آب در لانهء بهائی ستیزان افتاد

آب در لانهء بهائی ستیزان افتاد :

مساله در بی سوادی آنها نیست، بلکه در ورشکستگی فکری و زمان سپری شدهء آنهاست  

 

کاویان صادق زاده میلانی

 

بی سوادی بیماری مزمن و علاج ناپذیری است که گریبانگر کیهانیان و قلم به مزدهای اجیر آن شده است، چندان که تراوشاتِ قلمیِ بهائی ستیزان جدیدشان روی بهائی ستیزان قدیمشان را سفید کرده است، و محتوای کمدی و خنده دار بهائی ستیزی کیهان همچنان ادامه دارد!

زاهدانی گرچه در سبک شناسی و روشمندی کم مایه  و سست قلم می نمود، ولی به دلیل لعاب نازکی که از سواد داشت درمقایسه با رئوفی صاحب نظر جلوه  می کند، و رئوفی گرچه در نویسندگی دستی تهی و جیبی خالی داشت، ولی از حق نباید گذشت که در پیش اللهیاری برای خودش کسی است!

 

بی سوادی بهائی ستیزان و افت روزانهء سطح مقاله های ایشان به یک طرف، ولی آنچه که نباید از کنار آن به سادگی گذشت آبی است که رسانه ها و سایت های بهائی به لانهء بهائی ستیزان      ریخته اند. اجازه بدهید مطلب را فاش بگویم و خیال بهائیان و بهائی ستیزان را راحت کنم. آب رفته به جوی باز نمی گردد. روزهای بهائی ستیزان سپری شده و ورشکستگی فکری و قلمی و ایدئولوژیک آنها بر همگان آشکارشده است!

ضدّ ِِ مشروطهء معروف، شیخ فضل الله نوری، پیش کسوت والهام بخش اللهیاری و کیهانیان، همان که به سفارت انگلیس پناه برد و از مواجب  بگیران انگلیس و استبداد بود، و همان مرجع تقلید نوکر صفت و سخت چسبیده به لندنی که حتی در جنبش تحریم تنباکو شرکت نکرد، در بارهء رابطهء مشروطیت و بهائیان می نویسد: "منشاء این فتنه  (مشروطیت) فِرقِ جدیده (بهائیان) و طبیعی مشرب ها بودند…(رسائل مشروطیت ۱۵۲). این گفتار شیخ فضل الله در حکم فاتحه ای است بر گور بهائی ستیزان دیروز و هم امروز!

از آنجا که بهاءالله نیم قرنی قبل از امضای سند مشروطه، حق رای و شرکت در انتخابات عمومی و گزینش مجلس شورای ملّی را حق مردم دانسته و فرد فرد ملّت ایران را در سیاستگزاری سهیم می دانست، همین شیخ فضل الله نوری مزدور و فرومایه که روزگار خود را تمام شده می دید بنای دشمنی با بهائیان و مشروطه را گذاشت و بخلاف آموزه های دموکراتیک  بهاءالله "اکثریت آراء بقال و بزاز" را بی ارزش و فاقد حق رای دانست و نیز نوشت که چرا باید " من با مجوس و ارمنی و یهودی برابر و برادر باشم"! (رسائل مشروطیت ۱۶۱)  

تاریخ  به ما می آموزد، و هر وجدان روشن و پاکی می پذیرد که بهاءالله به حق و درست می گفت، و این دشمنان بهاءالله و آزاد اندیشی و پیشرفت ایران بودند که بیراهه رفتند و استثمار و بهره کشی ازخلق را پیشه کردند. از بد روزگار به توطئهء مشترک دولت استبدادی و لایه های آخوندی، جامعهء بهائی به حاشیه رانده شد و از گفتمانهای روزایران دور ماند. "بقال و بزاز" بی پناه نیز به خواست شیخ فضل الله نوری از حق رای و شرکت در انتخابات محروم شد.  انصافا آخوندها و شبه آخوندها از عهدهء راهزنی اندیشهء مردم خوب برآمدند و خلق ناآگاه و گرفتار تقلید و اوهام  و خرافات را برای نسل های متوالی اسیر بیداد و بندی عقب ماندگی کردند . بهائیان در بیداری مردم ایران بسیار کوشیدند ولی در آخر در برابر این ترفند مثلث زور و زر و تزویر چاره ای نبود جز اینکه به مردم ایران فرصت دهند که خود راه خود را بیابند.

 پس از گذشت بیش از صد سال از تاریخ امضاء سندِ مشروطه، همگان در می یابند که بهائیان درست می گفتند، و دشمنانشان بر مبنای خرافات و با تکیه بر قرائت سطحی  و نادرست از دین، ایران را از مسیر آزادی و ترقی و پیشرفت منحرف کردند.

و اینک پس از تسلط سی سالهء بدون قید و شرط شیعهء اصولی اسلامی از نوع ولایت فقیه؛  فقر اندیشهء بهائی ستیزان، عدم کارآیی نیرنگ های رنگ و رو باختهء  آنان، دروغ های اظهر من الشمسشان، و ورشکستگی ترفند های ناجوانمردانه شان درپیشگاه مردم ایران کاملا فاش و آشکار شده است. لازمهء ساختن ایرانی نوین و مترقّی همان است که آئین بهائی ما را به آن می خواند.

 

پیش نیاز پیشرفت و توسعهء همه جانبهء ایران و بازسازی مدنیّت شکوفای آن نیز در این است که ما بهائیان فاش تر و آشکارتر از همیشه گفتنی ها را بگوییم و رسالت خود را در این لحظهء حسّاس در تاریخ وطنمان به انجام رسانیم.  ترس از همین حضور جامعه بهائی در گفتمان های مدنی است که بدجوری  آب در لانهء بهائی ستیزان انداخته است، و کیهانیان را نیازمند اجیر نویسندگان بی اطّلاع و ناراستی چون اللهیاری کرده است. درست به مانند غریقی که از روی ناچاری به هر چوب و علفی می چسبد! از قدیم گفته اند که: "الغریق یتشبث بکلّ حشیشٍ"!

 

با آرزوی سربلندی ایران و ایرانیان

 

 

 

Comments are closed.