پاسخی بر نقد دوستی از سایت بهائی پژوهی

پاسخی بر نقد دوستی از سایت بهائی پژوهی

( بخش دوم )                 

 

فاران دوستی

۱۸ بهمن۸۷

دوست گرامی پیش از آنکه به بررسی دنباله نقد شما بر مطلبم بپردازم ذکر دو نکته را جهت یادآوری بیفایده نمیدانم شاید مرور زمان آنها را از خاطر شما پاک کرده یا خواننده جدیدی به جمع ما ملحق شده باشد . اما نکته اول آنکه بنده به هیچ شکل و عنوانی نماینده جامعه بهائی یا سایتهای بهائی نیستم و فقط بخاطر شناساندن حقیقت در زمانه ای که دروغ و تهمت جای حق و راستی را گرفته ، قلمی میزنم تا شاید کمکی باشد در زدودن این حجاب ناپاک ، لذا به پرسشهایی که مربوط به سایتهای بهائی یا جامعه بهائی باشد پاسخی نمی دهم و شما بهتر است مشکلات خود را با سایتهای مذکور درمیان گذارید تا در نقدتان برای بنده بنویسید بطور مثال اصرار شما و همفکرانتان در اینکه میخواهید به خوانندگان مطلبتان این را القاء کنید که سایتهای بهائی ماهیت یک طرفه دارند ومطالب شما را چاپ نمیکنند هیچ ارتباطی به اینجانب ندارد هر چند خودتان بهتر از هر کس بر کذب بودن این ادعا آگاهید همینکه بنده از نقد شما از طریق سایت ساغر و نگاهی دیگر ( سایتهای آشنایی با دیانت بهائی ) آگاه شدم بطلانی بر این ادعای نادرست شما میباشد البته فکر کنم سایتهای بهائی ستیز را که به نام بهائیان مطلبهای انحرافی چاپ میکنند را با سایتهای بهائی اشتباه گرفته اید چون بنده هم هر چه به اینجور سایتها کامنت یا مطلب میدهم آن را چاپ نمیکنند با این حال شما میتوانید مشکل خود را با سایتهای مزبور در میان گذارید و ربطی به سوالات بنده از دکتر احمدی ندارد ( بهتر بود شما بجای از این شاخه به آن شاخه پریدن و تطویل کلام ، پاسخ ایرادات بنده را میدادید چرا که با طولانی کردن مطلبتان چیزی عوض نمی شود و مشکلی حل نمی گردد ) اما باید خدمتتان عرض کنم هر چند بنده نماینده بهائیان نیستم ولی یک ایرانی بهائی هستم و این را بسادگی بدست نیاورده ام که با استدلالات سست و بی پایه از دست بدهم و برای این اعتقادم هزینه هایی نیز نظیر زندان و محرومیت از تحصیل را هم پرداخته ام جهت اطلاع شما و سایر خوانندگان محترم باید عرض کنم که بنده سالها پس از سن ۱۵ سالگی که هر فرد بهائی زاده ای میتواند نام خود را به نام بهائی ثبت کند ،بهائی شدم و طی آن سالها بفرموده حضرت بهاء الله که بهائیان را قبل از اقبال به بهائیت مامور به تحقیق در عقاید و ادیان گوناگون کرده اند مشغول بوده ام لذا پس از آن که حقیقت را در آئین بهائی یافتم بهائی شدم و همانطور که ذکر کردم تاوان بهائی بودن خود را با محرومیت از تحصیل ، دو بار بازداشت شدن و حتی با آنکه معافیت از رزم داشتم ولی بخاطر بهائی بودن به خط مقدم جبهه بجای عزیزی که تازه شهید شده بود ، فرستاده شدم پس خواهش میکنم برای مجاب کردن حقیر از دلایل قانع کننده و منطبق با واقعیت استفاده فرمایید و مطمئن باشید بنده همواره آموزه تحری حقیقت دیانت بهائی را آویزه گوش دارم و اگر در مطلبی از هر شخص با هر عقیده و مرامی ، حقیقتی ببینم آن را بجان و دل خواهم پذیرفت ولی از تهمت و دروغ بشدت پرهیز میکنم و نخواهم پذیرفت. اما نکته دوم آنستکه ارجاعاتی که شما به مطالب سایت بهائی پژوهی میدهید هیچ مشکلی را حل نمی کند زیرا مانند اینستکه مثلا برای شناخت اسلام به کتاب  "بازشناسی قرآن " آقای دکتر انصاری یا سایت کافر رجوع شود پس هرگاه شما شق دوم را پذیرفتید میتوان به سایت  بهائی پژوهی شما هم مراجعه کرد. دوست نادیده ام ، هر عقیده و دینی را بهتر است از آثار آن عقیده یا دین شناخت نه از آثاری که هدفشان ضدیت با آن عقیده یا دین باشد (.در ضمن دوست گرامی بنده متوجه نام مستعار شما که "حبیب " بوده  ، شدم ولی چون آن نام مستعار است از معنی فارسی آن یعنی" دوست " استفاده کردم تا هم شما مخاطب قرار گیرید و هم سایر خوانندگان مطلبم ) اما میرسیم به مطلب شما :

در رابطه با بند ۲ نقد سایت بهائی پژوهی :

اولا" ، به نظر میاید شما سهوا"  یا  عمدا"  متوجه منظور بنده از پرسشهایم از دکتر احمدی نشده اید چرا که اگرمتوجه شده بودید عبارت بنده را بطور کامل نقد میکردید نه آنکه آنرا تکه تکه کرده و بعد به بررسی آن بپردازید هدف بنده از آن عبارت فقط با خواندن کلی آن حاصل میشود و بررسی جملات متشکله آن عبارت جدا از هم مفهوم دیگری را بذهن خواننده متبادر خواهد کرد که با مقصود بنده متفاوتست البته امیدوارم این عمل را از روی ناآگاهی انجام داده باشید نه غرض ورزی ، چه که این نوع نقد نویسی بجای سازندگی و یادگیری ،با پیچاندن مطالب موجبات دور شدن خواننده را از هدف و غرض اصلی نویسنده مقاله در بر دارد .

ثانیا" ، بنده هنوز هم معتقدم که شخصی به نام دکتر احمدی بدون ارائه مدرک ودلیلی پیروان دیانت بهائی را که در همه آمارهای جهانی بیش از ۵ میلیون نفر ذکر شده را نادرست دانسته و یک پنجم این تعداد را درست میداند بنده نمیتوانم صرفا" چون ایشان عنوان " محقق " را با خود یدک میکشند هر سخنی را بی دلیل و سند از ایشان بپذیرم  ( البته اگر شما مایل به این کار هستید مختارید ! )

ثالثا" ، این آمارها برخلاف نظر شما اتفاقا" توسط کشورها و دولتها  ارائه و از طریق نمایندگان مخصوص سازمان ملل متحد یا سازمانهای جهانی آمار کسب میشوند و ادیان در واقع تایید کننده این آمارها هستند نه ارائه دهنده آنها .

رابعا" ، دوست ارجمند اگر مطلب اینجانب را بطور کامل میاوردید متوجه میشدید که بنده نوشته ام که حتی اگر سخن دکتر احمدی درست هم باشد و یک نفر بهائی در دنیا وجود داشته باشد – یاد سخن امام صادق (ع) افتادم که تعداد مؤمنان واقعی را اقل از کبریت احمر میدانند – این فرد بهائی آنقدر سخنش مشحون از درستی و حقیقت است که اشخاصی تحت عنوان محقق استخدام میشوند تا برای کم کردن جلوه ی آئین بهائی به آمارها رجوع کنند – چون قادر نیستند با دلیل ، عدم درستی و حقانیت آن را اثبات کنند – چه که فکر میکنند هر دینی تعداد پیروانش بیشتر باشد پس حقانیتش نیز بیشتر است – اینهم روش استدلال امثال دکتر احمدی و همفکرانشان ! – با چنین روش استدلالی چون تعداد مسیحیان از همه اهل ادیان در جهان بیشترند پس دیانت مسیحی از همه ادیان بر حق تر است و ادیان پس از آن در واقع نقض کننده حقیقتند نه ناشر آن .

خامسا" ، همانطور که در مورد خودم هم توضیح دادم هر فرد ی که در خانواده ای بهائی متولد شده باشد تا سن ۱۵ سالگی بهائی زاده محسوب میشود ولی پس از آن به میل خود میتواند نام خود را بعنوان " بهائی " ثبت کند یا نکند اما در ادیان دیگر شخصی که در خانواده ای مسلمان یا یهودی بدنیا آمده باشد تا آخر عمر بعنوان مسلمان یا یهودی شناخته میشود مگر آنکه خودش اعلام کند که دین پدر ی خود را نپذیرفته است البته خودتان شاهد هستید که بسیاری از اشخاص وقت و حوصله مطالعه در عقاید و ادیان دیگر را ندارند و در واقع مسلمان زاده ، مسلمان و مسیحی زاده ، مسیحی میماند بدون آنکه بداند اسلام واقعی یا مسیحیت چه گفته و چه خواسته است اما یک بهائی زاده تا خود اعلام نکند که بهائی است کسی وی را بهائی نمیداند پس دوست عزیز این آمارهای چند صد میلیونی که ارائه میدهید آنقدر هم درست نیست وبیشتر بستگی دارد که یک فرد ناخواسته در چه خانواده ای بدنیا آمده باشد در یک خانواده بودایی بدنیا بیاید آنوقت بودایی و اگر همان فرد در یک خانواده مسیحی بدنیا آمده باشد مسیحی میشد – اتفاقا بنظرم به همین دلیل است که فقط آمارهای پیروان دیانت بهائی صحیح است چون فرد تا خود اعلام نکند که بهائی میباشد بهائی شمرده نخواهد شد – در خاتمه برای تکمیل مطلبم سخنی از آیت الله مکارم شیرازی را که ماه گذشته در دیدار با جمعی از مهندسان نفت و گاز سپاه پاسداران گفته اند میاورم  ( تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل ! ) ایشان گفته اند که وجود ۱۲ میلیون پرونده قضایی نشان دهنده غفلت ما از تعالیم اسلام است .

در ضمن ذکر دو نکته را هم لازم میدانم که اول آنکه صدور قطعنامه ای توسط سازمان ملل متحد بر محکومیت اسرائیل در حمله به غزه یکی از دلایل مهم پایان آن جنگ بود پس برغم نظر غیر منصفانه  شما قطعنامه ها  فقط به حمایت از بهائیان مظلوم ایران تصویب نمیشود بلکه هر نوع نقض بشری چه به مسلمان چه به بهائی مورد توجه کشورهای عضو این سازمان قرار میگیرد البته بنده کلا" با این دیدگاه شما که می گویید تعداد بهائیان در ایران آنقدر زیاد نیست که لازم باشد برایشان قطعنامه ای صادر شود ، سر سازگاری ندارم چه که برای بنده  "انسان " و تضییع حقوقش مهم است نه تعداد آنها، ظلم و پایمال کردن حقوق انسانها به هر شکلی به زعم بنده محکوم است حال این ظلم و تعدی به یک انسان وارد شود یا به صدها هزار نفر و برایم مهم نیست که آن مظلوم همعقیده با منست یا مخالف . دوست عزیز میخواستم از شما بپرسم آیا اگر فرزند شما بخاطر اعتقادش – که میتواند با اعتقاد شما یکی باشد – از تحصیل محروم میشد باز هم میگفتید این اتفاق مهمی نیست و یک نفر ارزشی ندارد که برایش اعتراضی شود یا قطعنامه ای صادر گردد ؟

دوم اینکه ظاهرا" شما همانقدر که از دیانت بهائی بی اطلاعید از آئین هندو نیز شناختی ندارید چه که از لفظ زشت و تحقیر آمیز " هندوهای گاوپرست " در نوشته تان استفاده کرده اید دوست عزیز ، حیف است شما که میخواهید بحث علمی و تحقیقی کنید به اهانت و تحقیر عقاید دیگران متوسل شوید .

در رابطه با بند ۳ نقد سایت بهائی پژوهی :

اولا" ، باید جهت مزید اطلاعتان عرض میکنم که آن جمله ای که از صفحه ۲۹۳ اشراقات ذکر کرده اید مربوط به لوح اشراقات نیست بلکه از یک مجموعه الواح مختلفه نازله از قلم حضرت بهاء الله میباشد که یکی از آنها اشراقات نام دارد که بواسطه معروفیت این لوح در بین بهائیان ، این کتاب به اشراقات تسمیه شده است.

ثانیا" ، روشی که شما برای بررسی و نقد مطالب بکار میبرید باکمال پوزش بسیار غیر علمی و غیر محققانه است و بیشتر از آن رائحه بغض و عداوت استشمام میشود تا دوستی و متانت ، چرا که جملاتی را از یک مطلب برمی گزینید بی آنکه اشاره ای به جملات پیشین یا پسین آن بکنید آن جمله معیار شما میشود در شناخت یک دین یا آن مطلب ( حتی ممکن است آن جمله بعنوان معترضه در عبارت مطلبی آمده باشد اما شما چکار به این کارها دارید چرا که هدف تضعیف آن دین یا عقیده به هر طریق ممکن است حتی با روشهای غیر اصولی یا ناجوانمردانه ! ) ، دوست گرامی اگر بنده هم بخواهم از این روش استفاده کنم براحتی خواهم توانست بدون هیچ تحقیق و تعقلی همه عقاید و ادیان جهان را نفی کنم چون این روشی نامانوس ولی ساده است که جمله ای را از وسط یک مطلب درآورد سپس بی توجه به علت نزول آن مطلب یا دلیل قرار گرفتن آن جمله در مطلب مزبور ، با استناد به همان یک جمله کل مطلب یا دین وعقیده ای را زیر سؤال ببریم و هزار جور اشکال بر آن وارد کنیم ( نگاهی به کتب ضد اسلامی که در اینترنت فراوان یافت میشود بیندازید تا متوجه شباهت روش شما دربهائی شناسی با اسلام شناسی نویسندگان کتب مذکور بشوید ) البته باید خاطر نشان سازم که بنده بهیچوجه علاقه ای به استفاده از روش شما در اثبات عقیده ام ندارم چرا که دنبال اشتراکاتی هستم که دوستی و اتحاد میافریند نه افتراقات ، که موجد دشمنی و کدورت میشود . بطور مثال اگر همان کتاب اشراقات  – که از آن جمله ای که در صفحه ۲۹۳ آمده را بعنوان دلیل عدم پیامبر دانستن حضرت بهاء الله آورده اید – را حداقل دو صفحه به عقب بازمیگشتید یعنی به صفحه ۲۹۱ مراجعه میکردید متوجه اعلان پیامبری حضرت بهاءالله توسط هیکل مبارکشان می شدید :

 " بنام محبوب عالمیان کتاب الهی از سماء عنایت رحمانی نازل و افق عالم بانوار نیر اعظم مشرق اسرار مکنونه و آثار مخزونه کل ظاهر و مشهود طوبی از برای نفسیکه حجبات علم اورا از مشرق وحی الهی محروم ننمود و سبحات قوم از بحر اعظم ممنوع نساخت یوم یوم اوست و ظهور ظهور او قدرش را بدانید و بکمال عجز و ابتهال استقامت طلب نمائید اوست عطیه کبری و مائده مبارکه عظمی جهد کنید شاید فائز شوید بآنچه  لامثل و لاعدل بوده …" (صفحه ۲۹۱ کتاب اشراقات )

مطلبی را هم که از مجموعه الواح مبارکه ( عندلیب ) صفحه ۳۶ ذکر فرموده اید دچار همان مشکل فوق الذکر است . این جمله ای که شما بدان استناد فرموده اید در انتهای لوحی آمده است که حضرت بهاء الله به اعزاز یکی از مؤمنین دیانت بهائی بنام نبیل ابن نبیل نازل فرموده اند و در آن به تسلی خاطر این شخص که مورد ظلم وستم اعداء قرار گرفته میپردازند و به وی میفرمایند چون این جور و جفا را در راه دین الهی متحمل شده نباید محزون گردد باید صبر واستقامت اختیار کند و ترس به خود راه ندهد در آخرین سطرهای صفحه ۳۵ ( یعنی یک صفحه قبل از صفحه مورد نظر شما ) میفرمایند : "هر شدتی در سبیل الهی سلطان رخاست و هر زحمتی عین راحت از حق میطلبم آن جنابرا مؤید فرماید بر آنچه سبب تذکر و تنبه نائمین و غافلین است ." از آخرین سطر صفحه ۳۵ تا اواسط صفحه ۳۶ لوح مزبور اینگونه خاتمه میابد :

" از حق میطلبم جمیع را مؤید فرماید بر عمل بما انزله فی کتابه العزیز الصلوه و السلام علی الذی به انتهت النبوه والرساله و انقطعت نفحات وحی و علی آله و اصحابه  بدوام الملک و الملکوت و العزه و الجبروت والسلام علیک و علی ابنک و علی من معک و علی الذین عملوا بما امروا به من لدی الله رب العالمین "

دوست گرامی ، حتما" با خواندن این عبارت درپایان لوح مذکور متوجه شده اید که کل این عبارت جنبه سپاس و تحیت دارد که در انتهای اکثر الواحی که خطاب به مؤمنین از قلم حضرت بهاء الله نازل شده ، دیده میشود ( حتما مشاهده میکنید که این سلام و صلوات به جناب نبیل ابن نبیل و فرزندش نیز داده شده است ) پس ربطی به پیامبر ندانستن حضرت بهاء الله طبق ادعای شما ندارد حتی بنظر بنده میتوان این سلام وصلوات مزبور را به خود حضرت بهاء الله مربوط دانست چرا که موضوع لوح مذکوراصلا" آئین جدید بهائی و ظهور مبارک حضرت بهاء الله است و طبق آن ، آخرین نبی و رسول حضرت بهاء الله میباشد پس بنظر نمیاید این سلام وصلوات مربوط به پیامبر گرامی اسلام باشد جالب آنستکه در همین عبارت ، حضرت بهاء الله به وحی الهی که بر ایشان نازل شده نیزاشاره میکنند و از مردم میخواهند طبق تعالیم الهی که توسط ایشان آورده شده عمل کنند ( بر عمل بما انزله فی کتابه العزیز )

در انتها بد نیست دو مطلب دیگر را نیز جهت مزید اطلاع شما و سایر خوانندگان محترم عرض کنم آن اینکه :

الف –پیامبران از نظر آئین بهائی دارای دو مقامند : توحید – تحدید . اما مقام توحید آن جوهره الهیست که در وجود همه رسولان به ودیعه گذاشته شده در این مقام همه پیامبران یکی محسوب میشوند و از نام و رسم ایشان در اینجا اثری نیست این مقام مؤید این کلام قرآن مجید  "لا نفرق بین احد من رسله" ( سوره بقره ۲۸۵ ) میباشد . این مقام روحانیت صرف است و مادیات و جسمانیات را در آن نشانی نیست در این مقام همه پیامبران الهی شمس انوار الهی هستند  در این مقام شمس محمدی با شمس عیسوی تفاوتی ندارد حضرت محمد همان رتبه را دارد که حضرت موسی یا عیسی داشته است حضرت محمد مصطفی ( ص ) هم اول است و هم خاتم ، حضرت آدم هم اولین رسول الهیست و هم آخرین آن … مثال خورشید است که همیشه یکی است ولی در نقاط مختلف ارض طلوع میکند .

در کتاب مقدس آیه ۱۷ از اصحاح اول مکاشفات یوحنا آمده است : " حضرت عیسی را دیدم مانند میتی در نزد قدمهای آن حضرت افتادم پس دست راست خود را بر من نهاد در حالی که میفرمود مترس منم ، او که اول است و آخر ."

اما مقام تحدید ، بسته به شرایط زمانی و مکانی ظهور پیامبر دارد خورشید الهی یکیست ولی نقطه طلوعش فرق میکند اینجاست که یکی بودا نام میگیرد دیگری زرتشت و یکی محمد ( ص ) میشود و دیگری بهاء الله جل ثنا ئه .

ب – در رابطه با چگونگی نزول وحی بر حضرت بهاء الله هیکل مبارک در لوح شیخ و لوح هیکل این امر را توضیح فرموده اند که نظر شما را به قسمتی از لوح شیخ جلب میکنم که دیگر دنبال کلمه ای در آثار حضرت بهاء الله که انقطاع وحی را پس از پیامبر اسلام اعلام کرده باشند ، نگردید اما لوح مذکور :

" در ایام توقف در سجن ارض طاء اگر چه نوم از زحمت سلاسل و روائح منتنه قلیل بود ولیکن بعضی از اوقات که دست میداد احساس می شد از جهت اعلای راس چیزی بر صدر میریخت بمثابه رودخانه عظیمی که از قله جبل باذخ رفیعی بر ارض بریزد  وبآن جهت از جمیع اعضا آثار نار ظاهر و در آن حین لسان قرآئت مینمود آنچه را که اصغاء آن احدی قادر نه . "

اما مطلبی که در مورد حضرت اعلی نوشته اید نیز دارای ایراداتی است که مختصرا" توضیح میدهم تا انشاء الله رفع مشکل شود و دیگر دیانت بابی را فرقه ای از اسلام نشمارید . در ابتدا باید خدمتتان عرض کنم که بنظر بنده داستان زندگی پیامبران بسیار بهم شبیه است و در واقع سنت الهی همواره تکرار میشود تا انسانها عبرت گیرند و با پیامبر عصرشان ، آن نکنند که مردمان نادان در عصر پیامبران گذشته کردند همه پیامبران در ابتدای بعثت – شاید – چون نمی خواستند موجب بلوا و آشوب  گردند لذا به اظهار امر خفی پرداخته اند تا اذهان عمومی کم کم با پیام الهی آشنا شود سپس به اظهار امر علنی و عمومی مبادرت فرموده اند حضرت عیسی تا زمان شهادت هیچگاه خود را بنیانگذار دین جدید نخواندند و همواره ناجی قوم یهود ، خود را معرفی کردند حضرت محمد نیز در ۱۳ سال اول ظهورشان در مکه به اظهار امر خفی میپرداختند و به جذب نفوس مستعد پذیرش پیام الهی مشغول بودند حتما" ماجرای آن مجلس معروف که سران قریش در ابتدای ظهور حضرت محمد ( ص ) گرفتند و بزعم خود میخواستند حضرتشان را محکوم کنند را شنیده اید که در آنجا ابولهب ، حضرت محمد را به دشمنی با قریش محکوم کرد و حضرتشان هیچ سخنی نگفتند و خاموش نشستند ( رسالات میزا ملکم خان ناظم الدوله ، نشر نی ۱۳۸۱) پس طبق همین سنت الهی حضرت اعلی در ابتدای ظهور پیامبریشان برای پیدا کردن نفوس مؤمن و مستعد خود را باب امام زمان معرفی کردند و آن تفسیری را هم که نوشته اید دلیل محکمی بر همان روش پیامبران پیشین است چه که این تفسیر اولین بیانات حضرتشان میباشد که در اولین لحظات بعثتشان به اولین مؤمن بابی (که آن زمان هنوز مسلمان بود ) یعنی ملا حسین ابلاغ شد تا وی با شنیدن کلام وحی ایمان آورد پس بکار بردن کلمه " باب " لازمه آن لحظه بوده است و شاید اگر خود را در آن لحظه پیامبر جدید میخواندند ملاحسین بر می آشفت و رفتار نادرستی انجام میداد ( مانند حادثه بدشت که یکی از بابیان بادیدن نسخ یکی از قوانین اسلام توسط جناب طاهره گلوی خود را برید ) ولی پس از آن  ، اظهار امر را تدریجا" انجام دادند و با نسخ قوانین دیانت پیشین و جایگزین کردن آنها با احکام و تعالیم جدید ، دیانت بابی را بنیان گذاشتند و کتاب جدید دیانت بابی را بنام " بیان " جایگزین قرآن کریم برای بابیان کردند پس دوست عزیز وقتی دیانتی ، کتاب آسمانی جدیدی دارد و پیامبر مستقلی با احکام وتعالیم کاملا" متفاوت با اسلام را ارائه داده است حتی پیروانش بنام بابی خوانده میشوند نه مسلمان ، براستی در تعجبم چرا شما اصرار دارید بگویید دیانت بابیه فرقه ای از اسلام است چون طبق همین روش منحصر بفردتان اسلام راهم میتوان فرقه ای از یهودیت دانست چرا که حداقل بسیاری از تعالیم و احکام یهودیت در اسلام تکرار شده ولی بین بابیه و اسلام تفاوت بسیار است و…

              مطلب ادامه خواهد داشت …       

 

خوانندگان محترم برای دیدن مقاله اولیه اینجانب میتوانید به آدرسهای ذیل مراجعه فرمائید :

http://www.newsaqar.net/ftopict-578-.html%D9%BE%D8%B3+%D8%AD%D9%81%D8%B8+%D8%A2%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86%D9%87%D8%A7%D9%8A+%D8%A7%D8%AF%D9%8A%D8%A7%D9%86+%D8%A8%D8%B2%D8%B1%DA%AF

یا به این آدرس :

http://negahedigar1.blogfa.com/post-87.aspx

برای مطالعه مطلب آقای حبیب میتوانید به کامنتهای آدرس سایت "نگاهی دیگر" مراجعه فرمائید همچنین به آدرس سایت بهائی پژوهی :

http://bahairesearch.org/html/index.php?name=News&file=article&sid=282

همچنین برای خواندن بخش اول پاسخ اینجانب نیز میتوانید به آدرس های ذیل مراجعه فرمایید :

http://www.newsaqar.net/modules.php?name=Forums&file=viewtopic&t=592#3557

یا :

http://www.negah32.info/index.php?option=com_content&task=view&id=985&Itemid=24

Comments are closed.