نظر بهائیان دربارهء وجود امام دوازدهم
www.negahsite.org
ر.
در عالم تشیّع از قرن سوّم و چهارم هجری تا به امروز ولادت و غیبت امام دوازدهم از مهمّترین مسائل بحث بین علماء بوده و جزو اعتقادات اساسی آن فرقه شده است. در آثار بهائی هم به این مسئله اشاره شده. از طرفی باب ادّعا کرد که ظهور قائم آل محمّد در او وقوع یافته است، ولی از طرفی دیگر آنچه در احادیث اسلامی دربارهء ظهور قائم روایت شده و شیعیان انتظار آن را می کشند با ظهور باب وقوع نیافته. و از این گذشته در آثار بهاءالله وجود امام دوازدهمی که شیعیان به آن قائل هستند به کمال صراحت انکار شده است. برای روشن شدن این مطلب به تعدادی از نوشته های بهاءالله و عبدالبهاء مختصراً اشاره می شود.
۱ – باب اصلاً به وجود جسمی امام زمان اعتقاد نداشته است، ولی چون به خرافات مردم و انتظاراتشان نسبت به موعود آگاه بود، در ابتداء خود را مهدی موعود اسلام نامید تا از این طریق آنها را به حقیقت راهنمائی نماید. می نویسد: «.چون به ظهور قبل کلّ موقنند و عین ایشان حدید نیست که ظهور بعد را ادراک کنند، از این جهت [فرستاده الهی] ذکر می کند به اسم ظهور قبل نفس خود را…»(بیان ص ۲۷۷).
البته با مطالعه دقیق آثار باب کاملاً مشخّص می گردد که وی از همان اول قصد داشته شریعت اسلام را نسخ کند و از نفوذ بی حدّ و مرز روحانیون بکاهد، همانطوری که کریم خان کرمانی یکی از آخوندهای بزرگ شیخیه در همان زمان تشخیص داده و در ردّیه هایش نوشته که این شخص ادعای نیابت امام را ندارد بلکه می خواهدآئینی جدید تأسیس کند (ازهاق الباطل در سال ۱۲۶۱). از همان آثار اولیه باب می توان دریافت که امام و قائمی که او مطرح می کند با اعتقادات و انتظارات شیعیان فرق اساسی دارد.
بنا برین باب با ادعای قائمطت و نیابت امام نمی خواسته بر اعتقادات و خرافات دیرینه صحّه بگذارد، بلکه قصد داشته اصل و پایه قدرت روحانیون اصولی را – که مبنی بر غیبت امام و نیابت علماء است – زیر سؤال ببرد، و برای رسیدن به این هدف از زبان و اعتقادات خود روحانیون استفاده می کرد. با ادعای وی که نائب امام من هستم، دیگر جائی برای «نیابت عامّه و خاصّه علماء» باقی نمی ماند.
۲ – بهاءالله به صراحت کامل وجود جسمی قائم را – یعنی شخصی که به زعم علمای شیعه ۱۰۰۰ سال پیش متولد شده و در چاه و یا در جزیره ای به سر می برد – انکار می کند. مثلا می نویسد:
راوی وجود قائم زنی بوده. از حضرت جعفر [برادر امام یازدهم] سؤال نمودند: آیا از برای حضرت عسکری اولاد ذکوری موجود؟ آن مظلوم ابا نمود و فرمود: دو سال قبل طفلی بوده و فوت شد. صاحبان غرض او را طرد و لعن نمودند و «کذّابش» گفتند. و قول آن زن کاذبه چون موافق هوی و اغراض نفسانیهء نفوس غافله بود، آن را اخذ کردند و اعلان نمودند. (مائده آسمانی ج۱، ص ۷)
بهاءالله معتقد است که روایاتی که درباره تولّد محمّد بن حسن عسکری آمده همه بی اسّاس بوده اند. ولی رؤسای دین آنها را منتشر ساختند تا از این طریق قدرت خود را تثبیت نمایند:
آن رؤسای دین نمی گذاشتند که این روایات مورد بحث قرار گیرد و هر کسی که کوچکترین شکی نسبت به آنها مطرح می کرد نه با دلیل و منطق، بلکه با اعتراض شدید و چماق تکفیر روبرو است.
جمیع ناس […] به قدری که از علمای خود استنباط کرده اند و یا شنیده اند به همان مقدار کفایت نموده اند. و اگر نفسی ذرّهء از آن حدود کلامیه تجاوز نماید او را تکفیر نمایند. […] هنوز نمی توان به اهل فرقان گفت: قائم موعود بر خلاف اوهامات شما ظاهر شده. و اگر گفته شود به کمال عناد قیام نمایند، چنانچه نمودند.
اگر چه بهاءالله اصولاً یازده امام را ستایش می کند و آنها را به عنوان رهبران معنوی اسلام در زمان خود بر حقّ می شمرد، ولی در عین حال از علمای شیعه که بعد از ائمّه زمام امور را به دست گرفته اند طرف داری بی چون و چرا نمی کند. او می نویسد:
در فقرهء حضرت قائمْ حقّ با اهل سنّت و جماعت بود. چه که حضرت مقصود از اصلاب ظاهر شد موافق عقاید ایشان. و علمای شیعه از صدر اسلام تا حین بر ضلالت بوده و هستند. حال هم منتظرند از جابلقای موهوم شخص موهومی بیاید. أعاذنا اللّه و إیّاکم مِن شرّ هؤالاء. مع ذلک شرم نمی نمایند. همین صاحبان عمائمی که مشاهده می شود از قبیل جعفر و ابنائش ناس بیچاره را به ضلالت انداختند و در بئر اوهام مبتلا نمودند. (مجموعه آثار شماره ۱۸ ص ۱۷۲)
۳ – آنچه که باب و بهاءالله بعنوان «قائم» و «موعود» مطرح می کنند فرق بسزائی دارد با برداشتی که پیروان سایر ادیان دارند. اینجا فقط به یک نکته اشاره می شود. عبدالبهاء می نویسد:
جمهور ناس منتظر موعودیخونخوارند و ولیّ ظالمی غدّار. مهدیئی خواهند که با سهم و سنان و شمشیری برّان سیلی از خون بیچارگان جاری و ساری نماید و شب و روز مشغول به ضرب اعناق گردد و قطع رقاب فرماید و بروجی از سرها بیاراید. ملک الموت باشد و آفت جانها گردد. خونریز شود، فتنه انگیز گردد، بنیان انسان براندازد و مدن و قری بر باد دهد. اطفال یتیم کند و زنان بیوه نماید. این را شروط حقیقت دانند و منتظر چنین موعوداند. و حال آن که مظهر کمالات معنویه و مطلع انوار رحمانیه باید محیی ارواح باشد و مُنْعِش اجسام. جان بخشد، نه جان گیرد، سبب حیات شود، نه علّت ممات گردد، آباد کند نه خراب نماید…( مائده آسمانی ج۵ ص۳۸)
۴ – همانطوری که اشاره شد مقصود بهاءالله حمله به شیعه و نکوهش شیعیان نبوده، چنانچه در آثار او از علی بن ابی طالب و سایر ائمّه بسیار تمجید شده. عبدالبهاء در این باره می نویسد:
مراد شیعیانی بود که اعراض از حضرت اعلی [یعنی باب] در یوم ظهورش نمودند و صد هزار نفوس شهید کردند. نه شیعیانی که تابع حضرت امیر و ائمّهء اطهار (ع) بودند. چه که جمیع اجداد جمال قدم و اسم اعظم حضرت اعلی شیعه بودند […]. (منتخبات مکاتیب ج 4 ، ۲۶۳)
اصل مطلب که بهاءالله در نظر داشته وابستگی انسان به خرافات و اوهام بوده، و خطر ناشی از این وابستگی. وی می نویسد:
یا حزب الله، حزب شیعه خود را اَفقَهْ و اعلم و افضلِ اهل عالم می شمردند ودر یوم جزا اَخْسَر امم مشاهده شدند. و این خسارت از علماء ظاهر چه که درقرون و اعصار عباد را به اوهام تربیت نمودند و الی حین منتظرند که از جابلقای موهوم موهومی ظاهر شود. این است شأن علمای قبل.( مجموعه آثار ۲۷، ص ۴۲۷)
البته بهاءالله تقصیر را تنها با علماء نمی داند زیرا کسانی هستند که به تقلید کور کورانه از علماء پشت بانی می کنند. با نظر به این مطلب بهاء الله می نویسد:
اوّل علمای عصر بر اعراض و اعتراض قیام نمودند. اگر چه اعراض امثال این نفوس بر حسب ظاهر سبب اعراض خلق شد ولکن در باطن، خلق سبب اعراض این نفوس شده اند. مشاهده کن اگر ناس خود را معلّق بر دو قبول علماء و مشایخ نجف و دونه نمی ساختند و مؤمن باللّه می شدند، مجال اعراض از برای این علماء نمی ماند چون خود را بی مرید و تنها ملاحظه می نمودند. (آیات الهی جلد ۱ ص ۳۴۳)
در هر صورت بهاءالله پیروان خود را بر حذر می دارد تا مبادا مانند پیروان ادیان گذشته به خرافات مبتلا شوند:
همّت نمائید که مجدّد نفوس موهومه ناس بی چاره را به مثابهء قبل در بئر ظنون مبتلا ننمایند […] معدودی از قبل در کور فرقان به هوا های نفسانیّه در اضلال نفوس جهد ها نمودند. در جمیع اعصار این گونه نفوس بوده و خواهند بود. (مائده آسمانی ج۷ ص ۲۰۱)
حقّ جلّ جلاله سمع داد و بصر عنایت فرمود و قوهء مُدرکه بخشیده و خِرَد لا مِثلَ لَهُ داد، تا کلّ به این اسباب و اسباب لا تُحصی در امور تفکّر نمایند و بما یَنفَعُهُم عامل گردند. ولکن جهالت و نادانی عباد را از جمیع فیوضات ربّانی و رحمت رَحمانی محروم نمود. (لئالی الحکمه ج ۲ ص ۲۲۷)
www.negahsite.org
حضرت موهومی بر سریر موهومی معیّن نمودند و به روایات موهومه ثابت کردند آنچه را که سبب سفک دم سیّد عالم و جواهر امم [مقصود باب است] شد. گاهی تواقیع جعلیه ظاهر می نمودند و نسبتش را به مبدأ وجود می دادند. الا لعنه اللّه علی القوم الکاذبین! در باطن، مقصود اعلای علوّ و سموِّ خودشان بوده، ولکن در ظاهر به جزایر اشاره می نمودند، گاهی جابلقا و هنگامی جابلسا و وقتی ناحیهء کذبه که به مقدّسه می نامیدند....( مائده آسمانی ج۷ ص ۱۸۶)