پذیرفتن حقیقت ساده است(۲)
محمود حسینی
۱۳۸۷/۴/۲۰
دیشب در جمعی بودیم که از شانس خوب ما یک آخوند هم درآنجا حاضر بود. بحثهای مختلفی دیشب در گرفت که اکثرا بی فایده بود وافراد عمدتا تمایل به نشان دادن میزان عمق درکشان از مفاهیم سیاسی داشتند و بیشتر هم در همین حیطه صحبت می کردند. کم کم بحث از فشاری که دولت بر اقلیت های دینی از جمله بهائیان می آورد شد که دوستم اشاره به من کرد که ایشان بهائی است و احتمالا بیشتر می تواند در این زمینه توضیح دهد. بنده هم چند نمونه از آزار و اذیت های که بر بهائیان در طی ۱۶۵ سال گذشته شده بود را گفتم و عرض کردم که بهائیان برخلاف تصور فعلی مردم، در زمان پهلوی اول و دوم هم آزار و اذیت فراوان دیدند و بسیاری از ایشان را به دلایل مختلف ادر آن زمانها می کشتند و یا خانه هایشان را می سوزاندند و پس حکم آزادی را برای قاتلین و ظالمین این اتفاقات دادگاه صادر می کرد! و …
آخوندی که در جمع حضور داشت روبه من کرد وگفت که: البته بهائیان چون عقیده ی باطلی دارند باید اینگونه بر سرشان بیاید و شاه هم کار خوبی می کرد که با بهائیان سر ستیز داشت و ایشان را اذیت می کرد. تمام پیامبران الهی وقتی آمدند "معجزه" داشتند. بهاءالله شما چه معجزه ای داشت که ادعای پیامبری کرد؟ مگر الکی است که فردی بیاید و ادعای پیامبری بکندو عده ای را گمراه کندو ….
عرض کردم که: حاج آقا، حضرت بهاءالله هم معجزه داشتند! شما چه معجزه ای مد نظرتان است؟
گفت: مثلا حضرت عیسی مرده زنده می کرد، حضرت موسی عصایش اژدها می شد، حضرت محمد شق القمر کرد. بهاءالله چه کرد؟
عرض کردم: خوب حاج آقا! البته عقل انسان نمی پذیرد که عصایی تبدیل به مار شود و یا شق القمر رخ دهد. اما گیرم اینطور ی هم بشود. چه فایده ای عاید انسان می شود؟ این که ارتباطی با پیامبر بودن ندارد. پیامبر الهی ادعایش دیگر است و به روش دیگر باید حقانیت خودش را اثبات کند.
گفت: پس چطوری می شود فهمید که پیامبری بر حق است؟ اگر اینطوری باشد که همه ادعا می کنند که پیامبرند؟!
عرض شد: خوب اگر هم این ملاک شما صحیح باشد دیوید کاپرفیلد هم می تواند ادعا کند که پیامبر است! چون بر آب راه می رود و از دیوار می گذرد و … آیا اینها دلالت بر پیامبر بودن دیوید جان دارد؟! حاجی عزیزم، بیا منطقی فکر کنیم. پیامبر الهی می گه که من پیامبرم. خوب به هر حال باید دلیلی بیاره که مرتبط با مدعایش باشه. مثلا زن شما اگر ادعا کند که آشپز خوبی می باشد و من از ایشان بپرسم که دلیلی تو چیست، زنتان باید دلیلی بیاورد که مرتبط با ادعایی که کرده است باشد. مثلا بگوید که خوب من می توانم غذایی خوشمزه درست کنم و این را نشان دهد. اما اگر زن شما در جواب این سوال بنده که "من از کجا بفهمم که تو آشپز خوبی هستی؟" بگوید که "خوب، من می توانم خوب اسب سواری کنم" حرف بی ربطی زده است. خانم شما باید غذایی درست کند که نشان دهد آشپز خوبی است.
پیامبر الهی آمده است می گوید که ای مردمان، من آمده ام تا اوضاع اجتماع را بهبود دهم و تعالیم و احکامی و قوانینی را برای نظم اجتماعی و ترقی و پیشرفت فردی و اجتماعیتان بدهم.
حال اگر از او دلیلی بخواهند که ما از کجا بفهمیم که راست می گویی منطقی است که بیاید و بگوید که خوب من می توانم غیب شوم یا خورشید را سه تیکه کنم یا اینکه ماشینم را تبدیل به الاغی کنم و …! آیا اینها نشان از پیامبری وی دارد؟ یا اینکه خیر او باید دلیلی بیاورد که با ادعایش که تربیت انسانها می باشد منطبق باشد؟
حاج آقا گفت: خوب درست است که باید دلیل با مدعا مرتبط باشد. اما دلیل پیامبر شما چه بود؟
گفتم: دلیل حضرت رسول برای پیامبر بودن چه بود؟
گفت: قرآن
من هم گفتم: آثار حضرت بهاءالله. در ضمن حاج آقا این را هم بگویم که در قرآن، برای اثبات حقانیت حضرت رسول به غیر از خود قرآن به هیچ دلیلی دیگری استناد نکرده اند و قرآن در اصل آن چیزی است که حقانیت حضرت رسول را مشخص می کند. مثلا شما نگاه به آیات قرآنی بکنید. خود خداوند "کلام" الهی را برای شناسایی حق از باطل معرفی می کند و کلام الهی را برای دانستن و فهمدین حقانیت یک پیامبر الهی کافی می داند.
مثلا در سوره انفال آیه ۷ می فرمایند: "و یرید الله ان یحق بکلماته و یقطع دابر الکافرین"
حتی قرآن آوردن معجزه ای دیگر به غیر از قرآن را توسط حضرت محمد منکر می شود و بیان می دارد که قرآن دلیلی کافی می باشد:
در سوره عنکبوت آیه ی ۵۰ و ۵۱ این دساتان آمده است که کفار از حضرت محمد پرسیدند که چرا معجزه ای از طرف خداوند بر تو نازل نمی شود (یعنی کفار می گفتند اگر محمد پیامبر است پس چرا معجزه ای نمی آورد؟) و بعد خداوند جواب می دهد که :" به آنها بگو که معجزات نزد خداوند است ولکن من برای انذار و تخویف ناس از عذاب آخرت آمده ام. و سپس می فرمایند که: " آیا کفایت نمی کند ایشان را که ما به تو کتابی نازل فرموده ایم که بر ایشان تلاوت می شود…
این آیات دقیقا نشان می دهد که حضرت رسول معجزه ای به غیر از قرآن نداشته اند و قرآن را دلیل کافی و برتر می دانسته اند و البته هم حضرت محمد اعتقاد صحیحی داشته اند. چون برای مثال گیریم ایشان یک کار خارق العاده می کردند. خوب اگر آن کار را می کردند شاید برای مردم آن زمان حجت می شده است، اما برای مردمی که در آن محل نبوده اند یا رای آیندگان که آن را ندیده اند که حجت نمی شود عزیزم. اما اگر قرآن را دلیل حضرت رسول برای پیامبریشان بدانیم (از جهت هدایت گری قرآن برای مردم جاهل آن زمان) ، از این رو این معجزه چون جاوید است، یعنی برای نسل های آینده هم می تواند دلیل شود، بنابراین منطقی تر می باشد.
البته حاج آقا خداوند در بسیاری دیگر از آیات قران فقط قرآن را دلیلی برای حقانیت خود می دانند. مثلا در سوره ی مبارکه طه باز هم کفار به حضرت رسول می گویند که اگر پیامبری پس چرا معجزه ای نمی آوری؟ (این نوع سوالات کفار که در قرآن ذکر شده است دلیلی بزرگ بر آن است که حضرت رسول خوارق عاداتی نداشته اند و تنها قرآن را حجت معرفی کرده بودند) و سپس خداوند پاسخ می دهد که آیا صحف اولی ( کتب الهی) بر ایشان نازل نشد؟
حاجی جانم! اگر بخواهی می توانم دهها آیات دیگر هم برایت نقل کنم که مفاهیم و مضامین شبیه این در آنها تکرار شده است. [۱]
خلاصه عرض کنم حاجی جان، دلیلی که پیامبر می آورد اولا باید با مدعایش در ارتباط باشد. دوما باید جاوید باشد تا برای نسل های بعد از پیامبر هم دلیل باشد. سوما طبق آیات قرآن هم اثبات شد که همانطور که معجزه ی حضرت رسول قرآن بوده است. معجزه ی حضرت بهاءالله هم به همان دلیل، آثارشان می باشد.
گفت: این مسئله را قبول می کنم که دلیل یک پیامبر باید مرتبط با مدعایش باشد و از این رو معجزه ی حضرت محمد نیز قرآن می باشد. باید آثار بهاءالله را بخوانم و تعلیم او را بررسی کنم و سپس در مورد او قضاوت کنم. چنانچه قرآن نیز می فرماید:
"فبشر عباد الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه، اولئک من الذین هدئهم الله و اولئک هم اولوالالبب"[۲]
پس بشارت بده بندگان را، آنانی که به سخن گوش فرا می دهند و بهترین آن را پیروی می کنند، اینانند که خدایشان راه نمود و اینانند همان خردمندان.