گفتارهایی پیرامون ادعاهای کاذب ِ بهائی ستیزان در مورد صهیونیزم و دین ِ بهائی:
جعل رابطه و تولید حافظه در راستای دگر آزاری ۱
کاویان صادق زاده میلانی
یک روز تابستان حدود دو دهه پیش که در ایران دانش آموز بودم مدیر دبیرستان شهید دکتر مفتح، آقای اصغری، مرا که برای ثبت نام به دفترش رفته بودم از بهائی بودن بر حذر داشت و از من خواست که دین ِ «صهیونیستی» بهائی را رها کنم و به هموطنان مسلمان خود بپیوندم. من اندکی نگران و شگفت زده شدم ولی گفتم "آقای اصغری الان ۴-۵ سال است که تمام آرشیوهای بهائی در اختیار سران و مسوولان نظام جمهوری اسلامی است و اگر مسالۀ رابطۀ با صهیونیزم صحّت داشت آیا شواهد آن را تا کنون ارائه نمی کردند"؟ هم اکنون که نزدیک سی سال از انقلاب می گذرد هنوز سندی یا مدرکی که کوچکترین و کمترین رابطه ای را با صهیونیزم نشان دهد ارائه نکرده اند. البته فقدان شواهد و سند و مدرک هیچگاه جلوی عالیجنابان و کیهان و دگراندیش آزاران را نگرفته است و نخواهد گرفت. البته مطرح کردن پرسش ِ ساده ِ «کدام سند و مدرک؟» لطف ویژه ای دارد چون روش ِ شبه تاریخ سازی بهائی ستیزان را نقش بر آب می کند و همانگونه که آقای اصغری را وادار به سکوت کرد بهائی ستیزان را هم ناچار به سکوت می کشاند. همین روش ِ سادهِ چو گفتی دلیلش بیار طیفهای بی طرف و دارای انصاف را به بی اساس بودن و بی پا بودن اتهام رهنمایی می کند. از این جاست که هیچ نویسندۀ بی طرف و صاحب تحقیقی این اتهام را نپذیرفته است و تکرار نکرده است. صهیونیزم یک مرام سیاسی است و دین بهائی یک دین ِ الهی برای اصلاح جهان و تعالی روحانی بشر.
فشار تبلیغات رسمی نظام جمهوری اسلامی کماکان در راستای پیوند دادن تصنّعی دین بهائی و صهیونیزم است.
روش کار بهائی ستیزان بسیار روشن است. تکرار منظّم و حساب شده و مکرّر واژه های «بهائی» و «صهیونیزم» یا «اسرائیل» در رسانه های دست نشانده و در کنار یکدیگر به خلق حافظه هایی مصنوعی، نامربوط ولی تازه می انجامد. دستور کار نظام بی شباهت با دستگاههای حامی ِ برتری نژادی مثلا در امریکا نیست. در نتیجۀ تبلیغاتی مشابه و بلند مدّت در امریکا و تاثیر منفی رسانه ها و تلویزیون بسیاری از امریکاییها نژاد سیاه را با خشونت و بزه کاری مترادف می دانند. این نتیجۀ دهه ها سم پاشی حساب شده است و به تولید یک حافظۀ تازه انجامیده است. بهائی ستیزان نیز درس خود را از نژادپرستان به خوبی فراگرفته اند.
قاجار و روحانیت شیعۀ افراطی بهائی ستیز حضرت بهاالله را هفتاد سال پیش از تاسیس دولت اسرائیل به گوشه ای از شام و سوریه در خاک عثمانی تبعید کردند. حال نظام جمهوری اسلامی و بهائی ستیزان ایراد می گیرند که چرا مرکز جهانی بهائی در اسرائیل است!
اگر حضرت بهاالله را دولت قاجار و روحانیت شیعه زندانی و به وسیله دولت عثمانی به اجبار و زور تبعید به شام و سوریه کردند – حضرت محمد که از روی میل و اراده در سفر معراج به بیت المقدس رفتند. آیا حضور قدس شریف در اسرائیل صهیونیستی دلیل فعالیتهای جاسوسی مسلمین است؟ مگر اورشلیم و اسرائیل کنونی قبله اول مسلمین نبود؟ آیا اسلام ستیزان سفر حضرت محمد به بیت المقدس را نیز باید در راستای حضور آیندۀ صهیونیزم محک زنند؟ آیا این بی انصافی و کم آگاهی تاریخی نیست؟
ایرادهای وارد بر صهیونیزم دو جنبه دارد. اول جنبه نژاد پرستی (برتری نژادی) یهودی و دوم محدودیت فضا و حرکت و زندگی دیگران.
حال ببینید رد پای هر دو جنبه صهیونیزم را در قرآن می توان دید.
در قرآن می خوانیم که (الاسرآء ۱۰۳): و قلنا من بعدِهِ لبنی اسرائیل اسکنوا الارض فاذا جآء وعد الاخره جئنابِکم لفیفاً (و گفتیم سپس به بنی اسرائیل که در زمین (اراضی مقدس) ساکن شوید و هنگامی که وعده آخرت رسد گرد می آوریم شما را به هم در اجتماعی گوناگون). اکنون می پرسم که چرا دشمنان دین بهائی به جای بهائی ستیزی به مطالعۀ قرآن نمی پردازند و وجود آیه محکم قرآنی را که اراضی مقدس را به یهود وعده داده و همچنین وعده داده که درآخر الزمان یهود را در اجتماعی لفیف (پیچیده و گوناگون) گرد هم می آورد را در راستای توطئهِ صهیونیزم محک نمی زنند؟
نمی دانم آیهء قرآنی زیر را که به یهود بر تمام عالم برتری می بخشد را چرا در راستای "رابطه با صهیونیستهای آدمکش" و توجیه صهیونیزم نمی بینند؟ قرآن کریم می گوید (بقره ۴۷): یا بنی اسرائیل اذکروا نعمتی التی انعمت علیکم و انّی فضلتکم علی العالمین ( یا بنی اسرائیل به یاد بیاورید نعمتهای مرا که به شما بخشیدم و به درستیکه من برتری دادم شما را بر اهل جهان).
هم برتری نژادی یهود بر سایر ملل و هم پیشگویی و فرمان و توجیه حضور در آن سرزمین و اشغال آیندۀ آن در قرآن منعکس و تائید شده است.
ناگفته پیداست که اگر چنین پیشگوییها و توجیهاتی در کتاب بیان و اقدس و ایقان یافت می شد آن وقت چه مقدار خون بهائیان بی گناه را بر زمین می ریختند؟
ولی حقیقت تلختری را باید در تاریخ معاصر جست. در خاطرات آیت الله منتظری مسالۀ خرید و وارد کردن اسلحه از اسرائیل را مستقیما َ و از قلم شخص دوم مملکت در دهۀ شصت می خوانیم. این رابطه ای بود که گرچه رجال سیاسی ایران، اسرائیل و آمریکا بسیار کوشیدند تا مساله لو نرود بالاخره مساله تا حدّی سر و صدا کرد و قسمت کوچکی از آن که شامل سفر محرمانۀ مکفارلند (نمایندۀ ریگان) به ایران موضوع روز رسانه های آمریکا و موجب زندانی شدن الیور نورت مشاور امنیت ملّی ریگان شد. خرید تسلیحات اسرائیلی در دورۀ جنگ تحمیلی با عراق شاید به خودی ِ خود برای سیاسیون ایران مساله ساز نباشد ولی چنین رابطۀ استراتژیک سوق الجیشی گرم و تنگاتنگ زیرمیزی بهرحال برای امّت رنج دیده و همیشه در صحنه ای که شعار ِ راه قدس از کربلا می گذرد را باور کرده بودند و برای آقای منتظری قابل قبول نبود (خاطرات ۳۲۸-۳۲۹ و ۳۳۹). باید توجه داشت که در همین سالهای دهۀ شصت بود که با وصلۀ ارتباط با صهیونیزم و "جاسوسی برای اسرائیل" برخورد خشونت بار نظام با بهائیان آنان را مرز نسل کشی سوق داد. یعنی به عبارت دیگر در حالی که جمهوری اسلامی زیر میزی از اسرائیل بمب و موشک و تفنگ و قطعات یدک هواپیما می خرید و اسرائیل با وجود تحریم به ایران تسلیحات نظامی می فروخت و و نفت از ایران می خرید، بهائیان را به گناه ساختگی جاسوسی برای اسرائیل شکنجه و اعدام می کردند.
البته برای مردان میدان سیاست مطلب مهم و هدف غائی همانا اهداف کوتاه مدت سیاسی است. در میدان سیاست شاید ایرادی بر طرفین وارد نباشد. ایران در جنگ با عراق نیاز به تسلیحات نظامی داشت و لازم می دانست که برای جنگ اسلحه فراهم کند و اسرائیل هم می خواست از غلبه و استیلای عراق و صدام بر منطقه جلوگیری کند. مناسبات و روابط استراتژیک و سوق الجیشی و استیلا در منطقه محور سیاستگزاری نظامها بوده و هست. از این روست که علاوه بر فروش تسلیحات به ایران هم زمان لابی اسرائیل هم از حکومت ایران در آمریکا دفاع می کرد و فعالیت اِیپک (لابی مطرح و دست راستی طرفدار اسرائیل) برطرفداری از نظام جمهوری اسلامی بنا شده بود (اتحاد خائنانه، پیشگفتار). [۱] دولت اسرائیل هم در دهۀ هشتاد (۱۳۶۰ خورشیدی) و در بحبوحۀ حمام خون و آزار بهائیان هیچگاه به تحریمهای اقتصادی جامعۀ بین الملل علیه ایران ارجی نگذاشت (کتاب افشاکنندۀ و مطرح تازه چاپ : لابی اسرائیل و سیاست خارجی ایالات متحدۀ آمریکا ص. ۲۸۳ و ۲۸۸). [۲] ولی باز آنچه گفتنی است که در همان عصر و در همان زمان بهائیان بی گناه در ایران به دلیل باورهای دینی و فعالیت برای رهایی انسانها از تعصب و نادانی، به گناه ساختگی طرفداری از اسرائیل بازداشت و اعدام می شدند. و ریگان مکفارلند را برای جلب توجه نظام ایران با یک کیک شیرینی و یک انجیل اهدایی محرمانه به ایران ارسال می کرد ولی صدای محکم و رسای قدرتمندان جهان در اعتراض به حمام خون و اذیت و آزار بهائیان ایران بر نمی خواست و قدرتی در صدد دفاع از مظلوم نبود.
اکنون پس از گذشت نزدیک به سی سال هنوز ابرمردان نظام به ترویج ادعاهای کاذب و فرسودۀ پیشین می پردازند. هنوز جعل تاریخ و پروپاگاند و جوسازی علیه بهائیان بر همان پایه های بی پا و بی اساس ادامه دارد. شایسته بود پس از گذشت سی سال و اثبات شدن نبود رابطه بین بهائیان و صهیونیزم دولتمردان نظام فاش و آشکار اعلام می کردند که بهائیان به علت بهائی بودن و فقط و فقط به دلیل باورهای دینی مورد آزار و اذیت هستند. یعنی جرم بهائیان همانا مساله ای اعتقادی و وجدانی است. این حقیقتی اثبات شده و آشکار است و چه خوب بود بهائی ستیزان نیز این واقعیت تاریخی را با وجود تلخی ِ آن می پذیرفتند.
چنین واقعیت تلخی شایستۀ طومار نیز هست. ولی طومار حقیقت نویسی نیازمند تابیدن نور ِ بینش و انصاف و دوری از تعصب و مستلزم جرات و شهامت است. عناصری که در بهائی ستیزان و طومارنویسان مزد به وجب یافت نمی شود.