میسن ریمی و کسانی که او را دنبال کردند

میسن ریمی (Mason Remey)

و

کسانی که او را دنبال کردند


ترجمه ای از سند

میسن ریمی (Mason Remey) و کسانی که او را دنبال کردند

بازبینی: ژانویه ۲۰۰۸

پیشگفتار

حضرت ولیّ‌امرالله علاوه بر توضیح ماهیّت و خطرات نقض عهد، کراراً سرنوشت افراد و گروه‌هایی را که به این بدترین نقص بشری، مبتلا شده‌ بودند به طور خلاصه مورد بررسی قرار می‌دادند.  ایشان می‌فرمودند که تعمّق در فرجام کسانی که کوشیدند وحدت امر الله را متزلزل سازند به احبّا کمک می‌کند که نیروی حراست عهد و میثاق جمال مبارک را عمیق‌تر درک کنند و ارج نهند.  در دورنمای بیش از چهل سالی که از نقض عهد چارلز میسن ریمی می‌گذرد، نگاهی به عواقب کسانی که او را در این راه بی‌حاصل دنبال کردند درسی آموزنده خواهد بود. 



١

نقض عهد

ماهیّت نقض عهد

نقض عهد چیست؟ بیت العدل اعظم الهی در مرقومۀ مورّخ ۲۳ مارچ ۱۹۷۵ به زبان انگلیسی خطاب به یکی از یاران می‌فرمایند که ترجمه‌ای از آن بدین شرح است:

"وقتی شخصی ایمان خود به حضرت بهاءالله را به عنوان یک مظهر ظهور الهی اعلان می‌کند، او از متمسّکین به عهد و پیمان حضرت رحمن گشته، جامعیّت و اصالت و تمامیّت ظهور مبارکش را قبول می‌نماید.  لیکن اگر این شخص بعداً تغییر جهت داده و مقام حضرت بهاءالله و یا مرجع مرکزی امر الله را مورد حمله قرار دهد، او نقض عهد کرده است.  در چنین موقعیّتی هر کوششی به عمل می‌آید تا به او کمک شود که به غیر منطقی بودن و سهو و خطای عمل خود پی برد، امّا اگر او در رفتار خود پافشاری کند، می‌بایستی به موجب تعالیم نفس مقدّس حضرت بهاءالله، به عنوان ناقض عهد الهی از جامعۀ بهائی طرد شود."۱

حضرت ولیّ‌امرالله نقاط ضعفی که مردم را به نقض عهدی که می‌دانند به آن متعهّد بوده‌اند وا‌ می‌دارد، "نفرت کورکورانه، جسارت بی‌حدّ و حصر، حماقت باور‌نکردنی، سست‌عهدی ننگین، و جاه‌طلبی بیش از حدّ"۲ که به درجات مختلف اشخاص مربوطه را آلوده می‌سازد، توضیح داده‌اند.  گرچه بعضی از آنها احتمالاً فریب دیگران را خورده‌اند، با این حال حضرت عبدالبهاء در مورد آنان می‌فرمایند: 

"ناقضین شبهه‌ای در میثاق ندارند ولی غرض نفسانی آنان را به این درجه رسانده نه ‌این است که نمی‌دانند می‌دانند و مخالفت می‌کنند"۳

خطراتی که ایجاد می‌کند

حضرت عبدالبهاء، با توجّه به هدف اصلی ظهور حضرت بهاءالله یعنی ایجاد وحدت و یگانگی، انذار فرموده‌اند که اگر دقت و توجّه اِعمال نگردد، ناقضین "به کلّی امر الله را محو و شریعه ‌الله را سحق و جمیع زحمات را هدر خواهند داد."

"اگر حصن حصین امر الله به قوّۀ میثاق محفوظ نماند در یک روز در بهائیان هزار مذهب پیدا شود چنانچه در دوره‌های سابق حاصل شد."۴

نقض عهد، صرف نظر از خطری که بر توسعه و پیشرفت امر ‌الله وارد می‌سازد، نمادی از یک بیماری مسری روحانی است که به علّت جاذبۀ نا‌محسوسی که بر نفس امّاره دارد سلامت روحانی فرد مؤمن را تهدید می‌کند.  حضرت مولی‌الوری خواستار طرد کامل هر نفسی که به بیماری نقض عهد مبتلی می‌گردید بودند و لزوم قطع هرگونه ارتباط با شخص متمرّد را به  کلّیّۀ احبّا گوشزد می‌فرمودند.

اثرات آن بر افراد متمرّد

حضرت ولیّ‌امرالله ضمن بررسی پیشرفت امر الله چندین بار نمونه‌هایی بیان فرمودند که چگونه این "جنبش‌ها که به وسیلۀ افراد فریب خورده و ماجراجویان سودجو حمایت می‌شد دیر یا زود خود را با شرم‌ساری گرفتار دام دسیسه‌های بانیان‌شان مشاهده کرده و مآلاً به دست فراموشی مطلق سپرده خواهند شد." هیکل مبارک مضافاً می‌فرمایند:

"از بین رفتن نفوذ بی‌مایۀ بعضی از این معاندین، تیره‌بختی دیگران، و اظهار ندامت قلبی عدّه‌ای دیگر و تسجیل مجدّد و شرکت فعّالانۀ آنان در تبلیغ و خدمات اداری امر الله، به خودی خود شواهدی کافی بر قدرت شکست‌ناپذیر و روحیّۀ راسخی است که کسانی را که بر وصایا و نصایح حضرت عبدالبهاء ثابت واستوارند و اوامر آن را وفادارانه مجری می‌دارند جان و روان می‌بخشد"۵

 

یک فرایند پاکسازی

حضرت ولیّ‌امرالله در بارۀ گروهی از ناقضین در ایالات متّحده که پس از فوت دو نفری که مؤسّس آن بودند از هم متلاشی گردید می‌فرمایند:

"نقشه‌هایی که رهبران نادان آنها در نهایت کوشش برای ایجاد تفرقه در درون امر الله طرح کرده بودند به زودی و در عین بهت و حیرت آنان فرایندی برای پاکسازی و وسیله‌ای برای تطهیر امر مبارک دیده خواهد شد، که نه تنها سبب تقلیل شمارۀ پیروانش نشده، بلکه وحدت زوال‌ناپذیرش را مستحکم‌تر ساخته، و قوای منسجم مؤسّساتش، تزلزل‌ناپذیر‌ی اصول و اهدافش و قوای شفابخش مکنون در حیات اجتماعش را به جهانی شکّاک و یا بی‌اعتنا اعلام خواهد نمود."۶


۲

نقض عهد میسن ریمی

اعلامیّۀ حضرات ایادی امر الله در بارۀ ولایت امر

وقتی که خبر صعود حضرت ولیّ‌امرالله در شب ۴ نوامبر ۱۹۵۷ به مرکز جهانی بهائی رسید، آپارتمان هیکل مبارک بلا‌فاصله قفل و تحت مراقبت قرار گرفت تا هیچ کس قبل از مجتمع شدن حضرات ایادی ‌امر ‌الله در ارض اقدس، که مدّت کمی پس از مراسم تدفین حضرت ولیّ‌امرلله صورت گرفت، به آن دسترسی نداشته باشد.

حضرت‌ عبدالبهاء درالواح‌ وصایای مبارکه صراحتاً چگونگی انتخاب جانشین حضرت ولیّ‌امرالله را ذکر فرموده‌اند:

"باید اغصان و افنان سدرۀ مبارکه…توجّه به فرع دو سدره که از دو شجرۀ مقدّسۀ مبارکه انبات شده…یعنی شوقی افندی نمایند زیرا آیت الله و غصن ممتاز و ولیّ امر ‌الله و مرجع جمیع اغصان و افنان و ایادی امر الله و احبّاء ‌الله است و [حضرت ولیّ‌امرالله] مبیّن آیات الله و من بعده بکراً بعد بکر یعنی در سلالۀ او…"

ای احبّای الهی باید ولیّ ‌امر الله در زمان حیات خویش من هو بعده را تعیین نماید تا بعد از صعودش اختلاف حاصل نگردد و شخص معیّن باید مظهر تقدیس و تنزیه و تقوای الهی و علم و فضل و کمال باشد لهذا اگر ولد بکر ولیّ ‌امر الله مظهر ‌الولد سرّ ابیه نباشد یعنی از عنصر روحانی او نه و شرف اعراق به احسن اخلاق مجتمع نیست باید غصن دیگر را انتخاب نماید و ایادی امر الله از نفس جمعیّت خویش نُه نفر را انتخاب نمایند و همیشه به خدمات مهمّۀ ولیّ‌ امر الله مشغول باشند و انتخاب این نُه نفر یا به اتّفاق مجمع ایادی یا به اکثریّت آرا تحقّق یابد و این نُه نفر یا بالاتّفاق یا به اکثریّت آرا باید غصن منتخب را که ولیّ ‌امر الله تعیین بعد از خود نماید تصدیق نمایند و این تصدیق باید به نوعی واقع گردد که مصدّق و غیر‌ مصدّق معلوم نشود."۷

به مجرّد اینکه ۲۶ تن از ۲۷ نفر حضرات ایادی‌ امر الله در ارض اقدس گرد ‌آمدند (ایادی امر‌ الله خانم کورین ترو (Mrs. Corinne True) که به علّت کهولت سنّ و کسالت نتوانسته بودند در این اجتماع شرکت نمایند، با امضای اقرارنامه پشتیبانی خود را از اقدامات ایادی همکار خویش رسماً اعلام داشتند) از بین خود نُه نفر را انتخاب نمودند تا به آپارتمان حضرت ولیّ‌امرالله رفته و به جستجوی هرگونه سندی که احتمالاً هیکل مبارک به جای گذاشته باشند بپردازند. در تعقیب گزارش هیئت نُه‌نفری کلّیّۀ حضرات ایادی امر الله، از جمله میسن ریمی، اعلامیّه‌ای را امضا نمودند مشعر بر آنکه:  حضرت شوقی‌افندی ربّانی فقید "بدون تعیین جانشین…"۸ در گذشته‌اند.

از طرف اوّلین انجمن ایادی امر الله که درآن وقت در بهجی مجتمع شده بودند، اعلامیّه‌ای "خطاب به احبّای شرق و غرب" صادر شد که در آن اعلام شده بود که "اغصان عموماً یا فوت نموده و یا به علّت بی‌وفایی از طرف حضرت ولیّ‌امرالله ناقض عهد و میثاق شناخته شده‌اند" و بدین ترتیب مسلّم است که "برای حضرت شوقی افندی مقدور نبوده که جانشینی برای خود تعیین نمایند" در این اعلامیّه هیئت ایادی احبّا را فراخواندند که برای اتمام نقشه جهاد کبیر اکبر که حضرت ولیّ‌‌امرالله طرح فرموده بودند متّحد شوند، و اشاره کردند که در موعد مقرّر عالم بهائی به انتخاب "بیت ‌العدل ‌اعظم‌ الهی، هیئت عالیه‌ای که در الواح وصایای حضرت مولی‌الوری به مرجع مصون از خطا تصریح گردیده" اقدام خواهند نمود.

"…کلّیّۀ ایادی امرالله به دعوت نُه نفر ایادی مقیم ارض اقدس مجتمع گشته و تصمیم خواهند گرفت که چه موقع و چگونه شورای بین‌المللی بهائی مدارج تکامل خود را که از طرف حضرت ولیّ‌امرالله مشخّص گردیده طیّ نموده و منتهی به دعوت اعضای محافل روحانیّۀ ملّیه برای انتخاب بیت العدل اعظم خواهد گشت.

"همین که این هیئت منصوص الهی به وجود آمد کلّیّۀ اوضاع و احوال امریّه مجدّداً تحت مطالعه و تدقیق قرار خواهد گرفت و با مشورت ایادی ‌امر الله تدابیر لازمه جهت اقدامات آتیه اتّخاذ خواهد گردید."۹

میسن ریمی بار دیگر به اتفاق سایر حضرات ایادی همکارش این دوّمین بیانیّه رسمی را مبنی بر اینکه هیچ جانشینی برای حضرت شوقی افندی وجود ندارد امضا نمود.  برای مدت دوسال بعد از صعود حضرت ولیّ‌امرالله، ریمی شخصاً در کلّیّه اقداماتی که از طرف حضرات ایادی در جهت انجام مسئولیّت هدایت امر الله، تا زمانی که بتوانند مقدمات انتخابات بیت العدل اعظم را فراهم سازند، شرکت داشت و با همۀ آن اقدامات موافق بود. 

طرد روحانی میسن ریمی

ریمی با وجود اذعان کتبی خود در ۱۹۵۷ دایر بر اینکه حضرت شوقی افندی شخصی را به سمت ولیّ امر انتخاب ننموده‌اند و نمی‌توانسته‌اند که شخصی را منصوب نمایند، شخصاً در اعلامیّه‌ای که در تاریخ آپریل ۱۹۶۰ صادر کرد، ادّعای احراز این مقام را نمود و خود را دومین ولیّ امر معرّفی کرد. او این ادّعای جعلی را مبتنی بر این واقعیّت قرار داد که او به عنوان رئیس شورای بین‌المللی بهائی نامیده شده بود. وقتی که وی نپذیرفت که از کوشش برای تصرّف زمام امور امر منصرف شود، حضرات ایادی ‌‌‌امر الله وی را به ‌عنوان ناقض عهد و میثاق از عضویّت جامعۀ بهائی طرد نمودند.

در مدّت کوتاهی پس از آن، چند نفر از احبّا در اروپا و ایالات متّحده و سایر نقاط که دعاوی میسن ریمی را پذیرفته بودند، از جمله جان کاره (John Carre)، دونالد هاروی (Donald harvey)، جوئل مارانجلا (Joel Marangella)، رجینالد کینگ (Reginald King) و لیلاند جنسن ((Leland Jensen مانند وی طرد روحانی گردیدند.  تمام این افراد بعداً در برانگیختن یک سلسله اختلافات که منجر به تفرّق حسرت‌بار بقایای پیروان ریمی شد، نقش بزرگی به عهده داشتند.

فوت میسن ریمی

در آپریل سال ۱۹۷۴ بیت العدل ‌اعظم ‌الهی خطاب به بهائیان عالم اعلام فرمودند:

"چارلز میسن ریمی که مساعی گستاخانه‌اش برای غصب مقام ولایت پس از صعود حضرت شوقی افندی منجر به طرد روحانی او از جامعۀ پیروان امر الله گردید در فلورانس ایتالیا در سنّ صد سالگی از دنیا رفت، و بدون مراسم مذهبی و در حالی که پیروان سابقش او را رها کرده‌اند دفن شد. داستان این انحراف تأسّف‌آمیز از طرف شخصی که مورد عنایات و مواهب عظیم از طرف حضرت عبدالبهاء و حضرت ولیّ‌امرالله بود نمونۀ دیگری از بی‌ثمر بودن هر تلاشی برای تضعیف عهد و میثاق مبرم حضرت بهاءالله است."۱۰

 


۳

تفرقه در بین پیروان میسن ریمی

"محفل روحانی ملّی… تحت اشراف ولایت امر"

در ایالات متّحدۀ امریکا گروهی که بر مبنای نقض میسن ریمی خود را به نام "بهائیان تحت لوای ولایت امر" نامیده بودند، طیّ سال‌های ۱۹۶۱ و ۱۹۶۲ در نیومکزیکو (New Mexico) دور هم جمع شدند و در آپریل ۱۹۶۳ آنچه را که آنان "محفل روحانی ملّی ایالات متّحده تحت لوای ولایت امر موروثی" خوانده بودند، تأسیس نمودند.  در همین ماه تشکیلات مشابهی به وسیلۀ گروهی در پاکستان به وجود آمد امّا به سرعت از هم پاشیده شد.

گروه نیومکزیکو در مارچ ۱۹۶۴ خود را به‌ ثبت رساند و با این ادّعا که صاحب قانونی ملک مشرق‌الاذکار ویلمت ((Wilmette و نماینده و سخن‌گوی رسمی دیانت بهائی در ایالات متّحدۀ امریکا می‌باشد علیه محفل روحانی ملّی بهائیان ایالات متّحدۀ امریکا اقامۀ دعوی نمود.  محفل واقعی و مشروعِ روحانی ملّی بهائیان ایالات متّحده بر اساس تخلّف در بارۀ علامت تجاریِ "محفل روحانی ملّی" علیه این گروه اقدام به اقامۀ دعوی متقابل کرد و چندی بعد موفّق شد قرار ممنوعیّت این گروه از استفاده از اصطلاحات معمول بهائی را بدست بیاورد، قراری که در صورت عدم رعایت آن، این گروه، بر طبق قانون کشوری محکوم به تجاوز به حقوق محفل روحانی ملّی می‌گردید.

در حالی که گروه نیومکزیکو برای محاکمۀ دوم آماده می‌‌شد میسن ریمی ناگهان به آنها دستور داد که جریان محاکمه را "بدون توجّه به عواقب آن" متوقّف سازند.  اندکی بعد ریمی دستور "انحلال محفل ملّی" گروه سانتافه ‌(Santa Fe) را صادر کرد.

"دومین شورای بین‌المللی بهائی" ریمی

در سال ۱۹۶۴ میسن ریمی به زعم خویش "دومین شورای بین‌المللی بهائی" را تأسیس نمود و یک نفر امریکایی ساکن فرانسه به نام جوئل مارانجلا (Joel Marangella) را که از نخستین طرفداران وی بود و در ۳ آگست ۱۹۶۰ به وسیلۀ حضرات ایادی امر الله از جامعۀ بهائی طرد شده بود، به ریاست آن منصوب کرد.  از آنجا که میسن ریمی کوشیده بود ادّعای ولایت امر خویش را بر اساس موقعیّت خود به عنوان رئیس شورای بین‌المللی بهائی که توسّط حضرت ولیّ‌امرالله تأسیس شده بود پایه‌گذاری کند، حالا انتصاب مارانجلا به این سمت عملاً به او [مارانجلا] موقعیّت برجسته‌ای در میان پیروان ریمی تفویض می‌کرد.

بروز اختلافات جدّی در میان این دسته از ناقضین از آنجا مشاهده می‌شود که در ۱۸ اکتبر ۱۹۶۶ میسن ریمی به طور ناگهان این "شورا" را منحلّ کرد و به مارانجلا که ریاست آن را به عهده داشت دستور داد که "کلّیّۀ سوابق مربوط به شورا را که دیگر وجود ندارد به من باز گردان". تأثیر ظاهری این اقدام که مارانجلا را از نقش رهبری محروم کرده بود به جای اینکه تخفیفی در اختلاف عقیده میان گروه ایجاد نماید باعث تشدید آن گردید. در ۲۹ ژانویه ۱۹۶۷ ریمی حتّی اعتراض نمود که "بعضی از دوستان گزارش‌هایی آغاز کرده‌اند که ولیّ‌ امر حواس خود را از دست داده‌است و شخص دیگری او را کنترل می‌کند…"

انتصاب دونالد هاروی (Donald Harvey)

در ۱۵ می ۱۹۶٧، ریمی رسماً دونالد هاروی، یکی از پیروانش را به جانشینی خود پس از مرگ به عنوان "سوّمین ولیّ امر" منسوب کرد.  هاروی، یک بهائی امریکایی، که او نیز در زمان برگشت ریمی از امر ساکن فرانسه بود، جزء اوّلین دستۀ ناقضین قرار داشت.  ریمی در طول سال بعد، ۵ نفر از یک "24 مرشد" مورد نظر را که با همکاری هاروی "امر بهاءالله را اداره خواهند کرد" منصوب کرد.  امّا متعاقباً ریمی هیئت مرشدین را مانند تشکیلات قبلی منحلّ نمود، بدون اینکه انتصاباتی را که وعده داده بود عملی سازد.

هاروی که در سمت جانشینی ریمی باقی ماند، نه قبل و نه بعد از مرگ ریمی هیچ گونه اقدامی برای اعمال قدرتی که به او مفوّض شده بود به عمل نیاورد. وی در سال ۱۹۹۱ فوت نمود و نوشتجات متعدّدش منکر هرگونه علاقۀ او نسبت به تشکیلات بوده و مبیّن این بود که او مذهب را یک مسألۀ کاملاً شخصی می‌داند.

یکی از همدستان هاروی به نام ژاک سوقومونیان مدرکی را که ظاهراً در تاریخ ۱۷ نوامبر ۱۹۸۴ به امضای هاروی رسیده بود و شامل این عبارت بود که "(من) آقای ژاک سوقومونیان را…به جانشینی خود به عنوان "چهارمین ولیّ امرجهانی حضرت بهاءالله" انتخاب و منصوب می‌نمایم" ارائه داد.  سوقومونیان یکی از اعضای گروه اصلی طرفداران ریمی در سال ۱۹۶۰ بود که در آن زمان به همراه سایرین از جامعۀ امر منفصل گردید، وی در جلب پیروان هیچگونه توفیقی حاصل نکرده است. 

ادّعای جوئل مارانجلا (Joel Marangella)

مارانجلا در ۱۲ نوامبر ۱۹۶۹ ناگهان اعلام کرد که او، نه هاروی، باید جانشین برحقّ ریمی محسوب ‌شود.  طبق ادّعای مارانجلا، ریمی چندین سال قبل یعنی در دسامبر ۱۹۶۱ نامه‌ای مهر شده برای او فرستاده و در یادداشت ضمیمۀ آن اشاره کرده است که مارانجلا خواهد "دانست که چه وقت مهر را بشکند".  مارانجلا گفت که مدّت کوتاهی پس از انتصابش به عنوان رئیسِ "دومین شورای بین‌المللی بهائی" این نامه را باز کرده و یادداشت مختصری با امضای ریمی بدین مضمون در آن یافته است:  "به کلّیّۀ بهائیان عالم اطّلاع دهید که من شما را به عنوان سوّمین ولیّ امر بهائی انتخاب نموده‌ام" ولی مارانجلا تا سال ١٩۶٩ هیچ اقدامی در مورد این دستور انجام نداده بود.

بهانۀ مارانجلا در مورد توجّه نکردن به انتصاب رسمی هاروی از طرف میسن ریمی به عنوان جانشین خود این بود  که ریمی ظاهراً رفتار نامعقولی از خود نشان می‌داده است.  ریمی اکنون شروع به تعرّض و حمله به حضرت شوقی افندی کرده و اظهار می‌داشت که نظم اداری فقط نهادی از "دیانت بابی" بود و بایستی برچیده شود.  ریمی در این وقت خود را "اوّلین" ولیّ امر دیانت بهائی می‌دانست.

مارانجلا در تعقیب ادّعای خود به ایجاد "دفتر ملّی دیانت بهائی ارتودوکس" مبادرت ورزید.  از آن پس هاروی و مارانجلا که هر دو ادّعای جانشینی برحقّ ریمی را داشتند، به طور کلّی وجود یکدیگر را نادیده می‌گرفتند.

نقش جان کاره (John Carré)

در این موقع، دیگر مدّعیان رهبری هر یک برای بدست آوردن آنچه که حقّ خود فرض می‌کردند تلاش می‌نمودند.  جان کاره، یک نویسندۀ پر‌کار، یکی از طرفداران اوّلیّۀ میسن ریمی بود که در سال ۱۹۶۱ به علّت نقض عهد طرد شده بود.  او در ابتدای کار از طریق ارسال نامه‌های متعدّد به بهائیانی که آدرس آنها را در دست داشت، ادّعاهای ریمی برای ولایت امر را ترویج داد.  همچنان که جرّ و بحث بر سر رهبری بین پیروان ریمی برملا می‌شد، کاره بغتتاً به عنوان سخن‌گویی برای ادّعاهای غیر عادّی و کاملاً بی‌ربط شخصی به نام جمشید معانی در صحنه ظاهر گشت. شخص مذکور که یک مهاجر ایرانی در اندونزی بود خودش را به عنوان "کسی که در هر لحظه پیامبران را خلق می‌کند" می‌دانست.

وقتی که علایم بیماری روانی در جمشید معانی ظاهر و منجر به بستری شدن وی در بیمارستانی در طهران شد، کاره از این علاقه نیز روی برتافت و سپس تحت نام مستعار جان کریستوفیل ((John Christofil و به عنوان سخن‌گوی سازمان‌های مختلفی از جمله "بیت نور" و "خانۀ نوع بشر" به نگارش پرداخت. در این مقام جدید کاره توجّه خود را به طرز فزاینده‌ای به موضوع "حوادث مخوفی" که باید قبل از پایان قرن بیستم اتّفاق بیفتد و راه را برای ظهور "سوّمین" مظهر الهی هموار سازد معطوف نمود.

مداخلۀ رجینالد کینگ (Reginald King)

در همین ایّام در ایالات متّحدۀ امریکا دو دستۀ دیگر از ناقضین به وجود آمده بود که به شدّت یکدیگر را متّهم می‌نمودند.  اوّلین دسته از این دو به وسیلۀ رجینالد ("رکس") کینگ، منشی "محفل ملّی" کوتاه‌عمر نیومکزیکو که در سال ۱۹۶۴ توسّط میسن ریمی منحلّ گشته بود، رهبری می‌شد.  کینگ با نارضایی از مقاومت میسن ریمی با نقش رهبری وی در امریکا بالاخره به ایتالیا، محلّ اقامت میسن ریمی رفت و ظاهراً دیداری تلخ با وی داشت. به دنبال ‌این برخورد در ۱۳ سپتامبر ۱۹۶۹، ریمی ‌با صدور نامه‌ای کینگ را مردود اعلام نمود و گفت:  "مقام او الی ابدالآباد مقام شیطان باقی خواهد ماند" وقتی که پس از دو ماه مارانجلا ادّعای خود را اعلام نمود، کینگ فکر خود را عوض کرد و به طرفداری از او پرداخت.

این رابطه نیز به زودی از هم گسست. کینگ معتقد بود که مارانجلا "تعدادی ’تعبیرات‘ غلط از آثار" به عمل آورده است و ادّعا کرد که مارانجلا "دیگر واجد شرایط مقام ولایت امر نمی‌باشد".  او به واقع استدلال می‌کرد که "در حقیقت نه میسن ریمی و نه جوئل مارانجلا هیچ گاه ولیّ امر نبوده‌اند…زیرا که از سلالۀ موروثی نبوده‌اند" (یعنی سلالۀ حضرت بهاءالله). موقعیّت هاروی در این جریان با بی‌اعتنایی تلقّی گردید. کینگ گفت که  میسن ریمی در حقیقت "یک قائم‌مقام" بود و کینگ به این "آگاهی" دست یافت که خود وی "در واقع قائم‌مقام دوم بود".

هاروی و مارانجلا به همان اندازه به ادّعای کینگ بی‌اعتنا بودند که به مدّعای یکدیگر و یا به ادّعای جان کاره بودند.  کینگ در اوّل آپریل ۱۹۷۷ فوت کرد و تمام حقوقی را که فکر می‌کرد به او تعلّق دارد به "هیئتی" متشکّل از اعضای خانوادۀ خویش واگذار کرد.

قضیّۀ لیلاند جنسن (Leland Jensen)

امّا فعّالیّت‌های طولانی کینگ برای در دست گرفتن رهبری پیروان ریمی در ایالات متّحده به موازات ادّعای دیگری از طرف لیلاند جنسن پیش می‌رفت.  در سال ۱۹۶۳ هنگامی که هر دوی آنها عضویّت "محفل ملّی" نیومکزیکو…تحت اشراف ولایت امر موروثی" را داشتند مشاجره‌ای بین آنان در گرفته بود.  جنسن، کینگ را متّهم کرد که "کنترل"  گروه ایالات متّحده را "بدست آورده است".  کینگ متعاقباً پیشنهاد کرد که یک دادگاه بهائی تشکیل دهد تا جنسن را "از امر بهائی اخراج نماید".  مخالفت ریمی با این حرکت اخیر بود که مقدّمۀ نارضایتی کینگ نسبت به وی را فراهم آورد.

پیدایش جنسن شاخص دیگری از تدنّی شخصیّت اخلاقی هواداران ریمی می‌باشد.  جنسن در سال ۱۹۶۴ برای احتراز از طوفان‌های منهدم‌کننده‌ای که وقوعشان را میسن ریمی پیش‌بینی کرده بود در میسولا (Missoula)، مونتانا (Montana) اقامت گزید و در ‌سال ۱۹۶۹به اتّهام "هرزگی و اعمال شهوانی" در زندان ایالتی مونتانا محبوس گردید.  در آنجا جنسن چند نفر از هم‌بند‌های خود را قانع کرد که ادّعای او را مبنی بر اینکه فرشته‌ای از او دیدن کرده و او را یوشع (Joshua) خوانده است، قبول نمایند.  پس از اتمام دوران محکومیّت، جنسن به منظور جلب باقی‌ماندۀ پیروان امریکایی ریمی به تعبیرات عجیب و غریب عقاید مذهبی خود به سراسر ایالات متّحدۀ امریکا مسافرت کرد.  (جنسن مثلاً مدّعی بود که نه تنها "یوشع" و "بازگشت مسیح" است، بلکه مرحلۀ "جنینی" بیت العدل اعظم نیز می‌باشد)

بعد از مرگ ریمی، جنسن اقدام به تشکیل گروهی به نام "بهائیان تحت ولایت" نمود و در سال ۱۹۹۱ "دومین شورای بین‌المللی بهائی" خود را تأسیس کرد.

 

اقدامات جنسن در ماه می ۱۹۸۰ به علّت عدم وقوع پیشگویی‌های وی مبنی بر "پایان عالم"، و با وجود آنکه تاریخ این حادثه را سه بار (۲۹ آپریل، ۷ می، ٢٣–٢٢ می ۱۹۸۰) تغییر داده بود، ضربۀ شدیدی دید.  اگرچه جمعی از مصاحبان نزدیک و اعضای فامیل به پشتیبانی از او ادامه دادند ولی اکثر طرفداران جنسن او را ترک نمودند و او در اوت ١٩٩۶ فوت کرد.

کوشش‌ برای جلب جوسپی په‌پی (Giuseppe Pepe)

شاید عجیب‌ترین حادثه در این داستان طولانی و سردرگم مربوط به شخصی بود که نه عضو دیانت بهائی بوده و نه نقشی در اقدامات ناقضین مختلف داشته است. ریمی در سفری به فلورانس ایتالیا با مرد جوانی به نام "جوسپی په‌پی" آشنا شد که بعداً، هنگامی که ریمی پس از طردش در فلورانس ساکن شد، به عنوان منشی و همدم او منصوب گردید.  په‌پی بالاخره به طور قانونی به فرزندی میسن ریمی در آمد.  او بود که با مساعدت کنسولگری امریکا در فلورانس در سال ۱۹۷۴ وسایل تدفین میسن ریمی را فراهم آورد. په‌پی با شگفت‌انگیزی و اندوه مشاهد نمود که جنسن از این بستگی پسرخواندگی استفاده کرده، و در نامه‌ای سرگشاده اعلام کرد که او (په‌پی) "ولیعهد" و جانشین بر‌حقّ میسن ریمی با عنوان "ولیّ امر چهارم" محسوب می‌شود و برای اینکه بتواند این مقام را احراز کند بایستی اجازه دهد که "توسّط روحانی اعظم به عنوان پادشاهِ ملکوت تاجگذاری شود" استنباط قوی از این نوشتجات این بود که منظور از آن "روحانی اعظم" جنسن است.

په‌پی وقتی که اعتراضات وی نادیده گرفته شد و گروه جنسن به استفاده از ذکر نام او در متّحدالمآل‌ها و مراسلات خود ادامه داد، این موضوع را به یکی از مؤسّسات بهائی که آدرس آن را می‌دانست، برای روشن ساختن قضیّه، نوشت و بیان کرد که اقدامات ناقضین بدون اجازۀ او انجام گرفته و در‌خواست‌های مکرّر وی برای متوقّف ساختن این اقدامات نادیده گرفته شده است.  آنطور که به نظر می‌آید، په‌پی در سال ۱۹۹۴ در گذشت

در سال ۲۰۰۱ یعنی پنج‌ سال بعد از مرگ جنسن و هفت سال پس از مرگ په‌پی، نیل چیس (neal Chase)، یکی از اعضای "دومین شورای بین‌المللی بهائی" که توسط جنسن تأسس گردیده بود، مدعی شد که از طرف په‌پی به عنوان ولی امر و جانشین او تعیین گردیده است.  اکثریّت اعضای "شورا" ادعای او را رد کردند و کار به مشاجره بیشتر و طرح دعوی در دادگاه کشید.

وضع کنونی

در حالی که هیچ یک از رهبران نقض نتوانستند ادّعاهای ضدّ و نقیض خود را به ثبوت برسانند، تفرّق و تشتّت بین آنها با گذشت زمان شدّت بیشتری یافت.  اغلب این ادّعاها نشانی از نقشه‌های غیر متعارفی است که ساختۀ ذهن افرادی مختلف و نامربوط می‌باشد.  نظری به ‌وضع کنونی دسته‌های مختلف پیروان ریمی — در حالی که درگیر تهمت‌های متقابل یکدیگرند، با توجّه به اینکه اکثر کسانی که در ابتدا آنها را جدّی می‌گرفتند ترکشان کرده‌اند و در حالی که مورد بی‌اعتنایی کامل جامعۀ بهائی بوده‌اند — تصویری زنده از این فرمودۀ حضرت عبدالبهاء را ارائه می‌دهد که بیش از هشتاد سال پیش در توضیح نقض میثاق بیان فرمودند:

"این شبهات نقض مانند کف دریا است و دریا بی‌کف نمی‌شود بحر میثاق یک موج زند تا اجسام میّته را به کنار اندازد زیرا دریا جسم مرده قبول ننماید."۱۲

حامیان ریمی اکثراً تا قبل از ١٩٩۶ از بین رفته و پنج تن از چهره‌های مهمّ آن فوت کرده بودند: میسن ریمی در ۱۹۷۴، رجینالد کینگ در ١٩٧٧، جانشین منصوب ریمی یعنی دونالد هاروی در ١٩٩١، جوسپی په‌پی در ۱۹۹۴ و لیلاند جنسن در ١٩٩۶ رسوایی و تمسخر عمومی نفوذ جنسن را به حدّ نمادی از یک گروهک مذهب‌نمای دورافتاده در ایالات غرب میانی امریکا تنزّل داده بود. جان کاره به سوی مشغله‌های مرموز مذهبی خود که فقط به طور غیر‌ مستقیم و مختصر با مواضیع بهائی ارتباط پیدا می‌کرد، کشیده شده بود. ژاک سوقومونیان یک چهرۀ کاملاً منزوی باقی مانده است.  گروه جوئل مارآنجلا، گروه به اصطلاح "بهائیان ارتدکس"، در دادگاهی در جولای ۲۰۰۷ شهادت دادند که فقط حدود چهل نفر عضو در ایالات متحدّه آمریکا دارند.  تعداد معدود دیگری نیز در نقاطی در استرالیا و هندوستان پراکنده هستند.

در طیّ دهۀ گذشته کسانی که ادّعای بی‌اساس چارلز میسن ریمی مبنی بر جانشینی حضرت شوقی افندی را تأیید می‌کنند باحضور خود در اینترنت آمال زائله خود را دنبال نموده‌اند. در حالی که کمی تعداد پیروان خود را از نظرها پنهان می‌دارند سعی دارند با فریب و ایجاد شبهه خود را پیروان بر حقّ حضرت بهاءالله و نمایندۀ قانونی جامعۀ جهانی بهائی معرفی نمایند.  بازماندگان گمراه ریمی گرچه قابلیّت جلب توجّه مردم را ندارند ولی برای جلب توجّه بهائیان ثابت‌قدم به عقاید فاسد خود همچنان با یکدیگر به رقابت مشغولند.

جوئل مارآنجلا و ژاک سوقومونیان به علت کهولت سن برای خود جانشین تعیین نموده‌اند.  بدون شکّ، در جواب تمسخرهای منعکس در نوشته‌های اینترنتی به خاطر این ادّعا که مبیّن مصون از خطای آثار مقدسّه‌ای هستند که زبان اصلی آن را نمی‌دانند، هر دو نفر جانشینان ایرانی برای خود برگزیده‌اند.  در حالی که احبّای مهد امر الله از دسایس ریمی رو برگردانده‌اند، دو نفر از ایرانیان مقیم خارج که قربانی وسوسۀ نفس و ریاست‌طلبی خود شده‌اند، اکنون جسارت آن را یافته‌اند که مدّعی مقامی هم‌طراز غصن ممتاز، حضرت شوقی افندی گردند.

علی‌رغم تلاش و کوشش‌هایی که از جانب مؤسّسات امری برای رفع شبهه و روشن کردن ذهن نصرت‌الله بهره‌مند مقیم پرت استرالیا به عمل آمد، این شخص صریحاً ادعای ریمی و مارآنجلا را پذیرفت و در سال ۲۰۰۳ به عنوان ناقض از جامعۀ بهائی منفصل گردید.  بعد از چند سال مارآنجلا او را به سمت "ایادی امر" و نایب‌الرئیس "سوّمین شورای بین‌المللی بهائی" که خود در سال ۲۰۰۶ تأسیس کرده بود منصوب نمود و در سال ۲۰۰۷ او را به جانشینی خود برگزید.

عنایت الله (ذبیح) یزدانی که در منطقه ای نزدیک سیدنی استرالیا مقیم است از سال‌های قبل به طور پنهانی و در خفا طرفداری خود را از میسن ریمی ابراز داشته بود.  تلاشی طولانی و پیگیر برای منصرف نمودن او از این راه ناصواب به عمل آمد، با این حال در سال ۲۰۰۴، وی صریحاً شروع به اشاعۀ نظریّۀ دیرینۀ خود مبنی بر اینکه ریمی جانشین قانونی حضرت شوقی افندی می‌باشد نمود و علاوه بر آن دونالد هاروی را به عنوان "سوّمین ولیّ امر" و ژاک سوقومونیان را به عنوان "چهارمین ولیّ امر" پذیرفت. در جون ۲۰۰۵، او به عنوان ناقض از جامعه طرد گردید. سوقومونیان اخیراً یزدانی را به عنوان جانشین خود و "پنجمین ولیّ امر" تعیین نموده است.

اینکه زنان و مردانی نسبتاً با ذکاوت، پس از گذشت تقریباً نیم‌قرن، هنوز نتوانسته‌اند خود را از قید امواج خروشان بی‌خردی و جاه‌طلبی که همۀ امیدها و نقشه‌هایشان را نقش بر آب نموده برهانند، حقیقتاً داستانی بس عبرت‌انگیز است.  سرگذشت کسانی که از چارلز میسن ریمی پیروی کردند، مورد‌شناسی آموزنده‌ای برای درک ماهیّت و اثرات فلج‌کنندۀ ویروس نقض عهد می‌باشد.


مآخذ

 

۱. ترجمه‌ای از دستخطّ بیت العدل اعظم، ۲۳ مارچ ۱۹۷۵

۲. ترجمه‌ای از توقیع مبارکه خطاب به احبّای امریکا

۳. حضرت عبدالبهاء، نجم باختر

۴. حضرت عبدالبهاء

۵. ترجمه‌ای از توقیع مبارکه خطاب به احبّای امریکا

۶. ترجمه‌ای از توقیع مبارکه خطاب به احبّای امریکا

۷. الواح وصایای مبارکۀ حضرت عبدالبهاء، چاپ محفل ملّی استرالیا، صفحات ۱۳-۱۱

۸. کتاب دوران قیادت حارسان امر الله، صفحۀ ۶۵

۹. کتاب دوران قیادت حارسان امر الله، صفحۀ ۶۹–۶۸

۱۰. ترجمه‌ای از دستخطّ بیت العدل اعظم، کتاب پیام‌های بیت العدل اعظم ۱۹۸۶–۱۹۶۳، بخش ۱۴۴

۱۱. منتخباتی از مکاتیب حضرت عبدالبهاء، جلد اوّل، صفحۀ ۲۰۵

  


Comments are closed.