اولین زن کابینه
نهم آذر ۱۳۸۶
چند روز قبل مقاله ای تحت عنوان " اولین زن کابینه " نوشته امیر ذوالفقاری در فصلنامه مطالعات تاریخی می خواندم ابتدا فکر می کردم با یک مقاله مستند وعلمی مواجه خواهم شد . که خواندش بر اطلاعات قبلی من خواهد افزود اما متاسفانه از همان سطر اول متوجه شدم که نویسنده گرامی هدفش از نگارش چنین مقاله ای چیزی جز تهمت و افترا بستن به بهائیان نبوده و البته برای وصول به مقصود از هر مدرک جعلی یا گفته مجهول بهره برده است . در این مقاله ،آقای ذوالفقاری سعی کرده با ارائه مدارک و دلایل مختلف فرخ رو پارسا وزیر آموزش و پرورش دوران محمد رضا شاه پهلوی رابهائی معرفی کند . حال ، اثبات این مطلب چه فایده ای در بر خواهد داشت خدا می داند . نکته قابل توجه آنکه پس از گذشت ۳۰ سال از اعدام این شخص به تازگی امیر خان ذوالفقاری و هم فکرانشان بدین کشف نایل شدند ( حتی در پرونده فرخ رو پارسا در دادگاه انقلاب چنین اتهامی وجود ندارد و بعنوان فرد مسلمان محاکمه و اعدام شد ) به همین لحاظ برای آنکه سستی استدلالات و مدارک نوسینده مشخص شود با هم دیگر مروری نقد گونه بر نوشته ایشان خواهیم داشت اما پیش از آن ذکر دو نکته لازم است :
۱- یکی از اصول اساسی دردیانت بهائی عدم دخالت در امور سیاسیه می باشد – مانند اصل عدل یا امامت در مذهب شیعه – لذا هیچ فردی بهائی اجازه ندارد به هیچ دلیل در فعالیت سیاسی شرکت کند این مطلب آنقدرصریح و منتقن در آثار بهائی آمده است که اگر فردی حتی عضویت حزبی را بپذیرد از جامعه بهائی طرد خواهد شد چه برسد به احراز منصبی سیاسی در کشور . برای روشن شدن مطلب مثالی را در این جا ذکر می کنم ، در دوران پهلوی دوم به دستور محمد رضا شاه همه ایرانیان باید در حزب رستاخیز عضو می شدند و اگر کسی حاضر به چنین کاری نبود به گفته شاه دیگر به عنوان تبعه ایرانی محسوب نمی گردد و باید کشور را ترک می کرد در این وضعیت بسیاری از ایرانیان به عضویت این حزب درآمدند که در برگه های استخدامی همه موجود است ( خواهشمند است شما که اهل سند رو کردن هستید این اسناد را نیز چاپ کنید شاید بدرد مقاله نویسان دیگری بخورد ) اما بهائیان از معدود ایرانیانی بودند که بواسطه عدم اجازه دخالت در سیاست در این حزب عضو نشدند که البته این عمل ایشان پیامدهای خوبی برایشان در بر نداشت اما تاریخ گواه است بهائیان اعتقادشان را بر هر چیزی ارجح می دانند حتی بر جانشان .
۲- هر شخصی خود حق انتخاب دین خود را دارد نه آنکه افراد دیگربدون سند برایش دین تراشی کنند مثلاً اگر گفته شود یکی از وزرای کابینه آقای احمدی نژاد ارمنی می باشد آیا می توان بدون هیچ دلیلی آنرا پذیرفت پس شما چگونه به خودتان حق می دهید بدون استناد به دلیل و مدرک معتبر اسامی تعدادی از وزرا و سران رژیم پهلوی را ردیف کرده و همه را بهائی اعلام کنید .
حال به اصل مقاله می پردازیم ، نویسنده درابتدا شرح حال پدر و مادر فرخ رو پارسا را بیان می کند و اولین استدلال خود را در رابطه با بهائی بودن فرخ رو پارسا و پدرش که فرخ دین پارسا نام داشته ، می آورد :
" پدرش فرخ دین پارســا متولد ۱۲۶۶ش به علت از دست دادن پدر ،از اوان کودکی تحت تربیت شوهــــر مادرش … قرار گرفت . اینکه چرا واژه " دیــن " به دنبال نام فرخ افزوده اند بر ما مشخص نیست ولــی با توجه به اینکه در بعضی از تذکره ها نام اورا فرخ ثبت کرده اند به نظر می رسد علت افزودن"دیــن" به آن، ریشه در گرایش او به مسلک نو ظهور بابیت و بهـــائیت داشته باشد . " ( صفحه ۲۴۴ کتاب )
واقعاً دست مریزاد به چنین استدلالی زیرا که طبق آن فقط بهائیان هستند که " دین " دارند و از پسوند آن در اسامی شان استفاده می کنند . از طرف دیگر با چنین برداشتی هر فردی که در اسمش پسوند " دین " داشته باشد را می توان بهائی دانست پس بهاء الدین خرمشاهی ( مترجم قرآن کریم )، علاء الدین پازارگادی ( مترجم آثار شکسپیر) ، نورالدین زرین کلک ( گرافیست ) ، صدرالدین حجازی ( بازیگر ) ، مرحوم آیت الله شهاب الدین مرعشی و بقیه " دین داران " همه بهائی محسوب می شوند حتی می توان عرصه را گسترش زمانی داد و شیخ شهاب الدین سهروردی ، فرید الدین عطارنیشابوری و مولانا جلال الدین بلخی را نیز بهائی دانست .
نویسنده پس از آن شرح مختصری از زندگانی فرخ دین پارسا ارائه می دهد که طی آن متوجه می شویم وی از نوادگان ملا احمد نراقی(۱) بوده و در کربلا و نجف به تحصیل علوم دینی پرداخته است سپس به تهران مراجعت کرده و در آنجا نیز ضمن تدریس به ادامه تحصیل دینی می پردازد ( آیا عقل انسان منصف می پذیرد که یک فرد بهائی درس طلبگی بخواند !؟ ) فرخ دین پس از آن به جمع مجاهدین مشروطه می پیوندد ولی پس از ورود مجاهدین به تهران و فرار محمد علی میرزا از ایشان جدا می شود وبه کار روزنامه گاری می پردازد . در همان اوان با " فخر آفاق " ازدواج می کند ایندوبا یکدیگر به انتشار مجله جهان زنان اقدام می کند که ظاهراً در این نشریه مقاله ای توسط فخر آفاق نوشته میشود که موجب اعتراض بازاریان متعصب می گردد لذا فرخ دین و همسرش به شهر اراک تبعید می شوند، حال دنباله مطلب را از مقاله بخوانیم :
" ( از قول فرخ دین ) من و خانمم به اراک تبعید شدیم و وقتی به قم وارد شدیم احساس کردیم که عزیمت ما به اراک خطرناک است زیرا گفتگوهای تهران در مجالس و منابر دال بر تکفیر خانم من در قــــــم هم منعکس و شخصا" در معرکه ای که در قبرستان قـــــم گرفته بودند شنیدم که مدیره جهان زنان را در ردیف دشمنان خانواده رسول (ص) سب می نمایند و چون در اراک هم چند نفری را به اسم بهائی و سوزاندن قــــــران مقتول ساخته بودند از رفتن به اراک منصرف و در قــــم که دور از جنجال بود اقامت گزیدیم." صراحت کلام فرخ دین پارسا در خصوص بهائی بودن ایشان ، نیاز به هیچ گونه تحلیلی ندارد.صفحه ۲۴۷ کتاب
واقعا" نیاز به تحلیل ندارد زیرا در این صورت بطلان نتیجه گیری نویسنده محترم آشکار می شود. بیائیم مروری بر متن فوق داشته باشیم. دو نفر را به جرم نوشتن مقاله ای توهین آمیز به اسلام به اراک تبعید می کنند در راه تبعید خبردار می شوند که در اراک آشوبی بپا شده و چند نفر بهائی در آن شهر کشته شده اند ، آیا عقل سلیم حکم نمی کند که آن دو تن به خاطر حفظ جانشان از رفتن به آن شهر منصرف شوند؟ آیا انصراف ایشان از رفتن به اراک با مشاهده کشتار بهائیان نشان دهنده بهائی بودن ایشان می باشد؟ اشتباه دیگر نویسنده اینجاست که فراموش کرده ( سهوا" یا عمدا" ) دیانت بهائی تنها آئینی است که رسالت پیامبر اسلام و عصمت و جانشینی ائمه اطهار را قبول داشته و قرآن کریم را کلام الهی می داند.هر مومن بهائی صرف نظر از آنکه قبلا" به چه آئین و مرامی متمسک بوده ، باید به حقانیت حضرت محمد و قرآن کریم اعتقاد داشته باشد پس چگونه می توان بین شخصی که با مقاله اش به ساحت مقدس پیامبر اسلام اهانت کرده با یک فرد بهائی سنخیتی پیدا کرد؟
اما خاتمه حیات این دو فرد :
" فرخ دین پارسا در ۹۴ سالگی به سال ۱۳۵۰ ش از دنیــــا رفت و فخــــرآفــاق نیز که از زمــــان مرگش اطلاعی نداریم پس از مرگ در خانقاه صفی علیشاه دفن شد."صفحه ۲۴۷ کتاب
بازهم خبط دیگر ، دوست گرامی اگر نمی دانید بدانید که بهائیان اموات خود را در اماکن مخصوص به خود دفن می کنند(۲) نه در قبرستانهای مربوط به سایر ادیان و مراسم مخصوص به خود را دارند.
آقای ذوالفقاری سپس شرح مختصری از تحصیلات و مشاغل فرخ رو پارسا ارائه می دهد و به دنبال آن در صفحه ۲۴۹ به مطلب جالبی اشاره می کند:
" از طـــرف حـــزب بهائیت به پیـــروان این فرقـــــه دستـــور داده شده بود تــا در موقع مــــراجعه به ســـــازمانها و ادارات مختـــلف بــــرای استخدام ، دیـــن خود را اســـلام معرفـــــی کنــــند و فرخ رو پــــارسا نیــــز از این امر مستثنـــــی نبـــــــــود.او در پرسشنـــامه ای که به تـــــاریخ۱۴ اردیبهشــــــــت ۱۳۴۴ همزمــــان با انتســـــــاب بــــــــه معـــــاونت پارلمـــــــانی وزارت آموزش و پرورش تکمیل کرد ، در مقابل گزینه مذهب ، نوشت : شیعه "
جهت اطلاع محقق گرامی ، باید عرض شود تقیه و کتمان عقیده در دیانت بهائی حرام است و اگر فردی بهائی به چنین کاری اقدام کند حتی به خاطر حفظ جانش ، بهائی محسوب نمی شود و بهائیان وی را دیگر از خود نمی دانند.بهترین سند و گواه برای اثبات این مدعا این است که در طی ۲۷ سال گذشته چندین هزار جوان بهائی از تحصیلات دانشگاهی محروم شده اند در حالیکه می توانستند در فرم ثبت نام بنویسند " اسلام " و مانند سایرین به تحصیلات عالی بپردازند و یا در طی ۳۰ سال گذشته بیش از ۲۰۰ فرد بهائی کشته و چندین برابر این تعداد به جرم بهائی بودن و عدم کتمان عقیده زندان را پذیرا شده اند.( جناب ذوالفقاری عزیز بگذارید هر کس خودش دینش را تعیین و اعلام کند و به خاطر منافع شخصی برای دیگران دین سازی نکنید.)
" انتخاب خانم دکتر فرخ رو پارسا به معاونت وزارت آموزش و پـــرورش که منتسب به بهائی بودن و ازفرقه ازلی آن می باشد." صفحه ۲۴۹ کتاب
ظاهرا" گزارش دهنده در اینجا دچار توهم شده چرا که این مطلب جمع نقضین است مانند آن است که بگوییم آقای امیر ذوالفقاری (نویسنده مقاله) مسلمان و کاتولیک است، اگر این صحیح است من نیز می پذیرم که فرخ رو پارسا بهائی و ازلی است. دوست محقق من ، همانطور که کاتولیک ربطی به اسلام ندارد دیانت بهائی نیز ربطی به فرقه ازلی ندارد ، شما که اهل تحقیق هستید باید بدانید که ازلی ها ، بابیهایی بوده اند که پس از حضرت باب به یحیی ازل به عنوان جانشین حضرتش اعتقاد پیدا کرده و احکام و آثار بابی را اجراء می کنند.ولی دیانت بهائی ، دیانتی مستقل از بابیه و دارای پیامبر ، کتاب و احکام دیگری است. به همانگونه که مسلمانان اعتقاد دارند دیانتشان بعد از دیانت حضرت مسیح آمده است بهائیان نیز دیانت خود را پس از دیانت حضرت باب می دانند.
در صفحات بعد نویسنده به فعالت فرخ رو پارسا در حزب ایران نوین می پردازد و اینکه وی با نفوذش از طریق این حزب توانست به وزارت آموزش و پرورش برسد.عدم علاقه و اجتناب بهائیان به عضویت در احزاب سیاسی را در ابتدای مقاله توضیح دادند لذا در اینجا وقت خواننده را نمی گیرم و به همان سطور اول ارجاع می دهم اما همین مطلب نشان می دهد که فرخ رو پارسا نمی توانسته بهائی باشد زیرا در صورت عضویت در حزبی از طرف جامعه بهائیان ترد و رانده می شد.
در صفحه ۲۵۳ نویسنده به جشنی اشاره می کند که فرخ رو پارسا در باشگاه معلمان به مناسبت ولادت حضرت صاحب الزمان برگزار کرده و علت برگزاری چنین جشنی را عوام فریبی و رفع اتهام بهائی بودن از خود میداند. آیا همین یک مطلب دلیل کافی بر عدم بهائی بودن وی و اعتقاد اسلامی ایشان نمی باشد؟جناب ذوالفقاری عزیز ، چه خوب بود به جای مغرضانه نوشتن لااقل جانب انصاف را رعایت می کردید آخر چگونه ممکن است حکومتی که به زعم شما همه سرانش یا بهائی بوده یا تحت نفوذ بهائیان بوده آنوقت وزیر آموزش و پرورشش بخواهد عوام فریبی کند و خود را بهائیت مبرا و مسلمان جلوه دهد ، آخر در حکومت موهومی شما که بهائی بودن برایش بیشتر منفعت در بر داشته تا مسلمانی!
در پایین همین صفحه ، ماجرای دیگری تعریف می شود که طی آن فرخ رو پارسا در جمعی که هشتاد نفر زن چادری بوده اند ، شرکت می کند و خطاب به آنها می گوید " چرا چادر دارید اسلام هرگز چنین چیزی نگفته است و اینها خرافات است." دوست گرامی ، شما حتما" بهتر از بنده اطلاع دارید که بین فقهای اسلامی اختلاف نظر در مورد چگونگی حجاب بانوان وجود دارد و بسیاری از بانوان مسلمان از سر کردن چادر و حجاب احتراز می جویند پس این مطلب ربطی به بهائی یا مسلمان بودن افراد ندارد.در دیانت بهائی چگونگی پوشیدن البسه به اختیار خود انسان گذاشته شده و هر کس آزاد است که هر جور تمایل دارد لباس مناسبی به تن کند فقط نباید به گونه ای لباس بپوشد که موجب استهزاء و متلک پرانی افراد نادان جامعه قرار گیرد.اصل مهم در لباس فرد بهائی نظافت و پاکیزگی آن است بطوریکه آن لباس باید نشانه وقار و ادب فرد بهائی باشد پس هیچ فرد بهائی اجازه و حق آن را ندارد به خاطر پوشش نوع خاصی لباس به فرد دیگری متعرض شود.(چه بسا بسیاری از بانوان بهائی چه حال و چه قبل از انقلاب چادر به سر می کردند و کسی نیز به ایشان ایرادی وارد نمی کرد)
در انتهای این مقاله نویسنده آخرین سند خود را رو می کند :
" شب پنجشنبه گذشته مراسم عقد برادر زاده خانم پارسا وزیر آموزش و پرورش با فرزند تیمسار صنیعی در منزل برادر خانم پارســـــا … برگزار شده است… خانم پارسا و تیمسار شیرین سخن نیز در این مجلس بوده اند خطبه عقد که معمولا از طرف یکنفر روحانی باید خوانده شود انجام نگردید و طبق آداب و رسوم بهائی ها انجام شده است.نظریه شنبه : چون تیمسار صنیعی از بهائیان مشهور ایران است ازدواج فرزند وی با خانواده پارسا نشان می دهد که این خانواده نیز جزء گروه بهائی ها بشمار می روند." صفحه ۲۵۴ کتاب
اولا" در صحت و سقم این اسناد بنده کاملا" شک دارم چون معلوم نیست چه کسی یا کسانی به چه کسی یا کسانی گزارش داده و بیشتر نقل قولهایی است از افرادی مجهول ، هر کس می تواند با دسترسی به کاغذهای مهر دار مطالبی را روی آنها بنویسد و به آنها سندیت دهد علی الخصوص که در روزهای اول انقلاب بسیاری از این کاغذها هنگام گرفتن مراکز دولتی در دسترس مردم عادی قرار گرفت لذا بررسی سندیت آنها با کارشناسان مربوطه است پس نمی توان به گفتن اینکه این سند این را می گویدپس درست است ، بسنده کرد. مخصوصا" این سند آخر که در انتهای آن برای نتیجه گیری از شخصی یا چیزی به نام شنبه نقل قول شده است.
ثانیا" برادر زاده خانم پارسا ازدواج کرده و این برادر زاده اعتقاد به دین دیگری دارد مثلا" بهائی است، این اعتقاد چه ربطی به اعتقاد و دین عمه شان دارد که شما نتیجه میگیرد که فرخ رو پارسا بهائی است جهت مزید اطلاع عمه خود بنده دین دیگری دارد و در مراسم عقد من هم شرکت کرده ولی من بهائی هستم و ایشان هم به دین خود ، پس صرف حضور مهمانی در یک جشن عروسی دلیل پذیرش مذهب میزبان توسط مهمان نمی باشد
ثالثا" چون خطبه عقد توسط روحانی خوانده نشده نمی توان مراسم عقد را بهائی دانست چون پیروان سایر ادیان نیز از روحانی در عقدشان استفاده نمی کنند و مراسم عقد خاص خود را دارند پس برای رسیدن از ظن به یقین دلایل محکم تری لازم است.
رابعا" به فرض آنکه عقد اسلامی صورت نگرفته و عمه داماد ، فرخ رو پارسا نیز مسلمان نبوده هیچکدام دلیلی بر بهائی بودن وی نیست آنچه بنده حدس می زنم بدون آنکه بخواهم دین تراشی کنم بنا بر شواهد ، فرخ رو پارسا – احتمالا" – ازلی بوده زیرا که تاریخ نشان داده ازلی ها برای رسیدن به قدرت به هر نوع فعالیت سیاسی دست میزدند که صد البته کتمان عقیده و مسلمان نمایی یکی از راههای نفوذ ایشان در حاکمیت یا مردم بوده است ظاهرا" خانم فرخ رو پارسا از اعقاب ازلی های معروفی مانند یحیی دولت آبادی ( جانشین رسمی یحیی ازل ) و میرزا آقاخان کرمانی ( داماد ازل ) بوده که مانند ایشان می خواسته با مسلمان نمایی در حکومت پهلوی نفوذ یا قدرتی برای خود و شاید هم مسلکانش کسب کند. به نظرم شاید همین امر نیز موجب شده تا افراد بی اطلاع و ناآگاه که فرق بین دیانت بهائی و ازلی را نمی دانند به وی نسبت بهائی بودن بدهند و مراسم مذهبی ازلی ها را با بهائیان اشتباه بگیرند.
انتهی
۱- ملا احمد نراقی نخستین کسی است که به صورت مضبوط و جدی ولایت فقیه را در دوران فتحعلی شاه بیان کرد(مشروطه ایرانی_ ماشاالله آجودانی )
۲- بهائیان به قبرستان اموات خود گلستان جاوید می گویند.