گلایه‌ای از خودمان

 

گلایه‌ای از خودمان

قدیم‌ها که مدرسه می‌رفتیم داستانی از یکی از کتب ادبی می‌خواندیم که شخص فاضلی در خیابان می‌رفت، ملاحظه کرد شخص محترمی با فرد جاهلی گلاویز شد و در واقع جاهل مزبور با او دست به یقه شده است.  فاضل مزبور گفت، "اگر این شخص محترم حرکت نسنجیده‌ای نکرده بود، فرد جاهل با او چنین در نمی‌آویخت."

دیشب در سیاحتی که در اینترنت می‌کردم گذارم به http://wellcome.blogfa.com/ افتاد که انواع اتّهامات را بدون ارائهء هیچ سند و مدرکی به بهائیان وارد نموده و تصویری را درج کرده و زیر آن نوشته "آرش، شکنجه‌گر معروف بهائی" و امثال ذلک.  چند نمونه از لاطائلاتی را که مرقوم فرموده‌اند به ضمیمه تقدیم می‌کنم که ابداً لایق اعتنا نبوده و نیست.  تصوّر این عبد مستمند بر این است که به چند نکته باید توجّه داشته باشیم:

۱-رشد قارچ‌مانند وبلاگها و سایت‌هایی که در اینترنت دیده می‌شود یا ناشی از حسادت از علوّ امر مبارک و شهرت جهانگیرش در سراسر جهان است، یا از "ضلال مبین" نویسندگان.  چه که هیچ عاقل هوشمندی در موقع حتّی حمله به دشمن بدون اسلحه وارد میدان نبرد نمی‌شود؛ امّا نویسندگان این قبیل وبلاگها بدون هیچ سند و مدرکی نوک تیز حملات خود را به جامعهء بهائی وارد می‌سازند.

۲- نگاهی به قسمت نظرها که گاه بالغ بر صد نظریه و بگو و مگو است، نشان می‌دهد که نظریه دهندگان چند گروهند: الف) کسانی که به زبان حال می‌گویند "میدونم دروغ میگی، بگو بگو خوشُم میاد"! که در جواب با ابراز تشکّر از نویسنده بسیار اظهار مسرّت نموده‌اند که حقایق برملا شده است!  ب) نفوسی از بهائیان که سعی کرده‌اند به اینها جواب بدهند و بطلان نوشته را ثابت کنند.  متأسّفانه سنگی را با سنگی جواب داده‌اند یا طریق نصیحت پیموده‌اند؛ ج) کسانی که سعی کرده‌اند با تمسخر به بهائیان جواب بدهند و انواع دشنامها را به آنها می‌دهند و برچسبها را می‌زنند که پیدا است نه قصد تحرّی دارند و نه هیچ حرفی را قبول می‌کنند. د) از همه بدتر کسانی که با پنهان کردن هویت دینی خود قصد دارند به استهزاکنندگان جواب دندان‌شکن بدهند و با همان حربهء کُندی که مهاجم حمله کرده به او یورش ببرند.

۳- بعضاً این تصوّر وجود دارد که در ردّ کسی که ردّیّه می‌نویسد باید جوابی نوشت؛ جواب باید مستدلّ باشد؛ مستند باشد؛ نگاهی به "بیان حقایق" که در ردّ توبه‌نامه نوشته شده (اگرچه لحن تندی دارد امّا) معلوم می‌شود که مستند به آیات و احادیث است و هیچکس هم در ردّ آن نتوانست جوابی بنویسد.  صرفاً فضل محفل روحانی ملّی بود که از انتشار مجدّد آن جلوگیری نمودند تا مراتب مودّت بین دو جامعه محفوظ بماند.

۴- زمانی دکتر داودی مطلبی مرقوم فرمود تحت عنوان "کس نزند بر درخت بی‌بر سنگ".  بنده می‌خواهم از زاویهء دیگری به آن نگاه کنم.  ما اگر بر این باوریم که بر این درخت پربار نشسته‌ایم، در جواب سنگ‌هایی که به سوی آن پرتاب می‌شود، نباید سنگ پرتاب کنیم، بلکه باید از اثماری که بر این درخت نشسته به  این نفوس بدهیم تا که شاید یکی از آنها میوه‌ای بردارد و بچشد و پی ببرد که این درخت برای وجود او مفید است.  ما با جیب پر از سنگ بالای درخت نرفته‌ایم.

۵- گاهی از جواب‌هایی که به این نفوس داده می‌شود اینطور به نظر می‌آید که خودمان هم از میوه‌های این درخت نچشیده‌ایم و فقط به استقرار بر روی شاخه‌های آن به خود می‌بالیم.  مگر نه آن که می‌فرماید "بنوشید و بنوشانید" یا "بلّغ نفسک ثمّ بلّغ عبادی".  پس اندکی به خود آییم، ابتدا خود بنوشیم، سپس بنوشانیم؛ بدانیم که نه با سیف و سنان بلکه با قلم و بنان به مصاف روحانی بپردازیم.

۶- تبلیغ واجب شده؛ کاملاً صحیح و درست.  امّا صفات مبلّغین و طریقهء تبلیغ نیز بیان شده است.  اگر کسی خود عامل نباشد کلامش چگونه تأثیر گذارد؟  وقتی در ازاء هر سنگی کلوخی پرتاب کنیم و نه تنها در تحبیب قلوب قدمی برنداریم بلکه (با جواب دندان‌شکن) از شکستن دندان لذّت ببریم، چه قدمی در راه احیاء عالم برداشته‌ایم؟

 

بندهء بی‌مقداری چون این عبد اگر در این میدان قدم نهاد، نه آن که، معاذالله، خود را برتر می‌داند.  لا والله.  امّا مشاهده می‌کنم اینهمه جوان علاقمند داریم که وارد سایت‌ها و وبلاگ‌ها می‌شوند؛ مطالعه می‌کنند و سعی در جواب دادن دارند و به عنوان نیرویی بالقوّه قابل استفاده در سپاه نورند؛ پس چرا از کمبود نیرو می‌نالیم و تصوّر می‌کنیم در میدان آرماگدون توان مقابله با قوای مهاجم را نداریم؟  آیا نمی‌توان این جوانان عزیز را در مسیری قرار داد که به تبلیغ حقیقی پردازند و وقت و اعصاب خود را در این راه تلف نکنند؟

جانتان خوش باد.

 

Comments are closed.