از مجلس علم تا خلوت‌خانهء غیب

از مجلس علم تا خلوت‌خانهء غیب

زبان محملی است از برای بیان مطلب و در واقع قالبی است که مفاهیم را در آن ریزند تا مطلبی را به شنونده انتقال دهند.  آدمیان زبان را در چارچوبی محبوس ساخته‌اند و از برای آن قواعدی ساخته‌اند و خواسته‌اند که همگان در این قید بمانند و آن را رعایت کنند تا که نظمی یابد و هر کس در زبان خود آن را نامی نهاده؛ گروهی صرف و نحوش خوانده‌اند و گروهی دستور زبانش گفته‌اند و آنقدر در این زمینه افراط کرده‌اند که حتّی خدای تعالی را نیز ملزم ساخته‌اند در این چارچوب مقیّد بماند و از نزول آیات به فطرت خودداری کند، که اگر چنین کند و از دستور زبانی که آفریدگان جعل کرده‌اند عدول فرماید، ابداً کلامش را نپذیرند و در تیه غفلت و بیابان حیرت مادام‌العمر حیران بمانند.  اینان به قول شاعر توجّه ننمایند که فرمود:

یک اهل دل از مدرسه نامد بیرون        ویران شود این مدرسه، دارالجهل است

وقتی که یعرب بن قحطان برای اوّلین بار به لسان عربی سخن گفت، آیا قواعد عربی را رعایت کرد یا پس از آن این قواعد به وجود آمد؟  یا زمانی که حضرت ابراهیم هنگام عبور از نهر اردن برای نخستین بار به لسان عبرانی تکلّم فرمود، چه قواعدی را رعایت کرد که منکرین حضرتش به او متعرّض نگردند و طریق اعراض نپویند؟  زمانی که مرامر الطّائی برای اوّلین بار به لسان عربی مطلب نوشت، چه قواعدی را مرعی داشت که اهل ارتیاب و انتقاد به او نتازند و او را جاهل نپندارند؟  موقعی که حمیر بن سبا برای اوّلین بار به لسان عربی شعر گفت، چه عروض و قافیه‌ای را رعایت کرد که مدرسه رفتگان به او خرده نگیرند و او را از قریحه عاری ندانند؟

اگر عرفای نامی اسلام به اغلاط قرآن، که رفیق الحق تنظیم نموده، یا، به اصطلاح، اشتباهات قرآن که شخصی در بیش از شصت مورد یافته که آیه‌ای مطلبی را عنوان کرده و در آیهء دیگر خلاف آن نازل شده، اعتنا می‌کردند و قواعد مجعول و استنباطات ناقص خلق‌الله را ملاک قضاوت خود قرار می‌دادند، همه باید از فیوضات الهی که در اثر مطالعهء مفاهیم عمیق قرآن کریم حاصل می‌شود، محروم می‌ماندند.

در قرآن مجید به کرّات تصریح شده که این کتاب مقدّس به زبان عربی مبین نازل شده است.  از آن جمله می‌توان به سورهء طه، آیهء ۱۱۳، زمر؛ آیهء ۲۸؛ فصّلت، آیهء ۳؛ شوری، آیهء ۷؛ زخرف، آیهء ۳؛ احقاف، آیهء ۱۲ اشاره کرد.  امّا بسیاری از واژه‌های غیرعربی را می‌توان در آن یافت:

کاهن (سورهء طور، آیهء ۲۹ / قلم، آیهء ۴۲) سُریانی است؛

مسیح (آل عمران، آیهء ۴۵) سُریانی و معادل لغت عبری ماشیح یا مشیه است.

قسیس (مائده، آیهء ۸۲) سریانی به معنای کشیش مسیحی

فرقان (بقره، آیهء ۵۰) از ریشهء "فرقن" سریانی به معنی رستگاری است

ربّانی (آل عمران، آیهء ۷۳ / مائده، آیات ۴۸ و ۶۸) از ریشهء "ربن" سریانی است

مهیمن (حدید، آیهء ۱۲) از ریشهء سریانی به معنی "مؤمن و وفادار" است

نون (انبیاء، آیهء ۸۷) لقب حضرت یونس، لغت سریانی به معنی ماهی است

طور (طه، آیهء ۸۰) لغت سریانی به معنی "کوه" است.

جالب آن که خود نام قرآن مجید نیز عربی نیست، بلکه اصطلاحی فنّی و به معنی "درسی از کتابهای مقدّس" است.  به موارد دیگر نیز می‌توان اشاره داشت:

تابوت، طاغوت، زکوه، ملکوت (هر چهار واژه سریانی است)

سکینه، ماعون، تورات، جهنّم (که هر چهار واژه عبری است)

فردوس، صراط و حور (که هر سه فارسی است)

انجیل واژه‌ای یونانی است.

حال، اگر به اغلاط نحوی قرآن بپردازیم که مثنوی هفتاد من کاغذ شود:

آل عمران، آیهء ۵۹، "قال له کُن فیکون" باید باشد "کن، فکان"؛

نساء، آیهء ۱۶۲، "یؤمنون بما انزل الیک و … مقیمین الصّلوه" باید باشد "مقیمون الصّلوه"؛

حجرات، آیهء ۹، "طائفتان من المؤمنین اقتتلوا…" باید باشد "اقتتلا"؛

منافقون، آیهء ۱۰، "فأصدّق و أکُن من الصّالحین" باید "أکون من الصّالحین" باشد

شمس، آیهء ۵، "و الشّمس و ما بنیها" باید باشد "و الشّمس و مَن بنیها"

از این قبیل به ظاهر ایرادات بسیار است.  امّا اهل بهاء به این نکته قائلند که آنچه میزان و ملاک است، کلام الهی است نه قواعد مجعولهء بشری.  مگر عارفان به حقانیت حضرت رسول اکرم و واصلان به سرمنزل مقصود که لقای مظهر ظهور الهی است، متوجّه این قبیل به ظاهر ایرادات نحوی نشدند؟  به بیان حضرت بهاءالله، "کلمات مُنزله الهیّه میزان کلّ است و دون او میزان او نمی‎شود.  هر یک از قواعدی که مخالف آیات الهیّه است آن قاعده از درجهء اعتبار ساقط… قواعد الهیّه محیط است بر قواعد بریّه."  سپس اشاره می‎فرمایند، "فکر کن در ایّامی که فرقان از سماء مشیت رحمن نازل شد، اهل طغیان چه مقدار اعتراض نموده‌اند.  گویا از نظر شما محو شده.  لذا لازم شد که بعضی از آن ذکر شود شاید خود را بشناسی که در حین اشراق شمس محمّدی از افق عزّ صمدانی چه مقدار اعتراض نمودی.  غایت آن است که در آن ایّام به اسم دیگر موسوم بودی. چه، اگر تو از آن نفوس نبودی، هرگز در این ظهور بر حق اعتراض نمی‎نمودی.  از جمله اعتراض مشرکین در این آیهء مبارکه بود که می‎فرماید، «لانفرّق بین أحدٍ من رسله».  اعتراض نموده‌اند که «احد» را مابین نه و به این جهت بر این کلمهء محکمهء الهیّه اعتراض و استهزا نموده‎اند.  و همچنین بر آیهء مبارکهء «خلق لکم ما فی الأرض جمیعاً ثمّ استوی الی السّماء فسواهنّ سبع سموات».  اعتراض نموده‎اند که این مخالف آیات دیگر است؛ چه که در اکثر آیات سبقت خلق سما بر ارض نازل شده.  و همچنین بر آیهء مبارکهء «خلقناکم ثمّ صوّرناکم ثمّ قلنا الملائکه اسجدوا لأدم.»  اعتراض نموده‌اند که سجود ملائکه قبل از تصویر خلق بوده… و همچنین بر آیهء مبارکهء «غافر الذّنب قابل التّوب شدید العقاب» اعتراض نموده‌اند که «شدیدالعقاب» صفت مضاف به فاعل است نعت معرفه واقع شده و مفید تعریف نیست.  و همچنین در حکایت زلیخا که می‎فرماید، «و استغفری لذنبک انّک کنت من الخاطئین» اعتراض نموده‎اند که باید «خاطئات» باشد چنانچه قواعد قوم است در جمع مؤنّث و همچنین بر آیهء مبارکهء «و کلمهٌ منه اسمه المسیح»، اعتراض نموده‌اند که کلمه تأنیث دارد و ضمیر راجع به کلمه باید مؤنّث باشد؛ و همچنین در «احدی الکبر» و امثال آن."

نتیجه‌گیری حضرت بهاءالله همان است که مقصود این مقال است.  ایشان می‌فرمایند، "علمای آن عصر و بعد بر خاتم انبیاء و سلطان اصفیا اعتراض نموده‌اند، چه در معانی و چه در الفاظ، و گفته‌اند این کلمات اکثر غلط است و نسبت جنون و فساد به آن معدن عقل داده‌اند.  قالوا انّها أی السّور و الآیات مفتریات.  و به همین سبب اکثری از ناس متابعت علما نموده و از صراط حق مستقیم منحرف شده و به اصل جحیم توجّه نموده‌اند."

این انحراف و نیز ترجیح بعضی از قصائد بر کلمات الهی ادامه داشت "تا آن که عنایت الهی احاطه فرمود؛ جمعی به این اعتراضات ممنوع نشده به انوار هدایت کبری مهتدی گشتند و حکم سیف به میان آمده طوعاً و کرهاً ناس در دین الهی وارد شدند … بعد از غلبهء امرالله بصر انصاف باز شد و نظر اعتراض مقطوع و محجوب و همان معرضین که آیات‌الله را مفتریات می‎نامیدند، در بعضی از آیات منزله هفتاد محسّنات فصاحتیّه و بلاغتیّه ذکر نمودند."

بدین لحاظ است که باید به منتقدین قوم که به قواعد صرف و نحو استناد می‌کنند و کلام الهی را، اگر منطبق با قواعد مجعوله‌شان نباشد، مردود می‎شمارند، باید گفت، "اِنّ آیات‌الله لو تُنزل علی قواعدکم و ما عندکم اِنّها تکون مثل کلماتکم یا معشر المحتجبین."

اگر بخواهیم از مفاهیم و معانی و هدایت مندمج از آثار الهی غافل بمانیم و به ظواهر کلمات که منطبق با قواعد قوم نیست متمسّک گردیم، باید اطمینان داشته باشیم که، "از مجلس علم و دانش به خلوت‌خانهء غیب راه نبوده و نیست."

Comments are closed.