بحثی در پیرامون اخلاقیات و ایراد او دربارۀ نسبی بودن اخلاق بهائی ۲

بررسی برخی زاویه های استدلال "شاید وقتی دیگر" در بلاگ نگاهی دیگر:

بحثی در پیرامون اخلاقیات و ایراد او دربارۀ نسبی بودن اخلاق بهائی ۲

بهرام

 

جناب " شاید وقتی دیگر" با درود بر شما!

 

پیشتر فقط چند نوشته شما را خوانده بودم ولی از نوشته های اخیر شما به شگفت امدم. شما از من یک سوال کردید در مورد دروغ و اینکه خوب است یا نه که پاسخ ان را در نوشته بعدی خواهم نوشت. اما شما می توانید همین سوال را از امام حسین هم بکنید که ایا بهتر نبود ایشان خون خود و همراهانش را بخاطر جنگی که در ان امکان پیروزی نبود هدر نمی دادند و بر طبق "اخلاق نسبی" عمل می کردند با انکه در مکتب ایشان تقیه هم واجب بود؟ رفتار بهاییان از جان گذشته و رادمرد هم مطابق اخلاق حسین مظلوم است و همانند ایشان بهاییان نیز بحای تحسین باید توسط عمال ظلم مورد انتقاد هم قرار گیرند انهم باسم بحثی در فلسفه اخلاق. اما قبل از ان چون توصیه کردید که همه نوشته های شما را بخوانم مروری مجدد کردم و خواستم به چند غلط عمده در یکی دیگر ازنوشته هایتان اشاره کنم.

اولا شما همانطور که در یک نوشته دیگر هم گفتم معنی اخلاق نسبی یا مطلق را نمی دانید. در نوشته اخیرتان که اکنده از غلط است اخلاق مطلق را به معنای اعتقاد به اینکه دیگران حقی ندارند و حقیقت تنها در دست ماست و باید بقیه را از هر حقوقی محروم کرد تعریف می کنید:

نازیسم ،‌فاشیسم ، کمونیست ، طالبانیسم و همه و همه دارای اخلاقی مطلق بودند و هستند…
شما فکر میکنید چطور یک نفر از این سر دنیا می آید و در آمریکا به برجهای دوقلوی تجارت جهانی حمله میکند ؟
چون به آن فرد این گونه آموزش دادند که حق همین است که ما میگوییم و دیگران هیچ حقی ندارند ( مطلق گرایی).

سخن شما نشان می دهد که علی رغم ادعایتان کوچکترین اطلاعی در مورد فلسفه اخلاق ندارید. سخن شما لا اقل ۴ اشکال عمده دارد:

اول اینکه این تعریف اخلاق مطلق گرا یا عینی گرا که در مقابل اخلاق نسبی گرا قرار می گیرد کاملا غلط است. اخلاق مطلق گرا ان است که معتقد است ارزشهای اخلاقی دارای اعتبار عینی هستند و داوری اخلاقی مبنای عینی دارد. البته ممکن است یک نظام اخلاقی مطلق گرا باشد و در عین حال معتقد به برتری حقوق یک جنس یا مذهب باشد وراسیست باشد و دیگران را نجس بخواند و با زور و سانسور و کشتار دیگران را از حقوق گوناگون محروم کند. مسلما طالبان این گونه اند ولی تعجبم در این است که شما در مورد قوانین کشوری که ارتداد را در مجلس قرن بیست و یکمش تصویب می کند و به بهاییان اجازه تحصیل و حقوق شهروندی نمی دهد و زنان را به اسارت کشیده است و دگر اندیشان دینی و سکولار را از هر حقی محروم ساخته است انتقادی نمی کنید ولی طالبان را که دوقلو و مشابه همان طرز فکر هستند انتقاد می کنید. اما بر خلاف برداشت نادرست شما اکثر ارمانهای مطلق گرا در اخلاق به اصل برابری حقوق همه انسانها معتقدند و درست عکس شما می اندیشند. مثلا مهمترین شکل فلسفه اخلاقی مطلق گرا مکتب صوری کانت المانی است که می گوید خوب و بد مطلق هستند و می توان ان را بدون محاسبه سودمندانه و بررسی عواقب و نتایج فعل استنتاج نمود. اما تمامی فلسفه مطلق گرای کانت در این است که حق همگان باید یکی باشد و تبعیض و استثمار و سانسور و استعمار غلط و غیر اخلاقی است.

دوم اینکه فاشیزم و استالینیزم هیچیک دارای اخلاق مطلق گرایانه نیستند. بالعکس و بر خلاف نوشتۀ شما هر دو این مکاتب بر این باورند که کاربرد هر وسیله ای برای رسیدن به هدف جایز است. به همین علت استفاده از خشونت و دروغ و جنگ و سانسور و کشتار بنا به اقتضای موقعیت و بخاطر اینکه هدف وسیله را توجیه می کند جایز می شود. یعنی در هردو نظریه حیطه اخلاق حیطه مصلحت و محاسبه است و همه چیز برای رسیدن به هدف قابل قبول است. اما این همان نسبی گرایی اخلاقی است. بالعکس اندیشه گاندی همانند اندیشه بهایی مبتنی بر این است که نه تنها هدف بلکه وسیله هم باید مبتنی بر اصول اخلاقی باشد و بنا براین نه دروغ گویی و نه خشونت را در هیچ شرایطی احازه نمی دهد. شما در واقع دارید تلاش می کنید که بهاییان را متقاعد کنید که مانند فاشیستها و استالینستها عمل کنند و بر طبق مصلحت وقت رفتار کنند و هر دروغ و ذلتی را بخاطر انکه ظالم را شادمان کنند متحمل شوند. اما ان وقت فاشیزم و استالینیزم را بخاطر مطلق بودن مورد انتقاد قرار می دهید!

سوم اینکه از غرایب روزگار انکه برای اثبات حرف خود در مورد مطلق بودن اخلاق کمونیستی جمله ای نا مربوط از مانیفست کمونیست را نقل قول می کنید که هیج گونه ارتباطی به بحث ندارد و به هیجوجه نمونه ای از اخلاف مطلق گرا در مارکسیزم نیست. اصلا معلوم است نمی دانید که در ان نقل قول چه چیزی دارد بحث می شود. شما اینگونه می نویسید: «

در مانیفست حزب کمونیست می خوانیم "
بورژوازی با کمال بخشیدن سریع به تمام ابزار تولید ، با تسهیل ابزار ارتباطی ، تمام ملتها و حتی برترین آنها را به گستره ی تمدن میکشاند… قیمتهای ارزان کالاهایش در حکم توپخانه ی سنگین است که به یاری آن تمام دیوارهای چین را در هم میشکند ، و تندترین تظاهر بیزاری بربران را از بیگانگان به تسلیم تبدیل میکند… آنان را وادار میکند تا آنچه را که خود تمدن می نامند در کشور خویش رواج دهند..»

 حال باید دید که کجای مطلب در این سخن مارکس و انگلس صحبت از مطلق گرایی مارکسیزم است. اولا مارکس در اینجا دارد صحبت از سرمایه داری می کند و نه کمونیزم. وی دارد این را بعنوان یک پدیدار منفی نشان می دهد نه انکه از ان دفاع کند. دوم انکه انچه که می گوید هم صرفا بیان این مطلب است که نظام سرمایه داری بخاطر کارامدی اقتصادی و تولیدی بدون انکه نیازی به خشونت و اسلحه داشته باشد همه جا را می گشاید و فتح می کند. این مطلب چه ربطی به مطلق گرایی اخلاقی مارکسیزم دارد. شما از کاربرد الفاظ و استعارات نظامی مارکس فکر کرده اید که اینجا مارکس دارد از جنگ و خشونت و سرکوب حقوق دیگران و دیگر ملتها دفاع می کند.

چهارم و از همه بدتر اینستکه با این سفسطه ها شما سعی می کنید که با تظاهربه بی طرفی به مظلومترین گروه ایرانی یعنی بهاییان بتازید و انان را بخاطر مظلوم بودن و یا شجاعتشان در برابر ظلم مورد انتقاد قرار دهید. با  انواع سفسطه ها و اشتباهات و افترایات دارید ایگونه وانمود می کنید که بهاییان بخاطر اینکه تقیه نمی کنند و کتمان عقیده نمی کنند و از حق ازادی عقیده شان نمی گذرند دارای اخلاق مطلق گرا هستند و این را هم با اخلاق نابردباران و چاقوکشان و راسیستهای ارض مانند طالبان و فاشیستهای مذهبی و غیر مذهبی همانند می گیرید. در نتیجه دارید به خوانندگان این طور القا می کنید که صلح دوستی بهاییان و اینکه با تمام وجود معتقد به ازادی عقیده و حقوق بشر هستند و حاضرند حتی جان خود را در این راه بدهند به این معنی است که انان نابردبارند و به ازادی عقیده و مذهب و به حقوق دیگران اعتقاد ندارند و انگاه در کمال بی رحمی اما با خونسردی کشته شدن رادمردانه بهایی را بخاطر انکه حاضر نیست زیر بار نظام ظالمانه تبعیض و سانسور و ارتداد و راسیسم برود و با شهادت خود همانند حسین مظلوم از حقوق همه ایرانیان و حقوق برابر همه انسانها دفاع می کند را معادل فاشیزم و نابردباری میگیرید. این است معنای اخلاق نسبی گرای شما که انچه را که به نفع مال و مقام و شغل است هر قدر دروغ و مزورانه ترویج می دهید. برای هر انسانی که قلبش در سینه اش هنوز امکان طپش دارد بهاییان ایران قهرمانان حماسی حقوق بشرند. چنین انسانی وقتی قلم در دست می گیرد به ان نظامی که بهاییان را از هر حقی محروم می کند می تازد و نه انکه به مظلوم اعتراض کند که چرا دروغ نمی گویی وتن به ذلت انسان نمی دهی. در کشوری که اوج اندیشه ازادی در میان رهبران سیاسیش دفاع از حکم راسیستی و ضد بشر ارتداد است شاید از مدعیان فلسفه اخلاقش نیز جز این نمی توان انتظار داشت.

 

ایام به کام

Comments are closed.