گفتاری کوتاه در نقد اظهارات آیت الله مکارم شیرازی

گفتاری کوتاه در نقد اظهارات آیت الله مکارم شیرازی دربارهء گفتمانهای شیعی-بهائی و مسالهء خرافات

کاویان صادق زاده میلانی

 

جناب آیت الله مکارم شیرازی با عرض سلام و درود گرم بر شما

 

خبرگزاری ایسنا خبر زیر را از قول شما نقل کرده است و همراهان سایت می توانند متن خبر را در اینجا ببینند:

 

http://www.isna.ir/Main/NewsView.aspx?ID=News-1042994&Lang=P

 

 در این خبر شما بر ضرورت تعامل بیشتر حوزه و آموزش و پرورش تاکید کرده اید. این تعامل از بحثهای مطرح نیم قرن اخیر است. در دوران پادشاهی محمد رضا شاه پهلوی نیز همین تعامل مورد نظر روسای امور بود. این چنین بود که به سال ۱۳۵۰ خورشیدی در بخشنامه ای (شماره ۱۱۶۲۰/دو ) به تاریخ ۱۵/۶/۱۳۵۰ بانو فرخ رو پارسای وزیر وقت آموزش و پرورش  دقیقا همین تعامل را مد نظر داشته و دستور می دهد که برای تهیه مفاد درسی کلاسهای "سالهای سوم – چهارم و پنجم دوره ابتدایی را منحصرا از سه جزوه <<درسهایی از قرآن مجید>> …که با همکاری آقایان سید رضا برهمی و محمد جواد باهنر(که در حدود یک دهه بعد نخست وزیر معمم نظام جمهوری اسلامی شد!)  مولفان کتابهای درسی جدید تعلیمات دینی که با روشی جالب و نفیس تهیه شده است استفاده نمایند." دکتر پارسای مانند شما و مردان سیاسی عصر پهلوی و نظام اسلامی شیعه دوازده امامی بود. او علیرغم ادعاهای اخیر و دروغ جریدهء دریدهء کیهان در دفاعیات خود فاش گفته بود که "من شیعه هستم و آرزو دارم شیعه از دنیا بروم" و مانند شما در آرزوی تعامل و تاثیر بیشتر حوزه بر آموزش و پرورش بود.  وزیر آموزش و پرورش عصر دوم پهلوی در توجیه دستوربالا می نویسد که: " از آنجا که وزارت آموزش و پرورش لازم می داند نوباوگان این کشور اسلامی با کتاب مقدس آسمانی خود قرآن آشنایی پیدا کنند و از عهده قرائت صحیح آن برآیند و به فهم معارف و عمل کردن به دستورهای آن همت گمارند" و دستور می دهد که جزوه بالا مستقیما برای آموزش دینی سطوح پایه به کار گرفته شود.    

جناب مکارم شیرازی این است نتیجه تعامل حوزه و دانشگاه و حوزه و آموزش و پرورش که با گذشت سی و اندی از آن زمان، ایران، با وجود ذخایر مادی و معنوی خداداده سرشار و با وجود فرهنگ غنی و باستانی خود، و پدید آورنده اولین منشور حقوق بشر و زادگاه سه پیامبر زرتشت، باب و بهاءالله، هنوز اندر خم یک کوچه است و نتیجه این روند تعامل حوزه و دانشگاه چیزی جز ضرر و خسران و عقب ماندگی برای ایرانیان نبوده است. در حال حاضر حاصل این تاثیر و همکاری متقابل آموزش و پرورش و حوزه رکود اقتصاد و صنایع ایران در بازارهای جهانی، فرار مغزها، اعتیاد سرسام آور به مواد مخدر، افزایش کم نظیر خودکشی و خود سوزی و افسردگی و ناامیدی و یاس علاج ناپذیرجوانان، افزایش روزبروز زنان خیابانی و روسپیگری، کاهش ارزش زن به کالایی جنسی در عرصه جامعه، و عادی شدن تمام نمادهای کثیف و معضلات اجتماعی و روابط جنسی ناسالم تقلیدی ازغرب  و ناهنجاریهای ناشی از آن در زشت ترین انواع ممکن است. شکست فکری و ورشکستگی اندیشه آشکارتر و بارزتر از این کمتر در تاریخ دیده شده است. باید پرسید چرا با وجود کوشش مستمر و فراوان دو نظام  شیعه شاهنشاهی و جمهوری اسلامی ایران در تعامل حوزه و آموزش و پرورش، ایران سیر قهقرایی خود را به سرعت طی می کند؟ آیا ۱۵۰ سال تزریق اجباری دین تقلیدی برای اثبات ناکارآیی آن کافی نیست؟ آیا شما براستی گمان دارید که مشکل جامعه ایران کمبود شیعه است؟ آیا دلیل این روندهای غمناک و دردآور کاستی فاحش حوزه که نماد فکر و اقتصاد و فرهنگ دوران پیش صنعتی است در روآرویی با جهان مدرن و معضلات عصر نوین نیست؟ آیا وقت آن فرا نرسیده که مسوولان کشور و سیاستگزاری به جای اخراج بهائیان دانشجو و استادان بهائی و دگراندیشان فعالانه اینان را به کمک و یاری بطلبند؟ آیا تا به کی باید جوانان و آینده و ذخایر محدود و ملی خود را فدای ایدئولوژی فرسوده و ناکارآمد و منسوخ کنیم؟ چند نسل دیگر از ایرانیان باید در قربانگاه باورهای فکری دست اندرکاران ذبح شوند؟ امیدوارم که مسوولان کشور بهائیان و تمام طیفهای فکری را در راستای سازندگی ایران به خدمت گیرند و ایران را از ورشکستگی فکری کنونی و کاستی های ناشی از سرکوب اندیشه ها و آراء ناب و برخاسته از ایران نجات دهند. بقول معروف جلوی ضرر را از هر جا بگیریم نفع است.    

 

در خاتمه خبر نیز شما در بارهء لزوم زدودن خرافات از دین سخن رانده اید. لازمه زدودن خرافات نیز آشنایی بیشتر ایرانیان با دین بهائی است. تطابق فلسفی و نظری علم و عقل با دین از اصول مهم دین بهائی است و دین بهائی اولین آئین آسمانی است که این مهم را به عنوان یک اصل مطرح می کند. بدون حضور دین بهائی در گفتمانهای مدنی و دینی معاصر مردم ایران با تناقضات اساسی و بنیادی بین دین از یکسو و علم و عقل از سوی دیگر مواجه هستند. یعنی دقّت بفرمائید که زنده شدن جسمانی مردگانی که قرنهاست جسمشان در اعماق زمین خوابیده و عناصر بدنشان صدها بار در چرخه محیط زیست وارد و خارج شده است و فرار کردن کودکی در سن ۵ سالگی از دست ستمکاران زمان و مخفی شدن حضرت قائم درچاهی یا سردابی در سامرا برای هزار سال و ناقص العقل بودن زن و خرافاتی از این قبیل که ناشی از القاآت نادرست رهبران دینی یا برداشت نادرست و ناسره از قرآن است مورد انطباقی با عقل و علم ندارد. همین تناقض آشکار است که مردمی را که دینی با بار اضافه شده خرافات را پذیرفته اند به سمت سکولاریسم تقلیدی ازغرب و یا به سوی جامعهء سرمایه داری افراطی و با بی دینی مفرط سوق می دهد. خواهشمندم که شما از این زاویه به دین بهائی نگاه کنید و بی گمان راهکار مورد نظر خود را در آن خواهید یافت.  

 

 البته در میان کلام جامعه بهائی را نیز به عنوان عنصری بیگانه معرفی کرده اید. و این مساله آخر را بارها در سایتهای مختلف مورد بررسی قرار داده ایم و دوباره عرض می کنم که دین بهائی یک دین اصیل و راستین ایرانی است که با هیچ نهضت و حرکت سیاسی و امپریالیستی بیگانه ربطی ندارد و اگر دانشمندی محقق و حوزه دیده و صاحب تالیف چون شما چنین سخنی را بر زبان می راند جای بسی افسوس و دریغ است و نشان می دهد که سم پاشی و فرافکنی ارگانهای بهائی ستیز و محارب با آموزه های نوین تا چه حدّی موفقیت آمیز بوده است. باری به هر جهت بیش از ۱۵۰ سال از آغاز دین بهائی می گذرد و در همین ۷۰ سال اخیر بهائی ستیزان مقلد نقدهای سطحی چپ مساله امپریالیسم و استعمار را از روی ناچاری و برای پوشاندن کاستی های اندیشه خود از خرده مارکسیستهای دیپلمه وام گرفتند. البته این وام گیری و استفاده (و شاید بهتر است بگوییم سوءاستفاده) غلط بهائی ستیزان از ارزش نظری نقد سنگین چپ نمی کاهد.

 

باید پرسید که چرا مخالفان دین بهائی که مقام و قدرت و منبر و رزق یومی خود را در خطر می دیدند دست به دامن نقد چپ شدند و از آن زاویه به دین بهائی حمله کردند. البته دلیل آن آشکار است و چاره ای دیگر نیز نداشتند. بهائی ستیزان شیعه چون در بحثهای پایه و فلسفه دین و آموزه های اجتماعی کم آوردند و بی پایی آنان برای خودشان آشکار شده بود ناچار به دست آویزی الهام گرفته از چپ به عنوان آخرین راه نجات خود دل بستند. از این رو بود که گندم نماهای جو فروش با تقلید از آن نقدها کوشیدند مردم را از آموزه های بهائی که راهکارهای اساسی برای زنده کردن ایران و پاک کردن آن از لوث خرافات مطرح می کرد دور نگاه دارند. البته تمام شواهد بر آن است که روزگار بهائی ستیزان سپری شده است و فعالیتهای بیش از پیش ارگانهای فشار و راست افراطی و بهائی ستیزان و جریدهء دریدهء کیهان نیز راه به جایی نمی برد و مردم ایران به طرز فزاینده ای به دین بهائی جذب می شوند. و اگر در دوران پس از کودتای ۲۸ مرداد مشارکت ساواک و روحانیت شیعه به سرکوب بهائیان انجامید و پنجاه سال اضافه به روحانیت شیعه فرصت داد تا ماهیت خود را بهتر و بیشتر فاش و آشکار کنند، ولی مردم ایران این بار پخته تر از پیشند و ترفندهای پیشین برای حفظ قدرت و سرکوب اندیشه نوین راه به جایی نخواهند برد. در همین دوماه اخیر سه حزب سیاسی مطرح و خوشنام و پرهوادار از سه موضع مختلف نظری و سیاسی به دفاع از بهائیان پرداختند و در بیانیه های رسمی خود خواستار آزادی کامل و به رسمیت شناخته شدن دین بهائی شدند. این امری بی سابقه است و تصور این درجه فکر باز گروههای سیاسی نسبت به دین بهائی در دوران پهلوی ابدا ممکن نبود و ذهنیت شیعه و سم پاشیهای دستگاههای دولتی و ارتجاع مذهبی راه را بر این چنین روشن نگری بسته بود.

 

البته شما بخوبی آگاهید که اگر بهائیان دست نشانده عوامل خارجی بودند قاجار جرات نمی کرد دست ستم و شمشیر بر بهائیان بلند کند و هزاران خون بی گناه بر زمین بریزد و اگر دین بهائی دست پرورده استعمار بود بهائیان نیز همچون روحانیت عصر مشروطه به سفارت انگلستان پناه می برد تا از گزند مخالف سالم بماند. مخالفان همزمان و مورخان قاجار چون مولف ناسخ التواریخ و دیگران چنین می گفتند و البته همعصران باب و بهاءالله که با ایشان آشناتر بودند و همعصران بهاءالله و عبدالبهاء تا پس از مشروطیت نیز هرگز چنین نسبتهایی سیاسی به ایشان ندادند.

 

به امید روزی که ایران قابلیت ها و توانایی های بالقوه خود را با حضور تمام طیفهای فکری در عرصه جهانی نشان دهد و الگویی برای آزادی و آزاداندیشی و جامعه ای باز برای تمام جهانیان باشد.

 

ایام به کام

 

 

 

Comments are closed.