جامهء ژنده
حالیا دیری از آن بامدادی میگذرد که مأمورین حکومتی ناغافل به منازل شش تن هجوم بردند و تمامی خانهها را زیر و رو ساختند و خود آنها را با خود بردند و سپس نفر هفتم را نیز به آنها ملحق ساختند. از ابتدا بهانهء آنها تبلیغ بود که اینک بهائیان در این مرز و بوم، که سالها از همه چیز محرومشان ساختیم، و دستشان را از همه جا کوتاه نمودیم، و آب حیات را نیز به رویشان بستیم، امّا حریفشان نشدیم، حتّی کودکانشان را به صلاّبه کشیدیم، ولی باز هم آنچه را که از تعالیمشان داشتند به همگان باز گفتند و منویات درون را فاش بیان کردند.
اینان را گرفتند تا که شاید بهائیان دست از فعالیت بردارند؛ شاید در کنج خانهها بخزند و سکوت پیشه کنند؛ شاید خوف و رُعب در دل و جانشان رخنه کند و آنها را از گفتار باز دارد؛ امّا نتیجه نگرفتند و لاجرم پروندهای قطور برایشان ساختند که از ده هزار برگ تجاوز نمود و بعد از ماهها بلاتکلیف نگاه داشتن آنها، چون هیچ جرمی را نتوانستند به آنها نسبت دهند، لاجرم همان اتّهامات نخنمای دیرین را که شاید زمانی کسی باور مینمود، چون جامهای ژنده به بر کردند و بیان نمودند.
به خاطر دارم آن زمانی که هشت تن اعضاء محفل ملّی دوم را مخفیانه اعدام کردند و سپس اعضاء محفل طهران را همراه با صاحب خانهای که محلّ تشکیل جلسه بود، به دیار باقی فرستادند، یکی از بهائیان پی به ماجرا برد و آن را اعلام کرد و سپس جامعه بهائی آن را علنی ساخت. مسئولین امر ابتدا انکار کردند و سپس مجبور به اقرار شدند و آیتالله موسوی اردبیلی در پشت تریبون قرار گرفتند و فرمودند که ما بهائیان را نه به علّت عقیدهشان، بلکه به جرم جاسوسی اعدام کردیم.
حال، که سالها از آن روزگار میگذرد و هموطنان نیک میدانند که بهائیان نه اهل جاسوسی هستند و نه در زمرهء خائنان به کشور و ملّت؛ نه اهل اهانت به مقدّسات کسی هستند و نه در میان نفوسی که زبان را به گفتار زشت بیالایند یا کسی را تحقیر نمایند؛ نه تشکیلات غیرقانونی دارند و نه اجتماعاتی خلاف دولت و ملّت، دیگربار مسئولین به همان سلاح کُند شدهء قدیمی پناه بردهاند، چه که هیچ ندارند که بگویند و هیچ حبلی ندارند که بدان متوسّل گردند و هیچ گریزی ندارند مگر آن که دروغ گویند و محملی دیگر برای ادامهء فشار و سرکوب بهائیان بیابند.
میترسند از این که اکاذیب آنها برملا شود، پس پرونده را به وکیل نشان ندهند و کیفرخواست را به او ننمایند، چه که میدانند آنچه را که در یازده هزار برگ تهیّه و تدارک دیدهاند، نه محکمهپسند است و نه در دیدگاه کسی قابل قبول؛ میدانند که وکیل دعاوی نیک میداند که هیچیک از این اتّهامات و این اسناد و مدارک منطبق با قانون و منطق نیست و لاجرم رسوایشان خواهد ساخت. پس باید پرونده را از دیدگان همه پنهان ساخت و اسناد رسواییشان را آنچنان نهان نمود که کسی را چشم بر آن نیفتد و احدی را وقوف بر آن حاصل نشود.
جناب قاضی را من نمیگویم که بر مسند علی تکّیه زدهای و چون علی قضاوت کن؛ جناب دادستان را نمیگویم که جانب انصاف را رعایت نما که انسان را به انصافش شناسند؛ جناب مدّعیالعموم را نگویم که دادار آسمان را ناظر بر احوال خویش بدان که داد مظلومان بستاند؛ بلکه میگویم مرد و مردانه به میدان مصاف آیید و آنچه را که در ورای این جامهء زشت و مندرس پنهان ساختهاید برملا سازید و به جمیع ملّت بگویید که بهائیان را سالها تحت فشار گذاشتیم و از هر طریق که توانستیم مقهورشان نمودیم تا که شاید سر تسلیم فرود آورند و جواب سؤالات ندهند، به بیان منویات حقیقی خویش نپردازند، هر تحقیر را بپذیرند و هر توهینی را به جان و دل قبول نمایند و دم نزنند و چون درماندیم اینک دیگربار در سیری قهقرایی به همان اکاذیبی روی آوردیم که سالها قبل آزمودیم و نتیجه نگرفتیم. بیایید به مردم بگویید که واقعاً این بهائیان چه جرمی مرتکب شدهاند و چه خلافی از آنها سر زده است که مستوجب چنین جفایی شدهاند. مردانه سلاح منطق بر کف گیرید و در میدان حاضر شوید؛ مگر نه آن که مدّعی هستید حق با شما است و حقیقت نیز؛ پس از چه روی هراس دارید و از گفتگو پرهیز میکنید؟ اگر اتّهاماتی که به یاران ایران وارد کردهاید تماماً واقعی است و مستند به مدارک، چرا از دیدهء وکلا پنهانش میسازید و در جلسهای سرّی قصد دارید خودتان بگویید و خودتان ببرید و خودتان بدوزید و سپس پیروزمندانه در مقابل ملّت، لبخند بر لب، سر بلند نمایید که محکومشان کردیم و بر این تصوّر باقی بمانید که همگان قانع شدهاند که اینان واقعاً جاسوس بودهاند؟
اگر این کلام مرا نپذیرید و همچنان در خفا این مظلومان را در حبس نگه دارید یا حتّی به گنه ناکرده به دیار باقی بفرستید، این شعر را از برای شما خواهم خواند:
در مسلخ عشق جز نکو را نکشند روبهصفتان زشــــــــترو را نکشند
گر عاشق صادقی ز کشتن مگریز مُردار شود هر آن که او را نکشند