مجلس ولیعهد — ۱
KOSHA
اوایل سال ۱۲۶۴(ه.ق)محمدشاه از ناصرالدین میرزا ولیعهد خود در تبریز می خواهد که سید باب را به تبریز آورده با علمای آن شهر مجلس گرفته گفت و شنود کنند تا حقیقت امر آن حضرت آشکار شود ولیعهد نیز مجلسی با حضور بعضی از علمای شیخی و رجال دولتی تشکیل می دهد و سید باب را به آن جمع می خواند . از آنجا که از مورخان عصر و افراد بی طرف و حتی مؤمنان باب در آن مجلس کسی نبود تا وقایع و صحبت های آنها را به سمع دیگران برسانند لذا ازچند وچون مجلس اطلاع دقیقی در دست نیست و تنها چند گزارش به روایت ولیعهد ، نظام العلما معلم ولیعهد و بعدها ملا محمد تقی ممقانی فرزند ملامحمد ممقانی در تاریخ ثبت است.
سند گزارش ولیعهد (۱)
این سند منسوب به ناصرالدین میرزا ولیعهد محمد شاه است که در آن موقع یک جوان ۱۶ ساله بوده و بدون مهر و امضا و قید تاریخ است و اینکه این گزارش کی و چگونه نوشته شده است معلوم نیست و برای اولین بار نیز بعد از گذشت حدوداً ۶۰ سال در کتاب ادوارد براون به نام مواد لازمه برای تحقق دین بابی چاپ شد و از طرف دیگر ولیعهد برای بزرگ نشان دادن کار خود غلو کرده و به جعل اکاذیب پرداخته و هر چه دلش خواسته برای خودشیرینی در نامه اش گنجانده است . به عنوان مثال ولیعهد در ابتدای گزارش خود می نویسد :
( حسب الحکم همایون محصل فرستاده با زنجیر از ارومیه آورده به کاظم خان سپرد.)
همانطوریکه همگان می دانند سید باب هیچوقت و در هیچ جا در غل و زنجیر نبوده و در هیچ کتابی اعم از دوست یا دشمن اشاره ای به این مسأله نشده است و معلوم است که ولیعهد برای خودشیرینی این موضوع را جعل کرده است و نیز در پایان گزارش خود آورده که ( جناب شیخ الاسلام را احضار کرده باب را چوب زده تنبیه معقول نمود و توبه و بازگشت و از غلطهای خود انابه و استغفار کرد و التزام پا به مهر هم سپرده ) این مطلب نیز از جعلیات ولیعهد است چه که اشاره به توبه سید باب کرده یعنی شفاهی و برای تأکید گفته که ( التزام پا به مهر هم سپرده ) یعنی کتباً نیز توبه کرد و پای آنرا نیز امضا نمود در حالیکه بعد از گذشت۱۶۰ سال از آن زمان هنوز کسی نتوانسته این توبه ( پا به مهر ) را رویت کند و حتی در کتب دروغ پردازان عصر ناصری یعنی روضه الصفای هدایت و ناسخ التواریخ سپهرنیز به این سند اشاره ای نشده است.
گزارش نظام العلما (۲)
نظام العلما بعد از چند سال که از تشکیل مجلس گذشت مسائل مجلس را به خط خودش برای آیندگان مکتوب می کند و او نیز مانند ولیعهد هر چه بذهنش می رسیده می نویسد چه که شاهدی نیست که گفته های او را تکذیب یا رد کند و متأسفانه گزارش نظام العلما به عنوان یک سند تاریخی مورد توجه نویسندگان و محققان بعدی قرار می گیرد و بدون تجزیه و تحلیل، مسائل آن را مانند وحی منزل در آثار خود نقل می کنند و تنها شخصی که جرأت بخرج داده و گفته های نظام العلما را رد می کند ملا محمد تقی ممقانی فرزند ملامحمد ممقانی است که بعد از گذشت چهل سال اقدام به این کار می کند آنهم نه در دفاع از سید باب بلکه برای اینکه ریاست پدرش را در مجلس ولیعهد ثابت کند و بگوید که ریاست مجلس با پدرش بوده نه نظام العلما چه که آنچه از نوشته نظام العلما بر می آید این است که ریاست جلسه با نظام بوده است . به هر حال ملامحمد تقی برای ناصرالدین شاه که عازم سفر فرنگ بوده و از تبریز می گذشت به عنوان یادگاری و بازگوی حقایق ، اقرار به این می کند که نظام درباره مجلس و استنطاق باب هر چه گفته دروغ صرف بوده است چنانکه می نویسد:
( از آنجا که مورخین عهد در آن مجلس مبارک حضور نداشتند … می توان گفت کل ذلک لم یکن )(۳)
چنانکه ملاحظه می شود ملامحمد تقی محاورات مجلس را خیالات و منسیات نظام می داند و برای اثبات آن از خود ولیعهد استمداد می طلبد چه که خود ولیعهد در آن مجلس حاضر بوده و به یاد دارد که گزارش نظام عاری از حقیقت است . حال با کدام عقل و منطق باید گزارش نظام را قبول کرد . بعضی را عقیده بر این است که چون در کتب تاریخی بابیان و بهائیان از مجلس ولیعهد به اشاره سخن رفته دلیل بر صحت گزارش مخالفان است ولی همین سخن اجمالی کتب اهل ایمان نشان از صداقت نویسندگان تاریخ امر است زیرا همانطور که نوشته شد کسی در آن مجلس نبوده حتی یک نفر مؤمن نیز نبوده تا گزارش بدهد پس مورخان بابی یا بهایی بر پایه چه اساسی مطالبی را روایت می کردند ؟ آیا باید مانند مخالفان امر بابی به قلب حقایق می پرداختند و یا اینکه با اشاره به جوهر مسائل از کنار ان می گذشتند و همین اجمال قضیه مدل بر بی طرفی و صداقت اهل ایمان است.
گزارش سوم یا رساله ناموس ناصری (۴)
ناصرالدین شاه در سال ۱۳۰۶ هـ . ق برای رفتن به اروپا وارد تبریز شد و ملاقاتی بین شاه و بعضی از علما اتفاق می افتد که یکی از اینها ملامحمد تقی ممقانی بوده و شاه با شناختن ملامحمدتقی که پسر ملامحمد ممقانی است به یاد مجلس ولیعهد می افتند و ذکری از آن ایام می کند و در عوض نیز ملامحمدتقی به عنوان خوش خدمتی این رساله را چهل روز بعد در ۱۵ شوال ۱۳۰۶ هـ . ق به شاه هدیه می کند و علت اصلی از نگارش آنرا خود چنین بیان داشته است:
( بعد از مرخصی از حضور همایون مراتب قدرشناسی این وجود مبارک داعی حقیر را مؤکد عزیمت آمد که به استدراک مافات شرح وقایع آن مجلس مبارک را علی ما وقع در اوراق چند درج کرده تقدیم حضور معدلت ظهور همایونی دارد. ) (۵)
و از آنجا که محمد تقی ممقانی نوشته های سپهر و رضاقلی خان هدایت را در ناسخ التواریخ و روضه الصفا عاری از حقیقت می دانسته و اعتقاد داشت که همه مسطورات از خیال نظام العلما تراوش کرده و واقعیت ندارد و در این مورد خاطر همایونی را به شهادت گرفته می نویسد :
( خاطر حقیقت مظاهر اقدس همایونی خود شاهد راستین و گواه آستین است که این مسطورات را با مقاولات آن مجلس تباین کلی در میان است به نحوی که می توان گفت کل ذلک لم یکن) (۶)
و از طرف دیگر وقایع مجلس آنچنان مؤثر و تکان دهنده بوده که بعد از گذشت چهل سال هنوز مانند روز اول برای ملامحمدتقی تازگی داشت . او می نویسد:
( این بنده ضعیف را مدتها در خاطر می گشت و به نظر می گذشت که محاورات آن مجلس را که والد ما جد بعد از فراغت از آن مجلس بی تراخی من البدو الی الختم تقریر فرمود . این بنده حقیر را صورت آن مجلس از کثرت تذکار و تکرار ملکه شده ) (۷)
ملامحمد تقی می گوید که چون نظام العلما بعد از چند سال به نوشتن وقایع مجلس پرداخته است لذا مسائل را فراموش کرده و خیالات خود را به عنوان واقعیات بیان داشته است ولی آیا این مسئله شامل حال پسر ممقانی نمی شود که بعد از گذشت چهل سال مسائل را مو به مو به خاطر داشته ؟ چه کسی می تواند باور کند که در این سالیان دراز مسائل مانند ؟ کنقش فی الحجر در خاطر پسر ممقانی باقی مانده است .
اعضای حاضر در این جلسه
سپهر می نویسد که ( روز دیگر حاجی ملامحمود نظام العلما و ملامحمد ممقانی و جماعتی از علمای شهر را انجمن کرد .)
و هدایت می نویسد که ( عالیجنابان آخوند ملامحمدممقانی ، حاجی مرتضی قلی مرندی ملقب به علم الهدی و جناب حاجی میرزا علی اصغر شیخ الاسلام و حاجی ملامحمود نظام العلما با سید کمال احترام به ظهور آورده. )
و زعیم الدوله می نویسد :
( از طبقه علما و فقها مقدم بر همه ملامحمد ممقانی ملقب به حجه الاسلام و رئیس علمای شیخیه ، حاجی ملامحمود ملقب به نظام العلما ، میرزا علی اصغر شیخ الاسلام میرزا محسن قاضی ، حاجی میرزا عبدالکریم ، میرزا حسن زنوزی که هر دو ملقب به ملا باشی و پدر من و جدم طیب الله ثراهم بودند و از رجال حکومت محمد خان زنگنه امیر نظام ، میرزا فضل الله علی آبادی ملقب به نصیر الملک وزیر داخله میرزا جعفر خان ملقب به معیر الدوله کفیل وزارت خاصه و میرزا موسی تفریشی کفیل وزارت مالیه و میرزا مهدی خان ملقب به بیان الملک رازدار وزیر کشور.)(۸)
و خود ولیعهد می نویسد ( لهذا جناب آخوند ملا محمد و ملامرتضی را احضار نموده در مجلس از نوکران این غلام امیر اصلان خان و میرزا یحیی و کاظم خان نیز ایستادند . )
و پسر ممقانی می نویسد ( مرحوم حاجی ملامحمود نظام العلما ، والد ماجدعلام حجت الاسلام و حاجی ملا مرتضی ملقب به علم الهدی را به همراهی خود به آن مجلس بردند بالجمله حاضرین مجلس از علما منحصر به همین سه بزرگوار شد و بس و این که مرحوم رضا قلی خان از جمله حاضرین مجلس ، مرحوم حاجی میرزا علی اصغر شیخ الاسلام را شمرده از روی سهو است جمعی نیز از معتبرین امنای دربار حضرت ولیعهدی و شاهزادگان در حضور واقف بودند(۹)
آنچه که از این نوشته ها بر می آید این است که نویسندگان درباره افراد حاضر در آن جلسه وحدت نظر ندارند وجود نظام العلما ، ملا محمد ممقانی ، مرتضی قلی ملقب به علم الهدی محرز است هر چند که سپهر از مرتضی قلی نام نمی برد و هدایت از علی اصغر شیخ الاسلام نام می برد ولی پسر ممقانی منکر حضور او در آن جمع است و می گوید سهو کرده است و از طرفی زعیم الدوله می گوید که پدرم و جدم نیز در این جلسه حضور داشتند ولی در آمار دیگران اسمی از اینها برده نشده است . سؤال اینست وقتی که نویسندگان وحدت فکر ندارند که چه کسانی در این جمع حاضر بودند چگونه می توانند ادعا بکنند که متن سؤالات علما و جواب آنها را از سید باب دقیقاً به خاطر داشته و آنها را روایت کرده اند.
حضور علمای شیخیه در مجلس
مسئله دیگر عقاید و اعتقادات علمای حاضر در این مجلس است چه که حاضرین در مجلس همگی از علمای شیخی بودند براستی چرا از آن همه علمای اصولی و اخباری در تبریز فقط چند عالم شیخی باید در این جمع حاضر باشند حتی اعتضاد السلطنه نیز از این بابت اظهار بی اطلاعی می کند و می گوید ( نمی دانم شاهنشاه جهان پناه چه حکمتی دیدند که در آن مجلس حکم به احضار جمعی از شیخیه فرمودند. (۱۰)
البته ولیعهد از همه علمای تبریز برای حضور در مجلس دعوت کردند ولی همگی متعذر شده و حاضر نشدند که با سید باب مقابل شوند چه که بعضی از آنها محب بودند و بعضی دیگر نیز جرئت مقابله با باب را نداشتند زیرا آنها به شیوه استدلال باب آشنا بودند و می دانستند که در مقابل باب جز تسلیم شدن چاره ای ندارند چه که روش تبلیغی باب از ابتدای ظهورش به یک نحو بوده و آن این بوده که علما را به تحدی آثار خود می خواند و می فرمود که اگر شما قادر هستید مانند من بدون فکر و سکون قلم مطالب را بنویسید می فرمایند : ( ان الان فانظر فی نفسکَ ان استطعت ان تتکلم فی کل ما اردت بلا تآمل و ان تکتب کل ما شئت بلاسکون قلم … فانک صادق فی دعواک و الا استغفر ربک و ارجع الی حکمه )(۱۱)
مسلم است که هیچکدام از علما از صدر اسلام تا حال قادر بر این نوع نوشتن نبوده و نخواهند بود وسید باب نیز این را به خوبی می دانستند می فرمایند : ( ان العلما لو ینشائوا ورقه لیتفکرواثم بعد ذلک لما انت تذکر کلماتهم لدی بمثل قول صبّی یقول بالفارسیه به به(۱۲) یعنی علما برای نوشتن صفحه ای مدتها فکر می کنند و آخرالامر هم نوشته آنها چیزی نیست جز نوشته کودکان که به فارسی په په می گویند. لذا هیچوقت در مقام تحدی به آثار سید باب نیامدند و سید نیز بلافاصله از آنها برای مباهله دعوت می کنند تا از خداوند بخواهند که عذاب خود را بر اهل بطلان نازل فرماید . مانند
( لو اراد احد من العلما ان یباهل معی لاحقاق الحق و ابطال الباطل بما نزل فی الحدیث من شموس العظمه و الاجلال فاننی انا احب لاظهار یقینی فی دین الله و کفی بالله علی شهیدا(۱۳) چنانکه یک بار در اصفهان با علمای آن شهر قرار این کار را گذاشتند و روز آنرا نهم یا دهم ذی الحجه معین کردند ولی علما ترسیده در روز معهود حاضر نشدند (۱۴)
و در نامه ولیعهد به اعتذار علما چنین اشاره شده است . ( رقعه به جناب مجتهد نوشته که آمده با ادله و براهین و قوانین دین مبین گفت و شنید کنند جناب مجتهد در جواب نوشتند که از تقریرات جمعی از معتمدین و ملاحظه تحریرات ، این شخص بی دین و کفر او اظهر من الشمس و اوضح من الامس است بعد از شهادت شهود تکلیف داعی مجدداً در گفت و شنید نیست )
جناب مجتهد حق اجتهاد را به جای آورده بجای اینکه خود مستقیماً درباره داعی الی الله تحقیق و مطالعه کند فقط (به تقریرات جمعی از معتمدین )بسنده کرده وحکم کفر سید باب را صادر کرده و از ملاقات او سر باز زده است و پسر ممقانی نیز در این مورد می نویسد:
( حسب الامر ابلاغی به عامه معتبرین علمای بلد نوشته ( نظام العلما ) و ایشان را تکلیف به حضور مجلس محاوره با مشارالیه نمودند . هیچ یک از علمای شهر اقدام به این امر نکرده متشبث به بعضی از اعذار شدند و این فقره بیشتر مایه توهمات واهیه عوام الناس شد ) (۱۵)
لذا حاضرین مجلس منحصر به چند تن از علمای شیخی شدند و شاید علت اصلی آن هم انتقام گرفتن از سید باب و نزدیک شدن به مقامات سلطنتی باشد تا لااقل زندگی مادی را تأمین کرده باشند چه که اکثر مؤمنین باب از طایفه شیخیه بودند و با ظهور باب جمعیت شیخیه از هم پاشید و در جامعه ایران آنروز شیخیه به حاشیه رانده شد و همه جا به جای صحبت از شیخ و شیخیه از باب و کلام او گفتگو بود لذا علمای شیخی جهت گرفتن انتقام از سید باب در مجلس حاضر شده و با شایعه پراکنی و دروغ پردازی از پیشرفت امر بابی خواستند جلوگیری کنند و از طرف دیگر نیز بدین وسیله خود را به مقام سلطنت نزدیک کرده تا قرب و منزلتی بیابند.
هدف از تشکیل مجلس
هدف ظاهری از تشکیل این جلسه بررسی دعاوی سید باب بود ولی آنچه از متن سؤالات بر می آید هدف محاکمه و سخریه سید باب است که او را در نظر سایر مردم فردی بی سواد و بی علم و عاری از هر گونه کمالات معرفی کنند تا از انتشار و پیشرفت امر بابی جلوگیری کنند و به هیچ وجه هدف مطالعه آثار و بررسی دعاوی سید نبوده است به عنوان مثال سؤال از صرف صیغه قال و یا تخمه کردن و یا تجزیه و ترکیب جملات عربی و مسله غسل خنثی چه ارتباطی به دعوی نبوت و رسالت سید باب دارد البته اکثری از نویسندگان به این مسائل توجه داشته و علت آنرا بررسی کرده و به خیال خود جوابی پیدا کرده اند . آدمیت می نویسد ( در مجلس روحانیان و با حضور ناصرالدین میرزای ولیعهد گفتگوی زیادی سر گرفت سؤال و جواب هر دو بی مغز و بی مایه است ) ۱۶ البته باید توجه داشت که بنا به روایت مورخان سید باب جوابی جز (به خاطر ندارم)( نمی دانم ) ( لختی به فکر فرو رفت ) جواب دیگری نداده است حال صحیح است که سؤالات بی سر و ته بوده ولی چرا جواب های سید باب بی سر و ته بوده ایشان که جوابی نداده اند . آیا این از تعصب و غرض ورزی نیست ؟ و از طرف دیگر بعضی ها این سؤالات را نمونه ای از سطح فکر علمای آن زمان دانسته اند فضائی می نویسد ( اگر به پرسشهای علمای اصفهان دقت کنیم می بینیم که چیزهایی که از باب می پرسند هیچ گونه ربطی به موضوع ندارد … اگر باب بآن پرسشها جواب درست هم می داد ربطی به دعوی او نداشت از اینجا باید سطح فکر علما و مجتهدان معاصر باب را با این گونه مهمل گوئیهایشان دریافت. مباحثه دیگری نیز در تبریز میان سید باب و علمای شیخی اتفاق افتاد که مسایل مورد بحث آن مجلس هم مانند این مسایل بوده است ۱۷
و نوایی نیز می نویسد ( مجلس محاکمه تبریز نمونه خامی و بی اطلاعی و رکود حیات عقلی ایران در آن زمان است . از یک طرف جوان عامی و پرمدعا و بی سوادی ادعای علم کل و لدنی می کند اما مقدمات علوم و معارف را نمی داند و حتی از فهم بدیهیات عاجز است و از طرفی زبده علمای شهر بزرگ مانند تبریز از کسی که ادعای نبوت و امامت و مهدویت می کند راجع به تخمه کردن یا معنی عبارت علامه در باب غسل جنابت خنثی یا اعلال قال پرسش می کنند و پیش خود این معنی را در نظر نمی گیرند که صرف دانستن این مطلب ( به فرض اینکه باب آنها را می دانست ) علامت و مجوز ادعای نیابت و مهدویت و دین سازی می شود یا نه )۱۸
نوائی در عین حال که به این مطلب اقرار می کند ولی اساس عقایدش را بر پایه سؤالات مجلس پی ریزی کرده است و الا نمی گفت که سید باب از فهم بدیهیات عاجز است لااقل به عنوان یک نویسنده به آثار کتبی سید باب مراجعه می کرد و بر مبنای آن علم سید باب را می سنجید نه به روایت نظام العلما که فکر آنها را معلول می داند و در ضمن به جمله اول توجه داشته باشیم که گفته ( مجلس محاکمه ) که بعداً اشاره ای به این کلمه خواهیم داشت.
جد زعیم الدوله برای شاهزاده اسکندر میرزا عموی ناصرالدین شاه تعریف می کند که ( این آقایان با آن سؤالات دامنه داری که از باب کردند در محاکمه و مناظره با باب نیکو رفتار نکردند . زیرا این مرد ادعای نبوت و رسالت و قانون گذاری می کرد و آنها او را به صرف و نحو معانی بیان و بدیع امتحان می کردند. کاش من می دانستم چگونه آنها در چنین روزی از ایرادات لازمه بر اساس احکام او غفلت کرده بودند۱۹
و این در حالی است که خود مشارالیه در مجلس از سید باب درباره بالا رفتن عیسی به آسمان سؤال کرده و پرسیده است که ( ای سید بما افاده و افاضه فرما راجع به کیفیت بالا رفتن عیسی به آسمان . آیا پیش از مردن بآسمان بالا رفته یا بعد از مردن و آیا صعود وی بآسمان به همین بدن عنصری بود و یا بکیفیت دیگری انجام گردید ) ۲۰
و گویا پسر محمد ممقانی این راز را کشف کرده و علت اینکه چرا علما سؤالات بی سر و تهی را از سید باب کردند یافته است می گوید :
( چون محاورین این مجلس اشخاص عالم و حکیم بودند دیدند که اگر طرح گفتگو با مشارالیه با بعضی مسائل غامضه حکیمه و مشاکل علوم مکتومه که مشرع هر خائضی نیست بیندازند و مجیب به طریق مغالطه و کافر ماجرایی پیش آید نه اکثری از مجلس و نه سامعین که غایبند تشخیص قول محق از مبطل را نداده کار به کلی در پرده اشتباه و خطا مستور مانده انعقاد آن مجلس نسبت به سایرین بالمره خالی از فایده خواهد بود و بر علم خود محاورین نیز چیزی نخواهد افزود پس از ابتدا باب فحص و سؤال از اینگونه مسائل را که شبهه پرداز است مسدود داشته مسائل را پیش آوردند که خواص و عوام در فهم صحیح و سقیم و منتج و عقیم آن مساوی اند ) ۲۱
چنانکه ملاحظه شد علت اینکه علما از سید باب سؤالات ساده و پیش و پا افتاده را پرسیدند این بود که آنها می دانستند که سید باب در امر مغالطه و مجادله ید طولائی دارد و ممکن است که آنها را مغلوب و رسوا کند براستی کسی که در مسائل فلسفی و عرفانی و شریعتی بتواند مغالطه کند و ناحق را حق جلوه دهد آیا این آدم بی سواد و عاری از همه علوم است ! مسلماً نه . اینها می دانستند که سید باب در امر محاوره زیرک و مسلط به همه علوم غامضه است لذا از این طریق با سید وارد مذاکره نشده بلکه بنا را بر این قرار دادند که سید باب را مسخره کنند و فرصتی ندهند که او به تشریح مقاصد خود پردازد و در واقع مجلس محاوره را به مجلس محاکمه تبدیل کردند و از ابتدا نیز هدف این بوده که سید باب را محاکمه کنند نه اینکه با او مذاکره کنند و چنانکه قبلاً اشاره به کلمه محاکمه در نوشته نوائی و زعیم الدوله شد آنها مجلس مذاکره ولیعهد را مجلس محاکمه سید باب در نوشته های خود آورده اند و از طرف دیگر چنانکه از سؤالات اولیه در مجلس بر می آید سید باب صریحاً اشاره به آثار خود می کند که وحی منزل است و خداوند به او نازل کرده و او همان موعود اسلام است که هزار سال است مسلمین منتظر ظهور او هستند و چون دلیل خواستند فرمود دلیل من نیز مانند دلیل حضرت محمد که قرآن بود آثار من است که به سبک و سیاق قرآن نازل شده است و از آنجا که خداوند در قرآن فرمود کسی نمی تواند سوره ای مانند قرآن بیاورد اکنون من تحدی کرده مانند آنرا آورده ام و شما به آن مقر هستید که مانند قرآن است و این همان حجتی است که خداوند فرموده جز رسول الهی کسی نمی تواند مانند آنرا بیاورد و علما وقتیکه این مطلب را از سید باب شنیدند متوحش شده به هیجان آمدند چه که انتظار نداشتند که سید باب اقرار به این مسائل کند که نزد آنها کفرآمیز است لذا بنا را بر جدل گذاشته و آنچه را که لایق خودشان بود به طریق مسخره و مغالطه از او سؤال کردند و اگر سید باب به سؤالات بعدی آنها پاسخ نداد کاملاً با روحیه سید باب وفق دارد زیرا ایشان شخص محجوب و آرام و بدور از جنگ و جدال و اهل مجادله بودند و به فرموده خودشان ایشان اهل جلال بودند نه اهل جدال ۲۲و با کسانی که هدفشان بحث و جدل بود نه کشف حقیقت به هیچ وجه روبرو نمی شدند و وارد مذاکره نمی گشتند لذا علما از این طریق خواستند که از نفوذ و پیشرفت امر بابی جلوگیری کنند چنانکه محمدتقی هدف غائی مجلس محاکمه را چنین ذکر کرده است:
(فرمانی از جانب شاهنشاه مبرور صادر شد که سید باب را در تبریز احضار داشته علمای تبریز از روی تحقیق به حقیقت صدق و کذب دعاوی او رسیدگی نماید تا بطلان دعاوی او بر همگنان واضح شده و بساط این فتنه ناهنجار از مملکت اسلام برچیده شود ) ۲۳
چنانکه ملاحظه می شود قبل از تشکیل جلسه بطلان دعاوی باب معلوم بوده و برچیدن فتنه ناهنحار نیز در دست اقدام . لذا وسیله غائی لازم بود که به اطلاع همگنان برسد و آن همان جلسه محاکمه بود و علما دست در دست ولیعهد به عنوان مفتی و قاضی و هیئت منصفه و سخن گوی مجلس هر چه خواستند نوشتند و منتشر کردند تا محبت سید باب را از دلهای عاشقانش بزدایند . محمد تقی می نویسد ( در هنگام ورود او به ارومیه عامه اهالی آنجا از صغیر و کبیر و اناث و ذکور به استقبال او شتافته او را با طمطراق و اجلال وارد شهر کردند . اتفاقاً فردای آن روز مشارالیه به جهت شست و شو به یکی از حمام های آنجا رفته بعد از بیرون آمدن او ، اغنام کالانام هجوم و ازدحام آورده تمامی آب خزانه حمام را فنجانی به قیمت یک تومان از حمامی خریداری نمودند . چون این حکایت در تبریز منتشر شد عوام اهل تبریز نیز به توهم افتاد گمانها در حق او بردند و منتظر ورود او و انعقاد مجلس علما بودند که اگر در آن مجلس آثار غلبه از جانب او ظاهر شود یا امر مجلس به اشتباه بگذرد عارف و عامی و غریب و بومی حتی عساکر نظامیه بی تأمل دست بیعت به او داده اطاعت او را به هر چه حکم رود واجب شمارند. بالجمله حالت انقلاب و تزلزل غریبی در شهر حادث شد که جای حیرت عقول والباب بود ) ۲۴
پس سید باب شخص عادی نبود که براحتی بتوان او را کنار گذاشت باید توطئه چید و همتی کرد تا از این همه توجهات مردم به او کاسته شود و بار دیگر همه مرید بی چون و چرای علمای شرع انور شوند لذا سید باب باید حتماً از این جلسه مغلوب بیرون آید تا حالت انقلاب و تزلزل غریب حاکم بر شهر تبریز بگفته محمد تقی از بین برود.
متن سؤال و جواب مجلس
متن اصلی سؤال و جواب مجلس به گفته هدایت به قلم شخص نظام العلما است که بعد از چند سال جهت اطلاع دیگران به روی کاغذ آورده و به اصطلاح مو به مو آنها را نقل کرده است وی می نویسد :
( سؤالات عالیجناب حاجی ملامحمد نظام العلما از باب و جواب او به تفصیلی که در آن ایام که سنه ۱۲۶۳ بوده واقع شده صورت آن اسئله و اجوبه بی محنت و عدوان و بلا زیاده و نقصان از خط جناب نظام العلما حاجی ملامحمود نقل می شود. ۲۵
و سپهر نیز مطالب مربوط به مجلس را با توجه به دستخط نظام العلما بازگو کرده است در طی بررسی متن سؤالات به خوبی واضح خواهد شد که هر چند دو مورخ از یک دستخط نسخه برداری کرده اند ولی نوشته های آنان با هم متفاوت و منتاقض است در مورد سنه تشکیل جلسه چنانکه سپهر و هدایت نوشته اند سال ۱۲۶۳ بوده است در حالیکه تشکیل جلسه در جمادی الاولی ۱۲۶۴ اتفاق افتاده و ممقانی می نویسد . ( تا این که در اوایل سنه هزار و دویست و شصت و چهار هجری بندگان اعلیحضرت که در آن وقت سمت ولایت عهد شاهنشاه ماضی انارالله برهانه را داشتند به حکمرانی مملکت آذربایجان تشریف فرما شد . چندی بعد از ورود مسعود فرمانی از جانب شاهنشاه مبرور صادر شد که سید باب را در تبریز احضار داشته.) ۲۶ و نوائی نیز نسبت به دستخط نظام العلما می نویسد :
( شرحی که در خصوص مجلس حاکمه چه در متن کتاب حاضر ( فتنه باب ) چه در متن کتبی مانند روضه الصفاء ناصری و ناسخ التواریخ آمده منقول از دفتری است که پسر ملامحمود نظام العلما حاضر در مجلس ، بعدها تنظیم کرده)۲۷
چنانکه ملاحظه شد گزارش مجلس معلوم نیست آیا به قلم نظام العلما است یا به قلم فرزند ایشان یا شاید هم کسی بعد ها آنرا جعل کرده است . لذا ما دقیقاً نمی دانیم که در آن مجلس چه سؤال و جوابی رد و بدل شد ولی فرض را بر این قرار می دهیم که گفته نظام العلما صحیح است و همان سؤالات را از سید باب کرده اند و در ذیل به بررسی سؤالات از چهار نسخه ناسخ التواریخ ، روضه صفا ، گزارش ولیعهد ، ناموس ناصری می پردازیم . ریاست جلسه با نظام العلما بوده و ایشان اولین کسی بودند که از سید باب سؤال کردند.
سؤال اول :
نظام العلما پرسید ( این کتبی که بر سنت و سیاق قرآن و صحیفه و مناجات در اکناف و اطراف ایران منتشر شده از شما است و شما تألیف کرده اید یا به شما بسته اند ؟ )
متن این سؤال در کتاب روضه الصفا ، ناسخ التواریخ و ناموس ناصری با اندکی تفاوت آمده است ولی در گزارش ولیعهد چنین آمده است:
( تو می گویی من نایب امام هستم بابم و بعضی کلمات گفته ای که دلیل بر امام بودن بلکه پیغمبر تست ) و بر طبق همین گزارش سید باب می فرماید ( بلی حبیب من قبله من نایب امام هستم و باب هستم . به دلیل ادخلوا الباب سجدا ولیکن این کلمات را من نگفته ام آن که گفته است گفته است )
و سید باب به نظام العلما پاسخ می دهد ( از خداست )
نظام العلما جواب می دهد ( سخن به لغز و معما کردن در این مجلس و انجمن بکاری نخواهد بود چه به سخنان تو جمعی در خراسان براه عصیان همی روند و گروهی در مازندران طریق دارند و سخن بی پرده گوی و خود از پرده بیرون شو.)
ولی هدایت جواب نظام العلما را اینگونه روایت کرده ( من چندان سواد ندارم اگر از شماست بگویید و الا فلا ) و محمد تقی نیز چنین می نویسد ( نظام العلما پرسید هر چه هست از زبان شما جاری شده ) و در نامه ولیعهد آمده که ( پرسید گوینده کیست )
چنانکه ملاحظه می شود همه نویسندگان سؤال و جواب را به سلیقه شخصی خود تبدیل و تغییر داده و آنرا روایت کرده اند و برای خودشیرینی هر چه خواستند نوشته اند چنانکه ولیعهد می نویسد ( حبیب من ، قبله من ) که همه اینها ساخته و پرداخته ولیعهد است .
و سید باب بنا به گفته سپهر از این کلمات بر آشفت و گفت آری این همه مقالات من است و در روضه الصفا آمده که ( سید گفت از من است )
و در ناموس آمده که ( سید گفت بلی مثل صدور کلام از شجره طور ) و در نامه ولیعهد چنین روایت شده که ( جواب داد آن که به کوه طور تجلی کرد روا باشد اناالحق از درختی چرا نبود روا از نیک بختی منی در میان نیست اینها را خدا گفته است بنده به منزل شجر طور هستم آن وقت در او خلق می شد الآن در من خلق می شود . )
سید باب اشخاصی مثل نظام العلما و یا بقیه افراد حاضر در آن جلسه را اضل از انعام می شمارد تا چه رسد در حق آنها حبیب من ، قبله من بفرماید . معلوم می شود که جواب را باز افراد مختلف با سلیقه شخصی خود جعل و ضبط کرده اند.
نظام العلما می پرسد
( همانا تو خود را شجره طور نامیده ای و این سخن کشف آن کند که هرچه بر زبان تو می رود خدا می فرماید. ) ناسخ التواریخ
روضه الصفا : ( معنی کلام شما که گفتید از خداست این است که زبان شما مثل شجره طور است روا باشد انا الحق … )
ناموس ناصری : ( این یکی را فهمیدم )
در اولین سؤال سید باب به شجاعت و شهامت می فرماید این آثار کلام خداست و او بر من وحی فرموده مانند آیات قرآن کریم که کلام خداست و باصطلاح ( ان هو الاوحی یوحی)(نجم۴) است ولی نظام العلما یا نفهمید و یا خودش را به نفهمی زد و بعد از توضیحات سید باب بیان داشت که این یکی را فهمیدم و این کاملاً محرز است که وقتی کسی مدعی می شود که مرا خداوند برای هدایت شما فرستاده مسلم است که کلامش نیز کلام خداست مانند قرآن کریم اگر کسی همین سؤال را از رسول اکرم می کرد آنحضرت چه جوابی می داد آیا غیر اینست که می فرمود قرآن کلام خداست و یا اگر کسی از شما به عنوان یک فرد مسلمان سؤال کند که قرآن کلام محمد است یا بر او بسته اند چه جوابی می دهید جز این است که می گویی این کلام خداست در واقع نظام العلما سفسطه می کرد البته نظام العلما و امثال او تصور نمی کردند که سید باب چنین با شهامت اقرار به نزول وحی از جانب خداوند بفرماید بلکه یقین داشتند که عظمت آن جمع سید باب را وادار به انکار دعاوی خود خواهد کرد .
سؤال دوم نظام العلما پرسید
ناسخ التواریخ ( آیا شما رضا داده اید که مردمان تو را باب نام کرده اند )
روضه الصفا ( شما را باب می گویند این اسم را که بر شما گذاشته و کجا گذاشته اند و معنی باب چه چیز است و شما راضی به این اسم هستید یا نیستید . )
ناموس ( این اسم باب را که برای شما گذاشته )
گزارش ولیعهد ( تو می گویی من نایب امام هستم بابم )
جواب سید باب بنا به روایت ناسخ ( این نام مردمان بر من نبسته اند بلکه خدای مرا بدین نام خوانده است همانا من باب علمم )
روضه ( این اسم را خدا به من داده است )
ناموس ( سید باب جواب داد : خدا )
گزارش ولیعهد ( جوابی ذکر نشده است )
بعد از شنیدن این جمله که سید باب فرمود خداوند مرا باب نامیده است ولیعهد گفت
ناسخ ( من پیمان نهاده ام که اگر تو باب علم باشی از مسند فرود آیم و ترا بنشانم )
علمای زیادی در تبریز بودند من جمله معلم ولیعهد که نظام العلما بود، چرا ولیعهد این پیمان را با آنها نبست لا اقل آنها را از نزدیک می شناخت بهتر نبود که جای خود را به آنها می داد نه به سید باب که نیازی به تخت ناصری نداشت زیرا در دلهای مؤمنین خود مستقر بود.
روضه ( نظام پرسید در کجا در خانه کعبه یا بیت المقدس یا بیت المعمور ؟ )
ناموس ( نظام گفت گستاخی است خدا این شب به خیر را کجا برای شما کرد )
در گزارش ( اشاره ای به این مورد نشده است )
چنانکه ملاحظه می شود باز نظام از شنیدن این کلمه که خداوند مرا باب نامیده مندهش شده و شروع به توهین و اسائه ادب نسبت به باب کرده و سؤالی که در روضه آمده ناشی از بی فکری و بی منطقی نظام است چه فرق می کرده در کجا خداوند او را باب خطاب کرده البته این علما نه تنها از فهمیدن کلام باب عاجز بودند بلکه از معارف خودشان نیز بی بهره بودند و همین کلمه باب که نظام را مندهش کرده و به هیجان آورده عنوان تازه ای نبوده یکی از مبادی اصلی مکتب شیخیه مقام بابیت است که خود نظام شاگرد این مکتب است شیخ احمد احسائی و سید کاظم رشتی معلم نظام العلما مدعی این مقام بودند و خود را باب می دانستند و اعتقاد شیخیه این است که در هر عصر و زمانی شخص کاملی باید باشد که بتواند فیض الهی را به مردم برساند که به عنوان رکن رابع یا شیعه کامل یا باب زمان است و حتی قبل از این هم در معارف شیعی از مهدی موعود به نام باب نام برده شده است چنانکه در دعای ندبه آمده است ( این باب الله منه یوتی ) (۲۸ ) که در وصف مهدی موعود است یعنی مؤمن وقتیکه به درگاه الهی راز و نیاز می آرد و از فقدان پیامبر و ائمه اطهار اظهار ناراحتی می کند می رسد به امام زمان و اینگونه استغاثه می کند که باب الله کجاست که از آن طریق بتوان وارد درگاه الهی شد و یا در دعای دیگر در وصف موعود چنین آمده است ( السلام علیک یا باب الله )(۲۹ ) و بیش از این هم سه بار در قرآن کریم از باب نام برده شده آنجا که فرمود ( ادخلوا الباب سجدا و قولوا حطه لنغفرلکم خطایاکم ) (۳۰) هر چند که این آیه درباره قوم بنی اسرائیل است ولی کدام باب مقدسی بوده که خداوند فرموده از آن در حال سجده وارد شوید و اطاعت کنید تا گناهان شما را بیامرزم البته این رمزی بوده که در آینده باب حقیقی ظاهر خواهد شد و بایستی مردم در مقابل او به سجده در آیند همچنانکه در ابتدای خلقت ملائکه در مقابل آدم سجده کردند و آنوقت است که خداوند گناه مردمان را خواهد بخشید و الا باب ظاهری به هیچوجه نمی تواند باعث غفران گناه شود حتی درباره بیت الله نیز این گونه توصیفی نشده است پس چرا نظام از شنیدن این مقام اختیار خود را از دست داد و خطاب به سید باب گفت این گستاخی است که خداوند ترا باب نامیده است .
در کتاب روضه و ناموس آمده که نظام العلما پرسید ( شما باب چه هستید ) ولی در ناسخ التواریخ و گزارش ولیعهد ذکری در این مورد بمیان نیامده است.
جواب سید باب را روضه و ناموس چنین ضبط کرده است ( انا مدینه العلم و علی بابها ) و در ناسخ آمده که ( همانا من باب علمم ) و در گزارش ولیعهد جوابی ذکر نشده است .
و نظام العلما پاسخ می دهد که
ناسخ : ( اکنون که تو باب علمی مشکلات خویش را در علوم با توجه عرضه خواهم داشت . )
روضه : ( حمد خدایی را که من چهل سال است قدم می زنم که به خدمت یکی از ابواب برسم مقدور نمی شد حال الحمد لله در ولایت خودم به سر بالین من آمده اید اگر چنین شد و معلوم گردید که شما بابید منصب کفش داری را به من بدهید . )
ناموس : ( شما که باب مدینه علمی از هر علمی از شما بپرسند جواب خواهی داد ؟ )
گزارش : ( چیزی نوشته نشده است . )
جواب سید باب را به اینگونه روایت کرده اند .
ناموس : ( بلی شما مرا می شناسید من همان شخصم که هزار سال بیشتر است انتظار مرا می برید . )
گزارش : ( به خدا قسم کسی که از صدر اسلام تا کنون انتظار او را می کشیدید منم )
نظام العلما کم و بیش مراد از باب را باب مدینه علم فهمیده و بر مبنای آن شروع به طرح سؤالات خود می کند .
ولی با توجه به نوشته ولیعهد و محمد تقی ممقانی چیز دیگری بوده است زیرا در جواب آنها سید باب فرموده ( من همان موعودی هستم که هزار سال است در انتظار او بسر می برید ) بلی سید باب در جواب آنها که سؤال از مفهوم باب کرده اند فرموده است که ( شمس حقیقت در این کور به اسم بابیت مشرق ) ۳۱ولی علما از درک آن عاجز شده و نمی فهمند که منظور باب چیست و سید باب توضیح می فرمایند که هر پیامبری در هر دوری به اسم خاصی و لقب مخصوصی ظاهر می شود چنانکه حضرت ابراهیم به نام خلیل الله و حضرت موسی بنام کلیم الله و حضرت مسیح به نام روح الله و حضرت محمد به نام رسول الله و خود آنحضرت نیز به نام باب الله ظاهر شده اند واز این جهت بود که اعتضاد السلطنه نوشت
( او می گفت من باب الله هستم فادخلوا البیوت من ابوابها هیچ خانه را جز از در به اندرون نتوان شد هر که خواهد خدا را پرستش نماید تا از من اجازت نگیرد نتواند بدین جهت به میرزا علی محمد ( باب ) مشهور شد (۳۲)
حضرت باب در توضیح معرفت الله نیز می فرمایند ( معرفت این کلمه ( توحید ) منوط است به معرفت نقطه بیان الذی قد جعله الله ذات حروف السبع ) (۳۳) و لذا بلافاصله چنانکه در ناموس و گزارش آمده در نهایت وضوح بیان می فرمایند که من همان موعود منتظری هستم که شما هزار سال است انتظار ظهور آنرا می کشید و در این مورد در توقیع قائمیت چنین فرموده است :
( قل انه لمحمد هاد قل انه لمهدی موعود فی ام الکتاب قل انه صاحب حق کل به یوعدون قل انه قائم حق کل به موقنون ) (۳۴)
علما که انتظار این ادعا را نداشتند وحشتزده سؤال دیگری را مطرح می کنند طبق گفته ناسخ و روضه ، نظام العلما می پرسد :
( پس تو صاحب الامری ولی بگو صاحب الامر شخصی یا نوعی ) سید باب جواب می فرماید که ( صاحب الامر نوعی )
در این سؤال نظام العلما مهدویت را به نوعی و شخصی تقسیم می کند که از ابداعات خود نظام العلما است و در عالم تشیع مراد از مهدی ، مهدی شخصی است و ثانیاً در مکتب شیخیه که نظام نیز شاگرد این مکتب است اعتقادی به وجود ظاهری حجه بن الحسن نیست و او را در عالم مثل زنده می دانند نه در حیز امکان چنانکه در کتاب بابیگری آمده است ( شیخ احمد و پیروانش ( یعنی نظام العلما و ملامحمد ممقانی و ملا مرتضی قلی ) بر این عقیده اند که امام غایب در جسم و قالب هور قلیائی است و زندگی روحانی دارد … بنا بر این او در هنگام ظهورش در قالب خود ممکن است نباشد بلکه روح و جسم هور قلیائی او در قالب شخص دیگری ظاهر شود )(۳۵)
http://www.goftman-iran.org/index.php?option=com_content&task=view&id=829&Itemid=13
ادامه دارد
<!–[if !supportLists]–>۱. <!–[endif]–>متن گزارش ولیعهد در کتب ذیل مندرج است
ظهورالحق جلد ۳ –فتنه باب نوشته اعتضادالسلطنه (رساله ناموس ناصری) لغتنامه علامه دهخدا ذیل کلمه باب.
۲.متن گزارش نظام العلما در کتاب روضه الصفای ناصری نوشته رضاقلی خان هدایت جلد ۱۰ از صفحه ۸۴۷۵ الی صفحه ۸۴۸۲ و کتاب ناسخ التواریخ نوشته میرزامحمد تقی سپهر جلد قاجار مندرج است
۳.رساله ناموس ناصری ص ۲۶
۴.مرسلوند حسن رساله ناموس ناصری یا گفت وشنودعلمای
تبریز باسیدعلی محمدباب نشر تاریخ ایران سال۷۴
۵.رساله ناموس ناصری ص ۲۷
۶و۷. مرجع فوق ص ۲۶
.
۸.زعیم الدوله دکتر میرزامحمدمهدی خان تبریزی مفتاح
باب الا بواب ص۱۲۱
۹.ناموس ناصری ص۴۱
۱۰.اعتضادالسلطنه علی قلی خان فتنه باب ترجمه عبدالحسین نوائی ص ۲۰
۱۱.توقیع مبارک مندرج در جلد سبز ۹۱ ص ۱۹۱
۱۲.تفسیر سوره کوثر از حضرت باب .جزوه معارف بهائی جلد ۱۰ ص ۷
۱۳.توقیع اعتقادات.کتاب جلد سبز ۴۰ ص۱۳۶
۱۴.متن کامل توقیع مبارک درکتاب کواکب الدریه جلد اول ص۱۰۵ مندرج است
۱۵.ناموس ناصری ص۴۱
۱۶.ادمیت فریدون امیر کبیر وایران چاپ ششم ص۴۴۶
۱۷.بابیگری وشیخیگری وکسروی گری ص۹۷
۱۸.فتنه باب ص۱۲۶
۱۹.مفتاح باب الابواب ص۱۳۰
۲۰.مفتاح…ص۱۲۷
۲۱.ناموس…ص۴۲
۲۲.توقیع مبارک
۲۳.ناموس…ص۴۰
۲۴.ناموس…ص۴۰
۲۵.روضه الصفاجلد۱۰ص۸۴۷۵
۲۶.ناموس…ص۳۹
۲۷.فتنه…ص۱۲۷
۲۸.مفاتیح الجنان.دعای ندبه
۲۹.زیارت نامه حضرت صاحب الامر مفاتیح الجنان
۳۰.سوره بقره ایه ۵۵ وسوره اعراف ایه ۱۶۱ وسوره نسا ایه۱۵۴
۳۱.کتاب مبارک بیان فارسی باب۶ازواحد۴
۳۲.فتنه…ص۱۱
۳۳.بیان مبارک فارسی باب اول از واحد اول
۳۴.توقیع مبارک قائمیت ظهور الحق جلد۳ص۱۶۶
۳۵.بابیگری فضائی ص۶۰