محرومینی که می خواهند محرم باشند
قطعا تمامی جوامع بر آنند که راه های بقای خویش را جستجو نموده و با تلاش های پیگیرانهء خود به بهترین آنها متوسّل گردند. در این میان اعضای آن جامعه،هریک به میزان معیّن و با توجّه به نقشی که ایفا می کنند در این فرایند سهیم می باشند. اگر به طور کلّی قبول نمائیم که میزان تاثیر گذاری جوانان بر روند این حرکت بیش از سایرین می باشد و در عین حال بپذیریم که خلّاقیت این جوانان در مکان های مقدسی چون دانشگاه بیش از پیش فرصت شکوفایی وبروز را دارند، اینگونه می توانیم نتیجه بگیریم که دانشجویان و افراد تحصیل کردهء هر جامعه ای، از مهره های اصلی تاثیرگذاری بر جریان بقا و در ادامه پیشرفت جامعهء خویش می باشند.
پس چه نیک گفته اند که دانشگاه مکانی مقدّس است و باید حرمت آن را حفظ نمائیم. امّا این تقدیس و این احترام تا چه اندازه قابل اندازه گیری می باشد؟ مگر نه این است که هر فردی نسبت به کشور خودش نوعی احساس تقدّس می نماید؟ و مگر این گونه نیست که همین افراد می باشند که همان کشور را خواهند ساخت؟ پس چگونه است که در کشوری همچون ایران که آوازهء تمدّنش به قرن ها پیش باز می گردد و اندازهء بعد فرهنگیش در همان سالیان غیر قابل قیاس با سایر ملل می باشد، به جوانانی که معتقد به اصولی خاص می باشند،اجازهء حضور در دانشگاه و خدمت به جامعه داده نمی شود؟ این اصول اعتقادی مگر چه منافاتی با تلاش هایی دارد که این جوانان را از دانشجوی ایرانی شدن باز می دارد؟ بگذارید صریح بگویم، اکثریت ایرانی ها مسلمان هستند، برخی مسیحی،برخی زردشتی و برخی معتقد به اصولی دیگر می باشند. امّا چرا جوانان بهایی به خاطر اعتقاداتشان باید متحمّل این فشار ها گردند؟
گسترش ارتباطات در دنیایی که ما اکنون در حال زندگی در آن هستیم به میزانی وسیع می باشد که کلّ جهان ما را به صورت دهکده ای در آورده است که امکان برقراری ارتباط با دور افتاده ترین نقاط آن را برای ما میسّر می سازد. در این دنیای بدیع،مردم باید بیاموزند که آزادی بیان از حقوق پایه ای هر انسانی می باشد و هر یک موظف به پذیرش این مورد مهم از سوی دیگران می باشند. همانگونه که در مفادّ حقوق بشر نیز بدان اشاره شده است و در کشورهای صنعتی و پیشرفته این موارد تا حدّ زیادی به حالت اجرا در آمده اند.
حال باید از خود بپرسیم که مگر کشور ما قصد بقا ندارد؟ مگر ما چنین نمی خواهیم که در راه پیشرفت جامعهء خویش گام برداریم؟ پس چرا با کوته نظریهای خویش و نگاه های متعصّبانهء خود مانع ورود جوانان بهایی به دانشگاه های کشور خود می شویم؟ چرا فراموش نموده ایم که تغییرات اجتماعی باید در ساختار های جامعه رخ بگشایند و این مهم با همکاری و بسیج تمامی اعضای جامعه امکان پذیر می باشد؟
نیک است در برنامه های فکری خود که بوی یک بُعد نگری می دهند،قدری تجدید نظر نمائیم و اگر معتقدیم که اصول اعتقادی جوانان بهائی به کام ما خوش نمی آید،صرفا به این منظور که آنان نیز عضوی از این اجتماع می باشند و مسئولیتی نسبت به وطن خود دارند، برخودری عادلانه و به دور از هر گونه تعصّب را با ایشان روا بداریم،تا به دهکدهء جهانی اعلام نمائیم که جامعهء ما با تمامی قوا آمادهء پذیرش نقش های خویش در مسیر نزدیکی عقاید و اندیشه ها در راستای تقرّب ملل مختلف دنیا به یکدیگر می باشد.