کوشا
مفهوم عدم مداخله درامور سیاسیه
عدم مداخله در امور سیاسیه یکی از تعالیم خاص دین بهائی است که در آثار مبارکه عنوان و تشریح شده و تأکید در این مورد بحدی است که اگر شخصی در امور سیاسیه دخالت کند دلیل بر بهائی نبودن اوست و دلیل دیگری نمی خواهد این تعلیم برای آنانی که از دین بهائی اطلاعات صحیحی ندارند نوعی ابهام ایجاد می کند که آیا می شود کسی در جامعه ای زندگی کند ولی در امور سیاسیه آن دخالت نکند و برای بعضی این تعلیم نوعی گریز از جامعه و بی تفاوتی در مسائل اجتماعی جلوه گر شده و برای بعضی نیز این ابهام پیش آمده که اگر روزی اکثریت جامعه بهائی شودند آیا باز بهائیان در امور سیاسی دخالت نخواهند کرد و ابهامات دیگر که شاید عامل اصلی آن خود بهائیان باشند که حقیقت مسئله را صحیح درک نکرده و اطلاعات کافی در این مورد ندارند حضرت شوقی بیان زیبائی دارند که خواندنی است بدین مضمون که مشکل اصلی بهائیان اینست که از امر الهی اطلاعات ناقصی دارند و وقتی که این اطلاعات را برای دیگران انتقال می دهند باعث ابهامات و مشکلات می شوند) و حتی اگر از بهائیان سؤال شود که در آینده آیا شما حکومت خواهید کرد یا نه بعضی جواب می دهند که ما راچه به حکومت،ولی با توجه به آثار حضرت شوقی و سیر تکاملی دیانت بهائی از مراحل مظلومیت و مقهوریت- مجهولیت- انفصال – استقلال- رسمیت- حکومت محدود و حکومت جهانی نشان می دهد که روزی خواهد آمد که دیانت بهائی دین اکثریت جامعه خواهد شد و ناگزیر بایدبهائیان حکومت کنند و برای اداره جامعه باید نقشی در سیاست مملکت یا جهان داشته باشند و در آنروز دیانت بهائی نه تنها حکومت محدود و منطقه خواهد داشت بلکه حکومت جهانی نیز از آن او خواهد شد لذا درک و شناخت ما از تعلیم عدم مداخله در امور سیاسیه درک ناقصی بوده که می توانیم آنرا بکمال برسانیم و در این مورد مطالبی مرقوم می گردد تا معلوم شودکه مراد مفاهیم خاص سیاست مدنظر بوده است که امیدمی رود مورد پسند اهل نظر واقع شود.
۱- عدم عضویت در احزاب سیاسی
وقتیکه می گوئیم در سیاست دخالت نمی کنیم یعنی عضو احزاب سیاسی نمی شویم یعنی یک فرد نمی تواند هم عضو جامعه بهائی باشد و هم عضو یکی از احزاب سیاسی مانند حزب جمهوری اسلامی- حزب خلق – حزب هوا – حزب باد… و این کاملاً منطقی است زیرا هیچ حزبی اجازه نمی دهد که اعضایش در احزاب دیگری نیز فعالیت داشته باشند یعنی یک فرد نمی تواند هم عضو حزب باد باشد و هم عضو حزب هوا، البته فرد می تواند یکی از این احزاب را برای فعالیت اجتماعی خود انتخاب کند ولی نمی تواند در آن واحد هم عضو این حزب و هم عضو آن حزب باشدالبته دیانت بهائی اصراری در پذیرش عقیده بهائی یا غیر آن را ندارد ولی اگر کسی عضو دین بهائی شد و تمامی آرمانهای آن را پذیرفت اجازه ندارد که در احزاب دیگر عضو شود زیرا دین بهائی نیز یک حزب روحانی و اجتماعی است که دارای آرمان خاص خودش است.
۲- عدم حمایت و طرفداری از احزاب
وقتیکه می گوئیم در سیاست مداخله نمی کنیم یعنی فرد بهائی طرفدار هیچ حزب سیاسی نمی تواند باشد زیرا این طرفداری نتیجه اش تأئید عمل کرد آن حزب و یا مخالفت با حزب مخالف آن است پس بهائی با عمل کرد هیچ حزب سیاسی نه موافقت دارد و نه مخالفتی و عمل آنان ربطی به فرد بهائی ندارد.
۳- عدم وجود احزاب در جامعه بهائی
وقتیکه می گوئیم در سیاست مداخله نمی کنیم یعنی دین بهائی اجازه نمی دهد که در داخل جامعه بهائی احزاب سیاسی برای فعالیت اجتماعی بوجود آیند زیرا از طرفی عالی ترین هدف اجتماعی دیانت بهائی وحدت عالم انسانی است که فعالیت افراد بهائی برای رسیدن به این هدف توسط کمیسیون ها و هیئت های مختلف که جزئی از نظم اداری بهائی هستندبرنامه ریزی می شود و نیازی نیست که احزاب سیاسی بوجود آیند و از طرفی وجود احزاب باعث تفرقه و بهدر رفتن نیروی جامعه یا دیانت بهائی می شودو ظهور احزاب در ادیان سلف تجربه با ارزشی است که دیانت بهائی نمی خواهد به آن مبتلا شود به عنوان مثال وجود احزاب سیاسی در مکتب تشیع از یک طرف باعث تضعیف این مکتب شده و از طرفی این احزاب برای رسیدن به اهداف خود همه چیز را قربانی کرده اند حتی منافع جامعه را فدای منافع شخصی و گروهی خودنموده اند و برای رسیدن به قدرت از هیچ عملی دریغ نداشته و حتی برای پیروز شدن به روی یکدیگر اسلحه کشیده به کشت و کشتار پرداخته اند نگاه کوتاه به رفتار و عمل کرد احزاب سیاسی در ایران درس خوبی برای همگان است حزب خلق مسلمان- حزب الله – حزب اصلاح طلب- حزب محافظه کار- حزب مجاهدین اسلامی- حزب ملی – حزب سلطنت طلب و سایر احزاب دیگر که رویاروی یکدیگر ایستاده و برای بدست گرفتن قدرت و حکومت در داخل مکتب تشیع از هیچ امری گریزان نبوده اند. و یا در فلسطین احزاب سیاسی مانند حزب الله – حماس – فتح … برای حکومت کردن چه خونها که نریخته اند و برادرکشی نکرده اند. در سایر مذاهب اسلامی نیز وضع بدین منوال است مثلاً در مذهب تسنن و کردها ، دو حزب دموکرات و کومله در کردستان ایران بجان هم افتاده همدیگر را بخاک و خون کشیده اند لذا دیانت بهائی چون دنبال قدرت یافتن و بدست گرفتن حکومت نیست و حتی تمرکز بهائیان در یک نقطه بندرت اتفاق می افتد و تا آنجا که ممکن است به مهاجرت قیام می کنند و از طرفی چون اهدافش مشخص و معلوم است به جهت حفظ وحدت جامعه خود اجازه نمدهد که احزاب در داخل جامعه بهائی بوجود آیند که مبادا به سرنوشت مذاهب و ادیان قبل دچار شود.
۴- عدم تصدی مشاغل سیاسی
وقتیکه می گوئیم در سیاست دخالت نمی کنیم یعنی مشاغل سیاسی از جمله وزارت- وکالت – ریاست – سفارت را نمی پذیریم دقیقاً بر خلاف سایر مردم که همه چیز خود را فدای رسیدن به این مشاغل می کنند یعنی کلی هزینه می کنند تا رئیس جمهور یا وزیر کابینه و یا نماینده مجلس و … شوند اما فرد بهائی نه تنها دنبال این مقامات نیست بلکه اگر پیشنهاد آنرا هم بدهند باز هم نمی پذیرند زیرا قبولی این سمت ها به فرد بهائی مسئولیت می دهد که از قدرت و امکاناتش برای نفع عموم و خدمت به همنوع استفاده کند چه که در دین بهائی قدرت برای خدمت کردن است نه برای حکومت کردن و حکمرانی و این با مرام بهائیت مغایرت دارد و فرد بهائی د ر حال حاضر چون نمی تواند از این قدرت خود برای خدمت دیگران استفاده کند ( که سایر رقبا مانع خواهند شد ) لذا از ابتدا دنبال این مشاغل نمی رود تا روزیکه حقیقتاً بتواند در خدمت نوع بشر قائم باشد.
ثانیاً : دین بهائی برای حفظ و صیانت جامعه خود و همچنین حفظ فرد بهائی فعلاً ( بطور موقت ) اجازه نمی دهد که بهائیان دنبال این مشاغل بروند و مثال این مورد همانا شایعه بهائی بودن بعضی از افراد مانند هویدا است که بر خلاف اظهارات خود هویدا در دادگاه انقلاب اسلامی که اقرار کرد مسلمان است بیست و نه سال است که بعضی از افراد مغرض و فرصت طلب می گویند که هویدا بهائی بود بر فرض محال هویدا بهائی بود ، عقیده هویدا چه ربطی به سمت او دارد بر فرض ایشان خائن بودند چه ربطی به جامعه بهائی دارد ایشان به گفته بعضی ها خائن بود گرفتند و کشتند چه دخلی به من بهائی داردکه اکنون در ایران اسلامی متولد شده و زندگی می کنم ولی چون هویدا بهائی بود لذا جوان بهائی نباید تحصیلات دانشگاهی داشته باشد یا در ادارات دولتی استخدام شود آیا شاه مسلمان نبود؟ آیا همه ساواکی ها من دون استثناء مسلمان نبودند ؟ آیا همه نخست وزیران مسلمان نبودند ؟ آیا همه نمایندگان مجلس سنا و مجلس شورای ملی مسلمان نبودند ؟ آیا همه آنان افراد سالم و امام زاده بودند مسلماً چنین نبوده اگر سالم بودند انقلاب اسلامی در ایران اتفاق نمی افتاد ولی در محاکمات این افراد هیچ وقت صحبت از عقیده و دین آنان نشد و آنان را بخاطر عملشان محاکمه و مجازات کردند ولی چرا در هویدا این مسئله اتفاق نیفتاد و هر وقت صحبت از هویدا شدگفتند او بهائی بود زیرا بدینوسیله می خواهند جامعه بهائی راسرکوب کنندوبهانه ای برای سلب حقوق تمام بهائیان ایران داشته باشنداز این جهت دیانت بهائی برای اینکه بهانه بدست مخالفان نیافتد و خود فرد نیز در امنیت بسر برد و به جامعه بهائی نیز لطمه و صدمه ای نرسد اجازه تصدی مشاغل سیاسی را به افراد بهائی نمی دهد.
۵- عدم تمسک به قوه جبریه
وقتی که می گوئیم در سیاست دخالت نمی کنیم یعنی برای رسیدن به اهداف خود به هیچ وجه به قوه جبریه متمسک نمی شویم زیرا قوه جبریه یعنی با زور و فشار نمی توان جامعه را اصلاح کرد اصلاح واقعی جامعه زمانی میسر است که مردم با میل و رغبت قوانین را پذیرفته و مجری دارند لذا قیام مسلحانه و مبارزات نظامی در دیانت بهائی تحریم شده و جائی ندارد و عمل کرد ۳۰ ساله جامعه بهائیان ایران در کشور مقدس ایران در مقابل این همه ستم و حق کشی ها و اعدام و شکنجه و اخراج و آزار و اذیت مؤید این مطلب است.
۶- اطاعت ازقوانین مملکت و حکومت
وقتیکه می گوئیم در سیاست دخالت نمی کنیم یعنی مطیع قوانین مملکتی هستیم که در آن زندگی می کنیم لذا نمایندگان مجلس هر تصمیمی را بگیرند ( در امور اداری نه روحانی ) بهائیان بر طبق عقاید خود آنرا بجان و دل می پذیرند چنانکه در اوائل انقلاب اسلامی در ایران رؤسای امور ازدولت اقای بازرگان گرفته تا دولت آقای رجائی که با تمامی قدرت خواستند که تشکیلات اداری بهائی را تعطیل کنند ولی موفق نشدند لذاطی بیانیه ای با زبان بی زبانی رسمناً و علناً تشکیلات بهائی را منحل اعلام کردند البته چون نتوانستند با زور و کشتار به اهداف خود برسند ظاهراً در لباس قانون حکم خود را اعلام کردند و جامعه بهائی طی جوابیه ای که برای دولت ارسال داشت تشکیلات خود را تعطیل کرد وتعطیلی تشکیلات هنوز هم ادامه دارد البته جامعه بهائی در عین اطاعت از حکومت و قوانین مملکت هیچوقت برای احقاق حقوق از دست رفته خود ساکت ننشست و در فرصتهای بدست آمده با انتشار بیانیه ها تلاش خود را در این زمینه بکار برد تا به حقوق مسلوبه خود برسد از این جهت است که جامعه بهائیان ایران تا بحال توانسته به حیات خود ادامه دهد در حالیکه بسیاری از احزاب سیاسی که روزی با روحانیان دست در دست هم انقلاب کردند اکنون در ایران جائی ندارند و جرئت اظهار وجود هم ندارند ولی بهائیان با کمال شهامت بدون ترس در تمامی مراجع دولتی کتمان عقیده نکرده و خود را بهائی معرفی می کنند.
و از طرفی عدم اطاعت از حکومت و قوانین آن منجر به شورش و انقلاب می شود که دیانت بهائی نه تنها با این عمل موافق نیست بلکه آنرا منع هم کرده است زیرا حکومت از دیدگاه امر بهائی روبنای جامعه است وافراد و آحاد آن زیر بنای جامعه را تشکیل می دهند . دیانت بهائی اعتقاد دارد که جامعه وقتی اصلاح می شودکه زیر بنای ان یعنی احاد افرادتربیت یافته و اصلاح شده باشند که در آن صورت حکمرانان مملکت نیز اصلاح خواهند شد یعنی اگر افراد جامعه از لحاظ تفکر و عمل کرد و عقیده صحیح تربیت شوند و چون حکمرانان از وجود همین افراد تشکیل می شود لذا در آن صورت حکومت سالمی خواهیم داشت ولی اگر صالح ترین و عادل ترین افراد حکمرانی کنند ولی چون مردم اصلاح نشده باشند نمی توان آن جامعه را اصلاح کرد چنانکه حضرت علی با تمامی عدالت و تقوایش نتوانست جامعه آلوده مسلمانان را اصلاح کند لذا بیش از پنج سال نتوانست حکومت کند و به شهادت رسید و مردم ایران در سال ۱۳۵۷ انقلاب کردند تا به وضع مملکت سر و سامانی بدهند و به رویاهای خود از قبیل ایمان و صداقت و آزادی و رفاه و امنیت برسند به کدامیک از اینها رسیدند هیچکدام و حتی اگر ذره ایمانی هم داشتند بسیاری آن ذره ایمان را نیز از دست دادند لکنت دونوئی فرانسوی می نویسد که تمدن حقیقی آن است که در درون بر پا شود نه در بیرون و هر تمدنی که در بیرون تأسیس شود محکم به فنا است ( کتاب سرنوشت بشر ) لذا هدف بهائیان از اطاعت از حکومت از یک طرف این است که خاطر رؤسای امور از طرف بهائیان آسوده شده تا با خیال راحت به فکر آبادانی و رفاه و پیشرفت مملکت مشغول شوند و از طرف دیگرافراد بهائی هم بتوانند به تربیت افراد جامعه وتحسین اخلاق آنان به پردازند به این امید که همین افراد روزی از رؤسای امور مملکت خواهند شد مسئله تبلیغ در دین بهائی از این جهت است که بتوانند جامعه را از درون اصلاح کنند و به فرموده قرآن مجید هر قومی لایق آن حکومتی هستند که بر آنها حکمرانی می کنند ملتی که پیشرفته و با سواد و سطح فرهنگ آن بالاتر باشد هیچوقت اجازه نمی دهد که دیکتاتورها بر آنان حکومت کنند و امیال خود را بر مردم دیکته نمایند.
۷- عدم تمسک به خشونت و انتقام
وقتیکه می گوئیم در سیاست دخالت نمی کنیم یعنی به عمل خشونت امیز و ادم کشی دست نمی زنیم زیرا آنرا حرام می دانیم و حتی فکر کشتن افراد برای بهائیان گناه نابخشودنی است تا چه رسد عمل به آن چه که این عمل از طرفی نقض فاحش حقوق انسانی است و از طرفی با کشته شدن افراد هیچ کاری از پیش نمی رود و امری اصلاح نمی شود ولی با دعا در حق مخالفان امید می رود که آنان به راه راست هدایت شوند و بعنوان فردی مفید در جامعه فعالیت کنند و از جانب دیگر در قاموس بهائی کلمه دشمن معنی ندارد همه انسانها از خوب و بد بنده خداوند یکتا هستند و حساب و کتاب مردم با خداست اگر بدند یا خوب خداوند خود داوری خواهد فرمود ربطی به سایر نفوس ندارد اگر افرادی هستند که با دیانت بهائی مخالفند و آنرا نمی پسندند و خود را دشمن قسم خورده بهائی می دانند آزاد هستند ارتباطی به من بهائی ندارند آزادی عقیده و فکر همین است که بهائیان به آن اعتقاد راسخ دارند آنان از دیدگاه امر بهائی مریض هستند باید شفا یابند نمی دانند باید آگاه شوند هنر در این است نه از بین بردن مخلوقات خداوند لذا بهائیان در حق همه انسانها دعا می کنند که شاید به مقام انسانیت پی برند و به جای افساد به اصلاح پردازنددر ائین حضرت باب حکم اعدام جز در یک مورد جایز نیست وان در مورد کسی است که من یظهره الله را محزون کندلذادر قوانین جزائی بابی حکم اعدام وجود نداردودر دیانت بهائی هم جز در دو موردحکم اعدام جایز نیست ودر ان دو موردهم توصیه شده که بجای ان می توان حکم حبس ابدصادر کرددر حالیکه در بسیاری از کشورهای جهان هنور هم افراد را اعدام می کنندحتی درکشور امریکاوچند سال است که در اروپا این حکم اجرا نمشوددر حالیکه حضرت باب و حضرت بهاالله بیش از یک صدوشصت سال پیش انرا لغو ومنع فرموده اند
۸- عدم اعتصاب
وقتیکه می گوئیم در سیاست دخالت نمی کنیم یعنی برای رسیدن به اهداف و مقصود خود اعتصاب نمی کنیم زیرا اعتصاب راه صحیحی برای رسیدن به مقصود نیست و خداوند با عنایت عقل و شعور به انسانها آنان را متمایز از حیوانات فرموده لذا با تمسک به آن می توان بسیاری از مشکلات را حل کرد و وجود اتحادیه های مختلف راه حل مناسبی است که می تواند جایگزین مسئله اعتصاب شود.
۹- عدم دخالت مستقیم تشکیلات و علمای دینی در اداره جامعه
بالاخره در جامعه ای که در آینده خواهیم داشت تشکیلات دینی در امور اجرائی مملکت دخالتی نخواهند داشت و از طرفی هم رجال سیاسی در امور دینی نباید دخالتی بکنند سیاسیون به امور سیاسی و اصلاح جامعه و اجتماع خواهند پرداخت و تشکیلات دینی و مذهبی به امور روحانی و اخلاقی افراد مشغول خواهند شد یعنی فعالیت تشکیلات دینی در امور دل و جان خواهد بودوفعالیت رجال سیاسی در حوزه آب و گل خواهد بود و هیچکدام در امور یکدیگر دخالتی نخواهند داشت ولی هر دو برای جامعه لازم و ضروری است جامعه بدون دین و سیاست معنی ندارد هر دو در کنار هم برای یک هدف یعنی اصلاح جامعه و زندگی بهتر تلاش خواهند نمود یعنی جامعه فعلی به جامعه سکولار تبدیل خواهد شد لذااز آنچه مرقوم گشت می توان دریافت که مفهوم عدم مداخله در امور سیاسی چیست و چه اصولی دائمی و ابدی هستند و چه اصولی موقتا اجرا نمی شوند و مسلم است وقتیکه تعصبات مذهبی و دینی از بین رفت و حقوق همه اقلیت ها محفوظ شد و عمل کرد آنان به عقایدشان ارتباطی نداشت افراد بهائی در بعضی از این مسائل که فعلاً بطور موقت در آن دخالت نمی کنند ( مثل تصدی مشاغل سیاسی و شرکت در انتخابات کشوری ) شرکت خواهند نمود لذا روزی خواهد رسید که بهائیان نه تنها حکومت محلی خواهند داشت بلکه به حکومت جهانی نیز دست خواهند یافت . با توجه به مطالبی که مرقوم گشت آیا بنظر شما عدم مداخله در امور سیاسی تعلیمی مفید و منطقی و مطابق اقتضای وقت نیست و آیا جامعه بشری با رعایت این موارد می تواند به امنیت و رفاه برسد.
انتهی