درباب تعالیم اجتماعی دیانت بهائی

درباب تعالیم اجتماعی دیانت بهائی

کاوه کنعانی

تعالیم اساسی اجتماعی دیانت بهائی که بنام تعالیم دوازدهگانه مشهور است حاصل طبقه بندی و تنظیم حضرت عبدالبها است. ایشان در سفر به اروپا و امریکا وقتی در مجامع برای سخنرانی تشریف می بردند، در مواجهه با ذهن منطقی غربی، امهات تعالیم دیانت بهائی برای عالم انسانی را در سر فصلهائی مرتب میفرمودند. در حقیقت میتوان این تعالیم را مانیفست اجتماعی یا سیاسی دیانت بهائی تلقی کرد. این سر فصلها گاهی بیشتر و گاهی هم کمتر از دوازه سرفصل میشد اما در بیشتر موارد دوازده مورد را بیان میفرمودند و بهمین سبب به تعالیم دوازده گانه معروف شده است.

این تعالیم در بطن دستورات و بیانات حضرت بهاالله مکنون بوده و حضرت عبدالبها بعنوان مبین حضرت بهاالله محور های اساسی این تعالیم  را استخراج فرمودند. دراین نوشتار کوتاه تلاش خواهم کرد این تعالیم را در چند زیر فصل جای دهم تا به درک بهتری از پیام مندمج در آن نائل گردیم.

این تعالیم را من در مجموع تعالیم اجتماعی دیانت بهائی می نامم و آنرا به ۵ بخش تقسیم میکنم:

۱-    تعالیم شناختی (Cognitive)

الف- لزوم تحری حقیقت

ب- لزوم ترک تعصبات

ج- لزوم تطابق دین با علم و عقل

۲-    تعالیم فرهنگی (Cultural)

الف- تعلیم و تربیت عمومی و اجباری

ب- تساوی حقوق زن و مرد

۳-    تعالیم اقتصادی (Economical)

تعدیل معیشت و حل مسائل اقتصاد

۴-    تعالیم مذهبی (Religious)

الف- عالم انسانی محتاج دین است

ب- وحدت اساس ادیان

ج- دین باید سبب الفت و محبت باشد.

۵-    تعالیم سیاسی (Political)

الف- وحدت عالم انسانی

ب- وحدت زبان و خط

ج- صلح عمومی و تاسیس محکمه کبری

کلیه این تعالیم ، اجتماعی هستند. به همین سبب آموزه های اخلاقی و یا احکام دیانت بهائی جزو این تعالیم ذکر نشده است. اغلب هر یک از این تعالیم را میتوان در چند دسته جای داد. برای مثال تساوی حقوق زن و مرد را در زیر شاخه سیاسی هم میتوان گذاشت و یا وحدت زبان و خط را در زیرشاخه فرهنگی. این امر بخوبی نشان میدهد که این تعالیم چند وجهی هستند و اینکه برای پیاده شدن هریک، بطور متناظر، نیاز است که در سایر حوزه ها نیز حرکاتی در جهت اجرائی شدن آنها اتفاق افتد.

حضرت عبدالبها برخی از این تعالیم را با یک گزاره توصیفی بیان کرده اند و برخی را با یک گزاره تجویزی. برای مثال وقتی از لزوم ترک تعصبات سخن میگویند و یا وحدت زبان و خط یا صلح عمومی و تاسیس محکمه کبری یا تحری حقیقت، از یک گزاره تجویزی و دستوری استفاده می کنند . برخی اوقات هم از گزاره های توصیفی استفاده می نمایند مثل وحدت اساس ادیان یا لزوم دین . در چنین مواردی فعل کمکی "است" استفاده میشود برای اینکه حاکی و بیان کننده یک رابطه باشد، رابطه ای که در نفس الامر هستی موجود است، لذا محمولی را به موضوعی اسناد میدهند. در تعالیمی که به نحو توصیفی بیان شده، صحبت از انتولوژی یا هستی شناسی است. گوئی حضرت عبدالبها ، رابطه ای که در عالم وجود دارد را بیان میکنند و از آن پرده بر میدارند. مثلا میگویند که اساس ادیان الهی یکی بوده است و یکی خواهد بود. و یا اینکه عالم انسانی به دین وتعالیم انبیاء نیاز دارد و نیاز خواهد داشت. و یا زمانی که از تطابق دین با علم و عقل سخن میگویند میخواهند یک رابطه هستی شناسانه را بیان کنند، میگویند دین همواره با علم و عقل منطبق بوده است.

اما چرا برخی تجویزی بیان میشود و برخی توصیفی؟ برداشت من اینست که قصد حضرت عبدالبها ارائه یک طبقه بندی مطلقا منطقی نبوده است. ایشان در خطابه هایشان فی البداهه این تعالیم را بیان میکرده اند و ترتیب خاص منطقی را در بیان آنها رعایت نکرده اند (مثل اینکه اول تعالیم ذهنی تر را بگویند بعد تعالیم عینی تر یا برعکس و یا هر نوع ملاحظه خاص دیگری) . کما اینکه در خطابه های مختلف آنها را با ترتیب های مختلفی بیان کرده اند. در تمام مواردی که ایشان از گزاره ای توصیفی استفاده کرده اند قصدشان این بوده که گزاره ای تجویزی از آن استخراج گردد. مثلا زمانی که میگویند اساس جمیع ادیان الاهی یکی است مقصودشان اینست که اگر غیر از این مشاهده میشود، خلاف واقع است و باید ادیان الاهی با هم الفت و محبت داشته باشند. (تحویل یک گزاره توصیفی به تجویزی)در خصوص لزوم دین و تطابق دین با علم و عقل هم همین رابطه حاکم است. یعنی اینکه اگر چه با گزاره ای توصیفی بیان شده اما باید آنرا به گزاره تجویزی تبدیل کرد.

متقابلا هر گزاره تجویزی هم قابل تبدیل به یک یا چند گزاره توصیفی است. مثلا گزاره تجویزی لزوم ترک تعصبات به گزاره توصیفی " حقیقت یکیست و تعدد ندارد" قابل تبدیل است. اساسا اگر بخواهیم ترتیب منطقی بیان گزاره ها رعایت کنیم باید ابتدا گزاره های توصیفی را بگوئیم. اول روابط موجود و حاضر در هستی را میگوئیم. سپس نتیجه میگیریم که چون چنین است (حقیقت یکیست)، ما باید در هماهنگی با این قوانین هستی شناختی رفتار کنیم (تعصبات را ترک کنیم تا به حقیقت برسیم، یا مشورت کنیم تا به حقیقت برسیم).

البته آنچه در سطور بالا ذکر شد در تضاد با برخی باورهای معرفت شناسی پوزیتیویستی است که معتقد است از یک گزاره توصیفی نمیتوان به گزاره تجویزی رسید. بحث در این باب ، مجالی دیگر میطلبد. اما آنچه با قاطعیت میتوان ادعا کرد اینست که حضرت عبدالبها از پارادایم فلسفه و منطق کلاسیک ارسطوئی استفاده میکردند نه منطق جدید و یا حتی منطق پست مدرن در خصوص تعدد حقیقت و پرسپکتیویسم.

در میان این تعالیم آیتمهائی وجود دارد که با دو بیان، دوبار تکرار شده اند؛ یکبار با گزاره ای توصیفی و یکبار با گزاره ای تجویزی . "وحدت اساس ادیان" گزاره ای توصیفی است که به گزاره تجویزی " دین باید سبب الفت و محبت باشد" تبدیل میشود. محققین بهائی مثل جناب اشراق خاوری که این تعالیم را برای نشر آماده کرده اند به این مطلب توجه نکرده اند. لذا دچار تکرار شده اند.

به اعتقاد راقم این سطور، تعالیم اجتماعی دیگری نیز در آثار بهائی موجود است که این قابلیت را دارد که جزو این تعالیم قرار گیرد. این مطلب که حضرت عبدالبها دوازده تعلیم از این تعالیم اجتماعی را بیان کرده اند، حاکی از این نیست که دیانت بهائی تنها همین تعالیم اجتماعی را دارد و یا اینکه نباید در این لیست تعالیم دیگری را قرار داد. برخی از این تعالیم را ایشان به مناسبتهای مختلف در مواقع مختلف بیان کرده اند که میتوان آنها را در زیر یکی از شاخه ها قرار داد . از جمله این موارد تساوی حقوق مذاهب و ادیان مختلف و یا تساوی حقوق نژادهای مختلف و رعایت حقوق اقلیتها است. به نحوی که شاید بتوانیم زیر شاخه ای جدید بنام زیر شاخه "حقوقی" به زیر شاخه های قبلی اضافه کنیم و کلیه تعالیم اجتماعی حقوقی را در ذیل آن طبقه بندی نمائیم.

یکی از موارد دیگری که میتوان آن را به تعالیم اجتماعی اضافه کرد، نحوه تعامل و یا رابطه دیانت با حوزه دنیا و سیاست است که حضرت عبدالبها بطور پراکنده در مواقع مختلف در اسفار اروپا و آمریکا آنرا بیان کرده اند و پیش از آن در رساله مدنیه و رساله سیاسیه بطور مشروح تر آنرا ذکر نموده اند.درباره اینکه دیانت بهائی چه نوع رابطه ای را بین این دوحوزه توصیه میکند اختلاف نظر هست و میتوان هم بنفع تلقی سکولاریستی و جدائی طلبانه و هم بنفع تلقی یکتا انگارانه، نصوص و دلایلی اقامه نمود. اما بدون تردید باید رابطه دین و دنیا را یکی از اساسی ترین تعالیم اجتماعی دانست. یکی از دلایل غفلت محققین بهائی از این مبحث مهم، اینست: چون نویسندگان اولیه بهائی این مطلب را جزو تعالیم اجتماعی بهائی مطرح نکرده بودند ، رابطه دین و دنیا از مرکز مباحث تحقیقی امری به حاشیه رفته و فراموش شده است.

          یکی دیگر از تعالیمی که باید به تعالیم اجتماعی دیانت بهائی اضافه گردد، بحث دموکراسی، عدالت و آزادی های اجتماعیست که باید در زیر شاخه "حقوقی" ( زیر شاخه ای که باید اضافه گردد) مطرح شود. این موارد را نیز هیکل مبارک حضرت عبدالبها در مواضیع مختلف مطرح کرده اند و این مطلب که ایشان آنرا جزو طبقات دوازده گانه قرار نداده اند ، نباید باعث شود که از آن غفلت کنیم.

          به برخی از زیر شاخه ها مثل اقتصاد کمتر توجه شده است و محققین بهائی رغبت کمتری برای قلمفرسائی در این حوزه ها نشان داده اند. در درون این طبقه تنها یک تعلیم قرار دارد درحالیکه میتوان موارد دیگری را نیز به آن اضافه کرد مثل حقوق الله ، تبرعات ، مواسات و صندوقهای خیریه روستاها ، توصیه های اخلاقی در باب کار و کسب و… . البته یکی از دلایل این بی انگیزگی را میتوان این دانست که خود هیکل مبارک حضرت عبدالبها بیشتر به تبیین تعالیم بهائی در سایر حوزه ها تمایل داشته اند.

نتیجه

          حضرت عبدالبها تنها نمونه ای از یک طبقه بندی از تعالیم احتماعی را به معرض دید ما می گذارند . این طبقه بندی میتواند کاملتر شود . تاثیر تعالیم اجتماعی در مواجهه با روشنفکران غیر بهایی زمانی بیشتر میشود که تمام گزاره های توصیفی آن به گزاره تجویزی تحویل شود و آیتم های دیگری نیز بطور ریاضی وار و بصورت گزاره های موجز به این سیاهه اضافه گردد. 

Comments are closed.