دل نوشته از امیر (علی) امیرقلی برای همسنگر نیمه جان قد برافراشته اش
یکم: شهریور ١٣٩٣ آرش صادقی و گلرخ ابراهیمی ایرایی بازداشت شدند. آبان ١٣٩٣, گلرخ را در دفتر امیر سالار داودی دیدم. خیلی سخت نبود که بفهمی تک تک سلول های بدنش نگران آرش است. آذر ١٣٩٣: بازجو : آرش کیه ؟ زندانی : پسر دایی ام. بازجو : گلرخ کیه ؟ زندانی : دوست دخترش بازجو: چرا با هم رفتید […]
آخرین دیدگاهها