سوالاتی از استاد مصطفی ملکیان
محمود حسینی
امروز مشغول خواندن بیانیه ی [۱] مصطفی ملکیان در حمایت از مهندس موسوی بودم که مطالب ایشان را همچون همیشه پرمحتوا یافتم. ایشان پس از پاسخ دادن به این سوال که چرا در انتخابات شرکت می کنند دلایل حمایت خودشان را از میرحسین موسوی شرح می دهند. در این میان به صداقت اخلاقی و منصف بودن موسوی در طرح شعارهای عملی صحه می گذارد و به اخلاقی بودن این عمل موسوی رای مثبت می دهد و از او حمایت می کند.
اولویت دادن معیار "اخلاقی بودن" را ناشی از آن می داند که تمامی نابسامانی ها و مسائل اجتماعی ایران را در وهله ی اول منبعثه از "نابسامانی اخلاقی" می داند. ایشان نابسامانی اخلاقی را "علت العلل" و "بزرگترین مشکل اجتماعی" ایران می دانند. البته در همین ابتدا باید بگویم که اینجانب کاملا با شما بر سر این موضوع که "بحران اخلاقی"، ریشه ای ترین بحران دنیای فعلی است موافقم. حضرت بهاءاللّه نیز تحلیلی مشابه در اواخر قرن نوزدهم بیان کرده اند. ایشان چنین بیان فرمود: "عالم منقلب است و انقلاب او یوماً فیوماً در تزاید و وجه آن بر غفلت و لامذهبی متوجّه و این فقره شدّت خواهد نمود و زیاد خواهد شد بشأنی که ذکر آن حال مقتضی نه و مدّتی بر این نهج می رود و اذا تمّت المیقات یظهر بغتهً ما ترتعد به فرائص العالم اذاً ترتفع الاعلام و تغرّد العنادل علی الافنان. " [۲]
اولین سوالم از آقای ملکیان آن است که علت این "نابسامانی اخلاقی" چیست؟ آیا اصول اخلاقی رایج در جامعه ی ایرانی همان اصول اخلاقی اند که شما عدم تحقق آنرا "نابسامانی اخلاقی" می دانید؟ واضحتر بگویم، معیار اخلاقیات شما چیست که انحراف از آن مفهوم "نابسامانی اخلاقی" را سبب شده است؟ پاسخ این سوال قطعا جواب سوال دیگری است که ملاک و میزان اخلاقی شما برای اصلاح اخلاقی ایرانیان در چیست؟ یعنی طبق کدام اصل یا اصول اخلاقی شما مایل به اصلاح اخلاق ایرانیان هستید؟ آیا در چارچوب اخلاقی شما "امر به معروف و نهی از منکر" یک ارزش است؟ آیا "همجنسگرایی" بر طبق موازین اخلاقی شما قابل قبول است؟ آیا "نجس شمردن" گروهی از انسانها از منظر تعالیم اخلاقی مورد نظر شما امری دقیق است؟
جواب هر کدام از سوالات فوق و صدها سوال اخلاقی دیگر، در قالب های اخلاقی مختلف، متفاوت است. معیار اخلاقی شما چیست؟
دیگر سوال بنده، درباره ی نحوه ی اجرا، عملی و نهادینه کردن آن چارچوب اخلاقی که از آن نام خواهید برد، در عمق جامعه است. بررسی روش شناسانه ی گسترش اخلاقیات که در بیانیه ی خود بدان اشاره کرده اید، حاکی از بالا به پایین بودن آن است. سوی این حرکت در اندیشه ی شما از سیاست به پهنه ی جامعه است. فرموده اید که:" آنچه، امروزه، بیش از هر چیز دیگر و بیش از هر زمان دیگر، بدان نیازمندیم اخلاقیسازی عالم سیاست است".
تربیت اخلاقی مردم، آنچنان که از تاریخ می توان متوجه شد، از بالا به پایین نبوده است. تربیت اخلاقی مستلزم درونی شدن مفاهیم اخلاقی و نگرشهای صحیح اخلاقی در تک تک افراد جامعه است. این تربیت در پهنه ی جامعه باید رخ دهد و آنچه که مشخص است حتی اگر رئیس جمهور مملکتی شخصی صادق و بافضیلت باشد پلی نمی توان میان اخلاقیات او و نابسامانی اخلاقی میلیونها ایرانی زد. نمونه های تاریخی اصلاح اخلاقی گسترده ی یک ملت و ارتقاء فرهنگی ایشان دلالت بر وجود روشی داشته است که فهم اخلاقی تک تک شهروندان آن ملت را گسترش داده است و این جزء به تمایل آنها و مشارکتهای گروهی آنها با پذیرش قلبی آنها در راه این تغییر امکان پذیر نبوده است. آیا به نظر شما تربیت تک تک افراد جامعه – هرچند که وقت گیر است و گاها موانع قانونی بر سر راه موجود است- منطقی تر و مهمتر از این حرکت بالا به پایین نیست؟
در اندیشه ی بهائیان، همانطور که ریشه ی اخلاقیات در دین بوده است، این سنت را باید ادامه داد اما نه در دینی سنتی، بلکه در آئینی مدرن که تعالیم اخلاقی اش جهان شمول باشد و در ضمن زمینه ی پذیرش آن برای اکثریت قوم ها ونژادها و. . . با توجه به نیازهای زمانه، فراهم باشد. بهائیان، همچون شما، دوری مردمان را از اخلاقیات، زمینه ساز انحطاط در تمامی زمینه ها می دانند. در این زمینه آثار شارع این آئین، مملو از مطالب گوناگون است. به نمونه هایی توجه کنید:
" یا حزب اللّه بخود مشغول نباشید. در فکر اصلاح عالم و تهذیب امم باشید. اصلاح عالم از اعمال طیّبه ی طاهره و اخلاق راضیه ی مرضیّه بوده. ناصر امر اعمالست و معینش اخلاق" [۳]
" امروز باید دوستان طرّا باخلاق و اعمالی که سبب ارتفاع کلمه اللّه و ابقاء نفوس است مشغول گردند. رایت اخلاق مرضیّه از هر رایتی سبقت گرفته و علم اعمال طیّبه مقامش از جمیع اعلی و اقدم بوده و هست. بگو ای دوستان، لعمر اللّه جدال منع شده و نزاع و فساد و سفک دماء و اعمال خبیثه کلّ نهی شده، نَهیاً عَظیماً فی کتابِهِ العَظیم" [۴]
در بالا دیدم که چه مقدار مشابهت فکری در میان اندیشه ی دقیق شما و دیدگاه بهائیان وجود دارد. اما وجوه تفاوتی را نیز می بینم. از آن رو که اصلا قصد بسط مطلب را در این مقاله ندارم، در انتها بیانی از حضرت شوقی افندی، را درج می کنم که می تواند زمینه ای برای مطالب بعدی باشد:
" افسوس که عالم بشریّت چه از لحاظ اخلاق انفرادی و چه از حیث روابط اجتماعی چنان از راه راست منحرف گشته و چنان رنج کشیده که بهیچ وجه حتّی مساعی و تدابیر سیاستمداران و زمامداران بیطرف و خوش نیّت و ساعی و فداکار نیز نمی تواند به نجاتش پردازد. نه طرحها و نقشههائی که سیاستمداران و زمامداران بی طرف و خوش نیّت و ساعی و فداکار نیز نمی تواند به نجاتش پردازد. نه طرح ها و نقشه هائی که سیاستمداران والامقام کشیده باشند و نه مبادی و اصولی که خبرگان بلند پایهء علم اقتصاد وضع کرده باشند و نه تعالیمی که اخلاقیّون در ترویجش کوشا هستند هیچ یک نمی تواند بالمآل اساس و شالودهء متینی را تدارک بیند که بر آن بتوان آیندهء این جهان آشفته را بنا نمود.
هرگز اصرار و الحاح خردمندان خوش نیّت که مردمان را به بردباری و تفاهم نسبت بهم دعوت می نمایند جهان را آرام نسازد و تاب و توان از دست رفتهاش را باز نگرداند. هرگز طرح نقشههای کلّی و عمومی در تعاون و تعاضد بین المللی، هر قدر وسیع و دوراندیش باشد، ریشهء فسادی را که موازنهء جامعهء کنونی را برهم زده قلع و قمع نتواند. حتّی می توان گفت که تشکیل سازمانی برای ایجاد اتّحاد سیاسی و اقتصادی جهان [۵] که این روزها بسیار بر سر زبانهاست عاجز است تا سمّ مهلکی را که حیات اجتماعی مردم و نظم ملل را تهدید می کند نوشداروئی شود.
پس دیگر چارهای نمی ماند مگر آنکه طرحی الهی را که حضرت بهاءاللّه در نهایت وضوح و بساطت در قرن نوزدهم اعلان فرموده بدل و جان بپذیریم زیرا آن طرح محتوی نقشههائی است که خداوند متعال جهت حصول وحدت بشر در این عصر و زمان ارائه فرموده و هر یک از اجزاء مرکّبهاش قادر است در مقابل نیروهای جانکاهی مقاومت نماید که اگر چاره نشود جسم علیل و مأیوس جامعهء انسانی را بکلّی به تحلیل خواهد برد. پس بشر خسته و درمانده را دیگر چه چارهای است مگر آنکه بسوی این هدف یعنی بسوی نظم بدیع جهانی روی آرد. نظمی که اساسش الهی است و نطاقش جامع و عالمگیر و اصولش متّکی بر عدل و انصاف و عناصر و اجزائش بینظیر و مثیل. مبانی نظم جهانی دقائق و عظمت این نظم بدیع حضرت بهاءاللّه را امروز احدی ادراک نتواند و وسعت امکانات و تصرّفاتش را کسی حتّی در این عصر مترقّی عالم انسانی عارف نشود و فوائد و نتائج آتیهاش را در نیابد و عظمت و جلالش را تصوّر ننماید… " [۶]
[۲] منتخباتی از آثار حضرت بهاءالله، ص ۸۲
[۳] مجموعه الواح بعد از نزول کتاب اقدس، ص ۴۸
[۴] آثار قلم اعلی، ج۶، ص ۳۰۲
[۵] مفهوم " اتّحاد جهانی " در فاصله دو جنگ بین المللی در اثر بدبینی نسبت به ملّیّت پرستی در مقابل جهان بینی مذکور در میثاق جامعه اتّفاق ملل در افکار جلوه شدید یافت . متأسّفانه دولتهای عضو جامعه اتّفاق ملل بر خلاف تعهّدی که نسبت به خلع سلاح متقابل و امنیّت جمعی بعهده گرفته بودند در قراردادهای دوطرفه وارد شده و شدیداً به حفظ منافع ملّی خود کوشیدند و عملاً بجای کوشش در راه صلح بین المللی به سلطه و قدرت ملّی روی آورده و بالاخره موجبات ضعف و شکست کامل جامعه اتّفاق ملل را فراهم آورده و فکر سازمان اتّحاد جهانی را در بوته تعویق انداختند.
[۶] نظم جهانی بهائی، ص ۴۶