دیزی باز و حیای گربه: از حلول شیطان تا گاوان و خران
کاویان صادق زاده میلانی
در یکی از کامنتهای بلاگ نگاهی دیگر دوباره یکی دو همراه سایت اشارتهایی به بیانات حضرت بهاءالله نموده اند و ایراداتی تکراری را از دیگران عاریت گرفته اند بر مبنای اینکه الفاظی شاید تند و تیزتر از آنچه آنان می پسندند و شایسته سلیقۀ آنان است به کار برده شده است.
جناب شایان چنین از یادداشت دیگری عاریت گرفته و آورده اند. قوله العجیب:
شهروندانی هم که بغض جناب بها را در دل داشته باشند باید بدانند که حرام زاده اند و باید بروند حال خود را از مادر خود بپرسندچنانکه در صفحه ۷۹ کتاب گنج شایگان و مائده آسمانی صفحه ۳۵۵ باب یازدهم تصریح شده است که:
قل من کان فی قلبه بغض هذا الغلام (بهاء)فقد دخل الشیطان علی فراش امه
بگو هرکس در قلبش دشمنی این غلام (بهاءالله) را داشته باشد قطعا شیطان در بستر و رختخواب مادرش رفته است!
در جای دیگری می آورد که:
و از طرفی دیگر جناب بهاالله با برادرش صبح ازل بر سر جانشینی باب دعوا می کنند و بهاالله حرام زادگی برادرش را اعلام می دارد ( جز یکم مایده آسمانی ص ۴۰ )
یعنی منظور این است که جمال قدم چون ازل با او دشمنی داشت او را حرامزاده نامید.
اول اینکه کم سوادی و جعل شایان از یکی دیگر از بهائی ستیزان آشکار است. جزء یکم مائده آسمانی ص ۴۰ و مائده آسمانی ص ۳۵۵ باب یازدهم فقط زاده توهم و اوهام مخالفان دین بهائی است. کتابی به نام مائدۀ آسمانی نداریم. این بیان مانند بیان کسی است که می گوید قرآن آیه ۵ بدون اینکه بداند قرآن سوره هم دارد! البته می دانم که فردا صدای بهائی ستیزان بلند می شود و عربده شان گوش زمین و زمان را کر می کند که شماره جلد سهوا ً جا افتاده ولی کار از کار گذشته است.
بگذریم. اکنون به مسالۀ شیطان و بیان حضرت بهاءالله بپردازیم.
تعریف شیطان در دین بهائی واضح است. شیطان هر آن چیزی است که مردم را از خدا و دین الهی دور کند. ولی در دین بهائی موجودی به نام شیطان یا ابلیس نداریم و داستان ابلیس را حضرت بهاءالله یک استعاره و تشبیه برای تعلیم بشر دانسته اند، نه یک واقعیت دینی یا روحانی.
مثلا ً داریم:
«شیطان عبارت از قوای طبیعت است که …به نفس اماره تعبیر شده…» (امر و خلق ۲ ص ۱۶۵)
«بگو اهریمنان در کمینگاهان ایستاده اند ، آگاه باشید و بروشنائی نام بینا از تیرگیها خود را آزاد نمائید . عالم بین باشید نه خود بین . اهریمنان نفوسی هستند که حائل و مانع اند مابین عباد و ارتفاع و ارتقاء مقاماتشان .» (دریای دانش ص ۸۸)
با پوزش از بهائی ستیزان عزیز. آن طور که می خواستید نشد…نه نمونه درستی یافتید و نه درست استدلال حضرت بهاءالله را درک کردید. کسی که خود بین است، عالم بین است و چشم حسرت و طمع به دنیا دوخته و بین بندگان و خداوند حجاب می شود از آن موجود به اهریمن تعبیر شده است. به عبارت ساده تر قرآنی همان نفس اماره است که آمر به عمل غیر الهی است. حضرت بهاءالله می فرمایند کسی که دشمنی و کینه حضرت بهاءالله را داشته باشد، منشاء این کینه از نفس اماره است و شهوت قدرت و از دوستی دنیاست.
خوانش پورنوگرافیک این بیان دال بر وجود یک رابطه جنسی بین مادر دشمن پیامبر و موجودی جهنمی (ابلیس یا شیطان یا اهریمن) برآمده از ذهن آشفته و شهوت زدۀ و ناپاک بهائی ستیزان است. کاش می شد قرائت بد را به بی دقتی و سهل انگاری در تحقیق نسبت داد.
سوره حج آیه ۵۲
وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ مِن رَّسُولٍ وَلا نَبِیٍّ إِلاَّ إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّیْطَانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ فَیَنسَخُ اللَّهُ مَا یُلْقِی الشَّیْطَانُ ثُمَّ یُحْکِمُ اللَّهُ آیَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ.
هیچ پیامبرى را پیش از تو نفرستادیم مگر اینکه هرگاه آرزو مىکرد (و طرحى براى پیشبرد اهداف الهى خود مىریخت)، شیطان القائاتى در آن مىکرد; اما خداوند القائات شیطان را از میان مىبرد، سپس آیات خود را استحکام مىبخشید; و خداوند علیم و حکیم است.
خب به هر حال شیطان، هر تعریف کیفی که از آن داشته باشیم، بنابراین گفته قرآن پیامبران پیشین را موردآزمون قرار می داده و القاآتی به آنان می کرده است. یعنی آیاتی شیطانی بر انبیاء و رسولهای پیش از حضرت باب و حضرت بهاءالله وارد می شده است. این دو بزرگوار حضرت باب و حضرت بهاءالله هیچگاه مورد حملۀ این چنین قرار نگرفته اند. آیاتی را شیطان به ایشان نازل نکردند و زیر نفوذ ابلیس نبوده اند. در دین بهائی نیز معضلی به نام آیات شیطانی نداریم.
در ادامه بحث مربوط به مساله ام و حال و شیطان باید پرسید. شیطان (با تعریف کیفی مورد نظر و درون دینی اسلامی) اگر با روح و عقل و روان پیامبران چنین می کند یعنی با تجاوز به ناموس الهی و بکر بودن محمل وحی چنین غوغایی می کند که روان آشفته پیامبر صحیح را از ناصحیح و ثواب را از خطا باز نمی شناسد و خداوند حق باید خودش داخل ماجرا شود و آیات را نسخ کند، آیا بیان حضرت بهاءالله واقعا ً ایراد دارد که می فرماید شخصی که از پیامبر اعراض کند شیطان ( به معنی متعارف بهائی که همان نفس اماره است) با وجود او عجین شده است؟
ایراد حضرات عدم اشنایی ایشان با کلیت اثار حضرت بهاءالله و نوشتار بهائی را روشن می کند. چنین ایرادگیری بر مبنای یافتن یکی دو فراز است و امید آنکه با یک گل بهار شود. یعنی یک ایه یا یک فراز را خارج از موضع و موضوع مطرح کنند و امید بآن دارند که کسی جوابی ندهد تا بهائی ستیزان بخوانند و خوش باشند که سالها زحمت و پول مفت نفت به حیف تلف نشده و کاربرد موثر و خوبی داشته است.
حال من در دنبالۀ بحث بالا سوال دیگری را مطرح می کنم.
http://www.hawzah.net/per/Q/QA/Quran.htm
بسم الله الرحمن الرحیم
یوم یکون الناس کالفراش المبثوث (۴)
و تکون الجبال کالعهن المنفوش (۵)
به نام خداوند بخشنده مهربان
آن حادثه کوبنده، (۱)
و چه حادثه کوبندهاى! (۲)
و تو چه مىدانى که حادثه کوبنده چیست؟! (آن حادثه همان روز قیامت است!) (۳)
روزى که مردم مانند پروانههاى پراکنده خواهند بود، (۴)
و کوهها مانند پشم رنگین حلاجىشده مىگردد! (۵)
اما کسى که (در آن روز) ترازوهاى اعمالش سنگین است، (۶)
در یک زندگى خشنودکننده خواهد بود! (۷)
و اما کسى که ترازوهایش سبک است، (۸)
پناهگاهش «هاویه» ( دوزخ) است! (۹) ( البته معنی درست این آیه این است که «مادرش اتش دوزخ است.) (امّ = مادر)
و تو چه مىدانى «هاویه» چیست؟! (۱۰)
آتشى است سوزان! (۱۱)
از این نمونۀ آشکار تحریف بگذریم. لابد لازم نیست خواننده ایرانی بداند که آموزۀ دینی این است که مادر شخصی که بار اعمالش سبک است آتش دوزخ است یا مادرش در آتش جا خواهد گرفت (مثل قرائت زمخشری). ترجمه های انگلیسی مسلمانان برای فرار از این مساله واژه «مادر» را از ترجمه حذف و «پناهگاه» جانشین آن کرده اند. البته اکثر تفسیر ها همان قرائت «مادر» را می پذیرند ولی چنین تفسیر می کنند که "فماواه النار المحرقه و الهاویه من اسمائها" (تفسیر بیضاوی ۲:۶۱۷)
می پرسم چرا مادر ِ طرف آتش دوزخ (الهاویه) است یا چرا مادرش در هاویه قرار خواهد گرفت؟ و چرا کسانی که اشاره آشکار قرآن به سوختن ابدی مادر کسی که بار اعمالش مثلا ً سبک است را از کتاب دینی خود حذف و تحریف کرده اند از اشارۀ پر معنی و وزین حضرت بهاءالله گله می کنند؟
ایراد دیگر حضرات ضد بهائی و سربازان گمنام شهوت پرستی و اقتدارگرایان دینی مسالۀ "بقر" از یکی از الواح حضرت عبدالبهاست. حضرت عبدالبهاء در بیانی در اثبات ضعف معنوی غرب و کاستی های آن از افریقایی های بومی مثال می زنند و می گویند گرچه سیاهان هجرت کرده (البته به زور نیزه و ستم) به غرب (یعنی نوادگان برده ها) از لحاظ علمی و درسی بر قومیهای افریقا پیشی گرفته اند ولی تمدن غرب تمدنی صرفا ً مادی است که راه به جایی نمی برد. چنانچه در پایان بحث می آورند که «در جهان اروپ مدنیت طبیعیه خیمه برافراخته و لکن چقدر تاریک است جمیع افکار متوجه منازعۀ بقا است. هر روز تجدید سلاح است و تزیید مواد التهاب آرام بکلی منقطع.» (خطابات ۳: ۴۸-۴۹) یعنی بیانی که برای نقد تمدن غرب است و تمدن غیر انسانی و روحانیت زدای اروپا را زیر تیغ تیز تحلیلی قرار می دهد را نمی پسندند و به یک جملۀ در صغرای قیاس مناقشه و ایراد می گیرند.
البته نگارنده از هویت مخاطب لوح بی خبرم ولی به نظر می رسد که جناب سلام مخاطب لوح ساکن چین سوالی دربارۀ اهمیت و برتری تمدن غرب نگاشته باشد و حضرت عبدالبهاء می کوشند دید او را تنویر کنند. بیان ایشان از این قرار است که حتی با وجود پیشرفت علمی غرب که با روش و متد آن یک سیاهپوست افریقایی که دو نسل پیش در بی خبری از علوم میزیست و حال می تواند به بالاترین مدارج برسد ولی مدنیت افراطی اروپا ی ماده گرا و سود محور و استعمار غرب برای سعادت بشر مفید نیست. این رسالت دین بهائی است.
ولی بحث ستوران را باید از قرآن شروع کنیم.
خداوند پس از شمردن نعمات خود در سورۀ فرقان می فرماید که:
« أَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ أَفَأَنتَ تَکُونُ عَلَیْهِ وَکِیلًا ﴿۴۳﴾
آیا آن کس که هواى [نفس] خود را معبود خویش گرفته است دیدى آیا [مىتوانى] ضامن او باشى (۴۳) |
أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلًا ﴿۴۴﴾
یا گمان دارى که بیشترشان مىشنوند یا مىاندیشند آنان جز مانند ستوران نیستند بلکه گمراهترند (۴۴)»
باری، از این موضع نیز بگذریم ولی ناگفته نماند که کسانی که خدایی جر خدای متعارف قرآن بر می گزینند مانند گاو و خر و دیگر ستوران هستند. البته این بیان مشکل کوچکی هم با منشور حقوق بشر سازمان ملل و مسالۀ آزادی باور دارد. تناقض باریکی هم بین این بیان و بیان بسا فراموش شده قرآن «لکم دینکم ولی دین» داریم که از آن نیز می گذریم تا بعد.
و در مورد آن گروهی از یهود که کتاب تورات را حمل می کردند ولی عامل به آن نبودند قرآن در سورۀ جمعه می فرماید:
« مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاهَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا کَمَثَلِ الْحِمَارِ یَحْمِلُ أَسْفَارًا بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ ﴿۵﴾
مثل کسانى که [عمل به] تورات بر آنان داده شد [و بدان مکلف گردیدند] آنگاه آن را به کار نبستند همچون مثل خرى است که کتابهایى را برپشت مىکشد [وه] چه زشت است وصف آن قومى که آیات خدا را به دروغ گرفتند و خدا مردم ستمگر را راه نمىنماید (۵)
در خطبه ای معروف از نهج البلاغه نیز امیرمومنان حاجیان زائر مسجدالحرام را با ستوران مقایسه می کند. امام اول (ع) در خطبۀ آغازین می فرماید: «و فرض علیکم حجّ َ بیته الحرام، الذی جعله قبله للانام، یردونه ُ ورود ُ الانعام…»
خداوند واجب کرد حج را بر شما و قرار داد آنرا قبلۀ مردم و حج گزاران مانند چهارپایان وارد آنجا می شوند…
اینجا توضیحی پیرامون ریشۀ "ورد" لازم است. ورد (یرد ُ) در ریشۀ مجرد معنی دخول و خروج را می دهد و احیانا ً و در مواقع نادری در ثلاثی مجرد و بخصوص مزید تفعیل معنی داخل شدن برای رفع عطش را هم دارد. (Hans Wehr زیر ورد َ ). ولی همیشه چنین نیست:
«یردونها مع الکفار فیدخلها الکفار و لایدخلها المسلمون" (لسان العرب زیر وَ رَ دَ).
ناگفته نماند که چهارپایانی چون خر و الاغ در مثال قرآنی قادرند بزبان انسان صحبت کنند ولی انسانهایی هم هستند که به زبان ستوران و بهائم مسلط هستند. از جمله امامان که با بهائم بزبان ایشان صحبت می کنند.
انّ الامام لایخفی علیه کلام احد ٌ من الناس و لاطیر و لا بهیمه و لا شیِ ِ فیه الروح (اصول کافی ۲: ۳۸ فقره ۷۴۴).
بدرستیکه بر امام پوشیده نیست کلام کسی و هیچ پرنده ای و چهارپایی و هیچ ذی روحی.
البته این قابل تردید نیست چون بنابر حدیث معتبر ائمه بر هفتاد میلیون زبان مسلط هستند. امام حسن می فرماید که: «خدا دو شهر دارد که یکی در مشرق و دیگری در مغربست….هریک از آنها یک میلیون در دارد و در آنجا هفتاد میلیون زبان صحبت می شود…و من همه آن زبانها را می دانم..» (فقره ۱۲۵۰). داستان جدال قمری نر که بر قمری مادۀ جفت خود شکّ برده بود و باصطلاح غیرتی شده بود را هم که همه خوانده اند (فقرۀ ۱۲۷۰) کتاب الحجه از اصول کافی: «محمد بن مسلم گوید:…روزی یک جفت قمری آمدند و روی دیوار نشستند و طبق مرسوم خود بانگ می زدند، امام (باقر ع.) ساعتی به آنها پاسخ می گفت…این قمری به مادۀ خود بدگمان شده بود و او سوگند یاد کرده بود که (خیانت) نکرده است و گفته بود به داوری محمد بن علی راضی هستی؟ …من (امام باقر) به قمری نر گفتم که نسبت به مادۀ خود ستم کرده ای.»
سخن را کوتاه کنم. سربازان گمنام منیّت و مروّجان خشونت و عاشقان ِ هوس باید به این مهم بیدار باشند که ایرادگیری به کتب آسمانی بر مبنای خوانش نادرست از یک فراز هنر نیست. اگر معنی بیانی از بهاءالله را نمی دانید بپرسید. اگر بیان «کمال التوحید نفی الصفات» را نمی دانید و نمی فهمید و چون در قرآن نیامده نمی خواهید آنرا بپذیرید که در بهترین نوع توحید صفات الهی خود حجاب هستند و بالاترین و پاکترین نوع یکتاپرستی را دین بهائی دارد زیرا که ذات حق را لایدرک و حتی منزه از صفات و اسماء می داند، بپرسید تا یاد بگیرید. ندانستن گناه نیست، ولی اهانت به پیامبر خدا و نپذیرفتن ظهور تازه و دین الهی آشکارا خطاست. سنت خدا تا بوده و جهان هست نیز جز این نیست.
ایام به کام