ملاحظاتی دربارۀ انتخابات دورۀ دهم ریاست جمهوری و مسالۀ “امور سیاسی”

ملاحظاتی دربارۀ انتخابات دورۀ دهم ریاست جمهوری و مسالۀ "امور سیاسی"

کاویان صادق زاده میلانی

چکیده

دین بهائی به عنوان تازه ترین ظهور و جلوۀ الهی در دو راستا فعالیت می کند. یک مولفۀ دین الهی ابعاد روحانی و عرفانی آن است و عملکرد در این حوزه شخصی است. مولفۀ دیگر آئین بهائی تغییر و بهبود ساختارهای مدنی و اجتماعی در جهت پیشرفت و ترقی تمدن بشری است. دین بهائی اهداف سیاسی به معنی تغییر نظامها و حاکمیتها را دنبال نمی کند و بنابراین بهائیان و تشکیلات بهائی وارد ائتلافات و جهت گیری حزبی نمی شوند. اما این تغییر ساختاری مورد نظر نیازمند تغییر نگرش و بینش انسانها و تکمیل و تکامل موسسات اجتماعی و سیاسی است. یعنی موسسات و تشکیلات دینی بهائی با رشد طبیعی دین بهائی و در شرایط ویژه ای با مسائل کشورداری و سیاستگزاری در حوزه های خُرد و کلان حضور مدنی و سیاسی خواهند داشت. تعیین این خط قرمزها و بایدها و نبایدها به عهدۀ بیت عدل اعظم است که نهادی کاملاً دموکراتیک و مردمسالار است و هم بنابر آموزه های دین بهائی مسوولیت رهبری بهائیان را به عهده دارد و در هدایت بهائیان راهی از خطا و اشتباه در آن نیست.

پیشینه

با درود بر دوست دانشمندم کاوه کنعانی که بر من منت نهاد و مطلب خوب و پر مغز خود را در این وبلاگ در معرض مطالعه و مورد نقد دوستان و همراهان گذاشت. با پوزش از اینکه در این چند روز به دلیل مسوولیتهای حقوق بشری مربوط به ایران و نوشتارهای تاریک کیهانیان لحظه های فرصت تعمق بیش از آنچه با ایشان پیشتر و خصوصی مطرح کردم نداشته ام. ولی با کمک گرفتن از مقالۀ او به ادامۀ بحث و ارائۀ مطلب می پردازم.

 دومقالۀ آقای کنعانی را در زیر می توانید ببینید:

http://negahedigar1.blogfa.com/post-222.aspx

 

http://negahedigar1.blogfa.com/post-228.aspx

 

البته برای همراهانی که این بحث را دنبال می کنند این توضیح لازم است که این بحث دو رشته دارد. در وهلۀ یکم اگر بحثی پیش آمده به خاطر این بوده که کیهان و دیگران به گروهی برای نام بردن از بهائیان و حقوق شهروندی در یک فراز از بیانات خانم کدیور عصبی و ناراحت شده اند. البته ناگفته پیداست که ارگانهای ضد بهائی البته گیج و متحیر و انگشت به دهان مانده اند که با وجود سرکوب و فضاسازی و تبلیغات قوی و منفی و دروغ سازی شایان چرا مسالۀ بهائیان برای جناحهای معتدل و پیشرو مطرح شده است؟ چرا مدافعان حقوق بشر اصلاً وقعی به این اقلیت می گذارند؟ در سالهای اول انتقلاب که بهائیان را زدند و کشتند کسی دمی نزد، نفس نکشید و ایرادی نگرفت، پس چرا خشونت کنونی پررنگتر جلوه می کند و مساله ساز شده است؟ البته جریانهای بهائی ستیز درون حاکمیت و دستگاههای موازی آن گیج شده اند و در تعجب هستند که چرا اینطور شده ولی بهائیان مغشوش نشده اند.

 

دوم اینکه از بین بهائیان نیز هیچ کس حرف سیاسی نزده به جز اینکه نگارنده بر کیهان ایراداتی گرفته بودم و از حملۀ غیر منطقی و بدون پشتوانۀ به خانم کدیور در چند مورد انتقاد کرده بودم. مقاله من بازتاب محدودی در رسانه های اصولگرا داشت و از تندخوانی (و بد خوانی) مقالۀ من سرچشمه گرفته بود.

http://www.goftman-iran.info/content/view/1255/9/

 

البته بر اهل دقت پوشیده نیست که در فصل انتخابات و در مواردی که نظر سنجی ها و مسائل انتخابی پیش می آید سوء استفاده از هر دستاویزی لابد مجاز و اخلاقی است. در این مورد بعداً بیشتر می نویسم ولی کیهان و قلم به مزدهای دنباله رو کیهان برای اولین بار مسالۀ حقوق بشری بهائیان تبدیل به یک "مسالۀ انتخاباتی" و نیمه سیاسی شد و این مساله سازی ربطی به شرکت بهائیان در انتخابات ریاست جمهوری امسال نداشت ولی در جهت تخریب نامزدهای اصلاح طلب انجام شد. فضاسازی و کوشش در راستای سوء استفادۀ سیاسی از بهائیان برای تخریب جوّ انتخابات تا این واپسین روزهای شمارش معکوس بی ثمر مانده است.

 

حضور بهائیان در جامعۀ مدنی: محلی یا جهانی

 

محدودیت آشکار آنکه هیچ بهائی نمی تواند در ستاد نامزدها و به نفع آنها یا حزبی یا جناحی فعالیت کند. جامعۀ بهائی نیز از هیچ نامزد ویژه ای حمایت نمی کند. یعنی تعریف ویژه ای برای ایران شده است که با تعریف سیاست و حضور در عرصۀ سیاسی در فضاهای دیگر تفاوت دارد. نوشتۀ کاوه کنعانی در این راستا و تعریف زیر قابل توجه است:

 

کلید درک این مطلب در تعریف امر سیاسی نهفته است. اگر بخواهیم از ادبیات پست مدرن استفاده کنیم، باید گفت که نمی توانیم از سیاست، تعریفی جهانی(Universal) اراده کنیم. تعریف ما باید محلی (Local) بقول ژان فرانسوا لیوتار، دوران فرا روایتها (Meta narrative) بسر آمده. باید جزء به جزء در جوامعی که زندگی میکنیم مفاهیم را تعریف کنیم و تئوری هایمان را بسازیم. در یک زمان واحد و در دو مکان مختلف، باید تعاریف متفاوتی را ارائه کرد. جامعه بهائی فرانسه باید یک تئوری خاص سیاسی برای خود تدوین کند که با تئوری جامعه بهائی ایران متفاوت است زیرا مفهوم امر سیاسی در فرانسه و ایران متفاوت است. در یک مکان واحد و در دو زمان مختلف هم همین تعاریف محلی را باید در نظر گرفت و از تعاریف جهانی باید پرهیز کرد.

 

در تعریف من فراروایت آن روایت کلانی است که روایت جامعی است که عرضه می شود و فرصتی به خرده روایتها برای مطرح شدن نمی دهد و آنها را تحت شعاع قرار داده و بی رونق می سازد. بگذریم از این نقد نظری که گفتۀ لیوتار خود یک روایت کلان (یا فراروایت) است ولی نقد موثری در چارچوب نقدهای پُست ستارکچرال (پساساختاری) ارائه می دهد و ابزار خوبی برای نقد است.[۱]

 

البته درکی تاریخی از "سیاست" نیز لازم است. نقدی بر مبنای لیوتار را نقدی غنی ولی نه جامع می دانم. یعنی نقدی کافی نیست. برای رساندن موضع خود در این مورد به مناظره ژاک دریدا با مصطفی شریف اندیشمند الجزیره ای که یکی از آخرین مصاحبه های این فیلسوف بزرگ بود جلب می کنم:

«دریدا: …دموکراسی تنها نظام سیاسی است که خود الگویی بدون الگوست، که تاریخی بودن خود را می پذیرد، یعنی آیندۀ خود را می پذیرد، خود را نقد می کند و تکامل آینده خود را باور دارد…حضور در یک دموکراسی به چالش کشیدن و به چالش کشیده شدن را به دنبال دارد و به امید مردمسالاری زاده نشده، حاکمیت موجود را به چالش می کشد. از این رو است که من همیشه از مردمسالاری که در پیش است سخن می رانم. مردمسالاری همیشه در حال آمدن است، یک وعده است، و به نام آن وعده می توان نظام کنونی را نقد کرد…درست است که واژۀ دموکراسی یک واژۀ یونانی است که در چارچوب فرهنگ یونانی متبلور شده است…ولی مردمسالاری که در راه است می کوشد خود را آزاد کند. آزاد از تعلق به یک سرزمین و در نهایت آزاد از هر دولت. من نه با دولت و نه با شهروندی مشکل دارم ولی رویای من یک مردمسالاری است که محدود به یک کشور و شهروندی نیست. و تنها در این شرایط می توان از دموکراسی جهانی سخن گفت، نوعی از مردمسالاری که محدود به کشوری و سیاستی نیست و اساساً فراتر از جهان شهروندی است. »[۲] 

این بُعد تاریخی مورد نظر دریدا در رابطۀ دین بهائی با سیاستگزاری محلی و جهانی تبلور پیدا می کند. ولی زاویۀ تاریخی و تکاملی آن به قدر کافی شفاف است. برعکس لیوتار که یک واگرایی تحلیلی را ارائه می دهد دریدا یک همگرایی و تکامل بینش سیاسی را مطرح می کند.

به این بیان حضرت عبدالبهاء در رسالۀ مدنیه نیز توجه کنیم:

 «مَثَل ِ عالم سیاسی مثل عالم انسان است که اوّل نطفه پس تدرّج در مراتب عَلقه و مُضغه و عظام و اکساء لحم و انشاء خلق آخر تا برتبهء احسن الخالقین واصل گردد. همچنانکه این از لوازم خلقت و مبنی بر حکمت کلّیّه است  بهمچنین عالم سیاسی دفعه واحده از حضیض فتور باوج کمال و سداد

نرسد بلکه نفوس کامله لیلاً و نهاراً بوسائل ما به التّرقّی تشبّث نموده تا دولت و ملّت یوماً فیوماً بلکه آناً فاناً ترقّی و نموّ در جمیع مراتب نماید.» (رسالۀ مدنیه ص ۱۲۷)

دین بهائی و دو مولفۀ تغییر ساختاری: انفسی و آفاقی

 

دستور تاریخی بیت عدل در مورد اجازۀ شرکت بهائیان ایرانی در انتخابات (با پیش شرطهایی که در زیر می آورم) بُعد تکمیلی حضور کامل جامعۀ بهائی در جامعۀ مدنی ایران است. جامعۀ بهائی با حضور قوی خود در جامعۀ مدنی ایران به این مرحلۀ تکاملی رسیده است. صرفنظر از اشتباهاتی که در برداشت تاریخی از مسالۀ "عدم مداخله در امور سیاسی" در جاهای گوناکون دیده ام و امیدوارم کم کم به بررسی و نقد منظم آنها بپردازم قرائت دوبارۀ متون بهائی نیز می تواند راهگشا در حلّ این معما باشد. 

 

اکنون نظر را به آموزه های کلیدی حضرت بهاءالله بر می گردانم. تعالیم بهاءالله بنابر تعریف خود او برای اصلاح افراد انسانی و اصلاح و بهبود جهان است. یعنی باید دید ادعای خود بهاءالله کدام است؟

 

دین الهی و قدرت آموزه های آن باید جهت حرکت تاریخ را تغییر دهد و قدرت و توانایی تاثیر بر تاریخ در ظهورهای الهی نهفته است. یعنی بالقوه است و به فعلیت رساندن و عملی کردن بنابر شرایط تاریخی و تقدیر الهی و زحمت پیروان است. برای نمونه:

«…مقصود از هر ظهور، ظهور تغییر و تبدیل است در ارکان عالم سراً و جهراً، ظاهراً و باطناً، چه اگر به هیچ وجه امورات ارض تغییر نیابد ظهور مظاهر کلّیه لغو خواهد بود» (ایقان ۱۶۰ بند۲۷۰ فارسی).

 

دین بهائی این تغییر ساختاری را در جهان در دو راستا پیاده می کند. یکی در تغییر انسانها و متعالی کردن آنها. نه اینکه بهائی انسانی ممتاز و بدون ایراد است. اصلاً چنین ادعایی نمی کنم. ولی در برخورد و تماس روح انسان با پدیدۀ وحی و ظهور، مس ِ نفس انسان در اثر کیمیای ظهور الهی متحول می شود و سیر صعودی خود بسوی حق را آغاز می کند. این پدیده را دراینجا بررسی نمی کنم و بحث آن را به جایی دیگر موکول می کنم.

 

این نوع تغییر در اثر تعالیم دین بهائی یک دید کلان و بزرگ به انسان می بخشد. نگرش یک بهائی نمی تواند نگرشی محدود و منحصر به علاقه های دنیوی شخص باشد. «آسایش هنگامی دست دهد که هرکس خود را نیکخواه همۀ روی زمین نماید.» (دریای دانش ۵) این آموزه گستردگی و طیف بلندی دارد. هویت شخص بهائی جنبه های متنوع و گوناگونی دارد. یک بُعد هویت شخص بهائی این است که «خود را نیکخواۀ همۀ مردم روی زمین نماید.» در اینجا یک گریز کوتاه لازم است. نیکخواه همگان بودن لازمه اش بینش سیاسی (در حداقل قرائت سیاستگزاری و کشورداری) است و چنین بینش سیاسی و مدنی قطعاً موجب خوشنودی ارباب ثروت و قدرت نیست. امریکا یا فرانسه یا ایران در این مورد فرقی نمی کند. قدرت و سیاست حاکم برای هموار کردن راه ابزاری ایدئولوژیک دارد. توام شدن سیاست و قدرت ابزاری برای تخریب منافع و بهبود مردمان دارد که همیشه قدرتهای استبدادی را در برابر بینش و جهت حرکت جامعۀ بهائی قرار می دهد.

 

گفتمانهای بهائی اصلاح عالم رو در رو با " ابزار ایدئولوژیک حاکمیت"

در تحلیلی تازه از اثری شاید گمناکتر از مارکس، به نام «ایدئولوژی ژرمان (آلمانی)» لوئیس آلتوزر در سال ۱۹۶۹ یک ساختار قدرت به نام " ابزار ایدئولوژیک حاکمیت" را معرفی می کند. حاکمیت با تعریفی از خود و مخالف خود همیشه به مخالف انگ و برچسب می زند و با بهره گیری از قدرت آن را وارد بازار افکار می کند و با تکرار مکرر آن به آن یک وجهۀ موجه می دهد. این قرائت تازه و پساساختاری از مارکس بسیار مهم است چون یک عامل مهم را توجیه می کند که در ارزیابیهای پیش از آلتوزر (به جز در آثار بهائی) مطرح نشده بود. اینکه با ارائۀ هدف حاکمیت به مردم به عنوان راهکار مردم خود به دست خود بر علیه نیازها و راحت و بهرۀ و منافع سیاسی و اقتصادی خود به کار می افتند. برای نمونه اقتصاد آمریکا بر مبنای یک اقتصاد سرمایه داری رادیکال و بازارهای آزادی است که فقط و فقط منافع لایۀ باریکی از مردم سرمایه دار را تامین می کند.

 

 فرقی نمی کند چه رابطه و چه زمانی را مطالعه کنیم. ذره بین تاریخ می آموزد که تبدیل انسان به ابزار کار و جزوی از دستگاه تولید از مقام انسان می کاهد و انسان را از خود بیگانه می کند. "ایدئولوژی قدرت حاکم" در امریکا هدف زندگی را "رویای امریکاییها" معرفی می کند که عبارت است از " یک خانه با نرده های سفید." پس کارگر امریکایی بیچاره پس از سالها کار و با دست مرد ناچیز در جهت هدفی کار می کند که در نهایت سرمایه (و قدرت سیاسی) را بیشتر در دست مردان سفید و سرمایه داران بزرگ متمرکز می کند. ساختمانها و خانه های مسکونی را شرکتهای بزرگ می سازند و بانکهای بزرگ سرمایه را هم به شرکتها و هم به متقاضیانی که برای خرید "رویای امریکایی" ناچار از همان بانکها پول قرض می کنند. در این میان منفعت و مازاد کار به صاحبان زر و زور و سرمایه داران با ز می گردد و عرق جبین و بی عدالتی به اقشار زیردست. وامهای گزافی دراین راستا بدون نظارت و حمایت دولت از زیر دست به ضعفاء تحمیل می شود.

 

در یکی از اثرهای خود بهاءالله می آورد که: «جمیع از برای اصلاح عالم خلق شده اند…شان انسان رحمت و محبت و شفقت و بردباری با جمیع اهل عالم بوده و خواهد بود.» (منتخباتی از آثار حضرت بهاءالله فقره ۱۰۹). آشکار است که اصلاح عالم و ایجاد شرایطی که عدالت و انصاف در جهان پیاده شود و به وجود آوردن انسانهایی بردبار، با محبت و شفقت به همگان نیازمند تغییری بنیادی و ساختاری در نظام کلان ِ جهان است. در همین مورد بالا حضرت عبدالبهاء دستوری دارند که موجب وحشت سرمایه داران بزرگ، شرکتهای چند ملیتی، مولتی میلیاردرها و صاحبان صنایع بزرگ است. ایشان می گویند که: «شما کار بزرگی کردید که در امریکا برده داری کشاورزی را لغو کردید. ولی حال وظیفۀ مهمتری دارید و آن از میان بردن برده داری صنعتی است.» [۳] آموزه های زیادی در متون بهائی در سیاستگزاری اقتصادی از سوی عبدالبهاء ارائه شده اند که مورد زیر یکی از آنهاست:

«در آینده صاحبان صنایع نخواهند توانست تمام ثروت خود را منحصراً به خانوادۀ خود ارثیه دهند. قانونی چون این لازم خواهد بود، که بنابرآن فقط یک چهارم ثروت سرمایه دار به خاندانش می رسد و سه چهارم آن باید به کارگران و کارکنان کارخانه که ثروت را ساخته اند بر گردانده شود.»[۴] برگرداندن ثروت به کارگران البته مسالۀ ارزش اضافی و نابرابری ابزار تولید مطرح شده از سوی مارکس و انگلز را حل می کند ولی البته موجب برخورد شدید سیاستگزاران بازارهای آزاد افراطی علیه آئین بهائی شده و خواهد شد.

 

هدف این بخش ارائه یک فرضیۀ اقتصادی نیست و صرفاً خواستم نشان دهم که آئین بهائی آموزه های مهم و درستی برای مشکلات و معضلات اقتصادی بشر و نابرابری های کنونی دارد و این "ایدئولوژی" یا اندیشه خواه یا ناخواه "سیاسی" است. این آموزه ها جزوی از آئین بهائی است و جهانشمولی آن موسسات بهائی را ناچار در برابرنیروهای افراطی یا تفریطی رقیب قرار خواهد داد. این فرآیند البته ربطی به حوزۀ فعالیت بهائیان ندارد. یعنی جنبۀ کلان (آفاقی) و یا منطقه ای (میکرو) درآن راهی ندارد. فرقی ندارد که در حوزۀ حقوق بشر و نسل کشی رواندا باشد یا جنبش مدنی سیاهان امریکا و یا در مورد دستگاه آپارتاید افریقای جنوبی. اخلاق بهائی و آموزه های بهائی در مورد مواسات و مساوات جنبۀ کلان و همه شمول دارند. ناگفته پیداست که با ظهور و ترویج دین بهائی قدرت های حاکم در تمام حوزه های مورد نظر با آموزه های بهائی (و مسلماً بهائیان) برخورد خواهند داشت. ایران امروز، افریقای جنوبی در شرایط آپارتاید و امریکای کنونی نیز استثناء نیستند. 

 

آیا آموزه های بهائی "سیاسی" هستند؟

 

بسیاری از فعالیها و اقدامات حضرت بهاءالله و حضرت عبدالبهاء سیاسی بودند و این فعالیتها در حوزه های مختلف و در کشورهای گوناگونی تعریف و مطرح شده اند. نقد بهاءالله از خشونت غرب و ابزارهای کشتار گروهی (کلمات فردوسیه، ورق نهم)، پیشگویی مشروطیت در اوج استبداد ناصری (کتاب اقدس)، اشارۀ اشکار به مشروطیت به عنوان حکومت برتر و پسندیده در گرماگرم عصر استبداد، پیشگویی سقوط ناپلئون سوم و ایجاد پارلمان ملتها و سازمانی مانند سازمان ملل متحد، امنیت کلّی برای پیشگیری از جنگ و ترویج فرهنگ صلح از جملۀ این اقدامات است، اقداماتی یا آموزه هایی که حاکمیتها می توانند به عنوان مداخله در امور داخلی مجازات کنند. شماری از تعالیم عبدالبهاء در رسالۀ مدنیه نیز کاملاً "سیاسی" هستند نقد دستگاه مالیتی و سیستم پیشکش، نقد استبداد ناصری، تجویز نظام مردمسالار و لزوم حق رای برابر مردم (بازهم در اوج استبداد) و لزوم ترویج صلح و نقد خشونت و استعمار و بهره کشی غرب از ذخایر طبیعی مردم جهان برای منافع خود. برخی از این تعالیم مربوط به ایران هستند و برخی مربوط به کشورهای دیگر مثل فرانسه یا امریکا. اگر راهبران بهائی در این موارد ساکت بودند و تحت الشعاع سیاستها و قدرتهای زمان بودند ما هم مثل اکثریت شیعه بودیم و ظهور دین بهائی بی ثمر بود و فرقی نمی کرد و ما بهائیان نیز حرفی هم برای گفتن نداشتیم.

 

پیرو سفر عبدالبهاء به امریکا در غرب نیز چنین شد. سفر ایشان به عنوان سفیر صلح و راهبر وحدت بشر درامریکا شکّ مقامات امنیتی را برانگیخت. فعالیت در راستای صلح به عنوان "اقدام علیه امنیت ملی" تلقی میشد و بهائیان هزینۀ سنگینی برای عملکرد خود پرداختند. بازداشت ِ بهائیان صلح طلب، تفتیش مراکز بهائی، و زیر نظر داشتن بهائیان به اتهام جاسوسی به نفع آلمان و عنصر نفوذی آلمان بودن در سالهای پیش از جنگ جهانی اول ادامه داشت. قوۀ قضائیۀ امریکا صلحگرایی جامعۀ بهائی را مشکوک می دانست و سیاسی قلمداد می کرد. یعنی ناهماهنگی عقیدتی خود با آموزه های بهائی را مستلزم عذاب می دانست. بهائیان هزینۀ سنگینی پرداختند ولی دست از مطرح کردن صلح و نفی جنگ برنداشتند.

 

مسالۀ نامزدی بهائیان برای مجلس شورای ملی

 

نمونۀ دیگر آموزه های بهائی در مورد مشروطیت است. در این که چهار دهه پیش از مشروطیت بهائیان حرف "سیاسی" زدند و حکومت مردم بر مردم را تجویز و تائید و پیشگویی کردند حرفی نیست. در موقع مقتضی و در شرایط درست حضرت عبدالبهاء چهار نفر از ایادیان امرالله را برای نامزدی مجلس شورای ملی معرفی و نامزد کردند:

«در خصوص عضویت در مجلس احبای الهی لازم است که به تمام قوت به خدمت دولت و ملت پردازند و به نهایت صداقت و خیرخواهی و پاکی و آزادگی حرکت کنند. حضرات ایادی را باید به هر قسم باشد عضویت در مجلس داشته باشند.» (مکاتیب جلد ۲ ص ۲۶۳)

 

 این نامزدی نیز آشکارا امری کاملاً "سیاسی" است. خدمت به ملت و دولت هم امری سیاسی است و به خصوص در بسیاری از موارد خدمت به ملت (بنابر تعریف مرکز امر و بهائیان) ممکن بود مخالف سیاستگزاری حاکمیت و دولت باشد. احتمال می رفت که این تصمیم جان ایادیان را شدیداً به خطر بیندازد. از آنجا که مجلس دوم و سوم دورۀ ترور متواتر شخصیتهای سیاسی، اعضای کابینه ها و نمایندگان مجلس بود این نامزدی خطر جانی آشکاری به دنبال داشت. البته این سری وقایع مشروطیت وقایع ساده ای نیستند و پیچیدگیهای تاریخی آن با قرائتی ساده و ایدئولوژیک نمی خواند و نمی خواهم از این پیچ و تابهای تاریخی براحتی بگذرم. ولی برای بحث حاضر آنچه مهم است این است که مرکز امر در مورد تعیین عملکرد جامعه، خط مرزهای لازم و "خط قرمزها" حرف آغازین و آخرین را می زند.  این مرکز امر در زمان مشروطیت حضرت عبدالبهاء بودند و امروزه نیز بیت عدل اعظم است.

 

تشکیلات بهائی، سیاست و سیاستگزاری

 

قرائتی درست از مسالۀ سیاست و حدود دخالت بهائیان در آن در حال حاضر بحثی نظری و تئوریک است. ولی بحثهای رایج کنونی تمام ابعاد و زاویه ها را مطرح نکرده اند. در لوحی از حضرت بهاءالله که در آن به وظایف بیوت عدل (محفل های روحانی) می رسند داریم که:

«…هم چنین در آداب نفوس و حفظ ناموس و تعمیر بلاد و السیاسه التی جعلها الله اسّاً للبلاد و حرزاً للعباد ملاحظه کنند…» (لئالی الحکمه ۲: ۶۹)

یعنی از وظایف بیت عدل محلی (محافل روحانی) تربیت مردم و عمران سرزمینها و نگاهداشتن و احترام قانون و سیاستگزاری است، سیاستی که اساس مدنیت سرزمینهاست. و سپس به نمونه هایی دیگری نیز اشاره می کنند از جمله سرپرستی کودکان و آموزش و پرورش ایشان و اشخاص سالخورده و مواظبت و بیماران و مراقبت از  زیردستان است. حیطۀ حضور بهائیان در سیاستگزاری در بیان بالا «کلّ این امور و امورات دیگر که متعلق به ارض است» تعریف شده است.

 

سخن پایانی

 

 تصمیم گیری و سیاستگزاری در تمام موارد سیاسی و شبه سیاسی و موارد مورد بحث به عهدۀ بیت عدل اعظم است. افراد بهائی ممکن است مبنی بر عادت، سلیقه شخصی، برداشت از مطالعۀ نصوص در مورد حضور مدنی و زاویه های سیاسی فعالیت اجتماعی بهائیان به نتایجی شخصی و خصوصی برسند. از این رو قرائتهای شخصی حداقل و حداکثر از این مساله ممکن است.

 

تصمیم نهایی در امور سیاسی بر عهدۀ بیت عدل اعظم است. این نهاد نمادی از یک مردمسالاری جهانی، سالم و درست است. البته از دید درون دینی بهائیان نهادی است که خطا و اشتباه در او راه ندارد. تصمیم گیری در مورد تمام جوانب سیاسی با این نهاد مصون از خطا و اشتباه است:

 

«امور ملّت معلق است به رجال بیت عدل الهی. ایشانند امناء الله بین عباده و مطالع الامر فی بلاده…لذا امور بوزاری بیت عدل راجع تا آنچه را مصلحت وقت دانند معمول دارند. نفوسی که لوجه الله برخدمت امر قیام نمایند ایشان ملهمند به الهامات غیبی. بر کلّ اطاعت لازم. امور سیاسیه کلّ راجع است به بیت العدل» (بشارات، بشارت سیزدهم).

 

در مورد انتخابات دورۀ دهم و انتخابات دیگر در ایران بهائیان در صورت تمایل مادامی که جبهه گیری سیاسی نکنند و وارد فعالیتهای حزبی نشوند و با پیش شرطهای زیر اجازۀ شرکت در انتخابات را دارند. دو نامۀ راهنما از مرکز جهانی بهائی را برای تکمیل بحث ضمیمه کرده ام.

 

 

تبصره : گزینه هایی از دو نامۀ دارالانشاء دربارۀ مسالۀ انتخابات و رای داد� بهائیان

 

نامۀ یکم

…شرکت در انتخابات مملکتی به شرط اینکه شرکت‌کننده بتواند بدون انتساب خود به هیچ یک از احزاب سیاسی و یا اظهار هیچ نوع تمایل حزبی عمل نماید برای احبّای عزیز بلامانع است. ولی شرکت در این انتخابات اجباری نیست بلکه اختیاری است. تشکیلات و جامعۀ بهائی در این امر هیچ دخالتی ندارد. احبّا در مورد اینکه به چه شخصی رأی بدهند با یکدیگر مشورت نکرده و جامعه نیز نباید هیچ اقدامی نماید که بر شرکت یا عدم شرکت احبّا و یا اینکه به چه کسی رأی می‌دهند اثری بگذارد. اجتناب جامعۀ بهائی از بحث و مذاکره در این مورد ضروری و حفظ اتّحاد جمع اهل بهاء در جمیع شئون از اعظم امور است.

اصل آزادی فرد بهائی برای شرکت در انتخابات مملکتی — به شرط اینکه عاری از هر گونه گرایش سیاسی حزبی باشد — امری است که از قبل هم مصداق داشته و هم ‌اکنون در سایر نقاط جهان نیز اجرا می‌شود و ابلاغ این امر به احبّای ایران در این زمان و در جواب سؤال هیئت یاران بیان یک اصل کلّی اداری بهائی است و هیچ گونه دلیل دیگری ندارد نه مربوط به شرایط خاصّ کنونی ایران است و نه دلیل هیچ نوع جانب‌گیری سیاسی و یا غیر سیاسی در امور آن مملکت است. شرکت در این انتخابات رابطه‌ای با تأکیدات بیت العدل اعظم در بارۀ اهمّیّت جهد و کوشش یاران در خدمت به احیای ایران و عمران آن سرزمین مقدّس ندارد، نه دلیل پشتیبانی از دولت است و نه نشانۀ همکاری با حکومت، و عدم شرکت در آن نیز نشانۀ مخالفت با هیچ یک نیست. احبّا به طور انفرادی آزادند تصمیم بگیرند که آیا مایلند در این انتخابات شرکت نمایند یا خیر.

نکتۀ دیگری که شاید ذکر آن لازم باشد آن است که احبّای عزیز ممکن است در عمل دریابند که پیروی کامل از اصول روحانی انتخابات بهائی در انتخابات مملکتی کار آسانی نیست و نباید بدین منظور ناراحتی وجدان به خود راه دهند زیرا که پایه و اساس این دو کاملاً با هم متفاوت است."

نامۀ دوم

"حضرت ولیّ عزیز امر الله در نامه‌ای به زبان انگلیسی به تاریخ ۳۰ نوامبر ۱۹۳۰ خطاب به یکی از احبّا، در بارۀ نقش احبّای ایران در ایفای وظایف مدنی چنین می‌فرمایند:

احبّا در ایران از مشاغل و مقامات سیاسی احتراز می‌جویند واز هر گونه دخالتی در موضوعات مربوط به سیاست مملکت خودداری می‌کنند، امّا در مشاغل اداری مهمّ‌تری که از ماهیّت سیاسی برخوردار نیست مشغول به کار می‌شوند. احساس آنها اینست که به این ترتیب به بهترین وجه می‌توانند به مملکت خود خدمت کرده و صداقت و تعلّق خاطر خود را به ایران عملاً ثابت نمایند.

در خصوص شرکت در انتخابات ریاست جمهوری و پارلمان، توجّه شما را به ترجمه‌ای از نامۀ مورّخ ۱۸ آپریل ۱۹۵۶ که از طرف حضرت ولیّ عزیز امر الله خطاب به یکی از احبّا مرقوم گردیده معطوف می‌دارد:

به نظر حضرت ولیّ‌‌امر‌الله شرکت افراد در انتخابات اعضای پارلمان بدون وابستگی ایشان به احزاب سیاسی مجاز است. در برخی از کشورها این امر ممکن است، زیرا یک فرد می‌تواند به راحتی و بدون وابستگی به هیچ حزب سیاسی به فرد دیگری رأی دهد. در سایر کشورها این مورد بسیار مشکل می‌باشد."

"تشکیلات بهائی به طور کلّی در بارۀ تصمیمات سیاسی دولت اظهار نظر نمی‌کنند، لذا جمهور مؤمنین نباید اجازه دهند که برای اظهار نظر در مورد مسائل سیاسی روز تحت فشار قرار گیرند. البتّه این بدین معنی نیست که در مقابل سؤالاتی که از آنان در خصوص مسائل روز می‌شود سکوت نمایند، بلکه مستلزم آن است که از جانبداری گروه‌های سیاسی احتراز نمایند و سعی نمایند پاسخ‌شان بر اساس آثار مبارکه و حاوی نمای روشن و واضحی از علل روحانی و اجتماعی اختلافات، آشفتگی‌ها و پریشانی‌های عالم انسانی و راه حلّ‌‌هایی سازنده باشد. "

 


[۱] Lyotard, Jean-Francois. The Postmodern Condition: A Report on Knowledge. Pp 34, 37.

[۲]. Cherif, Mustapha. Islam and the West: A Conversation with Jacques Derrida. The University of Chicago Press. 2008. PP. 42-44.

[۳] Economics of the Future 33.

[۴] Star of the West 8:11

Comments are closed.