پاسخ به چند سوال در مورد کتاب بیان
یکی از همراهان سایت نگاه
دوستی سوالات گوناگونی را مطرح کرده است که همگی نشان می دهد که سوال کننده (نقل از یکی از سایتهای ضد ّ بهائی) هیچگونه آشنایی با بیان ندارد و فقط از چارچوب فکری فقه آخوندی و پارادیگم نجاسات و مطهرات به قسمتهایی از بیان که در نوشته های ضد بهائی آخوندی نقل شده است نگاه کرده و آنها را با همان پارادیگم تعبیر میکند و چون معنای هیچ یک را نمی فهمد به آنها اعتراض می کند. راه حل این است که ایشان خودش بیان را بخواند تا بفهمد که هدف حضرت باب از احکامشان این بود که منطق و پارادیگم آخوندی فقه و دخالت در جزییات زندگی خصوصی مردم توسط دینکاران و آخوندها را از میان ببرند. حضرت باب توده مردم را نه گاو و گوسفند (عوام کالانعام) می داند ونه کودک و سفیه که احتیاج به تقلید و پیروی سنت پرستان حرفه ای داشته باشند. بر خلاف این دینکاران که منافع آنان در عقب ماندگی مردم است حضرت باب بر آنند که حیطه دین را از حیطه علم و سیاست جدا کنند تا آنکه دین بجای عقب افتادگی و استبداد به عاملی برای ترقی و ازادی ایران منجر شود. اگر سوال کننده از تنگنای ذهنی تقلید و فقه توضیح المسایلی خود را آزاد کند و پا به فضای باز و معطر آزادی و عرفان بگذارد بجای اعتراض به ستایش بیان خواهد پرداخت.
قبل از جواب به سوالات باید گفته شود که البته احکام بیان مانند احکام قرآن توسط حضرت بهاءالله نسخ شده است و احکام بهائی نمی باشند. با این حال فونکسیون تاریخی آن احکام نسخ پارادیگم آخوندی و تقلیدی بوده است.
سوال اول:
استمناء در شریعت باب جایز است. « و قد عفی عنکم ما تشهدون فی الرویا او انتم بانفسکم عن انفسکم تستمنیون". عفو شد از شما آنچه که در خواب می بینید و همچنین عفو شد که شما بوسیله خودتان از خودتان منی بگیرید. « بیان عربی ص ۳۵
پاسخ:
این بیان که به غلط هم مفهوم شده است نفی کامل فقه آخوندی است که بیانگر این مطلب است که مسایل خصوصی و جزییات جنبه جنسی زندگی افراد به خودشان مربوط است و کار دین این نیست که نوشته های پورنوگرافیک را به اسم دین و فقه به خورد مردم دهد. حضرت باب اصل عفت و عصمت را تاکید می کنند ولی فقه توضیح المسایلی نمی نویسند. سوال کننده مطلب را نفهمیده است چون نه خود آیه را فهمیده و نه به قبل و بعد آن نگاه کرده است. بحث قبل و بعد این آیه همگی مربوط به احکام نماز و وضو است و در این رابطه است که بحث حضرت باب این موضوع است که آیا اگر کسی بی اختیار خواب جنسی ببیند و در خواب علاوه بر تجربه رویا به انزال هم برسد آیا برای نماز باید دست به غسل بزند یا نه؟ در این باره است که می فرمایند که در این شرایط خداوند حکم غسل را بخشیده است. به همین دلیل بعد از این بیان می فرمایند "و انتم اذا وجدتم ذلک الماء باختیارکم توضیون ثم لتسجدون و لتقولن تسعه عشر مره سبحانک اللهم ان لا اله الا انت…" یعنی اما اگر(بر خلاف انزال غیر اختیاری در خواب که در آیه اول ذکر شده است) آن انزال به اختیار تان صورت گرفت در ان صورت اول باید وضو بگیرید و بعد نوزده مرتبه بگویید پاک و مقدسی تو ای خدایی که خداوندی جز تو نیست. سوال کننده که مطلب را نفهمیده است خیال کرده که عفو حکم غسل (که آنهم مربوط به انزال در خواب است و نه امر اختیاری) به معنای این است که خودکامجویی جنسی از نظر بیان اشکالی ندارد. او بقیه جمله را نخوانده است که در آن حضرت باب بیان میکنند که "این آب را باید قدر بدانید زیرا که می تواند سبب خلق یک انسانی شود که به عبادت خدا پردازد و در نتیجه بر شماست که آن را در جایگاه عزتش حفظ نمایید تا شاید از میوه های وجودتان دین خداوند یاری گردد." آشکار است که حضرت باب بیان میکنند که خودکامجویی جنسی نادرست است زیرا هدف از نیروی جنسی ادامه نسل است. اما اگر چنین انزالی در خواب و بی اختیار باشد چنین امری نماز را باطل نمیکند وحکم سنتی غسل را عفو فرموده است. اما در مورد انزال اختیاری حتما" باید وضو و ذکر مخصوصی انجام بشود.
این حکم و دیگر احکام حضرت باب صرفا" به بیان یک اصل کلی اخلاقی اکتفا می نماید و بقیه را به عهده خود مردم میگذارد تا مردم را از فرهنگ تقلید و طاعون فکری نجاسات و مطهرات نجات دهد.
سوال دوم:
در آئین باب تزویج دو خواهر در یک زمان و ازدواج خواهر و برادر جایز است و در کتاب « هشت بهشت » که در آئین باب و تاریخ بابیه نوشته شده در صفحه ۱۸۹ سطر دوم و سوم مینویسد : « ششم – ( از احکام نکاح ) اینکه جمع مابین اختین در شریعت بیان جائز است .» « هفتم – نکاح اخت ( خواهر ) مادام که برادر او از هنگام ولادت رویت نکرده باشد جائز است"
پاسخ:
سوال کننده بخوبی می داند که دارد به تحریف حقیقت می پردازد. او می داند که در هیچ یک از نوشته های حضرت باب چنین مطلبی نیامده است و نه تنها چنین نیست بلکه صراحتا" عکس آن آمده است. اما برای مخالفت دست به هر دامنی میشود. کتاب هشت بهشت که مورد استناد سوال کننده است توسط دو نفر که اسما" ازلی بودند ولی در واقع با حضرت باب دشمنی داشتند یعنی آقاخان کرمانی و محیط کرمانی نوشته شده است. این کتاب پر از جعلیات و اشتباه است که از آن جمله همین مزخرفاتی است که سوال کننده نقل کرده است. همین نویسندگان در نوشته های دیگر خود به تمسخر و نفی حضرت باب می پردازند ولی برای حمله ناجوانمردانه به حضرت باب در این کتاب خود را به عنوان طرفدار معرفی می کنند تا هر دروغی را که به افترا به حضرت باب نسبت دهند توسط متعصبان اسلامی مورد قبول قرارگیرد که ایرادگیرنده وبسایت ضدّ بهائی هم یکی از آنها ست. ولی هیچیک از این دو مطلب در آثار حضرت باب مطلقا" وجود ندارد و اگر سوال کننده شهامت حقیقت جویی دارد به نوشته های آن حضرت استناد کند و بگوید در کجا حضرت باب چنین فرموده ا ند.
باز سوال کننده در پارادیگم فقه جنسی بسر میبرد و نمی داند که باید قدری فکر را از حیطه پآئین شکم خارج کرد. اما نه نتها حضرت باب چنین نفرموده اند بلکه به صراحت عکس آن را فرموده اند. نویسندگان مغرض هشت بهشت بخوبی این حکم حضرت باب را می دانستند ولی بخاطر تزویر و تعصب هر مزخرفی را که فکر می کردند مسلمانان پرورده فقه به آن حساسیت و وسواس دارند به دروغ به حضرت باب نسبت دادند.
بخلاف مزخرفاتی که نویسندگان مغرض هشت بهشت افترا بسته اند حضرت باب در نوشته های گوناگون ازدواج با خواهر و مادر را مطلقا" حرام کرده اند. مثلا در قیوم الاسما حضرت باب می فرمایند:
در این توقیع که "در بیان علّت تحریم محارم شامل خواهر و مادر و عمّه و خاله و غیره باﻻصل و تحریم مابقی بالعرض" میباشد، حضرت باب این تحریم را به قانون ذاتی و حقیقت هستی اشیاء در اصل خلقت راجع فرموده و این تحریم را حاصل یک تحریم ذاتی که حاصل طبیعت و ذات انسان است معرّفی میفرمایند٠ اینکه در کتب مقدّسه این تحریم بیان شده در واقع تکرار همان اصل ذاتی است که آدمیان بخاطر غفلت از خداوند و فطرت راستین خود، فراموش کرده اند٠ بعلاوه حضرت باب ازدواج با محارم را تناقض با اصل علیّت و قانون خلقت معرّفی میفرمایند و آنرا بطور مطلق تحریم میفرمایند.
سوال سوم:
در کیش باب درس خواندن و درس دادن در هر رشته و علمی تحریم گردیده، مگر آنچه خود باب نوشته یا در ترویج امر بابیت بنویسند. « لا یجوز التدریس فی کتب غیر البیان » « بیان فارسی صفحه ی ۱۳۰
باید بدستور باب کلیه ی کتب علمی جهان در هر رشته بکلی از بین برده شود ، جز کتبی که در ترویج امر او بنویسند. "الباب السادس من واحد السادس فی حکم محو کل الکتب الا ماانشئت او تنشی فی ذلک الامر" (بیان فارسی ص ۱۹۸
بدستور باب هر شخص بابی حق ندارد بیش از ۱۹ جلد کتاب داشته باشد ، و اگر تخلف ورزید ۱۹ مثقال طلا جریمه باید بدهد. " نهی عنکم فی البیان ان لا تملکن فوق عدد الواحد من کتاب و ان تملکتم فلیلزمنکم تسعه عشر مثقالا من ذهب حداً فی کتاب الله لعلکم تتقون"
پاسخ:
در این قسمت به سه سوال یا اعتراض پاسخ میدهم زیرا که همه به هم مربوطند. سوال کننده در هر سه مورد نه تنها مطلب را نفهمیده است بلکه بخاطر اسارت در منطق توضیح المسایلی متوجه نشده است که هر سه حکم مخصوصا این را میگویند که بابیان باید بجای قیل و قال فقهی و توضیح المسایلی به تحصیل دانش راستین و صنعت و علم غیر دینی بپردازند. بحث اول در مورد تدریس دینی در داخل فرهنگ بابی است. هدف حضرت باب این بود که فرهنگ بابی مانند فرهنگ اسلامی نشود که دران مفهوم "علم" بعنوان تخصص "علما" به حد بحثهای توضیح المسایلی یا قیل و قالها و مجادلات بیهوده تنزل کند که همگی بجای ترویج علم راستین به انحطاط فرهنگی و بی توجهی به دانش و صنعت منجر شدند. بنابراین در ارتباط با علوم دینی است که حضرت باب دستور می دهند که تا چند سال دیگر که زمان ظهورحضرت بهاءالله است نوشتن و تدریس کتابهای دینی در فقه و تفسیرو حدیث و اصول و غیره ممنوع است تا بابیان خودشان مستقیما آثار حضرت باب را مطالعه کنند و از نوشتن و تدریس آنچه که هیج سودی ندارد (ما لا یسمن و لا یغنی) اجتناب کنند و درحیطه علوم دینی تنها اجازه داده اند که برای درک آثار عربی تنها کلیات صرف و نحو را علاوه بر نوشته های خود حضرت باب بنویسند و فراگیرند ولی آنهم نه بطور وسواسی که عربی دانستن به جایگزینی برای دانش راستین مبدل نشود. خلاصه این حکم این است که بابیان باید حیطه علوم دینی را بسیار محدود کنند و بجای وابستگی و تقلید از آخوندها خودشان مستقیما به آثار حضرت باب رجوع کنند و وقتشان را به کسب دانش راستین و صنعت و بالاترین تکنیک مشغول کنند. برای درک این مطلب عین بیان حضرت باب را که سوال کننده از ذکر ان خودداری کرده نقل میکنم و آنگاه به بعضی از بیانات حضرت باب در ضرورت عقلانیت و کسب صنعت و ستایش دانش و صنعت غرب اشاره میکنم تا معلوم شود که تا چه حد سوال کننده مطلب را وارونه فهمیده است:
"نقطه بیان را خداوند عالم به ظهورات ما لآنهآیه در این ظهور ظاهر فرموده…وبطرق ما لا نهآیه بیان از او ظاهر گشته…که احدی محتاج به احدی نباشد . و اذن داده نشده تعلم بغیر آثاراون…و نهی شده از انشا ما لایسمن و لا یغنی مثل اصول و منطق و قواعد فقهیه و حکمیه و علم لغات غیر مستعمله و ما یشبه هذا. و ما قد فصل فی الصرف و النحو فان قدر ما یکتفی للمتادبین ما یعرف الفاعل و المفعول و ما دونهما من شیونهما. اذ دون ذلک لن یغفر الله العبد اذا اشتغل به. اگر چه در این کور اکثر خلق بکلمات فارسیه مستغنی هستند و اگر کسی بخواهد فهم بیان را بهم رساند بقدر ما بحتاج خود اخذ میکند نه زیاده ، از نفس بیان نه غیر او. این است صراط مستقیم از برای متادبین و متعلمین الی یومی که شجره حقیقت ظاهر گردد." (بیان فارسی صص صد و سی و صد و سی و یک).
اما این حکم انقلابی حضرت باب که بتنهایی اجرایش در حیطه علوم مذهبی می توانست مانع هزار نوع عقب افتادگی فرهنگی در ایران بشود هدفش این است که توجه فرهنگ به دانشهای تجربی و سودمند معطوف بشود. در زمانی که "علمای" شیعۀ ایران از تحولات علمی غرب غافل بودند و به ضرورت اجتناب از غربیان "کافر و نجس" مشغول بودند و معنای علم برایشان بحث در مورد اندازه بدن حوریان بهشت وامکان تعدد نا محدود ازواج در جنت و طبقات بهشت و جهنم بود حضرت باب به لزوم "اتقان" و کامل شدن در صنعت و تولید بعنوان وظیفه دینی تا کید فرمودند و از بابیان و ایرانیان دعوت می کنند که از غربیان در مورد پیشرفت تولید و تکنیک و صنعت یاد یگیرند تا تمام جهان را آباد و زیبا نمایند. مثلا در کتاب الاسما می فر مایند: "فلتربین اللهم خلق البیان ان لا یوجد فیهم من شی مصنوع الا و قد ظهر فیه صفه الصنع علی منتهی الکمال…فانک قد احببت بذلک ان تعمرن الارض بصنایعک البهیه من ایدی خلقک…فانی کلما نظرت فی اصناف خلقک فوق الارض ما شهدت خلق ظهور مثل خلق الانجیل فی صنع صنایعهم و بدیع بدایعهم… فاتقن کل صنعک و استعلم من ذلک من حروف الانجیل" (کتاب الاسما صص ششصد و سی و سی و یک). در اینجا حضرت باب به بابیان دستور می دهند که در علوم تجربی و تکنیک و فنون صنعتی باید کسب دانش از غربیان کنند چرا که آنها در صنعت و تکنیک از همه ملل دیگر پیشرفته ترند و چون وظیفه دینی یابیان است که در هرکار تولیدی تکنیکی در حد منتهای کمال را بکار ببرند و دنیا را آباد و عمران کنند در نتیجه باید از آنان کسب علم کنند. واضح است که بخلاف برداشتهای سوال کننده که فکر می کند" در کیش باب درس خواندن و درس دادن در هر رشته و علمی تحریم گردیده،" کیش باب درست عکس این اندیشه ارتجاعی را بیان میکند یعنی در علوم دینی باید تقلید را رها کرد و از بجثهای بیهوده دوری گزید و بجای ان باید به تحصیل دانش سودمند از همه دنیا برای پیشرفت ایران و دنیا پرداخت. این است منطق پیامبر سنت شکن مترقی ایرانی در مقابل سنت پرستی ارتجاعی و ضد علمی به نام برتری دینکاران.
سوال یا اعتراض دیگر سوال کننده که مشابه سوال قبلی است باز به این صورت نادرست مطرح شده است:
باید بدستور باب کلیه ی کتب علمی جهان در هر رشته بکلی از بین برده شود ، جز کتبی که در ترویج امر او بنویسند. "الباب السادس من واحد السادس فی حکم محو کل الکتب الا ماانشئت او تنشی فی ذلک الامر"
اما باز مطلب عکس این مطلب است یعنی این حکم می خواهد که مردم ذهنشان را از آنچه که بنام علم و کتاب در فرهنگ سنتی اسلامی نیمه اول قرن نوزدهم رواج داشته رها کنند و توجهشان را به کسب علم و دانش سودمند و منطبق با روش علمی معطوف نمایند چنآنکه در بحث قبل آشکار شد. اما سوال کننده عزیزنمی داند که آثار حضرت باب را نمی توان با اندیشه و مقولات سنتی و ارتجاعی فرهنگ جهالت و خشونت درک کرد. آثار حضرت باب در یک سطح عرفانی و فلسفی والایی است که تنها با تحول پارادیگم و سنت شکنی امکان فهم آن مطرح می باشد. برای نمونه شما را به مطالعۀ کتاب تازه چاپ دکتر نادر سعیدی که اخیرا" توسط یکی از دانشگاههای کانادا تحت عنوان باب الفواد به انگلیسی نوشته شده دعوت میکنم. اما در ارتباط با بحث فعلی به اختصار مینویسم که درست است که حضرت باب حکم "محو" کتب دینی و فرهنگ مذهبی گذشته را داده اند اما اصطلاح محو در آثار ایشان مفهومی دیالکتیک است و معادل "نفی" تز و "نفی نفی" به صورت سنتز است. یعنی آنکه با ظهور هر فرهنگ روحانی نوین فرهنگ سنتی و عتیقه نفی شده و فرهنگ والاتری که هم نفی قبلی است و هم اثبات و حفظ آن پدیدار میگردد. مثلا" از نظر هگل کتابهای کانت نفی و محو و لغو کتابهای فلاسفه تجربه گراست و در عین حال کتابهای هگل نفی و محو کتابهای کانت است. این به این معنی نیست که کتابهای قبلی در ظاهر محو و آتش زده شوند بلکه به این معنی است که اتدیشه ای بالاتر که هم نافی و هم مثبِت اندیشه قبلی است به وجود آمده است. حکم محو کتب فرهنگی سنتی در آثار حضرت باب دقیقا همین مفهوم دیالکتیک است. یعنی با ظهور فرهنگ بالاتر باید افراد میزان فکریشان را عوض کنند و بجای روش ضد علمی ارتجاعی به روش و فرهنگ علمی روی آورند و در فرهنگ ذهنی خود به محو و نفی مقولات گذشته بپردازند در عین حال که با این نفی به اثبات فرهنگ قبل هم پرداخته اند زیرا حقیقت و فرهنگ جدید هم نفی و هم اثبات فرهنگ قدیم است. بطور کلی این همان مفهوم قرآنی "نسخ" است که در لغت به معنای ابطال و مسخ و ازاله یعنی محو آمده است. خلاصه آنکه محو کتابهای فرهنگ دینی گذشته به معنای نسخ آن است که مرجعیت ذهنی و فرهنگی آن در صحنه تاریخ به پایان رسیده است. در این مختصر فرصتی برای توضیح این واقعیت که اندیشه حضرت باب اندیشه ای دیالکتیک است نیست . فقط به ذکر سه مطلب اشاره می کنم: اول اینکه بر خلاف تصور سوال کننده حضرت باب در بیان از بین بردن ظاهری (و نه ذهنی و دیالکتیکی) هر کتابی را مطلقا حرام کرده اند. در بیان عربی می فرمایند "انتم ابدا کتابا لا تحرقون (لا تخرقون). یعنی هرگز و ابدا کتابی را نابود نکنید (آتش زدن یا پاره کردن). سوال کننده باید از خود بپرسد که چطور می شود که بیان ظاهرا" دو دستور متناقض بدهد که باید کتابهای فرهنگ سنتی را از میان برد در عین حال که هیچ کتابی را هرگز نباید از میان برد. درک این مطلب در پارادیگم توضیح المسایلی ممکن نیست. باید به حیطه عرفان دیالکتیکی قدم گذارد تا مطلب فهمیده شود. حکم محو کتب دقیقا" به همین معناست یعنی طرز فکر ارتجاعی را باید در ذهن نسخ و محو کرد تا قابل اندیشیدن شد و اینکه فرهنگ تقلید را باید در ذهن نابود کرد تا فرهنگ تحقیق و انسانیت دمیده شود. دوم آنکه در همان جایی که حضرت باب حکم "محو" کتب فرهنگ قبل را بیان می کنند به صراحت مفهوم محو را با مفهوم "ارتفاع" یکی می گیرند و می گویند که در تمامی طول تاریخ با هر ظهور جدیدی کتابهای قبلی مرتفع شدند یعنی محو و نسخ شدند و اینکه این یک حکم کلی است که همواره در همه ادیان بوده است. آشکار است که معنای این محو و رفع مفهومی دیالکتیک و مفهومی و تکاملی است و نه به معنای ارتجاعی لفظی. مثلا" در همانجا حضرت باب می فرمایند: "نظر کن از یوم آدم تا ظهور رسول الله در کتب سماویه: اگرچه کل حق بوده و من عندالله ولی نزد ظهور فرقان کل مرتفع شد و حکم غیر حقیقت بر مومنین به آنها در فرقان نازل شد و همچنین در نزد هر ظهوری" واضح است که از نظر حضرت باب مفهوم محو و ارتفاع همان مفهوم دیالکتیک است. سوم آنکه باز در همان بحث حضرت باب می فرمایند که با ظهور من یظهره الله یعنی با ظهور موعود بیان و نسخ بیان هم هر کتابی که نوشته حضرت باب در نزد بابیان باشد خود بخود و بلا فاصله بخاطر عدم ایمان بابیان به ظهور جدید "محو" می شود. واضح است که این محو به معنای دیالتیکی و تکاملی است و نه به صورت ظاهری. یعنی حضرت باب می فرمایند که با ظهور جدید خود بخود و بی آنکه کسی کاری بکند تمام نوشته های حضرت باب "محو" می شود. تنها راهی که این نوشته ها از محو نجات می یابند و به اثبات می رسند این است که به کتاب و فرهنگ جدید ایمان بیآورند و علت این مطلب هم باز منطق دیالکتیک حضرت باب است یعنی آنکه حقیقت ظهور قبل در ظهور بعد حفظ شده و در عین آنکه کتاب قبل اکنون نسخ و محو شده است اما همان کتاب به شکلی بالاتر در کتاب جدید ظاهر می شود. این است عین بیان حضرت باب:" گویا دیده می شود من یظهره الله می نویسد بکل …و اوست جوهر دین که اگر بر نفسی نازل شود و فی الحین مومن به او نگردد آنچه در بیان مالک شده محو می گردد." بنابراین این حکم هم همانند حکم قبلی بیان فلسفه ای مبتنی بر دفاع از اصل تاریخیت و روش علمی و دیالکتیک است و دفاعی است از تجدد فکری و فرهنگی در مقابل فرهنگ ارتجاعی نجاسات و مطهرات و خشونت و ضد حقوق بشر بودن.
قسمت اخر سوال سوم این است: بدستور باب هر شخص بابی حق ندارد بیش از ۱۹ جلد کتاب داشته باشد ، و اگر تخلف ورزید ۱۹ مثقال طلا جریمه باید بدهد. " نهی عنکم فی البیان ان لا تملکن فوق عدد الواحد من کتاب و ان تملکتم فلیلزمنکم تسعه عشر مثقالا من ذهب حداً فی کتاب الله لعلکم تتقون"
سوال سوم هم همین گونه است یعنی حضرت باب در واقع دستور داده اند که در پنج سالی که تا ظهور موعود یعنی حضرت بها الله مانده است بابیان در ارتباط با کتب مذهبی تمرکز را به بیان و دیگرآثار حضرت باب و یا آثار سودمند مشابه بگذارند و بر خلاف فرهنگ اسلامی به جعل هزاران حدیث و کتاب فقهی و علوم مذهبی و تفسیری مشغول نشوند تا آنکه این جعلیات ایشان را از شناسایی و ایمان به موعود ممنوع نکند. البته حضرت باب تاکید می کنند که کتاب خوب را باید با همه مردم جهان شریک شد و نه آنکه در نزد خود ذخیره و تملک کرد تا آنکه آن کتابها توسط عموم خوانده شوند. در ان زمان تعداد کتاب محدود بوده است و فقط آقایان علما و ثروتمندان و زورمندان دسترسی به کتاب خواندن داشتند و بقیه باید تقلید می کردند. این است که حضرت باب که اساس تقلید و بردگی و استبداد را در هم شکستند این حکم را دادند که تا پنج سال دیگر یعنی تا قبل از ظهور حضرت بها الله باید اولا" کتاب سودمند داشت و دوم آنکه باید کتابهای سودمند را در انحصار نگرفت بلکه بالعکس باید آن را پس از مطالعه به دیگران هدیه کرد تا دسترسی به کتاب همگانی شود. این مطلب بیشتر واضح می شود وقتی که ببینیم که این محدودیت عددی کتاب داشتن در واقع دنباله جمله قبلی است که در آن به بابیان دستور می دهند که " کتاب کل شی" را باید به هر انسان زنده ای از هر کیش و آئینی بدهند که بخوانند. و به این خاطر است که در جمله بعدی حکم می کنند که بابیان در ارتباط با کتابهای دینی خود نباید به جمع کتاب نزد خود مشغول شوند چرا که کتاب و دانش برای همگان است و وسیله دمکراسی و رشد فرهنگی است و در نتیجه "احتکار کتاب" در چند سال آینده تا قبل از توسعه و پخش صنعت چاپ نوعی گناه است.
خلاصه آنکه مفاهیم متعالی و مترقی و انقلابی آثار حضرت باب را نمی شود با روش ارتجاعی تقلید و احتراز از اندیشیدن مورد درک قرار داد. باید تولدی نو یافت و از عرصه خاک به فضای خرد و دل قدم گذارد تا قابل شنیدن این سروش شد.
سوال چهارم:
باب دستور میدهد که از مدفوع حیوانات پرهیز نکنید . « ثم السابع من بعد العشر ما یخرج من الحیوان فلاتحذرن» بیان عربی صفحه ی ۲۸
پاسخ: مطرح کننده آغازین باز در حیطه مقولات نجاسات و مطهرات به بیان نگاه می کند و فقط این گونه احکام توجهش را جلب می کند اما چون خودش بیان را نخوانده است نمی داند که اعتراض کننده چون غرض دارد به تحریف مطلب دست زده است و بقیه جمله را حذف کرده است که ادامه می فرمایند که "الا و انتم تحبون ان تلطفون" یعنی آنکه احتراز از مخروجات حیوانات باید صرفا" بخاطر رعایت نظافت و لطافت انجام شود. این حکم مترقی حضرت باب بیانگر دو مطلب انقلابی است: اول اینکه در بیان تلطیف و لطافت محکمترین و موکدترین وظیفه هر بابی است و در نتیجه باید از زواید حیوانی هم بخاطر تلطیف احتراز کرد. دوم آنکه حضرت باب مفهوم اسلامی نجاست ذاتی را از میان می برند. در یک سطح علمی و محیط زیستی همه طبیعت وابستگی متقابل دارد و برای تکامل و حفظ محیط زیست باید به همه جوانب طبیعت به عنوان چیز هایی که اگر چه از نقطه نظر ما نامطبوع است اما برای بقای نظام طبیعی لازم و سودمند است نگاه کرد. درنتیجه حکم حضرت باب این است که در موقع لازم مانند استفاده از کود حیوانی برای کشاورزی کار کردن با این مواد اشکالی ندارد اما در حالت عادی و بخاطر وظیفه تلطیف باید از هر چیز کثیف و بو دار اجتناب کرد. حضرت باب در لزوم تلطیف و تجمیل صدها بیان دارند که بجای نقل آنها سوال کننده را به خواندن بیان دعوت می کنم. اصولا فضای بیان فضای تلطیف است و نه تنگنای وسواسی تقلید و تنجیس و تکفیر.
سوال پنجم:
این سوال عجیبی است چون هم مطلب را نیمه کاره و ممسوخ بیان کرده و هم معلوم نیست که چه اشکالی در آنچه که نقل می کند می بیند. اینکه باید وارث علاوه بر ارث مالی به ارث روحانی هم توجه کند از زیباترین ابداعات حضرت باب است که به جنبه روحانی هستی نظر دارند. بیان حضرت باب این است که بهتر است هرارث گذارنده ای برای وارث خود نوزده ورقه سفید تمیز و نوزده انگشتر به ارث گذارد که باید در هریک از این کاغذها و انگشترها یکی از نامهای خداوند به شکل زیبا منقو ش شده باشد."یجب علی کل نقس ان یورث لوارثه تسعه عشر اوراقا من القرطاس اللطیفه و تسعه عشر خاتما ینقش علیها اسما" من اسما الله". علت این مطلب این است که حضرت باب می خواهند که همه هستی آینه ای از صفات و اسمای الهی شود و اینکه توجه به نامهای خداوند راهبر زندگی مردم شود. آین است که در این حکم زیبا و عرفانی ارث روحانی را مقدم بر پول و مال مطرح می کنند. فرصت برای نوشتن نیست که در ارتباط با این حکم سمبلیک چه دقایق عرفانی در آثار حضرت باب جاری است. اما آنکه حقیقت جو باشد از همین مختصر می فهمد که چه شکافی میان اندیشه انفلابی و مترقی حضرت باب و طرز فکر ارتجاعی بهائی-ستیزان توضیح المسایلی وجود دارد. کار بهائی ستیز صرفا" تحریف و افترا و ترساندن متعصبان از مطالعه مستقل آئین بهائی است.
سوال ششم:
حکم دزدی در اقدس
پاسخ: این سوال ربطی به بیان ندارد و بحث دیگری مربوط به حکم دزی درکتاب اقدس –و نه بیان- است. ایراد گیرنده اصلی شاید این دو کتاب را با هم اشتباه می کند و نمی داند که احکام بیان احکام بهائی نیست و توسط حضرت بهاء الله نسخ شده است . ولی این سوال در این بحث بی ربط است (چرا که سوالات در ارتباط با مقاله در مورد کتاب بیان مطرح شده است ولی ناگهان در آخر به بحث مربوط به کتاب اقدس می پرد). اما این سوال هم اسیر طرزفکر فقهی است. در آئین بهائی حکم دزدی کلّی است و وارد جزییات نشده است. اگرچه در این مقاله که به سوالات مربوط به بیان معطوف است به این بحث نمی پردازیم اما به ذکر عصاره مطلب اکتفا میکنیم. از نظر کتاب اقدس در ارتباط با مساله دزدی سه اصل مطرح است اول آنکه بحث اصلی و سیاست اجتماعی باید در این مورد باشد که علل اجتماعی دزدی مانند فقر و ظلم و تبعیض را از میان برد و نه اینکه فقط به مجازات دزدی پرداخت. دوم آنکه مجازات دزدی باید در عین کیفر به مجرم فرصت مجدد برای اصلاح بدهد و دست بری را امری انسانی نمی داند. سوم اینکه در جزییات مجازات عمدا" سکوت کرده است تا آنکه مردم با مشورت دمکراتیک بر اساس نیاز و شرایط اجتماعی آن جزییات را مشخص کنند. سوال کننده از اقدس توقع دارد که یک توضیح المسایل کامل برای تقلید باشد و چون چنین نیست این را اشکال می بیند و ارجاع حق تصمیم گیری به مردم و دمکراسی را یک گناه نا بخشودنی می بیند. در منطق تقلید و استبداد مذهبی هم جز این طرز فکر امکان ندارد. اشکال هم در همان منطق است.