سخت آزارم میدهد
نوشته: سلطان
مولایم به این قوم محبّت ورزید امّا در مقابل آزار دید؛ قصد هدایتشان کرد، بر کف پایش تازیانه زدند و زنجیر بر شانههایش گذاشتند که خود دانستند توان کشیدنش را هیچ انسانی ندارد و لاجرم تیری چوبی بر زیر زنجیر نهادند تا اندکی از سنگینیاش بکاهند، چهارماه در لجنزاری که نه نور داشت و نه منفذی که هوایش تغییر کند محبوسش ساختند، امّا فرمود اینان را دوست بدارید و محبّتشان کنید و راه را نشانشان دهید؛ اگر مقبول افتاد مقصود حاصل والا درحقشان دعا کنید نه جفا؛ و این همه بزرگواری آزارم میدهد!
بندگانش در این مرز و بوم سالها آزار دیدند، به حبس افتادند، کشته شدند، اموالشان به غارت رفت؛ امّا باز هم لبخند بر لب به سوی هموطنان شتافتند و دستشان گرفتند تا از تیرگی جهالت نجاتشان دهند و به سوی روشنی رهنمونشان سازند؛ دستشان را پس زدند، دشنامشان گفتند، تهمتشان زدند؛ امّا این بندگان بر همان نهج مولایشان حرکت کردند و دیگربار به هدایت مردم پرداختند؛ و اینهمه آزارم میدهد!
سالها ناجوانمردانه به این بندگان بینوا تهمت زدند و افترا؛ دروغ گفتند، احکام و تعالیمشان را وارونه جلوه دادند، آنچه در کتابها نبود بیان کردند و آنچه که بود نهان داشتند؛ قصد کردند رسوایشان کنند، نزد هموطنان ذلیلشان نمایند؛ امّا باز هم در همان طریق مولایشان ثابت ماندند، لبخند بر لب، با دلی پر از مهر و عاری از کینه و دشمنی به سوی هموطنان رفتند تا به آنها بگویند که آن کس که در انتظارش بودند آمده؛ به دستش آب زندگانی است تا حیات جاوید بخشد؛ و اینهمه آزارم میدهد!
سالها تهمت جاسوسی زدند؛ به ارتباط با بیگانگان نسبت دادند؛ سندها جعل کردند؛ توبهنامههای ساختگی ساختند و در صندوقها جای دادند تا مگر نزد این و آن، این امر مقدّس را ساختهء دست اجانب جلوه دهند و از نورانیتش بکاهند؛ و این بندگان لبخند بر لب با دلی پر از مهر به سویشان شتافتند تا مگر به راه راست و روشن رهنمونشان سازند؛ و اینهمه آزارم میدهد!
از کشتن و غارت کردن و مصادره اموال و حبس و زجر و تازیانه و شکنجه و اخراج نتیجه نگرفتند؛ پس به اخراج دانشجویان روی آوردند و از تحصیل محرومشان کردند و چون خودشان از برای خود معلمها گرفتند و درسهای دانشگاهی بخواندند، به دانشگاهشان ریختند و کتاب و دستگاه و هرچه بود بردند و غارت کردند؛ با این همه اینها لبخند بر لب، نامه در دست به خود غارتگران مراجعه کردند و گلایه نمودند و حقایق بیان کردند از برای آنان که از حقیقت بویی نبردهاند؛ و اینهمه آزارم میدهد!
جوانان بینوا دل بر کودکان و بیماران و سالمندان سوزاندند؛ کودکان را از خیابانها در پارکها جمع کردند و خواندن و نقاشی کردن و حساب آموختند و بیماران را تیمار نمودند و سالمندان را استمالت کردند و دلها را شادمانی بخشیدند و پدران و مادران کودکان را خشنود کردند؛ امّا آنها را گرفتند و در حبس انداختند و تهمتها زدند و آزردند؛ ولی جوانان ستمدیده سربلند و خندان چون رهایی یافتند، به سوی هموطنان شتافتند تا کلامی از حق بگویند و راه حق بنمایند که دلشان به فرمودهء مولایشان چون باغی بود که فقط گل عشق را در آن میشد کاشت؛ و این همه آزارم میدهد!
اینها هیچ اثری نکرد و کینه را در دلها وارد نساخت که بهائیان با این نام ناآشنایند؛ پس باید کودکان را آزرد و نوجوانان را رنجه ساخت، اشکها را از چشمها جاری ساخت، تهمت زد، مضروب نمود، مجروح کرد، از مدارس اخراج نمود، تا که شاید اینان نیز مانند خودشان شوند؛ امّا اینها با چشم اشکبار لب خندان داشتند و با تن مضروب دل مسرور داشتند و رو به سوی آنها آوردند تا که شاید کلام حق بشنوند و به راه حق بیایند؛ و اینهمه آزارم میدهد!
سه جوان بهائی را به حبس انداختند؛ از پدر و مادر و خویشان پنهان کردند که در کجایند و چگونه با آنان رفتار میشود؛ مانند ترسویان که هراس دارند عمل خلافشان آشکار شود یا مانند جاهلان که دیگران را نیز مانند خود میپندارند که اگر ظلمی کردند و ستمی روا داشتند، همچون کبک سر در برف کنند که چون دیده خویش نابینا کردهاند دیگران را نیز بیبهره از بینایی بپندارند؛ امّا پدرها و مادرها شکایت به دادگاهی میبرند که خود ظلم را روا داشته، خود دادستان است و خود قاضی است و خود حکم صادر میکند و خود اجرا میکند؛ و اینهمه آزارم میدهد!
اینان کیانند که در این دوران وانفسا که تیرگی ظلم و ستم این مرز و بوم را احاطه کرده و گروهی بیپناه را به جرم راستی و درستی و حقپرستی مورد هجوم قرار داده، باز هم خود را مقید میدانند که حقایق را برای هموطنان بگویند و از آنها بخواهند که طریق تحقیق در پیش گیرند و راست را از کژ تمیز دهند؛ و اینهمه آزارم میدهد!
اینان کیانند که میخواهند جان خویش فدا کنند تا دیگران روی آسایش بینند و به خدای نزدیکتر شوند و از رحمت و موهبت او نصیب بَرَند؟ اینان کیانند که زهر دهی شهد دهند؛ زخم زنی مرهم نهند؛ دشنام دهی، محبّت کنند؛ قصد قتلشان کنی، دست قاتل بوسند؛ مالشان غارت کنی، دوچندانت دهند؛ از تحصیل محرومشان کنی، تو را نیز در دانشگاه خویش راه دهند؛ و اینهمه آزارم میدهد!
آزارم میدهد که چرا نمیفهمند که اینها اثر ندارد؛ آزارم میدهد که چرا درک نمیکنند تهمت و افترا حربهء کُندی است که نمیبرد؛ آزارم میدهد که چرا در فهم آنها نمیگنجد که کودک و نوجوان و جوان و بزرگسال بهائی نگاهی به جهان بالا دارد نه این دنیای فانی آنها که به آن مینازند و فخر میفروشند؛ آزارم میدهد که چرا متوجّه نیستند که طریق جذب دیگران ضرب و شتم و اخراج و تهمت و افترا نیست، بلکه مهر است و محبّت است و یگانگی است و بزرگواری؛ آزارم میدهد که چرا نمیخواهند اندکی بیاندیشند که اگر این امر حق باشد خود را با حق درنیندازند؛ آزارم میدهد که چرا فکر نمیکنند که اگر این امر حق نباشد خود حق بهتر میتواند خاموشش سازد و از بیخ و بن برکندش؛ آزارم میدهد که آنچه میکنند به حساب همه اهل ایران نوشته میشود، در حالی که مردم ایران خوبند و بیآزار و بهائیان کلامشان را به آنها میگویند، همچنان لبخند بر لب با دلی آکنده از مهر، که مولایشان اینگونه فرمود.
جانتان خوش باد.