در سایه روشن گفتار مستشار

در سایه روشن گفتار مستشار

در طول دوران کوتاه ۱۶۰ سالهء امر بهائی، مطالب بسیاری دربارهء این آئین از قلم مخالفین، موافقین، بی‎طرفان، هواداران حقوق بشر، روشنفکران و غیرهم صادر شده که هر کسی مطلب را از زاویهء دید خود مرقوم داشته است.  بهائیان هم هیچگاه گلایه‌ای ازاین قضیه نداشته‌اند که کسی در ردّ این آئین بنویسد یا در کلامی دیگر تمامی حقایق را بازگو نکند و از نفوسی که با پیروان ستمدیدهء این آئین ابراز همدردی نموده‌اند همواره سپاسگزاری نموده است.  کسانی را نیز که به وارد کردن انواع اتّهامات و تحقیر و توهین پرداخته‌اند، به نحو مقتضی از طریق وسائل محدودی که در اختیار دارد جواب گفته است.  امّا مشکل از جایی سرچشمه می‌گیرد که کسی ایراد وارد نماید که بهائیان حقّ مطلب را ادا نکرده‎اند و تظلّم را به کمال نرسانده‌اند یا آن که چرا از مظالم گذشته، که در مقام قیاس با مظالم فعلی رنگ می‎بازد، سخن به میان می‌آورند و عجب در این است که همان اکاذیبی را که سالها به این جامعه نسبت داده‌اند تکرار کرده قدری نیز بر آن می‌افزایند.

مطلبی را در  http://gooyanews.fw.nu/politics/archives/2009/03/085135.php به تاریخ ۲۴ اسفند ۱۳۸۷ خواندم که از قلم شخصی به نام آقای ناصر مستشار نوشته شده بود که بر نامهء سرگشادهء جامعهء بهائی به آقای دادستان کلّ کشور ایران مرقوم شده ایراد گرفته‎اند که چرا حقّ مطلب را ادا نکرده‌اند.  گو این که خود ایشان بر تهمت‌هایی که بر جامعهء بهائی ایران وارد شده قدری افزوده و پیازداغ آن را افزون ساخته‌اند.  گلایه‌ای نیست؛ زیرا بسیارند نفوسی که بدون مطالعه و تحقیق مطلبی می‎نویسند و آن را حقیقت مطلق قلمداد می‎نمایند. جامعهء بهائی با این قبیل موارد آشنایی دارد.  امّا به نظر می‎رسد اگر چند نکته‎ای در این باب مرقوم گردد خالی از ضرر باشد.

ایراد اوّلی که وارد کرده‌اند این است که چرا نامی از ساواک به میان آورده شده است.  جناب مستشار شاید ندانند که ساواک در راه مبارزه با بهائیان به گروهی که به نام "تبلیغات اسلامی" معروف بودند چقدر میدان داد.  بنده دوران جوانی و نوجوانی خودم را نیک به خاطر دارم که اینان می‌کوشیدند جلسات بهائی را به هم بزنند، در بیوت تبلیغی رخنه کنند و هر کسی را که برای تحرّی حقیقت به آنجا قدم می‌گذاشت، در حین خروج احاطه کرده از معاشرت با بهائیان بر حذر دارند.  شاید برایتان جالب باشد که بدانید مدّتی نمایندهء شهربانی، با لباس شخصی، در جلسات بهائیان حضور می‌یافت که مشکلی پیش نیاید، و به محض خروج او، سر و کلّهء "تبلیغاتی‌"ها پیدا می‌شد که حاکی از هماهنگی فیمابین بود.  گذشته از آن، یکی از برچسب‌های وارده به جامعهء بهائی احراز مناصب بالا در ساواک بود که جناب مستشار نیز، بدون مطالعه، به آن تصریح فرموده‌اند.  تنها شخصی که به بهائی بودن معروف بود و منصبی در این سازمان یافته و به عنوان "مقام امنیتی" در تلویزیون ظاهر می‎شد، ثابتی بود.  بارها در این باب سخن گفته شده که مشارٌالیه در دوازده سالگی خود را از جامعهء بهائی دور کرد و هیچگاه تسجیل نشد و در زمرهء بهائیان داخل نگشت.  آقای نصیری، رئیس ساواک، نه بهائی بود و نه با خانواده‎های بهائی، اعم از سببی یا نسبی، خویشاوندی نداشت.  چگونه و با چه سندی شما ایشان را بهائی می‌دانید، الله اعلم بما ستر فی الصّدور.

مرقوم داشته‌اید که یکی از اصول بنیادی دیانت بهائی این است که پیروانش از جبهه‌گیری سیاسی در سطوح محلّی، ملّی و بین‌المللی مطلقاً اجتناب نمایند.  شاید ندانید که حضرت بهاءالله جمیع امور سیاسیه را به بیت‌العدل محوّل فرموده‌اند.  لهذا، نامه‌ای که از طرف جامعهء بین‌المللی بهائی خطاب به جناب درّی نجف‌آبادی مرقوم شده ، نه جبهه‌گیری بلکه، بیان ستم‌هایی بوده که در طول تاریخ بر جامعهء بهائی ایران رفته است.  دوران پهلوی را دوران شکوفایی و آسایش ذکر فرموده‌اید و دوران صدارت عظمای جناب هویدا را بهترین دوره محسوب داشته‌اید.  آیا می‌دانید که مرحوم هویدا برای رفع هر گونه اتّهام بهائی بودن، در اوّلین قدم ورود بهائیان به دو نهاد نظامی و آموزشی را ممنوع کرد؟  آیا می‌دانید که در دوران همین آقای هویدا اعضاء گروه "تبلیغات اسلامی" بیشترین فعالیت را علیه بهائیان داشتند؟ بله، آقای هویدا از نسل بهائیان بودند، امّا خودشان بهائی نبودند و این معنی را در جلسهء محاکمه نیز به آقای خلخالی گفتند و در روزنامه نیز درج شد.

در این دوران بعضی از وزرا به بهائی بودن معروف شدند که ابداً بهائی نبودند.  تشابه اسلامی آقای تسلیمی، وزیر بازرگانی، با آقای تسلیمی عضو محفل روحانی ملّی؛ نسبت خویشاوندی آقای روحانی، وزیر آب و برق، با یکی از بهائیان، شهرت خانم فرّخ‌رو پارسا (که گویا، اگر اشتباه نکنم، ازلی بود) به بهائی بودن، این توهّم را پدید آورده که بهائیان به بالاترین سطوح وزارت و صدارت رسیدند.  مثلی است معروف در زبان فارسی که می‌گوید، "آش نخورده و دهن سوخته" که در مورد جامعهء بهائی مصداق دارد.  پزشک مخصوص شاه، تیمسار ایادی، بهائی بود و آن هم صرفاً به علّت اعتمادی که شاه به او داشت به این سمت رسیده بود.    کاش فقط یک مورد را بیان می‌کردید که ایشان از منصب و مقام خویش به نفع جامعهء بهائی استفاده کرده‌اند.

نوشته‌اید که در دوران جمهوری اسلامی جامعهء بهائی سیصد اعدامی داشت، امّا در دوران پهلوی حتّی یک اعدامی به این نام نداشت.  در همهء ادوار مبارزه با بهائیان یکسان نبوده است.  یکی از بزرگترین لطمه‌ها را رضاشاه به جامعهء بهائی زد و آن تعطیل کردن جمیع مدارسی بود که بهائیان صرفاً برای خدمت به معارف این مملکت تأسیس کردند.  جالب است که فرزندان رضا شاه نیز به این مدرسه‌ها رفتند، امّا اسفا که به علل صرفاً دینی (تعطیل کردن مدرسه در روز تعطیل مذهبی بهائیان) این مدارس به کلّی برچیده شد.  در ماجرای ابرقو، که هنوز بعضی از نفوس لجوجانه به بهائیان نسبت می‎دهند، در زمان محمّدرضا شاه حقوق بهائیان ضایع شد و عمل شنیعی را که چند نفر از مسلمانان مرتکب شده بودند، به بهائیان نسبت دادند و حتّی رئیس محکمهء تجدید نظر را تهدید کردند که به نفع بهائیان رأی ندهد، با این که روز اوّل با خواندن پرونده به بی اساس بودن اتّهامات پی برده و تصریح کرده بود.  مگر در زمان غوغای فلسفی، شاه به وی اجازه نداد که علیه بهائیان از رادیوی دولتی سخن بگوید؟  مگر در همان دوران نبود که کلّیه حظیرهالقدس‌های سراسر ایران تصرّف شود؟  مگر در همان دوران نبود که ساختمان حظیرهالقدس طهران با حضور اعاظم قوم تخریب گردید؟

مرقوم داشته‌اید در نامهء جامعهء بهائی خطاب به آقای دادستان کلّ ایران هیچ اعتراض جدّی به جمهوری اسلامی دیده نمی‌شود.  شاید شما مکتوب نوامبر ۲۰۰۳ بیت‌العدل را نخوانده باشید که اعتراضات خود را در آنجا بیان کرده‌اند و در سایر بیانیه‌ها نیز این موارد مرقوم شده است.  آنچه را که شکایت از ساواک به دادستان کلّ محسوب داشته‌اید، ذکر مظالم است نه شکایت و مقصود از آن رفع تهمت است نه سعایت.

بله، در مقام مقایسه، در دورهء پهلوی بهائیان از آسایش نسبی بیشتری برخوردار بودند، به دانشگاه‌ها راه داشتند، در دستگاه دولت استخدام می‌شدند، به آنها اعتماد داشتند.  امّا تمامی اینها نسبی است.  بر خلاف آنچه که مرقوم داشته‌اید، "از همه حقوق شهروندی مانند دیگر ایرانی‎ها برخوردار" نبودند.  گلایه‌ای نیست.  وقتی آدمی پیروی از آئینی را می‏پذیرد، پیه تمام مخالفت‌ها را به تنش می‌مالد.  این مخالفت‌ها در تمامی طول تاریخ این آئین وجود داشته و از شدّت و ضعف برخوردار بوده است.  حتّی در بسیاری از موارد در دوران قاجار، وقتی در شهری به تحریک اعداء، عدّه‌ای به قتل و غارت می‎پرداختند، ناصرالدّین شاه یا حکّام جانشین او از بهائیان حمایت می‎کردند.  این معنی در چندین لوح حضرت بهاءالله و حضرت عبدالبهاء نیز ذکر شده است. برای مثال به صفحهء ۱۹۸ آثار قلم اعلی، ج۷، مراجعه نمایید تا صدق گفتار بنده بر شما معلوم شود.

مرقوم داشته‎اید "همهء آن حقوق‎ها به یک رؤیا تبدیل گشته است."  هر نفسی در هر مقطعی از زندگی خویش سعی دارد احقاق حقّ نماید.  هیچیک از بهائیان مشتاق بازگشت به دوران پهلوی نیست.  آنچه که در اثر تحمّل این مصائب و مظالم نصیب جامعهء جهانی بهائی شده، از حدّ فزون است.  اگر در دوران پهلوی به مزایایی که ذکر فرموده‌اید قانع بودیم، امّا اکنون به بیان مطالب و منویات خود می‎پردازیم، ولو آن که محدود گردیم و به زندان افتیم.  آن دوران به تاریخ پیوست و نه باز خواهد گشت و نه ما میل داریم که باز گردد.  شاید جناب مستشار، اگر این وقایع رخ نمی‎داد، قلم به دست نمی‎گرفتند و دربارهء امر بهائی کلامی مرقوم نمی‎داشتند و لایق اعتنا نمی‎دانستند.  امّا، همین نوشتار ایشان گویای این است که ستم‎هایی که بنده و امثال بنده در این دوران تحمّل کردیم، بی‌نتیجه نبوده است.  در دوران پهلوی شاید شما کلامی دربارهء امر بهائی نشنیدید یا، کما ینبغی و یلیق، بدان توجّهی نداشتید.  اگر ما دربارهء مظالمی که به ما رفته و می‎رود سخن می‎گوییم، خواهان اجرای عدالت هستیم که در این مملکت و سایر ممالک برقرار گردد.  وقتی حقّی از ما ضایع می‎شود، به جامعهء بشری لطمه وارد شده و زمانی که بر ما ظلم وارد می‎شود، عدالت مظلوم واقع شده است. 

جناب مستشار احراز مناصب فوق امنیتی ساواک و مدارج بالای تصمیم‎گیری سیاسی را به بهائیان نسبت داده‌اند.  ایشان شاید ندانند که، از لحاظ اداری، بهائی باید تسجیل شده باشد و نامش در دفاتر سجلات امری بهائی درج شده باشد.  زمانی می‌گفتند که در میان اساتید برجسته دانشگاه گروهی از بهائیان حضور دارند؛ بعضی از مناصب بالا را احراز کرده‌اند؛ امّا هیچیک از این موارد سیاسی نبوده و در تصمیم‌گیری‎های سیاسی دستی نداشته‌اند.  آنچه که مرحوم خمینی در حوالی سال ۱۳۴۲ به شاه نسبت دادند که تحت تأثیر بهائیان است، به علّت تشابه بعضی از اصول انقلاب سفید وی با تعالیم بهائی بود.  تعالیم بهائی روح زمانه را دارد و هر حاکمی که بخواهد کشورش پیشرفت کند از آنها سود می‌جوید.  پیشنهادهای اقتصادی و اجتماعی مذکور در تعالیم بهائی حلاّل بسیاری از مشکلات جوامع کنونی است.  زمانی که حضرت بهاءالله این تعالیم را مطرح کردند، یعنی در دوران قاجاریه، جامعهء آن روز ابداً نمی‌توانست حتّی تصوّر این قبیل تحوّلات را بنماید.  اگر در بعضی از کشورها، چه به علّت جبر زمانه، چه به علّت استفاده از این تعالیم، بعضی از آنها به نحوی به طور نسبی به اجرا در آمده یا بیاید، آیا باید برچسب بهائی بودن به حاکم آن کشور زد؟  اجرای اصول انقلاب سفید نه به علّت متأثّر بودن شاه از بهائیان بود، بلکه مدّعی بود قصد دارد ایران را پیش ببرد.

چرا نفوذ بهائیان در دوایر مختلف را مبتنی بر لیاقت و صلاحیت آنها نمی‎دانید؟  چرا از آن به عنوان نقطه ضعف یاد می‎کنید؟  آیا اگر بهائیان بی‎سواد باقی می‎ماندند، و ترقّیات علمی و اقتصادی نداشتند، باعث رضایت خاطر بود؟  اگر شاه به هیچ طبیب مسلمانی اعتماد نداشت، آیا مقصّر تیمسار ایادی بود؟ آیا بهائیان باید طایفه‌ای خمود و جمود و بی‌حرکت باقی می‎ماندند تا سبب حصول رضایت روحانیون شود؟ تنها علّت مبارزه روحانیون با امر بهائی، همانطور که اشاره فرموده‎اید، اعتقاد بهائیان به خاتمه یافتن دوران انتظار است و بس.  امّا، برای آن که این مبارزه دارای وجههء منطقی باشد، لابدّ باید مستمسکی یافت که ترقّیات مادّی بهائیان آن را در اختیار گذاشت.

به هر حال، از این که نظر عنایتی به این جامعه انداخته و در تحلیل مسائل آنها و اقداماتشان و آنچه که بر آنها گذشته نکاتی مرقوم داشته‎اید، جای سپاس دارد.  امید که در مقالاتی که بعدها در این باب خواهید نگاشت، با مطالعهء سایر دیدگاه‎های بهائیان و اقداماتی که در سطوح مختلف انجام می‎دهند همراه باشد.

Comments are closed.