات موجود در جامعه،بدون آنکه بتواند مورد نقد صحیح و علمی قرار گیرد، صرفا با مرتبط شدن به ظهور قائم توجیه می گردند،لذا هیچ درمانی جهت رفع این مشکلات مختلفهء اجتماعی صورت نمی گیرد و لحظه به لحظه اوضاع جامعه رو به نقصان می گراید.
سوالی که بدنهء اصلی این مقاله را تشکیل می دهد،این است که: آیا به نفع چنین جامعه ای است که امام زمان در آن ظهور کند؟ و به بیان دیگر: آیا امام زمان می توانند در چنین جامعه ای ظاهر گردند؟
همانطور که در بالا اشاره شد اصولا در چنین جامعه ای انتقاد جایگاهی ندارد، و تصمیم سکان داران جامعه بر مبنای حفظ شرایط موجود اخذ می گردد. حال زمانی را تصور نمائید که به شما بگویند فی المثل قائم موعود در شیراز ظاهر گشته است. آیا به نظر شما در این صورت حکومت و دولت موجود از ظهور امام زمان خوشحال و مشعوف می گردند و یا به جهت حفظ همان شرایط و موقعیت موجود،حتی حاضر به مقابله با همان موعود مقدسی می باشند که قرن ها به ظاهر در طلبش بوده اند؟
اگر حکمرانان به سمت تعالیم و مقاصد قائم موعود گرایش پیدا نمایند، در نتیجه وضع فعلی جامعه قطعا برهم خواهد خورد، چرا که حتی افراطی ترین مذهبیون که خواستار هیچ گونه نقدی در دین و بر دین نیستند، معتقدند در زمان ظهور امام زمان حکومت عدل در جهان ایجاد خواهد شد، حکومتی که در آن همگان به عنوان یک انسان از مواهب الهیه بهره می برند، حکومتی که در آن فرقی ما بین انسانها وجود ندارد و همگی از مسلم ترین حقوق خود چون آزادی بیان و اندیشه برخوردارند. پس در اینجا با ۲ گزارهء متضاد در تقابل می باشیم. چرا که در حکومت کنونی تعداد بسیاری از افراد بمانند بهائیان علاوه بر آنکه دارای آزادی بیان و اندیشه نمی باشند، بلکه از پایین ترین سطح حقوق،یعنی حقوق شهروندی نیز محروم می باشند، لذا در اینجا خواستهء امام زمان با خواستهء حکمرانان جامعهء ایران متفاوت است. چرا که امام زمان می گوید همگی انسانها از آن حیث که انسان هستند باید آزادانه زندگی نمایند و سکانداران مملکت می گویند که بهائیان حتی نباید جزئی ترین حقوق انسانی که در قانون اساسی نیز ذکر آن رفته، دارا باشند. سوالی که در اینجا مطرح می گردد این چنین است: حکمرانان و دولتمران این نظام صحیح می گویند یا قائم موعود؟ مسلما امام زمان،این طور نیست؟
در چنین شرایطی دوگانگی و هرج و مرج جامعه را فرا خواهد گرفت چرا که با ظهور و حضور امام زمان، آن هدف والای جامعهء ایران به حقیقت خواهد پیوست و از این به بعد نمی توان اشتباهات و وقایع مختلفه را به مسالهء انتظار ظهور ایشان نسبت داد. یعنی فی المثل دیگر حکمرانان ملت نمی توانند بگویند که فلان اشتباه را به جهت ظهور قائم موعود انجام داده ایم تا عده ای ساده انگار باور نمایند. لذا در اینجا ۲ حالت پدید خواهد آمد: یا آنکه دولت مردان دست از جایگاه فعلی خود کشیده و مقام خود را فدای آرمان جامعه نمایند و ظهور قائم موعود را با از دست دادن قدرت خویش در نظام فعلی پذیرا باشند. و یا آنکه در صدد بر آیند تا ظهور امام زمان را منکر شده و حتی تمام تلاش خود را نمایند تا آن قائم موعود را به جهت حفظ جایگاه و مقام خویش از صحنهء روزگار محو نمایند.
جامعه شناسی انتظار به ما می گوید که اصولا جوامع انسانی در جهت حفظ منافع خود حرکت کرده و با هر گزارهء اجتماعی که این منافع را تهدید نمایند مقابله می نمایند. فرقی نمی کند که این آسیب اجتماعی،امری مقدس باشد یا غیر مقدس،مهم آن است که انسانها اسیر روح جمعی و آرمان های خود ساختهء جامعهء خویش می باشند. آرمانهایی که اگر چه در قالب اعتقادات مذهبی و دینی عرضه می گردند ولی کمترین توجهی به اصل آنها نداشته و ندارند.
در چنین شرایطی که جامعه از فلسفهء عاشورا چیزی جز سینه زدن نمی داند! و به جای آنکه قدری تامل نماید که چرا امام حسین(ع) خون خویش را در عین نابرابری و نا جوانمردی بر مشتی خاک ریختند، به آن فکر می کند که در مراسم عاشورای امسال،علَم را خود بلند نمایم تا زور بازویم را به رخ دیگران بکشم، یا آنقدر محکم بر سینه هایم زنجیر بزنم تا خون از بدنم جاری گردد، دقیقا در همین جامعه است که اگر قائم آل محمد نیز ظهور نمایند، برخورد انسانها با این ذات مقدس، برخوردی بدون تعقل و تفکر خواهد بود. و به اعتقاد آئین بهائی در سال ۱۲۶۶ دقیقا همین برخورد با حضرت اعلی(همان قائم موعود) صورت پذیرفت و ایشان در عین بی عدالتی با گلوله های آتشین ۷۵۰ تفنگدار، خون خود را بر مشتی خاک ریختند تا به بنده و شما بگویند که :خود را اسیر ظاهرسازی های بی نتیجهء دنیوی مسازید چرا که این دنیا به مشتی خاک نمی ارزد،پس تا وقت دارید با یکدیگر همچون انسان رفتار نمائید و نار محبت را در قلوبتان شعله ور سازید.
در پایان،اینگونه می توان نتیجه گرفت که از بعد جامعه شناختی، ظهور و حضور امام زمان، آنگونه که مردم جامعهء امروز ما در اثر دروغ بافی های سکان داران جامعه انگاشته اند، گزاره ای بیهوده و بی معنا می باشد و قائم موعود به مجرد ظهورش، به دست همین عاشقان بی خرد، تسلیم جان خواهد نمود. دقیقا همانگونه که از زبان تاریخ، این اتفاق در سال ۱۲۶۶ هجری در شهر تبریز رخ داد و قائم موعود جهانیان، با مظلومیتی بی بدیل،جسم خویش را در زمین خاک نهاده و آن روح پاک را به افلاک رهانده و در این همهمه، بشر جاهل در انتظار مهمل ظهور وی، عمرها گذرانده.
شاد باشید