یادداشتی در رابطه با نامۀ سرگشادۀ روشنفکران ایرانی به جامعۀ بهائی:
چو عضوی به درد آورد روزگار
نگرانی روشنفکران از وضع بهائیان و نگرانی جامعه بهائی درباره آزار و فشار بر تمامی طیفهای دگراندیشان فکری و قومیتها در ایران
کاویان صادق زاده میلانی
این یادداشت را در رابطه با اقدام بی سابقۀ گروهی از روشنفکران و دانشگاهیان و نویسندگان و پژوهشگران ایرانی در دفاع از حقوق بهائیان ایرانی و ابراز ندامت از عدم اقدام موثر تا پیش از این است. این مهم که گروهی از روشنفکران و اندیشمندان ایرانی چنین نامه سرگشاده ای را نوشته اند به خودی خود بسیار مهم و جالب توجه است. ابراز ندامت و شرمندگی این بزرگان از جدی نگرفتن و سکوت بلند مدّت روشنفکران ایرانی در قبال آزار بهائیان برای شخص من مسالۀ بزرگی نیست. بسیاری از آنان پیش از این در جلسات خصوصی در گردهم آییهای فرهنگی، علمی و هنری و در فاش و خفا چنین گفته بودند و چنین اقدامی با وجود اینکه همت، جرات و شهامت می خواهد ولی قابل پیش بینی بود. به هر حال باید بر شهامت آنان درود فرستاد.
در کامنتی در سایت رادیو زمانه یکی از خوانندگان ایراد گفته بود که " چرا بهائیان هیچگاه پای هیچ نامه سرگشاده ای برای آزادی دیگران را امضاء نکرده اند؟" نمیدانم اگر جامعه ای منتخباتی از الواح سلاطین را به دیکتاتوری چون پینوشه در ملاقاتی رسمی و به مناسبت صدمین سالگرد اعلان امر دین بهائی و نزول الواح خطاب به پادشاهان و روساء جهان در بارۀ حقوق مردم، کاهش بودجۀ نظامی و رسیدگی به احوال فقراء که مخالفت تام با پروژه های اقتصاد باز و بدون نظارت پینوشه و مکتب اقتصادی دانشگاه شیکاگو داشت این را چگونه سکوت یا احقاق حق نکردن برای مردم می دانند؟ البته در دفاع از حقوق بشر هر گروهی—دولتی یا غیر دولتی، بنا بر باورهای دینی، حاکمیت، عقیده، قومیت، جنسیت و ملیت—روشی خاص را دنبال می کنند. بهائیان نیز روشی مخصوص به خود دارند. برخی از نامه های سرگشاده مثل نامه مورد نظر به پینوشه استفاده می کنند و مجموعه های دیگر از روشهای دیگری بهره می گیرند.
لازم به تذکر است که جامعه بین المللی بهائی یک سازمان غیر دولتی است که در راستای حقوق زنان، براندازی فقر، حل مساله تبعیض نژادی، از بین بردن شکنجه، حقوق کورکان، محیط زیست و معضلات مهم دیگری فعالیت می کند. از قضا تمرکز فعالیتهای بهائیان بر امور حقوق بشری فقط مربوط به حقوق بشر بهائیان ایرانی نمی شود. جامعه بهائی با مشارکت در فعالیتهایی که از قبیل آنچه ذکر شد از حقوق بشر مردان، زنان و کودکان در پهنۀ جهان دفاع می کند.
برای نمونه در یکی از بیانیه های دو سال پیش ِ جامعه جهانی بهائی و در رابطه با اخراج دانشجویان ایرانی از دانشگاهها به دلایل باورهای مکتبی و سیاسی آمده است که:
http://www.negah32.info/index.php?option=com_content&task=view&id=495
جامعۀ بینالمللی بهائی نارضایتی خود را از این اقدام حکومت ، نه تنها بر علیه دانشجویان بهائی که تنها به خاطر باورهای مذهبی خود از ادامۀ تحصیل محروم شدهاند، بلکه از اقدامات مشابه آن بر علیه دانشجویان ایرانی دیگری که بدون هیچ دلیل قابل قبول ، و به بهانه آنچه رسماً دگراندیشی و باورهای فکری پذیرفته نشده محسوب میشود، از ادامۀ تحصیل محروم شدهاند ، اعلام میدارد.
نکته ای که توجه مرا جلب کرد این بود که چگونه است که جامعه بهائی در حالیکه خود گروه مذهبی تحت آزار و اذیت شدید و فزاینده ای است و بهائیان ایران خود به طور روزمره با حبس و زندان و تبعید و قتل و فشارهای اجتماعی و اقتصادی سنگینی روبرو هستند، از دولت ایران نه برای اخراج دانشجویان بهائی بلکه بابت اخراج تمامی دگراندیشان فکری و مذهبی انتقاد می کنند و خواهان تغییر جهت سیاستگذاری نظام پیرامون این معضل هستند؟
در بینش رهبری جامعه بهائی ستم و نابرابری در حق بهائیان با ستم و حق کشی در حق دیگرایرانیان فرقی ندارد. انتقاد و نارضایتی جامعه بهائی از سیاست های جمهوری اسلامی نیز از همین روست. حق تعلیم و تعلم، حقی است خداداده و طبیعی و تمام نوع بشر در کسب آن باید آزاد باشند. چرا و چگونه است که فکری به خود اجازه می دهد که حق آشکار و خداداده دیگران در تحصیل و کسب دانش مورد علاقه را ممنوع کند؟
البته که اخراج هر دانشجوی دگراندیشی آشکارا حقوق بشر آن دانشجو را زیر پا می گذارد و البته که زیر پا گذاردن حقوق بشر یک شخص و یا یک گروه امر ناشایسته ای است ولی این نیز عمق فاجعه نیست. مرام و فکر و باورهای ایدئولوژیک و دینی شخص مطرح نیست. برای بهائیان فرق نمی کند که محروم از تحصیل دست راستی است یا دست چپی یا میانه رو، جزمی است یا پیشرو، محافظه کار نو است یا مارکسیست نو، اصلاح طلب است یا اصولگرا، بهائی ستیز است یا بهائی پذیر. در بینش بهائی حق تحصیلات عالی حقی است خداداد و هرگونه محدودیت و پایمال کردن این حق ناشایست و نادرست است.
احترام به باورها و عقاید دیگران و دادن فضا به همه صداها و نگرشها دستور کار بهائیان است. عبدالبها در آخرین وصیت خود بر این مهم تاکید می کند و هسته اصلی آموزه های بهائی را این چنین معرفی می کند:
با جمیع ملل و طوائف و ادیان به کمال راستی و درستی و وفاپرستی و مهربانی و خیرخواهی و دوستی و معامله نمائید تا …نادانی و دشمنی و بغض و کین از روی زمین زائل شود…اگر طوائف و ملل سائره جفا کنند شما وفا نمائید، ظلم کنند عدل بنمائید، اجتناب کنند اجتذاب کنید، دشمنی بنمایند دوستی بفرمائید، زهر بدهند شهد ببخشید، زخم بزنند مرهم ببخشید…( الواح وصایا ۱۴).
در بینش بهائی کثرت و تنوع آرا و اندیشه پیش نیاز و لازمه یک جامعه سالم و پیشرو است. تنوع لازمه طبیعی محیط است و اگر در یک اکوسیستم فقط یک نوع موجود زنده یافت شود آن اکوسیستم در شرف نابودی است. مگر در کالبد انسان فقط یک نوع سلول یا بافت دیده می شود؟ پس چگونه است فضای دانشگاه که محل تلاقی و برخورد اندیشه ها است را می خواهند یکنواخت و همگن کنند؟ پس تکلیف رسالت دانشگاه در برخورد اندیشه و تبلور افکار و آرا جوانان و رهبران نسلهای آینده چه می شود؟
جامعه بهائی شجاعت و دلیری این را دارد که در هر شرایطی و در زیر هر نوع آزار و اذیت حرف خود را بزند. انتقاد جامعه بهائی از وضع موجود اگر چه مثلث زر و زور و تزویر را خوش نمی آید ولی به هر حال ارائه نکردن نقدی کلان و مهم و کارساز شیوه بهائیان نیست. عبدالبها در آغاز قرن بیستم (در اوج سرمایه داری افراطی صنعتی) در مجمعی از آمریکاییان غیر بهائی خطاب به آنان می گوید که شما در آمریکا برده داری کشاورزی را ممنوع کردید ولی برده داری صنعتی را هم خوب بود از بین می بردید!
آموزه های بهاالله بر لزوم وحدت و دوستی بین نوع انسان تاکید می کند و این محبت و دوستی و عدم تبعیض هدف اصلی و شالوده تمام تعالیم بهائی است.
و عبدالبها میگوید که :
بدانید که سعادت عالم انسانی در وحدت و یگانگی نوع بشر است و ترقیات جسمانی و روحانی هردو مشروط و منوط به الفت و محبت عمومی بین افراد انسانی…
و این گونه است که رهبری جامعه بهائی بنابر رسالت خود لازم می بیند که به نحوی فاش وشفاف نارضایتی خود را از هرگونه تبعیض و ظلم و پایمال شدن حقوق آشکار انسانها مطرح کند و بکوشد تا به مآل وحدت و یگانگی نوع بشر جامه عمل بپوشد. محرومیت از تحصیل و فشار بر دانشجویانی که افکار و اندیشه های آنان غیر رسمی تلقی می شود نیز یکی از این موارد است.