یک روز در پرده هاى دل انار
تمام داروخانه هاى اطراف خونه رو زیر پا گذاشتم تا داروهاى پوستم پیدا کنم چون ساختنى بود، ومواد لازم شو همه جا نداشتن پیاده تا نزدیک تقى آباد رفتم، داروخانه رضوان گفت متاسفانه یک قلمش و نداریم ناامیدانه اومدم داروخانه بعدى که گفت سه روز دیگه آمده مى شه، همینطور که با دکتر داروخانه صحبت مى کردم یک پسر بچه […]
آخرین دیدگاهها