نیم نگاهی به نامه اخیر روشنفکران ایرانی در دفاع از حقوق بهائیان
بهروز ثابت
نامه اخیر گروهی از روشنفکران ایرانی در دفاع از حقوق بهائیان* از چند جنبه دارای اهمیت است. تاکید این نامه بر حقوق اساسی و انسانی بهائیان و نفی هر گونه تبعیض از حیث نژاد، رنگ،جنسیت،زبان،دین، و عقیده سیاسی نشانه بارزی است از رشد فراگیر مفاهیم مندرج در منشور جهانی حقوق بشر در جامعه ایران و اینکه گفتمان جامعه مدنی در میان روشنفکران، زنان،جوانان و دانشجویان و حتی برخی از روحانیون مسلمان به نحوی فزاینده به سمت مفاهیم کلی و عمومی آزادی و حقوق بشر و عرف جهانی متمایل گشته است.
روشنفکران در این نامه سرگشاده به یک قرن و نیم سرکوب و سکوت اشاره می کنند و با بیان شمه ای از حملات و تبعیضات نشان می دهند که سرکوب جامعه بهائی ابعادی تاریخی دارد و هر چند نوع و شدت حملات فرازونشیب داشته ماهیت بهائی ستیزی همچنان در تعصب دینی وتکفیر دگر اندیشی ریشه داشته است. شناخت تاریخی ابعاد وسیع بهائی ستیزی در ایران روشن می سازد که چگونه یک اقلیت مذهبی از بدو پیدایشش باتبعیضات و بیعدالتی هاروبرو بوده و به صورتی سیستماتیک مورد سرکوب قرار گرفته و تمامیت جو فرهنگی چندین نسل بر علیه آن برانگیخته شده است.
اشاره این نامه به سکوت روشنفکران و تئوریزه کردن فشار علیه بهائیان نیز حائز اهمیت است. بهائی ستیزان در حملات خود به هر محملی تمسک جسته اند. در مجموع شاید بتوان این حملات را در سه مقوله کلی قرار داد. اول اعتراضات تئولوژیک که هدفش بی اعتبار ساختن اصول عقاید بهائی بوده و سعی کرده بهائیان را مرتد قلمداد کند و آنها را بخاطر روی آوردن به دین جدید مخالف اسلام بداند. دوم افترائاتی که به نحوی مزورانه تلاش کرده تابهائیان را به هتک موازین اخلاقی متهم سازد. سوم اتهاماتی که بر آن بوده تا با تحریف حقائق و مغلطه تاریخی و تشبث به تئوری توطئه بهائیان را عامل سیاست های خارجی و مخالف منافع ملی قلمداد کند. بنظر میرسد که مقوله اخیر بیشتر از سایر قضایا درتئوریزه کردن سرکوب بهائیان موثر بوده است. اتهامات سیاسی ترفند جدیدتر بهائی ستیزان است تا مدعی شوند که سرکوب بهائیان دلایل سیاسی دارد نه مذهبی. تصور کرده اند که با برچسب اتهامات سیاسی و تحریک عصبیت انقلابی می توانند به سرکوب بهائیان جامه قابل قبولتری بپوشانند و با قرار دادن بهائیان در سنخ استعمارگران و استثمار کنندگان میان آنها و جوانان و روشنفکران فاصله اندازند. بهائی ستیزان نمی خواهند که دیانت بهائی چنان که هست در گفتمان آزاد جامعه جا بیفتد و به صورت یک نقطه نظر دینی با دیدگاه های روحانی و اخلاقی مطرح شود. پس باید به هر شکل و ترتیب به آن جنبه ای سیاسی دهند تا ماهیت ادعایش از همان ابتدا مورد سوال قرار گیرد و سرکوبش توجیه شود.
این تاکتیک در جارچوبی وسیعتر انعکاسی است از جو حاکم بر گفتمان مذهبی و سیاسی و اجتماعی در ایران که در آن قالب های انحصارگرای ایدئولوژیک به گفتمان جامعه شکل می دهد و آن را نظارت می کند. در این حال روش مطالعه و تحقیق در مواضیع اجتماعی و تاریخی با معیارهای از پیش تعیین شده هدایت میشود و هدف گفتمان اجتماعی نه نوآوری بلکه اثبات پیش فرض های ایدئولوژی می گردد. ایدئولوژی انحصارگرا در پی آن نیست که عقیده ای درست یا غلط است. آنچه میخواهد آنست که دگر اندیشی را فاقد استقلال و ساختار مخصوص به خود بداند. سعی میکند که وجودش را منکر شود و یا آن را بی ریشه بداند و یا آن را یک تابوی فرهنگی سازد که همه از صحبت از آن بپرهیزند.ایدئولوژی انحصارگرا چون لازم بداند به تئوری توطئه روی می آورد و قضاوت سلیم و حتی بدیهیات را نادیده می گیرد چرا که تئوری توطئه در مسخ واقعیت روش خود را دنبال می کند و روانشناسی خود را دارد.
این روش ها در حال رنگ باختن است.روشنفکران ایران در طی وقایع صد سال اخیر آبدیده شده اند و انواع و اقسام روش های انحصارگرا را تجربه کرده اند. جریان روشنفکری ایران از یک طرف از فرهنگ غنی ایران که مقام انسان و ارزش های معنوی او را ارج می گذارد متاثر است و از طرف دیگر شناختی غنی از جلوه های آزادی و تجدد عصر جدید دارد و لذا اجازه نمی دهد که حقائق در پشت ابر های تیره اغراض و پرده های بی خبری باقی بماند.
http://www.iranian.com/main/2009/feb/we-are-ashamed