دادگاه تاریخ
چندی پیش مطالب بسیار تکان دهنده ای را در ارتباط با مجازات ها و اعدام های افراد مختلف با دیدگاه ها و اعتقادات متفاوت مطالعه می نمودم. به گونه ای جذب این مطالب گشته بودم که با ولع خاصی چندین کتاب قطور را در عرض چند شبانه روزبه اتمام رساندم. مطلب مذکور به قدری بر روی سیر اندیشه ای بنده در همین مدت کوتاه اثر گذاست که مرا وادار به پیدا کردن مرهمی هر چند ساختگی وظاهری نمود. مرهمی که بتوان با آن درد جانسوز ماحصل را التیام بخشید.
آری،به راستی که بزرگترین دادگاه بشر همانا "تاریخ" می باشد. این دادگاه آن چنان وسیع و گسترده است که مجرمین،بی گناهان، وکلا و… را در پیش روی بنده و شمایی قرار می دهد که می توانیم در مقام قاضی و در ارتباط با ایشان به ایراد حکم بپردازیم. دادگاه تاریخ دادگاه عجیبیست،نمی خواهم بگویم که عدالت در آن به تمامه رعایت می گردد، اما قصد دارم تا بیان نمایم که حداقل به من و شما فرصت قضاوت داده می شود،فرصتی که شاید تا عمر داشته باشیم در جای دیگر هرگز نصیبمان نگردد. تنها در چنین دادگاهیست که می توانیم اعلام رای نمائیم و مجرمی را به اعدام یا حبس ابد محکوم نمائیم، می توانیم از گناه فردی بگذریم، می توانیم بسیاری از ناحقّی های مندرج در آن را اصلاح نمائیم و به دفاع از حقوق آن انسان بی گناهی بپردازیم که شاید قرن های پیش با گیوتین از بین رفته است.
زندگی ما آدمیان به گونه ایست که جهت یافتن آینده، ناگزیر به گذشته باز خواهیم گشت و در این میان فراموش می نمائیم آنچه را که "حال" نام دارد. ما آدمیان برای این فراموشی بهای سنگینی را خواهیم پرداخت بی آنکه خود با خبر باشیم.آنچه که فکر مرا به خود مشغول ساخته است،از یاد بردن تمام آن لحظه هایی می باشد که بنده و شما در دادگاه های آیندگانمان مورد محاکمه قرار خواهیم گرفت! همانگونه که اکنون کمتر انسانی می باشد که در دادگاه درونی خویش به محاکمهء هیتلر، پینوشه، چنگیز و یا گالیله،سقراط،کورش و… نپرداخته باشد، در آن زمان در مورد ما نیز قضاوت خواهد شد.
و چه جالبست این دادگاه تاریخ که در آن خود قاضی ها نیز محاکمه خواهند شد، چه آن افرادی که حکم نوشیدن جام شوکران را به سقراط اعلان نمودند و چه آن اشخاصی که هزاران مردم بی گناه را صرفا با یک مهر یا امضای خویش به کام مرگ روانه ساختند و چه آن ناجوانمردانی که با تعصّب و سنگدلی خویش مانع انتشار اندیشه های روشنفکران هر جامعه ای گشتند،همه و همه روزی در دادگاه تاریخ محاکمه خواهند شد و چه بسا که اگر مشمول حکم اعدام نگردند ولی در زندان نفرت آدمیان به حبس ابد محکوم شوند.
اینک قصد دارم تا به جای پرواز به گذشته و حضور در دادگاه تاریخ، کمی به زمان فعلی ام بیاندیشم وفراموش ننمایم آن فراموشکاری همیشگی بشر را در فراموش نمودن زمان حال!
بنده به عنوان یک بهائی، به عنوان فردی که اثبات اعتقادات و ادّعاهایش برای وی مسئولیت های سنگینی را فراهم نموده است، به عنوان انسانی که دم از صلح و وحدت می زند، به عنوان شخصی که مایل است تا به هم نوعانش بفهماند که همهء ما انسانیم و انسانیت ما چیزی فراتر از اعتقادات شخصی وانفرادیمان می باشد،بنده به تمامی این عناوین قصد دارم تا در دادگاه درونی خویش به دفاع از آن انسان هایی بپردازم که اینک در دادگاه های بی عدلی جامعه ام مورد بی مهری های شدیدی قرار گرفته اند. آقای عماد باقی،فردی که عمرش را،راهش را، جانش را و هر آنچه که برای یک انسان با ارزش می باشد، در راه دفاع از حقوق مظلومانی وقف نموده اند که خود دستشان از چاره کوتاه بوده است و ندای پاکشان ایشان را فرا خوانده بود.
به عنوان یک بهائی و سوای از هر گونه مسائل سیاسی،از وضعیت نا مساعد این هموطن خویش،اظهار تاسف و نگرانی می نمایم و از مراجع بین المللی خواستار رسیدگی هر چه سریعتر نسبت به اوضاع ایشان می باشم.
همچنین در این میان نباید ۳ دوست بهائی خود را که اینک در شهر شیراز محبوس می باشند،فراموش نمائیم.
باشد که دادگاه تاریخ،همان دادگاهی که به آیندگانمان اجازه خواهد داد تا حتی قاضی دادگاههای فعلی را نیز محاکمه نمایند، همان دادگاهی که ممکن است یکی از محکومینش خود بنده باشم، در ارتباط با اوضاع فعلی جامعهء مان به قضاوت بنشیند و رسوا نماید آنانی را که جز رسوایی نخواستند و سرافراز گرداند انسانهایی را که جز انسانیت،هیچ نداشتند.
یک جوان بهائی ایرانی