مرحلهء دوم بهائی ستیزی
همانگونه که انتظار می رفت،پس از آنکه از مدتی قبل و برطبق برنامه ریزی های غیر انسانی دولت ایران به یکباره روزنامه ها،مجله ها،هفته نامه ها،سایت های مختلف،شبکه های رادیویی،تلویزیونی و دیگر منابع اطلاعاتی به دروغ بافی ها و کذب گویی های خود در مورد دیانت الهی بهائی پرداختند و پس از آنکه به خیال خوش باورانهء خویش با این ترفندها به فریب و شستشوی مغزی آحاد ملت دست زده و زمینهء لازم جهت آغاز حرکات ناجوانمردانهء خویش را فراهم نمودند،سرانجام نشانه هایی از مرحلهء دوم فشار،آزار و اذیت بهائیان به طور جدی و وخیم پدید آمد.
از ویلا شهر اصفهان خبر می رسد که چیزی حدود ۱۰ الی ۱۵ نفر از دانش آموزان بهائی مدراس این منطقه،در حالیکه ۲ ماه از آغاز سال تحصیلی می گذرد، صرفا به دلیل اعتقادشان به دیانت بهائی،از مدارس خود اخراج شده اند.
خبر تاسف بار تر،اقدام وحشیانهء انسان نما هایی بوده است که به آزار "دختران" بهائی در این منطقه پرداختند، این در حالیست که زمانی که خانواده های این افراد علت چنین برخورد ناعادلانه ای را خواستار شدند،آنها را نیز به شدت و وقاحت هر چه بیشتر مورد ضرب و شتم قرار دادند که چند تن از آنها به طرز وحشیانه ای مورد هجوم این انسان نما ها قرار گرفته اند.
از طرفی از شیراز خبر می رسد که ۳ تن از جوانان بهائی این شهر که در فعالیتهای اقتصادی-اجتماعی جهت کمک به برخی نیازمندان و با نیت توسعهء اقتصادی-اجتماعی کشورشان شرکت کرده بودند، با تهمت هایی ناروا و اتهام هایی بی اساس و غیر منطقی،دستگیر شده و به مدت ۴ سال به حبس تعزیری محکوم شده اند. این موضوع در شرایطی اتفاق افتاده است که حکم این افراد به صورت شفاهی به آنها ابلاغ شده است و هیچ دادگاه تجدید نظری برای آنها تشکیل نشده و حتی به آنها حق داشتن وکیل هم داده نشده است، از طرف دیگر بر طبق آخرین اخبار رسیده از شیراز، پس از گذشت ۳ روز هنوز مشخص نیست که این افراد در کجا به سر می برند.
از شیراز همچنین خبر می رسد که حدود ۸ نفر از دانش آموزان دبیرستانی بهائی نیز صرفا به دلیل اعتقاداتشان از مدارس خود اخراج شده اند.
و اینگونه یکی دیگر از صفحات تاریخ بی عدلی دنیا ورق خورد و ما کماکان منتظر داستان های صفحات آیندهء این دفتر قطور می باشیم. داستان هایی که واقعی تر از واقعیت می باشند و در خود رنگ حقیقت را نهفته دارند. حقیقتی که در دل عاشقان راه عدالت و محبت نمایان است و فقط آنانند که می توانند درکش نمایند. و چه دنیای عجیبیست دنیای انسانها، بچه که بودم با داستان های به صلیب کشیدن حضرت عیسی توسط به ظاهر دینداران یهودی، آزارو اذیت حضرت محمد توسط اعراب جاهل، شهادت ناجوانمردانهء امام علی و امام حسین توسط نیرنگ ورزان مسلمان نما، شهادت حضرت اعلی توسط به ظاهر مومنین مسلمان،آزار و اذیت حضرت بهاءالله، حضرت عبدالبهاء و… توسط مردم جاهل و… به خواب می رفتم و بزرگ که شدم با دیدن کشته شدن عدل و انصاف، صلح و عدالت،جوانمردی و صداقت و… چشمم را به روی دنیای واقعی خویش گشودم. دنیایی که از آن روز اول به من یاد داد، اگر معنای حقیقت را یافته ای، بدان که جانت را باخته ای. و من از همان روز اول آموختم که هر گاه بهائیت را پذیرفتم در راه عشق بهاء جان فروختم.
و چه ساده باورند این دشمنان راه حقیقت که گماشته اند جوانان بهائی با این ساده اندیشی ها مایوس و دلسرد خواهند شد و فراموش نموده اند دختران بهائی را که هر یک چون مونا تشنهء بوسیدن طناب دار و چون طاهره دلباختهء جمال یار می باشند و از یاد برده اند پسران بهائی را که هر کدام چون قدوس فدایی راه حق و چون بدیع سودایی آسمان پر شفق می باشند.
و چه شیرین است گام نهادن در راه عشق، قدم زدن در مسیر محبت و طی کردن جادهء حقیقت و چه پر معناست آن لحظه که به تو گویند:
هرکه در این بزم مقرب تر است جام بلا بیشترش می دهند
شاد باشید