تعبیر خواب امام، در گذشت ایت الله توسلی و تحقیر دگراندیشان

 

چون نیک نظر کرد پر خویش در آن دید

گفتا ز که نالیم که از ماست که بر ماست


تعبیر خواب امام، در گذشت ایت الله توسلی و تحقیر دگراندیشان دینی:

 نقدی بر مقالۀ محمد قوچانی در شهروند

کاویان صادق زاده میلانی

چندی پیش با خبر شدیم که آیت الله توسلی به رحمت ایزدی پیوست. ایشان در میان صحبت در نطق پیش از دستور درجلسۀ مجمع تشخیص مصلحت نظام دچار عارضۀ (احتمالا) قلبی شده و در جان به جان آفرین تسلیم کرده و دار فانی را وداع گفتند.

بنده به سهم خود به خانواده و بازماندگان ایشان تسلیت گفته برای ایشان صبر و اصطبار آرزومندم.

خبر مربوط به وفات ایشان و چکیدۀ نطق در حال انجام وی را در این لینک میتوان دید.

http://www.jahannews.com/pages/view.php?id=23976

 

 

 پیرو وفات ایشان آقای محمد قوچانی سردبیر نشریۀ شرق و سردبیر هفته نامۀ شهروند به بررسی سخنرانی ناتمام آیت الله توسلی رفته و از آن زاویه دین بابی و پیامبرش حضرت باب را مورد اهانت قرار داده و از ایشان و حضرت بهاءالله چند بار به عنوان شیّاد نام برده اند. نباید غافل از این بود که معمول است که هر حمله بی دلیل و سند به دین بهائی برای توجیه خشونت علیه دین بهائی و بهائیان به کار رود و بنابراین می توان انتظار داشت که بهائیان به مطالب اقای قوچانی واکنش نشان بدهند چه که ایشان را به عنوان شخصی منصف و حقیقت جو شناخته اند و سالهاست که فعالیتهای ایشان را با علاقه دنبال می کنند. هدف من در این مقاله هیچ گونه واکنش و پاسخ به نویسندۀ گرامی نیست بلکه زیربنای نظری مقاله بر این است که جریان ضد بهائی در ایران همان جریان ضد جامعۀ چند صدایی مدنی است و دریغ است که قلم نویسندگان مطرح امروز درهمان جریانی وارد شود که به قتلهای زنجیره ای، سرکوب دانشجویان و حبس و آزار دگراندیشان می انجامد. 

 

لینک زیر مقالۀ آقای قوچانی را منعکس می کند و شاید لازم باشد که خوانندگان مقالۀ حاضر مقالۀ ایشان را نیز نگاه کنند.

http://shahrvandemroz.blogfa.com/post-502.aspx

آقای قوچانی از صاحبان قلم و نویسندگان مطرح عصر حاضر ایران هستند و به دلیل نقش و حضور ایشان بحثهایی که ایشان مطرح می کنند خواه نا خواه بدل به بحثهای مهم و مطرح روز می شود. ناگفته نماند که ایشان در رسالت روزنامه نگاری و روشنگری و بخصوص از دو خرداد به بعد سنگ تمام گذاشته اند و بلاهای فراوانی را در راستای برقراری جامعۀ مدنی و تعدیل اقتدارگرایی نظام به جان خریدند. توقیف و منع چاپ پی در پی روزنامۀ شرق شاهدی بر این مدعاست.

متاسفانه مقاله اخیر ایشان در مورد "تعبیر خواب امام" مکتب شیخیه و دین بابی (و پیرو آن دین بهائی) را وجه المصالحه کرده و شامل توهینهایی غیر قابل توجیه و غیر علمی به سید باب و بهاءالله است. از آن جمله:

 اینگونه بود که شیخ احمد احسایی و سید کاظم رشتی زمینه ساز شیادانی چون سید علی محمد باب و بهاء شدند و از ماهیت آرمانشهرگرایانه مذهب شیعه به سود خود بهره جستند.

 

آقای قوچانی نگارنده نمی دانم واژۀ << شیّاد >> در عرف شما به چه معناست ولی شخصی چون بهاءالله که از نظر تاریخی آشکارا وزارت و قدرت و ثروت پیشنهادی قاجار را به کنار می نهد و در راه آرمانهایش از وطن به دوردست ترین گوشۀ خاک عثمانی تبعید می شود و سنگین ترین زنجیرهای زمان را بر گردن می پذیرد و چهل سال را در زندان می گذراند تا پیام صلح و روحانیت را به بشر برساند نمی تواند جز وارسته و درستکار چیز دیگری باشد. لازم نیست کسی دعوی پیامبری و رسالت بهاءالله را بپذیرد ولی حقیقت تاریخی، حقیقت تاریخی است و آن این است که بهاءالله ناز و نعمت و زر و زور ارثی را کنار گذاشت و ثروتش را بخشید و خدمتکارانش را آزاد کرد و به تربیت روحانی بشر پرداخت. اگر بهاءالله بنا بر اشارۀ بالا شیّاد بود آیا مجاز است حضرت محمد (ص) و حضرت مسیح (ع) را نیز بنابرهمان منطق و روش و استدلال شیّاد بخوانیم؟  هر کسی که دکان اصحاب دین و سوء استفاده کنندگان از دین را بر هم می زند که شیّاد نیست. حضرت مسیح دکان فریسیان را نفی کرد و در منظر علمای یهود شیّادی بیش نبود. کاهنان بساط ابوسفیان نیز رسول خدا را جز شیّادی نمی دانستند. حضرت محمد بتهای کعبه را شکستند و گفتمان ایشان بر ضّد پرستش سنگ و چوب بود و گفتمان حضرت بهاءالله علیه بتهای زمان حاضر بود: دگر اندیش آزاری، سرکوب اقلیت، پرستش مادیّات، تعصب از هر نوع خواه دینی، جنسی، نژادی و غیره و خشونت، برده داری، تسلیحات کشتار عمومی، سرمایه داری مفرط و خرافه باوری. آموزه های بهاءالله ریشه در آرمانشهر نداشت و برای عالم خواب و رویا و مثال نبود. تعالیم اجتماعی بهاءالله ریشه در واقعیت ها دارد. معضلاتی که دین گذشته راهکاری برای حلّ آن ندارد. حضرت محمد و پدیدۀ وحی جامعه جاهلیت را دو قطبی کرد و جاذبه و دافعۀ بهاءالله اصحاب زر و زور و تزویر را علیه دین جدید برانگیخت. اگر کسی ادعای بهاءالله را نپذیرد اشکالی بر او وارد نیست ولی نسبت شیّادی دادن به بهاءالله غیر منصفانه و غیر تاریخی است.  

حضرت مسیح در انجیل می فرماید که درخت را از میوه اش باید شناخت و همین منظور به تعبیری زیبا در قرآن نیز آمده است. درختی که ریشۀ آن حق باشد پا یرجاست و میوه درست و خوب به بار می آورد و درختی که ریشۀ آن از غیر حق باشد دوامی ندارد و میوۀ خوب و شایسته ای نیز به بار نمی آورد (ابراهیم ۱۴: ۲۴-۲۶).

حال برای بررسی همین نظریۀ شیّاد بودن همین محک قرآنی کافی است. مسالۀ اول، مسالۀ آزادی اندیشه و ساختار باز جامعه است. در آثار بهائی بر لزوم تاسیس مجلس مشورت ملی بسیار تاکید شده است و این مهم در آثار قلمی بهاءالله  بیش از ۵۰ سال پیش از مشروطیت این مطلب به صورت فاش و آشکار آمده است. در آثار عبدالبهاء نیز همین تعلیم مهم را میبینیم. در ۱۸۷۵ میلادی عبدالبهاء در کتاب رساله مدنیه، در جایی که از موازنه قدرت و محدود کردن قدرت استبدادی شاه سخن می راند، می نویسد که " << تشکیل مجالس و تاسیس محافل مشورت اساس متین و بنیان رزین عالم سیاست است.>> [i] در مساله حق رای و لزوم انتخابات باز و آزاد (مشکلی که هنوز در ایران و اکثر نقاط جهان گریبانگیر انسانها است[ii]) در زمانی که قدرتهای اروپایی حق رای را منحصر به مردان سفید و زمیندار می دانستند آموزه های بهائی بر لزوم انتخابات آزاد و همگانی تاکید می کرد. دقت کنید که عبدالبهاء در اوج اختناق و استبداد ناصرالدین شاه با شهامت و جرات دستگاه حکومت را نقد می کند و ازلزوم تاسیس مجلس شورا و انتخاب نمایندگان توسط جمهور مردم سخن می راند. او می نویسد : <<و به نظر…چنان می آید که اگر انتخاب اعضای موقته در مجالس ممالک محروسه منوط برضایت و انتخاب جمهور باشد احسن است>>. [iii] طرح مساله رضایت مردم و انتخاب توسط جمهور شهروندان اعم از مرد و زن، طبقه اجتماعی و اقتصادی و سطح زندگی نمونه ای از آموزه های مردمی و ضد استبدادی دین بهائی است. پر واضح است که چرا بهاءالله از ایران به گوشه ای از سرزمین عثمانی در شام تبعید شد و چرا دولتهای استعماری عصر با وجود ادعای تمدن و عدالت پروری در برابر ستمی که به بهاءالله  روا می شد سکوت کردند و چرا در مقابل کشتار بهائیان حتی یک بار کوچکترین اعتراضی به دولت قاجار نکردند.  جناب قوچانی عزیز دقت بفرمائید که اینجا مسالۀ آرمانشهر و عالم مثال نیست. این رئالیسم و واقعیت گرائی کامل است.

 حضرت عبدالبهاء با ارائه لزوم انتخاب نمایندگان منتخب مردم مسئولیتهای تازه ای نیز به آنها محول می سازد. تا آن زمان در ایران (و دیگر نقاط جهان) هدف از انتخابات و پارلمان پیشبرد اهداف و نظرات قشر سرمایه دار و صاحبان قدرت بود. دیدیم که در همان عصر در امریکا زنان و سیاهان حق رای نداشتند و از حقوق واضح شهروندی محروم بودند. عبدالبهاء نه تنها حق رای و انتخاب را حق مسلم همگان می داند بلکه به این نمایندگان مسوولیت تازه ای می دهد: برقراری عدالت اجتماعی و حراست و حمایت از <<جمهور اهالی>>. تا آن زمان رعیت در خدمت خودکامگان قربانی می شدند ولی عبدالبهاء هدف از وجود دستگاه حکومتی را رفاه و آسایش جمهور ملت می شمارد و هدف غایی آنان را بهبود وضع مردم می داند. از این رو است که در زمانی که رجال منورالفکر زمان چون ملکم خان و سید جمال اسدآبادی و مشیرالدوله از شاه خلعت و اجرت و لقب و سمت می گرفتند بهاءالله و خانواده اش در کند و زنجیر از ایران تبعید شدند و پیامبر زاده ایران و اصلاح کننده عالم ۴۰ سال را در زنجیر به سر برد و پیروانش را در کجا که می یافتند با فراغت می کشتند. توجه بفرمائید که در انتخابات دورآیندۀ مجلس شورای اسلامی که این ماه انجام می شود همین آموزه بهاءالله در مورد آزادی سیاسی و انتخابات درست و مردمی می توانست کارساز باشد. نامزدهای ردّ صلاحیت شده و دوره های قبل حق دارند که از انتخابات ناسالم ببالند ولی البته دست ایشان به جائی نمی رسد و ولایت مطلقۀ فقیه و شیعۀ اصولی راهکاری در پیش پای آنان نمی نهد وعلاج درد ایشان نخواهد بود. چارۀ معضل ایشان در تعالیم بهاءالله است.

 در جای دیگر عبدالبهاءء عقب افتادگی ایران را نتیجۀ <<عدم اتحاد آراء عمومیه و قلّت همت و غیرت متنفذان و بزرگان مملکت>> می داند. [iv] این شاید بار اولی باشد که مساله آراء عمومی در نوشتار یک اندیشمند ایرانی به طور مستقیم در نظر گرفته شده و مطرح شده است. عبدالبهاء وجود رای عمومی و مردمیِ منسجم و متحدی را بدون قید طرد دگراندیشان، اقلیتها، زنان، اصناف و زیردستان و بدون در نظر گرفتن سرمایه و در آمد شرط لازم پیشرفت ایران می شمارد. می پرسم که آیا چنین اندیشه ای مستحق ارج و قدردانی است یا مستحق عمری تبعید و زندان؟ و نتیجه حاشیه نشین ساختن این اندیشه چه بوده است و چه کسانی از آن منفعت کرده اند؟

به برخی تعالیم حضرت بهاءالله  درباره مساله صلح دقت کنید. آیا اگر این آموزه بهائی در ایران و اروپای قرن نوزده و اروپا در میان دو جنگ جهانی اول و دوم و در آلمان نازی و در جنگ ویتنام و رواندا و بوسنی و صدها مورد دیگر مورد توجه صاحبان زر و زور و فرادستان قرار می گرفت وضع جهان بهتر از این نبود؟

بهاءالله  می گوید که :

"انسان از برای صلح ظاهر شده و از برای اصلاح آمده. جدال از برای چه و جنگ از برای که؟ این یک مشت خاک قابل اینهمه نقلها نبوده و نیست."

البته آموزه بهاءالله  درباره اهمیت صلح را قدرتهای استعماری قرن نوزده و بیست (و بیست و یک!) نمی پسندند و البته که اسلحه سازان و سازندگان تسلیحات کشتار عمومی و شرکتهایی چند ملیتی که اقتصادهای بزرگ جهان را تشکیل می دادند (و کماکان نیز در منصه قدرتند) متوجه بودند که که اگر مردم ایران و دیگر نقاط جهان به جای جنگ و قتال و زورآزمایی و سرکوب و چپاول دیگران تلاش خود را در برقراری نظامهایی عدالت گستر و صلح محور و بهبود شرایط مردم قرار می دادند منافع کوتاه مدتشان یک شبه از بین می رفت. آشکار است که بهاءالله  زیربنای سرمایه داری افراطی (و جنگ را که جزئی جدانشدنی از آن است) را زیر سوال می برد و نقد می کند و این همانی است که نظام سرمایه داری غرب نمی پذیرد. شما قضاوت کنید آیا محک قرآنی آموزه های شایسته و نظر بهاءالله را تائید می کند یا نظر خشونت پرور مخالفان او را؟ و کدام اندیشه و آموزه ریشه در حق دارد و مناسب زمان ما است؟

فرق بین انسان از دیدگاه بهاءالله  و انسان از دیدگاه اندیشۀ سرمایه داری مفرط آشکار است. بهاءالله انسان را لایق و آماده برای برقراری صلح و اصلاح عالم می بیند نه به عنوان کالا و یا مصرف کننده کالا و نه به عنوان یک موجود قابل تلف شدن یا قابل صرف نظر.  

شایسته است که به نوشته دیگری در نفی خشونت از کسی که به او نسبت شیّادی داده اید توجه کنیم: 

"فساد و نزاع شان سباع (جانوران وحشی) ارض است نه شان انسان. شان انسان لم یزل و لایزال شفقت و عنایت بوده و خواهد بود."

در این نوشته حضرت بهاءالله  نیروهای متخاصم و جنگ طلب و خشونت گرا را دور از شفقت و محبت که ویژگی بارز انسان است معرفی می کند. گرچه ممکن است که بر بهاءالله ایراد بگیرند که این فکر و اندیشه رویایی و ایده آلیستی و آرمانشهری است و دخلی به واقعیتهای روزمره جهان و رئالیستی ندارد. ولی جناب قوچانی باید پرسید که کشتار آنی صدهزار نفر در هیروشیما و ناکازاکی و قطع دست و پای کودکان و تجاوز به عنف به زنان در جنگهای بین قبیله ای در آفریقا و نسل کشی در بوسنی و آلمان نازی و رواندا بیشتر جنبه واقعیت گرا یا رویا گرا دارد؟ این هم از واکنشهایی است که از سوی کسانی ارائه می شود که حاضرند انواع متنوع و زیاد خشونت و جنایت علیه بشریت را بپذیرند ولی از پذیرش بینش بهاءالله  سرباز زنند. آیا آنهایی که خشونت را تئوریزه می کنند نباید با دین بهائی مخالف باشند؟ آیا دلیل سرکوب بهائیان در درون کشور جز این نیست؟ 

از این رو است که صاحبان قدرت در نظامهای سرمایه داری مفرط نیز با وجود ادعای اندیشه باز و فکر انساندوستی چون منافع اقتصادی و هژمونی و سلطه خود را انتشار دین و اندیشه بهائی در خطر می دیدند نقد بهاءالله  را از سیاستها و روشهای خود هیچگاه نپذیرفتند. و تنها زمانی آرا بهاءالله را پذیرفتند که از جبر زمان چاره ای ندیدند و ناچار برده داری را لغو و به زنان حق رای دادند. ولی در مورد مساله صلح و اهمیت آن هنوز هم از قبول آموزه های بهاءالله  و نقد او طفره می روند و ترجیح می دهند که هر سال صدها هزار کودک و زن و مرد و پیرو جوان کشته و ناقص و معلول شوند ولی منافع اقتصادی و هژمونی و استیلای استراتژیک آنان به خطر نیفتد. این جاست که بر حال بشر باید گریست که بمبهای آتشزا و خوشه ای و ناپالم در ویتنام بیش از یک میلیون و نیم انسان را محو و نابود کرد و سی سال پس از آن هشتصد هزار نفر در روندا با داس و خنجر به دست همنوعان پاره پاره شدند در حالی که پیامبر ایرانی که برای نوع انسان پیام صلح و اصلاح و شفقت آورده بود در راستای نجات بشر چهل سال زندان را به تن خریده بود یک قرن قبل در زندان در گذشته بود.

این بحث را با ارائه دو آموزه بهائی درباره مساله صلح و نفی خشونت ادامه می دهم و امیدوارم که ایرانیان پس از گذشت بیش از یک قرن تعالیم بهاءالله  را از نزدیک و بدون پیشداوری مورد مطالعه قرار دهند و باشد تا زنان و مردان ایرانی با الهام از این آموزه ها در راه بازسازی و اصلاح ایران و جهان پیشگام باشند.

 – هنگامی که فکر جنگ بخاطر آید آنرا با فکر قویتر صلح مقابله کنید. و اندیشه ای از عداوت را باید با اندیشهء قویتر محبت از بین برید.

عبدالبهاء (دفتر اول روحی ص ۱۹)

– تا توانید خاطر موری نیازارید چه جای انسان و تا ممکن است سر ماری مکوبید تا چه رسد به مردمان. همت برآن بگمارید که سبب حیات و بقا و سرور و فرح و راحت و آسایش جهانیان گردید. خواه آشنا و خواه بیگانه. خواه مخالف و خواه موافق.

عبدالبهاء (مکاتیب جلد ۲ ص ۲۰۶)

آیا این آموزه ها از بطن اندیشه ای پیشرو و متحرّک و حیات بخش و پویا بر می خیزد یا از ذهنیت یک شیّاد؟ آقای قوچانی باید پرسید که با پیشینۀ فاش دورۀ پس از دوم خرداد که اصلاح طلبان به قدرت رسیده بودند و محفل نشینان و تاریکخانه ای ها و ایادی آنها فعالانه به قلع و قمع و ترور و حذف فیزیکی اصلاح طلبان می پرداختند این اندیشۀ بالا در مورد محبت و دوستی به همنوع و به خصوص به مخالفان را چگونه محک می زنید؟  آیا این آموزه ها ایراد دارند؟ آیا شما تئوریزه کردن و نهادینه خشونت را در ارگانهای ملّی می پسندید یا موجبات راحت و آسایش دوست و دشمن، مخالف و موافق را فراهم کردن؟ آیا دلیل مخالفت بهائی ستیزان با دین بهائی و تلاش حساب شده و منظم در سرکوب بهائیان جز این آموزه ها نیست؟

آموزه های بهاءالله  ضمن نقدی بر مدرنیته و جهانی شدن جنبه های مثبت و منفی آن را مطرح می کند و کاستیهای نظری و عملی آن را ارائه می کرد. روح عصر نوین و حرکت بسوی جهانی شدن در تحولات مثبت خود از ظهور دین بهائی بهره مند بود و بهاءالله  خود نیز این را در آثار خود آورده است:

در این عصر روحی تازه سبب حرکت ملتهای جهان گشته و تا کنون احدی پی به علت آن نبرده و سبب آن را نشتاخته است.

تمام حرکتهای مثبت و تحسین برانگیز در عصر مدرنیته پیشینه خود را در دین بهائی می یابند. شاید آوردن چند نمونه روشنگر باشد. در مساله حقوق مساوی زن و مرد دین بهائی پیشگام است. در مساله نفی خشونت و لزوم صلح بهاءالله پیش از انجمنهای صلح و قبل از دو جنگ جهانی به ارائه این نیاز پرداخت. در مورد لزوم تعدیل حاکمیت کشورها با نیازهای جامعه جهانی بشری بهاءالله اولین شخصی است که به بررسی این مساله و ارائه راهکار آن به پادشاهان و فرمانروایان عصر خود پرداخت. در مورد لزوم مطبوعات آزاد و لزوم حفظ محیط زیست و آلوده نکردن آن آموزه های مهم و راه گشائی دارد. نیاز به تاسیس سازمان ملل متحد را (با ساختاری بهتر از آنکه الان موجود است و بدون حق وتو کشورهای زورمند) در آثار خود آورده است.

واکنش نیروهای موجود در دنیا به این اندیشه های نوین و جامعه ساز چه بود؟ در برخورد با مدرنیته در شرایطی که رهبران جوامع اسلامی توان وقابلیت ارائه هیچ فکر تازه ای را نداشتند ناچار دو راه را در پیش گرفتند. یک راه قبول و پذیرش بی قید و شرط و بدون نقد غرب و مدرنیته بود و روش دیگر رهبران اسلامی سر خود را در برف کردن و چشم چوشی از واقعیتها و نیازهای بشریت بود. در شرایطی که جامعه بهائی می رفت تا با نقد خشونت و استعمار اروپا محور و ارائه راهکارهای صلح آمیز پیش زمینه را برای تعدیل مدرنیته و در راستای بهبود شرایط و امکانات عموم نوع انسان فراهم سازد و گسترش دهد، علمای شیعه به تکمیل بحثهای مهم فقهی پرداختند و طهارات و نجاسات و شکّیات را در حوزه ها به زیر ذره بین بردند و مجلدها کتاب به آن اختصاص دادند. آیا مباحث مورد نظر فقهی مسائل مهم و راهکارهای روزگار تازه بود و نوشدارویی برای معضلات بشر بود یا به بیراهه رفتن دینی بود که توان رویارویی با پروبلماتیک جهان نوین را نداشت؟ از جمله مسائل مهم مورد بحث ارزش تقریبی و نسبی و فوائد عذره و مدفوعات و مخروجات حیوانها بود. شاید در دنیای پیش صنعتی که بر اساس اقتصاد کشاورزی بنا شده بود این بحثها که پایه آن در دامداری و بهره گیری از "کود" برای کشاورزی و گرم کردن حمام و موارد مشابه بود قابل توجیه باشد ولی جواب معضلات کنونی بشر را در آن نمی توان یافت. ساعتها عمر و وقت فقها و اساتید و شاگردان به بررسی اتفاقات عجیب و غریب و نادری چون مساله غامض و حیاتی تشکیل نطفه ای بین دو نامحرم—در موردی که زلزله ای صورت بگیرد و از قضای روزگار نامحرمی با افتادن از طبقه بالا بر نامحرمی دیگر که در زیر خوابیده مماس شود و از این تماس نطفه ای منعقد شود—و بحث هایی دراز پیرامون وضعیت شرعی این نطفه. باید قضاوت کرد که تفاوت اندیشه و رسالت برای نجات بشریت از کجاست تا به کجا. باید پرسید چگونه است که افت و انحطاط ایران با برآمدن شیعۀ اصولی و حذف دیگران هم زمان و متقارن شد؟ آیا این روند شایستۀ دقت و بازنگری نیست؟ آیا در خمیر مایۀ شیعۀ اصولی که مدعّی قائمیت سید باب را در راستای حفظ منافع به جوخۀ اعدام می سپارد (و حتی از عدم توانایی جوخۀ اول در آسیب رساندن به باب که حاکی بی گناهی و معصومیت او بود نیز عبرت نمی گیرد) دگر اندیش آزاری و افت اندیشه و فکر تازه عجین شده است؟ آیا دویست سال حکومت بلامنازع شیعۀ اصولی بر ایران و اقتدارگرائی و تثبیت قدرت در دست عالیجنابان چه فایده ای برای ایران و ایرانیان داشته که شما اکنون سنگ آن را به سینه می زنید؟ آیا همین ذهنیت و اقتدارگرائی نبود که در مدّت کوتاهی عده زیادی از اصلاح طلبان را در نهایت بی رحمی و به سرعت حذف کرد؟ 

 از اینکه بحث به درازا کشید پوزش می طلبم. هر کس مختار است آموزه ها و دعوی بهاءالله را بپذیرد یا نپذیرد. دین بهائی اگر بر حق باشد قلبها را متحد می کند و در جهان منتشر می شود و روزبروز مطرح تر و پرجلوه تر می شود و اگر دینی ساخته و پرداختۀ ذهنیت یک شخص باشد چون کف دریا آنی خواهد بود و سپس از میان می رود و نیازی به سرکوب آن هم نیست. ولی به هر جهت آموزه ها و تعالیم بهاءالله و شخصیت او را نباید با یک قضاوت سطحی و تحلیلی ساده کم اعتبار دانست.

با بهترین آرزوها برای شما و گرمترین درودها بر شما و آرزوی موفقیت در خدمات ارزنده ای که درراستای بیداری اندیشه و سرفرازی ایران انجام داده اید.

ایام بکام

 

 

 

 



[i] رساله مدنیه ۲۲

[ii] یعنی یا حق رای ندارند و یا اگر حق رای دارند تحت نفوذ پروپاگاند و تبلیغات منفی و مثبت و جوسازی رائی را ناآگاهانه به صندوق می ریزند. آموزه های بهائی در اجرای انتخابات بدون پروپاگاند و جو سازی نیز از کاستیهای دموکراسی متعارف غربی است. در دستگاهی که پولهای کلان برای انتخابات خرج می شود نظر و آراء صاحبان پول و ثروت تعیین کننده جهت انتخابات است. خرج پول و پروپاگاند از هر نوع در انتخابات بهائی مجاز نیست و همین مساله زیبایی و عدالت خاصی به انتخابات بهائی می بخشد.

[iii]عبدالبها، ص ۳۰ رساله مدنیه

[iv] همان ۲۰

Comments are closed.