نگارنده:احیاء ایران
۸۶/۱۲/۱۶
جناب قوچانی عزیز،مقصر کیست؟
یکی از خصلت های بارز انسانی در تقابل با مشکلات زندگانی، آن است که در اکثر موارد ریشهء تمامی معضلات را در طرف مقابل و نه در خود می بیند. بر مبنای این خصوصیت است که همواره آدمی خود را در چارچوبی تنگ و غیرقابل انعطاف قرار داده ، تمامی جاده های آسفالت زندگی اش را مملو از سنگریزه و ماسه می کند و در نهایت انتظار دارد تا پستی و بلندی های مسیر حرکتش را از یکدیگر بازشناسد. یکی از مواردی که اکثرا منجر به چنین سو گیری غیر منطقی و کورکورانه می گردد، تعاملی می باشد که در برخورد با موجودی به نام "دین" ایجاد می شود. در این تقابل ۲ طرفه، آدمی خود را همچون معلمی کارآزموده،معماری مجرّب ،پزشکی متخصص و یا استادی توانا می بیند که با توجه به فزونی سطح تفکر خویش،قصد تحلیل و نقد این موجود پویا را دارد.
آنچه را که امروزه تحت عنوان گفتمان های بین ادیان ناظر می باشیم، فی الواقع مملو از سوگیری های بعضا آغشته به تعصب است که علاوه بر آنکه نمی تواند مسیری توام با روح حقیقت جویانه را ایجاد نماید، بلکه خود نیز مجالی جهت اشاعهء فضایی تفرقه انگیز و محیطی ملال آمیز تلقی می گردد.
اما آنچه که در این میان قابل تامل است، علت و چرایی این ماجرای تاسف برانگیز تاریخ بشریت است که فی الواقع در جریان این سوگیری های فاقد انصاف و تعصبات کشندهء عدالت، مقصر کیست؟
اخیرا مشاهده شده است که موج عظیم بهائی ستیزی در ایران،زندگی را برای بسیاری از بهائیان این کشور بغرنج و نا آرام نموده است. در این میان چه آنانکه بهائی ستیزی را به جهت تقلید کورکورانهء خویش از پدرانشان وام گرفته اند و چه آنان که منافع و مقاصد خویش را تنها در سایهء این عمل غیر انسانی می بینند، هر یک به طریقی و به بهانه ای به سرکوب این اقلیت بی دفاع پرداخته و سعی بر آن دارند تا به جهت برانگیختن مردم کشور بر علیه این مظلومین، تمامی خصوصیات منفی موجود در جهان را به این اقلیت نسبت داده و بهائیان را عامل،مسبب و یگانه پیشرو مکتب بد اخلاقی، فساد پرستی، استعمارگرایی و… معرفی نمایند.
آنچه که در این میان جالب و قابل تامل می باشد، رو شدن دست بهائی ستیزان به سادگی هر چه تمام تر می باشد. فی المثل اگر جناب عبدالله شهبازی به جهت مورد توجه قرار گرفتن و… از مقدس ترین ابزار خویش،یعنی قلم خود در راه امری غیر مقدس طلب مدد می جویند، بعد ها مشخص می گردد که ایشان متهم به حضور در مافیای زمین خواری در استان فارس گشته اند و به همین سادگی دست ایشان بر تمامی منصفین رو می گردد که چرا روی به چنین عمل سخیف بهائی ستیزی آورده اند.
اما قضیهء جناب قوچانی از نوع دیگر است.ایشان را نباید در مسیر بهائی ستیزان دیگر قرار داد، چرا که راه ایشان کاملا جدا می باشد. ایشان در راه تحقق اهداف خویش، فردی کوشا و مبارز هستند. حداقل این مساله برای تمامی آنانی که بویی از مبارزه طلبی برده اند، آشکار و مبرهن می باشد. تلاش هایی که ایشان در راه افزایش آزاد گرایی و کاهش گرانی آزادی نموده اند، بی گمان از نقاط قوت و استحکام مقام و منزلتشان می باشد. ولی متاسفانه در این میان نکته ای اساسی را فراموش نموده اند و آن اینکه اگر دفاع از آزادی و اصلاح طلبی را پیشهء خویش ساخته ایم، باید این مسالهء مقدس را تماما مطمح نظر قرار دهیم،نه اینکه آن را فی المثل در ارتباط با مسائل سیاسی مجری داشته و در رابطه با سایر موارد ملغی داریم.به نظر بنده آنچه که باعث کژکارکردی جناب قوچانی عزیز، در این راه مقدس شده است، نه از دست یازیدن به مقام و یا جایگاه،بلکه تمسک قابل ستایش ایشان به دین مبین اسلام می باشد که نشان از عشق سرشار ایشان به مسائل دینی و مذهبی دارد،چرا که تا آنجایی که با مختصات فکری ایشان آشنا هستم، به سهولت می توان به این مهم پی برد. پس در این میان مقصر چه کسی است؟ و چه کسی باعث شده است تا جناب قوچانی عزیز، با شعار آزاد منشی به تخریب مبانی آزادی مذهب دیگری پرداخته و جهت نشان دادن خلوص خود به دین خویش، ذغال مقدس قلمشان را بر روی برگه های تهمت زنی و افتراگرایی کشانیده و واژگانی غیر حقیقی و متعصبانه تولید نمایند؟
پاسخ این سوال را باید آنجایی بیابیم که نه تنها جناب قوچانی،بلکه بسیاری از انسانها را اسیر خویش ساخته و در های تحقیق عادلانه و جستجوی منصفانه را بر روی این عزیزان بسته است. باید اعتراف نمایم که فضای تبلیغاتی بر ضد بهائیان ایران آنقدر مسموم و بی حرمت است که متاسفانه افراد متفکری چون جناب قوچانی را نیز(احتمالا ناخواسته) به درون خود کشانیده و سعی بر آن دارد تا با جذب این عزیزان اصلاح طلب و آزادی خواه، از نیروهای مثبت علیه نیروهای مثبت استفاده کند. فی الواقع از آنجایی که هدف دیانت بهائی نیز چیزی جز اصلاح و بهبود وضع عالم نمی باشد(البته نه بر مبنای طرق سیاسی آن) عده ای می خواهند با به جان هم انداختن تفکرات همسو و روشن، اندیشه های مسموم و تاریک خود را از مهلکه نجات دهند و احتمالا در دلشان هزاران بار به مهره های انتخابی خویش خندیده و همزمان بر جاه و مقام مادی و دنیوی خود افزوده و سر دیگران را در راه اهداف شوم و غیر انسانی خویش به باد می دهند.
آنچه که بنده به عنوان یک جوان بهائی لازم به بیان می دارم، اِخباری دوستانه و فارغ از هر نوع سوگیری می باشد. به نظر بنده اگر جناب قوچانی عزیز نیز،از بیرون(ونه از داخل) بر موقف و جایگاه محترم خویش آگاه گردند و همچون همیشه خود را از اسارت در بند نیروهای آزادی کُشی رها نمایند،با نگاهی منصفانه به تصمیمی که از پیش و در قبال با دیانت بهائی گرفتند، می توانند خویشتن خویش را از خدعهء دشمنانشان آگاه گردانیده و نگاهی بدیع و توام با انصاف به دیانت جهانی بهائی مبذول دارند.
در پایان نباید فراموش نمود که هدف و نیت دیانت بهائی صلح و وحدت بین تمامی انسانهای دنیا می باشد و این مقصد عظیم،لایق و شایان توجهی خاص و همیشگی بوده و با نگاهی فارغ از هر نوع کوررنگی تعصبی، می توان دریچه های ایمان و عمل را جهت تحقق این خواستهء مقدس بگشاید و ما را لحظه به لحظه بدان نزدیک گرداند. پس در فضایی آرام و صمیمی، و با کلامی گرم و دوستانه، از جناب قوچانی عزیز می خواهم که به حرمت درخواست توام با توقع بنده، با دلی آرام و قلبی توام با انصاف، با رجوع به کتب اصلی دیانت بهائی( ونه ردّیه هایی که بر ضدّ این دین نگاشته شده اند) نگاهی حقیقت جویانه و جدید بر کلمات الهیهء آن انداخته،تا به وضوح درک نمایند که دیانت جهانی بهائی،نه یک بیراهه که شاهراهی مطمئن به سوی تحقق اهداف والای انسانی می باشد.
پس تا آن لحظه منتظر می مانم…