توضیحاتی بر مقاله عبدالله شهبازی

توضیحاتی بر مقاله عبدالله شهبازی 

عبدالله شهبازی یکی از نویسندگان تاریخ ایران است که در یکی دو دهه اخیر در عرصه رسانه ای ایران ظاهر شده ایشان بتازگی در سایت شخصیشان مطلبی را تحت عنوان " تاملی در مساله بهائیت " در تاریخ پنجشنبه ۹خرداد۱۳۸۷ نوشته که پس از مطالعه آن متوجه اشتباها تی در آن شدم که چون ایشان معمولا" انتقادات دیگران را پیرامون مطالبشان درج نمی کنند لذا این نکات را در این سایت ، جهت توجه ایشان و خوانندگان مطالبشان چاپ می کنم :

۱- آقای شهبازی می نویسد :

"بهائیان به عنوان فرقه‌ای غیررسمی در طول قریب به سه دهه موجودیت جمهوری اسلامی ایران آزادانه زندگی و کار و تحصیل می‌کنند،"

 واقعا" برایم تعجب آور است چطور ایشان که مدعی تحقیق در تاریخ معاصرهستند نمی دانند در طی این مدتی که ذکر می کنند هیچ جوان بهائی اجازه تحصیل در دانشگاه های ایران را نداشته است یا همه بهائیان شاغل در ادارات دولتی در همان سالهای اولیه تاسیس جمهوری اسلامی از کار اخراج شده اند ( البته باید خدمت سربازی را استثناء دانست زیرا بهائیان موظف به انجام خدمت سربازی هستند و در طی جنگ تحمیلی عراق با ایران بسیاری از بهائیان شهید ، مجروح واسیر شدند) حتی مشاغلی نیزکه کوچکترین ارتباطی با خدمات دولتی پیدامی کنند بهائیان از آن اخراج شده اند بطور مثال خانم شبنم طلوعی پس از آنکه جایزه بازیگری جشنواره تئاتر فجر را گرفت به دلیل بهائی بودن از بازیگری محروم شد

۲-در دنباله مطلب فوق می نویسد:

"و حتی گورستان‌های مخصوص خود را دارند و متوفیات خویش را، با تشییع جنازه مفصل بی‌آن‌که مورد تعرض قرار گیرند، در این گورستان‌ها دفن می‌کنند" ظاهرا" تحقیقات آقای شهبازی در این زمینه هم ناقص است زیرا کلیه گورستانها ی بهائیان در ایران در همان یکی دو ماهه اول پیروزی انقلاب خراب و مصادره شدند ( یک نمونه هم نمی توانید استثنا پیدا کنید ) پس از آن چون متوفیان بهائی مکانی برای دفن نداشتند و بدلیل غیر مسلمان بودن اجازه دفن در گورستانهای مسلمانان نیز نداشتند لذا مناطقی دورافتاده در هر شهری برای دفن اموات بهائیان به ایشان داده شد اما اینکه نوشته شده تشییع جنازه مفصلی بدون تعرض برگزار می شود ، صحیح است ولی اگر گستره تحقیقات خودشان را کمی بیشتر می کردند متوجه می شدند که اجازه این مراسم حدود ۱۷،۱۸ سال است به بهائیان داده شده و پیش از آن حتی نزدیکترین فرد به متوفی نیز حق تشییع مرده خود را نداشت و فقط دو سه جوان بهائی به همراه ماموری، متوفی را دفن می کردند. البته در طی همین سالها بعضی از همین گورستانها نیز خراب و صاف شده است که آخرین آنها در ویلاشهر اصفهان بوده که حتما" خبر آن را در اینترنت ملاحظه شده است .

۳- نکته جالب توجه دیگر در نوشته آقای شهبازی اینستکه می نویسد :

"بهائیان ایران تنها باید در اوراق رسمی خود را «مسلمان» معرفی کنند. با رعایت این محدودیت، بهائیان از تمامی حقوق شهروندی در ایران برخوردار بوده‌اند"

.خب ، اینکه امری بدیهی است که اگر فردی بهائی خود را مسلمان معرفی کند – آن هم بطور رسمی – از همه حقوق شهروندی برخوردار می شود چون دیگر این شخص بهائی نیست و مسلمانست . به نظرم آقای شهبازی پیروان دیانت بهائی را مثلا" با اعضای فلان حزب اشتباه گرفته اند که با کتمان عقیده ،خود را مسلمان دو آتشه نشان دهند و به این شکل به فعالیت بپردازند!

۴- آقای شهبازی می نویسد :

"در واقع، فرقه بهائی «دین»، به معنای مرسوم، نیست؛ فرقه‌ای بسیار منسجم و متمرکز و پنهان‌کار است"

 چه خوب بود آقای شهبازی تعبیرخود را از دین مرسوم بیان می کردند زیرا تعریف معمول و مرسوم از دین بنظرم این باشد که " دین شامل یکسری دستورات است که توسط خداوند توسط شخصی تحت عنوان پیامبربا کتاب آسمانی مشخص برای سعادت و رستگاری بشر آمده است هر دین دارای احکام و تعالیم مشخصی است و نظام رهبری خاص خود رادارد هر دین دارای پیروان خاص خودش است که به آنها مؤمنان آن دین می گویند" با توجه به این تعریف دیانت بهائی دارای پیامبری به نام بهاءالله، کتاب آسمانی بنام اقدس و احکام و تعالیمی خاص این دیانت است و مؤمنانش آنقدر دارای ایمان قوی هستند که حاضرند جان خود را نیز در راه این دین بدهند . پیامبر این دیانت تمام عمر خود را در زندان گذرانده و همواره پیروانش در ایران مورد تعدی و ظلم قرار می گرفتند با اینحال می بینیم که این دیانت در تمام نقاط جهان گسترش پیدا کرده و مؤمنانی در بین همه نژادها و رنگها دارد ( از اسکیموها گرفته تا آفریقای جنوبی ) پس آیا همین امر دلیلی بر آسمانی و بر حق بودن این دیانت نیست ؟ تعالیم بهائی همه بر محور صلح ، محبت و وحدت انسانهاست آیا انسان کنونی چیز دیگری برای سعادت، بجز اینها لازم دارد ؟  ( اگر آقای شهبازی دینی را قبول ندارد آیا دلیلی بر نبود آن امر است ؟ ) 

۵- آقای شهبازی اشاره به نفوذ بهائیان در نهادهای دولتی و سیاسی وایجاد لابی های پنهان و متنفذ در دولت می کند پرسشی که اینجا پیش می آید اینستکه اگر بهائیان چنین نفوذ و لابی داشتند چرا در دوران قاجار و پهلوی همواره تحت فشار بوده اند و بسیاری از بهائیان به جرم بهائی بودن زندانی و کشته شدند( در دو پاراگراف قبل آقای شهبازی نوشته که حتی حکومت پهلوی نیز به بهائیان حق شهروندی نداد ) پس این " لابی ها" چکار می کرده و چه دردی از بهائیان را دوا کرده اند ؟ لابی ای که نتواند همفکرانش را حداقل حفظ و صیانت کند اصلا" لابی نام دارد ؟ (به نظرم آقای شهبازی این مطلب را نخوانده ، نوشته است زیرا جعلی بودنش آنقدر واضح است که بهتر بود در مقاله آورده نمی شد چه که مجعول بودن آن ، اعتبار سایر مطالب را نیز زیر سؤال می برد )

۶- آقای شهبازی نقش بهائیان را در فعالیتهای جاسوسی و تروریستی ذکر می کنند و می نویسد:

"امروزه، پس از دو دهه تلاش مستمر پژوهشی، برخی شخصیت‌ها و محافل مخفی و نفوذی بابیان و بهائیان در دوران‌های قاجاریه و پهلوی را می‌شناسیم و از نقش ایشان در فعالیت‌های تخریبی و تروریستی و جاسوسی، به‌ویژه در ماجرای کودتای احسان‌الله خان دوستدار (از خاندان سرشناس بهائی ساری) و سایر عملیات سرویس اطلاعاتی بریتانیا علیه میرزا کوچک خان و نهضت جنگل و نیز در ترورهای پرهیاهوی «کمیته مجازات» مطلعیم. "

بنظرم بهتر بود به جای کلمه "مطلعیم " از " مطلعم " استفاده می کردند زیرا فقط شخصی بنام عبدالله شهبازی است که چنین مطلبی را مرتبا" بدون ارائه هرگونه سند و مدرک معتبری ذکر می کنند و در هیچ کتاب دیگری که در مورد جریان قیام جنگل ( از جمله کتاب معروف "سردار جنگل" فخرائی ) یا کمیته مجازات نوشته شده چنین مطلبی درج نشده است . وقتی محققی مطلبی را بیان می کند باید مدارک مستند و دلایل کافی برای نظر خود ارائه دهد نه مانند مردم عادی مطلبی را بدروغ به افرادی که با نظر ایشان موافق نیستند ،ببندند .

۷- در دنباله مطلب می نویسد :

"و نیز اسناد کافی در دست داریم که پیوندها و تعلقات بهائی‌گری رضا شاه پهلوی را ثابت می‌کند"

اولا" آقای شهبازی –خودشان- در سه پاراگراف قبل این مطلب را نفی می کند زیرا که می نویسد :

"از اینرو، پاسخ آقای منتظری را باید بدین گونه تفسیر کرد که بهائیان باید با اعلام رسمی تعلق خود به فرقه بهائی از «حقوق شهروندی» برخوردار باشند؛ رویه‌ای که حتی حکومت پهلوی نیز جرئت پذیرش آن را نداشت"

 ثانیا" همین چند وقت پیش سایت تابناک ( که سایتی نزدیک به دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام است ) مطلبی را در مخالفت رضا شاه با بهائیان با استناد به نشریه تهران مصور قدیمی چاپ کرد که در آن به خراب کردن مدرسه بهائیان و مصادره حظیره القدس ایشان به دستور رضاشاه اشاره می کند.

http://tabnak.ir/pages/?cid=10357

۸- در دنباله باز می نویسد:

"از جمله می‌دانیم که دو فرزند ارشد دوقلوی رضا خان، محمدرضا و اشرف، پیش از اقتدار وی در مدرسه بهائیان درس می‌خواندند. "

باز یک مطلب جعلی دیگر ،در خاطرات اشرف ( چهره هایی در آئینه) و یا کتاب "سه زن " مسعود بهنود به صراحت نوشته شده که اشرف در دوران کودکی – که پدرش قزاقی ساده بوده و هنوز به قدرت نرسیده – اصلا" درس نخوانده مگر بعد از به قدرت رسیدن پدرش که آن هم معلم سرخانه ای به نام مادام ارفع به وی و محمدرضا درس می داده آنطور که در این کتابها آمده رضاخان اصلا" به اشرف اجازه خارج شدن از خانه را نمی داده پس اینکه اشرف به مدرسه بهائیان رفته باشد اساسا" غلط است .

اما در مورد محمد رضا ، آنطور که در خاطرات نجم الملوک (همسر رضا خان) مذکور است رضاخان مرد زندگی نبوده و بیشتر اوقاتش را در خارج از خانه ، سربازخانه یا ماموریت نظامی می گذرانده پس چگونه چنین شخصی می تواند به فکر تحصیل فرزندانش بوده باشد و آنها را به مدرسه آن هم مدرسه بهائیان بفرستد . آقا ی شهبازی در کتاب خاطرات فردوست نوشته است محمدرضا به دبستان نظام می رفته است از طرف دیگر همانطور که پیش از این ذکر شد رضا خان میانه خوبی با بهائیان نداشته و پس از به قدرت رسیدن مدرسه بهائیان را خراب کرده است آنوقت چگونه عقل سلیم قبول می کند که فرزندانش را به این مدرسه فرستاده باشد . بهتر بود آقای شهبازی برای چنین ادعایی مدرک مستندی ارائه می دادند نه آنکه فقط حرفی بزنند و…؟!

۹-شش نفر از مسئولان اداری جامعه بهائی ایران دستگیر می شوند ، هیچ خبری از وضعیت آنها به خانواده شان داده نمی شود حتی وکیلی نمی تواند با آنها ملاقات کند آیا این مساله نقض حقوق بشر نیست هر روزه همه جور خبری در رسانه های خبری فارسی زبان از جمله بی بی سی وروز در مورد ایران چاپ می شود این خبر نیز در کنار سایر خبرها منتشر شده پس چیز عجیبی نیست که آقای شهبازی به آن لفظ سوژه جدید می دهند بخصوص آنکه این خبر در سایتها و بسیاری از نشریات داخل ایران هم چاپ شده است

( دستگیری بهائیان موضوع جدیدی هم نیست زیرا در طی دو سه دهه اخیر این رفتار با بهائیان به کرار صورت گرفته و بهائیان در طی این سالها همواره بدنبال رفع تبعیض از خود بوده اند) عبدالله شهبازی حدود دو ماه پیش رساله ای ۱۰۰۰صفحه ای در مورد مافیای زمین خواری در شیراز نوشت و این مطلب مدتها در سایتهای مختلف مورد بحث ، نقد یا تمجید قرار گرفت بدنبال آن هم بحث ایشان با آقای حسینیان انجام گرفت که آن هم مورد توجه رسانه ها قرار گرفت(پیک نت سه روز پیش با حروف درشت نوشت عبدالله شهبازی درست به هدف زده) ، آیا این سوژه جدیدی نیست؟

۱۰- عبدالله شهبازی می نویسد جامعه بهائی بشدت طبقاتی است و به سه طبقه تقسیم می شود که بهائیان فقیر آن از نظر فرهنگی عقب مانده اند . ظاهرا" ایشان نمی داند تئوریهای مارکسیستی و طبقاتی دیدن انسانها در " دین شناسی" کاربرد ندارد مؤمنان هر دینی از بین همه اقشار جامعه ( از فقیروغنی ،زن و مرد،پیر و جوان) می باشند و پیام سعادتبخش هر دیانتی برای همه انسانهاست نه کسوت یا طبقه خاصی ، این احزاب و مرامهای سیاسی هستند که با توجه به گرایششان – چپ یا راست – از پیروزی یا برتری گروه یا طبقه خاصی در جامعه دفاع می کنند . در ضمن جهت اطلاع باید عرض شود که د رحدود بیش از یک دهه پیش همه بهائیان ایران بطور کامل باسواد شدند و دیگر هیچ فرد بهائی بیسوادی در ایران وجود ندارد این شامل بهائیان کهنسالی که در روستاهای دور افتاده زندگی می کنند نیز می شود پس بیجهت نباید به انسانها توهین کرد و به ایشان انگ عقب مانده فرهنگی زد.

۱۱- آقای شهبازی در بند ۷ مطلبشان توضیحاتی را درمورد سیستم تشکیلات بهائی داده اند که سراسر اشتباه است ( البته نمی خواهم کلمه مغرضانه را بکار ببرم زیرا دور از شان یک محقق می دانم که چنین کاری بکند و آن را بیشتربه حساب ناآگاهی وی می گذارم ) و بیشتر توضیح سیستمها ی تشکیلاتی احزاب کمونیستی است که احتمالا" آقای شهبازی با آنها آشنایی بیشتری دارند اما نکته جالبی را می نویسند :

". افرادی را که در رأس سازمان علنی جای می‌دهند، از آنجا که در زیر ذره‌بین و مراقبت دائم هستند و در واقع به عنوان «ویترین» سازمان یا فرقه شناخته می‌شوند، از میان افراد موجه و دارای تحصیلات عالی و وجهه اجتماعی مناسب برمی‌گزینند تا در صورت دستگیری قابل دفاع و تبلیغ باشند."

آقای شهبازی از ارائه این مطلب منظورشان ۶ نفربهائیست ( بقول آقای شهبازی محفل ملی بهائیان ایران) که بتازگی دستگیر شده اند و مسئولان اداری جامعه بهائی محسوب می شوند – بی اطلاعی آقای شهبازی از سیستم تشکیلات بهائی در ایران همین بس که نمی دانند در ایران چیزی به نام محفل ملی یا محلی وجود ندارد و هر محفل طبق تعالیم بهائی بصورت شورایی ازهمه بهائیان انتخاب شده و حداقل دارای ۹ عضو باید باشد نه ۶نفر- اما این ویترین آنطور هم که ایشان ذکر می کنند ، نیست زیرا که تحصیلات عالیه این افراد نداشته اند مگر اینکه داشتن دیپلم به نظر آقای شهبازی تحصیلات عالیه محسوب شود . خانه دار بودن یا داشتن کارگاه کوچک نجاری نیز فکر نکنم مشاغلی دارای وجهه اجتماعی بالا باشند .

۱۲- در دنباله مطلب نویسنده بهائیان را به " موساد " وصل می کند واقعا" این سخن از یک محقق بعید است آیا ایشان نمی دانند – مطالعه نکرده اند- که پیامبر دین بهائی نا خواسته توسط دو دولت قاجار و عثمانی به فلسطین تبعید شده و در همانجا در حبس فوت می کند پس مثل همه ادیان که مرقد پیامبرشان مورد توجه پیروانش می باشد مرقد حضرت بهاء الله نیز برای بهائیان دنیا دارای احترام و ستایش است و همه این جریانات سالها پیش از تشکیل دولت اسرائیل اتفاق افتاده و بازگوکردن چنین مطلبی چیزی جز افتراء نمی باشد مانند اینکه شیعیان ایران سالهاست به مراقد مقدس ائمه اطهار(ع) درعراق توجه دارند آیا این نشانه ارتباط با سیستمهای اطلاعاتی کشور مذکور است . نکته دیگر اینکه بهائیان در بسیاری از کشورهای دنیا ساکنند چرا این کشورها بهائیان را مرتبط با موساد نمی دانند آیا آنها علاقه ای به حفظ مصالح کشورشان ندارند پس بی پایه واساس بودن چنین اتهامی کاملا" آشکار است . نکته آخر اینکه اصلا" بهائیان در ایران که از همه جا اخراج شده اند ودارای هیچ پست و مقامی نیستند و تحت کنترل کامل حکومتند ازچه چیزی می توانند جاسوسی کنند ؟– حتما" از درو دیوار منزلشان !– پس وقتی مطلبی بیان می شود اگر سندی برای اثبات آن وجود ندارد بهتر است برپایه عقل و منطق گفته شود تا شاید از این طریق بشود کمی آن را پذیرفت .

۱۳-"- تجربه نشان می‌دهد که جنجال تبلیغاتی درباره «مسئله بهائیت» زمانی اوج می‌گیرد که حادثه مهمی در ایران رخ داده. از این طریق می‌کوشند مقامات ایران را تهدید کنند یا حادثه فوق را تحت‌الشعاع قرار دهند یا مسیر آن را منحرف کنند. اخیراً کدام حادثه یا کدام تحول سبب نگرانی و در نتیجه تحرکات و جنجال اخیر شده است؟ "

این هم پاراگراف آخری مطلب عبدالله خان شهبازی ، واقعا" چه حادثه مهمی در ایران رخ داده که بتوان تئوری آقای شهبازی را تایید کرد خود ایشان نیز نمی توانند تئوریشان را ثابت کنند و از خوانندگانشان سؤال می کنند ! البته بنظرم بهتر است ایشان برای اثبات نظریه شان از کسانی که ۶ نفر بهائی را دستگیر کرده اند (که تا این تاریخ ۱۳ نفر شده اند) سؤال کنند نه از خوانندگان مطلبشان … ! چون آنچه مشخص است تا اینجا فقط دستگیری چند تن بهائی مطرح است وبس .

۱۴- در پی نوشت ، آقای شهبازی مطلبی را در مورد آقای احمد زیدآبادی نوشته است که ذکر دو نکته پیرامون آن را لازم می دانم اولا" نوشته اند:

!" زیدآبادی از گردانندگان نشریه الکترونیکی «روز» است که، مانند «بی‌. بی. سی.» فارسی، به من لطف فراوان دارد. من در صدر فهرست بایکوت این دو رسانه، و برخی سایت‌های دیگر، قرار دارم "

شاید سایتها ی مذکور از آقای شهبازی مطلبی چاپ نکنند ولی سایتها وابسته به گروهی خاص مانند راه توده یا پیک نت مرتبا" مطالب ایشان را چاپ می کنندپس جای نگرانی نیست

 ودر پایان می نویسد : "احمد زیدآبادی، که اخیراً مدرک دکترایش را اخذ کرده، چنان‌که نام او نشان می‌دهد، اهل روستای زیدآباد کرمان است. این روستایی است در حوالی سیرجان که از دوره قاجاریه سکنه قابل‌توجه بهائی داشت و موطن برخی بهائیان مشهور بود. حاجی درویش زیدآبادی، نیای خاندانی به همین نام، از مشاهیر بهائیان است و پدر زن سید یحیی سیرجانی «شهید» سرشناس بهائیان ملقب به «نورالشهدا».  "

ظاهرا" منظور از این پاراگراف اینستکه آقای زیدآبادی را تحت تاثیر بهائیان نشان دهد بهترین پاسخ را خود آقای زیدآبادی در مقاله پاسخ به شبهات به ایشان داده که آن را در خاتمه مطلبم درج می کنم :

 "من می‌خواهم از آقای شهبازی بپرسم که منظور وی از ذکر اینکه درویش خان گرایش بهائی داشته چیست؟

آیا بحث بهائی بودن یا نبودن فردی که خدا می‌داند کی مرده است در میان بوده؟ یا اینکه می خواسته بدین ‏وسیله شبهه بهائی بودن مرا بپراکند؟

محض یادآوری آقای شهبازی باید بگویم که در تمام جلگه زیدآباد یک نفر هم به بهائی بودن شهرت ندارد و ‏مردم منطقه هیچ چیز در باره این آیین نمی‌دانند، اما اگر هم به فرض در زیدآباد بهائیانی در دوره قاجار ‏می‌زیسته‌اند، از این مساله چه نتیجه‌ای باید گرفت؟

اگر من به شیوه آقای شهبازی بگویم که البته زادگاه ایشان فلان محله شیراز است و در آن محله نیز نه فقط ‏یهودیان و بهائیان که بسیاری از ساواکی‌ها و شکنجه‌گران دوره پهلوی هم می‌زیسته‌اند، واکنش ایشان چه ‏خواهد بود؟

لابد خواهد گفت که در صدد القاء شبهه علیه وی برآمده‌ام، اما اگر من بگویم که اتهامی را علیه ایشان مطرح ‏نکرده‌ام و تنها به ذکر مطلبی حاشیه‌ای پرداخته‌ام، راضی می‌شود؟ اگر وی راضی می‌شود، بنده هم از پاسخ ‏احتمالی ایشان که مثلا با زیرکی! داده خواهد شد، راضی خواهم شد.‏

در واقع همین یک اشاره ایشان به بهائی بودن درویش خان زیدآبادی، به خودی خود گواه آن است که آقای ‏شهبازی در نسبت دادن اتهام و ایجاد شبهه در باره دیگران به هیچ چیز پایبند نیست و از این جهت هرگز ‏نمی‌توان برای آثاری که وی آنها را نتیجه پژوهش خود می‌داند هیچ اعتباری قائل شد"

http://www.roozonline.com/archives/2008/06/post_7660.php

فاران دوستی

– ۴ ژوئن۲۰۰۸

 انتهی 

Comments are closed.