ره افسانه و ماجرای مهدی موعود

ره افسانه و ماجرای مهدی موعود

 

نویسنده: آنتـــی وار

Antiwar.a@gmail.com

 

باور به منجی آخر زمان کمابیش در همهُ ادیان وجود داشته است. ایرانیانی که به اهریمن اعتقاد داشتند و سرچشمهُ بدیها را از او می دانستند، معتقد به ظهور سوشیانت در آخر زمان بودند که توسط او اهریمن بدکنش سر نگون خواهد شد. یهودیها و مسیحی ها به مسیح، هندوها به ویشنو مسیحی های حبشی به پادشاه خود تبودور و پرتغالیها به اون سباستین اعتقاد داشتند.


همانطور که گفته شد، صحبت از موعود، وبشارت مومنان به آمدن منجی ای که آنها را از تمام دردها و رنجها می رهاند، در تمامی ادیان قابل مشاهده است. از این نظر شاید تنها دیانت بهائی باشد که چنین وعده ای را به مومنین خود نمیدهد. البته بهائیان میدانند که طبق سنت الهی وهمیشگی، ظهور پیامبران امری مستمر ودائمی می باشد و قطعا بعد از حضرت بهاءالله نیز ظهوری وپس از آن باز هم ظهوراتی را در پیش خواهیم داشت.

صحبت از قائم ال محمد، مهدی موعود،‌ بسیار است. بهائی ستیزان بیشترین حملات خود را بر روی این موضوع منعکس کرده اند و با حمله به سید باب، سعی دارند نادرستی ادعای وی را اثبات کنند تا از این رهگذر بتوانند نادرستی ادعای بهاءالله را نیز ثابت نمایند. صد البته که بهائیان نیز جوابهای مستدل وقاطعی برای اهل تحقیق و تفحص ارائه داده اند. شارع امر بهائی در کتابی تحت عنوان ایقان به بررسی بسیاری از این تهمت ها وهمچنین ارائه تفسیری زیبا از قیامت، ظاهر شدن در پیشگاه خداوند، موعود و… می پردازند.

صد البته در این مقاله قصد ورود به مباحث پیچیده کلامی واستدلالی را ندارم، زیرا کتب و مقالات این چنین بسیاراست. اما آنچه سبب نگارش این مقاله شد خواندن خبری در سایت فارس نیوز تحت عنوان «موسوی: بهائیت با طرح مسائل کلامی عقاید جوانان را متزلزل می‌کند»۱ بود. هر اهل علمی، با خواندن خبر مزبور از کم اطلاعی وکم سوادی مصاحبه شونده، انگشت حیرت به دهان گرفته وبا خود می اندیشد چطور چنین شخصی دم از «فعالیت‌های فرهنگی عظیم» میزند. واقعا شگفت انگیز است که چطور ایشان حضرت باب، فرقه وهابی و دیانت بهائی را بهم می آمیزد واز این سه جریان متفاوت برداشتی یکسان ارائه می دهد.

این پرسش که مکتوبات وهابیت چه ارتباطی به سید علی محمد باب دارد و اینکه معیار ایشان برای پیشوا قرار دادن باب برای بهائیان چیست؟ البته سوالاتی است که باید خود ایشان جوابگو باشند. در ادامه مایلم ابتدا مهدی موعود را از زبان مسلمانان تعریف کنم! همانطور که میدانید، اندیشه شیعه وسنی دراین مورد متفاوت است ومسلمانان حتی در چنین مورد مهمی نیز دارای یک نظرواحد نیستند و اختلافات فاحشی را می توانیم ببینیم. این اختلاف تا بدانجا است که سایت سنی نیوز در مقاله ای تحت عنوان «مهدی موعود یا مهدی موهوم»۲ به بررسی آنچه که آنرا «عمود خیمه خرافات» میخواند می پردازد.

فرقی که بین منجی آخرالزمان مسلمانان [شیعیان امامیه] با منجی آخرالزمان در ادیان دیگر وجود دارد این است که در ادیان دیگر اصلاً حرفی از  کسی که  با کشتار خون بارش  تا زانوی اسبش را خون  فراگیرد، به میان نیامده است. و در این دین ها به هیچ وجه گفته نشده که منظور از این قیام کشتن دشمنان خاندان نبوت است. بلکه فقط صحبت از برپایی قسط و عدل و داد است. اما در پندار مسلمانان [شیعیان امامیه]  در زمان امام زمان تنها  در حدود ۳۵۰ انسان صالح بر زمین باقی می ماند. و هر که مخالف خاندان محمد باشد کشته می شود. در اینجا لازم میدانم که بیانی از حضرت عبدالبهاء برای روشن تر شدن موضوع وکیفیت ظهور قائم و رفتار آن موعود بیاورم، حضرت عبدالبهاء میفرمایند:

«…ای بنده حق، جمهور ناس منتظر موعودی خونخوارند و ولی ظالمی غدار، مهدیی خواهند که با سم و سنان و شمشیری بران سیلی از خون بیچارگان جاری و ساری نماید و شب و روز مشغول بضرب اعناق گردد و قطع رقاب فرماید و بروجی از سرها بیاراید، ملک الموت باشد و آفت جانها گردد، خونریز شود، فتنه‌انگیز گردد، بنیان انسان براندازد و مدن و قری بر باد دهد، اطفال یتیم کند و زنان بیوه نماید؛ این را شروط حقیقت دانند و منتظر چنین موعودند و حال آنکه مظهر کمالات معنویه و مطلع انوار رحمانیه باید محیی ارواح باشد و منعش اجسام، جان بخشد نه جان گیرد، سبب حیات شود نه علت ممات گردد، آباد کند نه خراب نماید، شرق منور کند غرب معطر نماید، بیچارگان را ملجأ و پناه گردد و نادانان را آگاه کند، ظالمان را عادل نماید و غافلان را عاقل کند، درندگان را خلق و خوی رحمانی بخشد و گرگان را اغنام الهی نماید، درنده را چرنده کند و خونخوار را رئوف و مهربان نماید، سزاوار شخص کامل چنین است که خلق و خویش شکرین و انگبین باشد، لطف، او را سزاوار نه قهر، شهد، او را لایق نه زهر، لکن چه توان نمود که نفوس غافلند و جاهل لهذا درنده خواهند و خونریز و خونخوار طلبند و ظالم و غدار جویند، این چه نادانی است و این چه جهل و غفلت در عالم انسانی…»۳

بعضی اعتقاد دارند که اندیشهُ مهدویت از ایرانیان به مسلمانان سرایت کرده و در ابتدا در اسلام چنین چیزی وجود نداشته است. عقیده به شیعه گری نیمهُ دوم سده یکم تاریخ هجری برای اولین بار در زمان علی و معاویه بوجود آمد. نخستین کسی که  در تاریخ شیعه نامزد مهدویت شد محمد حنفیه پسر علی  برادر ناتنی امام حسن بود. پیروان او کیسانیه نام گرفتند و اظهار داشتند که محمد نمرده است. بلکه در نزدیکیهای مدینه در درهُ رضوی که آب و عسل فراوان است غایب شده و پس از مدتی ظهور خواهد کرد. پس از محمد کسانی مدعی غیبت امام زمان مورد نظر خود شدند که روزی بلاخره ظهور خواهد کرد. آنان از این جمله اند:

۱- گروه زیدیه که معروف به پنج امامی هستند، برادر امام محمد باقر را امام غایب می دانستند.

۲- گروه باقریه امام محمد باقر را امام عصر می دانستند.

۳- گروه ناووسیه امام جعقر صادق را مهدی موعود میدانستند.

۴- گروه اسماعیلیه که اسماعیل پسر امام جعفر صادق را مهدی موعود می دانستند به این گروه گروه هفت امامی نیز می گفتند.

۵- گروه واقفیه یا واقفه امام جعفر صادق را مهدی غایب می دانست.

۶- گروه محمدیه که محمد پسر علی نقی برادر امام حسن عسگری را مهدی موعود می دانست.

تفاوت ها به همین جا ختم نمی شود! اهل سنت اعتقاد دارند که مهدی ای که شیعیان امامیه انتظار آن را می کشند تفاوتهای بساری با امام زمانی که منجی اسلام است دارد از آن جمله میتوان به موارد زیر اشاره کرد۴:

۱- نام مهدى در کتب سنت وروایات صحیحه محمد بن عبد الله میباشد اما امام زمان امامیه نامش محمد بن حسن میباشد.

۲- مهدى راستین از ذریهء امام حسن رضی الله عنه میباشد  و امامیه مدعى هستند که امام زمان از نسل حضرت حسین رضی الله عنه میباشد.

۳- ولادت ومدت عمر مهدى مورد اشاره در کتب سنت مثل بقیهء بشر طبیعى است، ودر هیچ روایت درستى نیامده که در این مورد از دیگران متفاوت است.

۴- مهدى حقیقى مورد اشاره در احادیث براى کمک ونصرت اسلام ومسلمین خواهد آمد، وبین نژادها تفاوت قائل نمیشود اما امام زمان شیعه فقط براى کمک آنها خروج کرده واز دیگران وحتى از مردگان انتقام میگیرد وچنان از اعراب ومخصوصا از قریش کراهت داشته که در میان پیروانش از آنها کسى وجود ندارد!!

۵- مهدى راستین از طرف مشرق ظهور میکند اما امام زمان شیعیان از چاه سرداب سر میکشد.

اما از مهمترین این اختلافات در نفس وجود مهدی نهفته است. به این معنا که اصولا اهل سنت معتقد هستند که امام یازدهم فرزندی نداشته است که بخواهد غائب هم بشود! «روایت میکنند که حسن عسکرى بدون اینکه فرزندى بگذارد فوت نمود وخلیفهء عباسى بشدت به این موضوع اهمیت داده قاضیان بزرگ وهمراهان ثقات آنهارا مسئول این پیگیرى نمود، که بعد از وفات حسن وتفتیش منازل ثابت شد که هیچ فرزندى نداشته ولهذا ارثش را بین مادر وبرادر او تقسیم نمودند، کافى این موضوع را در روایتى طولانى از احمد بن عبیدالله بن خاقان آورده که میگوید: …وقتیکه – حسن عسکرى- مریض شد براى پدرم قاصدى فرستاده شد که ابن الرضا مریض شده است فورا سوار شده وبسوى دارالخلافه رفت، سپس با عجله همراه با پنج نفر از کارمندان امیرالمؤمنین باز گشت که همه از ثقات وخواص او بودند که نحریر-خادم- هم درمیان آنها بود، به آنها دستور داد که که در منزل حسن مانده ومراقب صحت واخبار او باشند، وبه چند نفر طبیب نیز دستور داده شد که صبح وشب به خانهء او بیایند، بعد از دو سه روز از آن خبر آمد که -حسن- ضعیف شده، به پزشکان دستور داده شد که در خانهء او بمانند و قاضی القضات نیز به مجلس آورده شد، وبه او دستور داده شد که ده نفررا که از تدین وامانت دارى وپرهیزکارى آنها اطمینان دارد نیز به همراهى خود انتخاب کند، آنهارا حاضر نموده وبه خانهء حسن فرستاده ودستور داد که شبانه روز آنجا باشند، همچنان آنجا بودند تا اینکه –حسن- علیه السلام فوت نمود ووسرمن رأى -سامرا- یکسره ضجه شد، وسلطان افرادى را به خانه اش فرستاد واتاق اتاق آنجارا بررسى وتفتیش کردند وهر آنچه آنجا بود مهر وموم کرده وبدنبال آثارفرزند و حاملگى شدند، ودایه هایى آوردند که آثار حاملگى را شناخته وبسوى جاریه ها رفته وبررسى میکردند، بعضى ها گفتند که جاریه اى وجود دارد که که حامله است اورا در اتاقى قرار داده ونحریر-خادم- وهمراهان او و زنانى راکه همراه او بودند بر آن زن گماشتند، تا اینکه -جسد حسن- را آماده کنند… وبعد از دفن او، سلطان ومردم در صدد بچه شده ودر منازل واتاقها بفراوانى تفتیش نموده واز تقسیم میراث توقف نمودند، وآنهایى که مواظب ومراقب جاریه اى بوند که گمان حاملگى او میرفت همچنان ملازم او بودند تا اینکه عدم حاملگى آن زن ثابت گشت، وهنگامى که حاملگى او باطل شد میراثش را بین مادر وبرادرش جعفر تقسیم نمودند.»۵

این خلاصه ای بود از عمق اختلاف فرق مختلف اسلامی در باب موضوعی اینچنین مهم. در چنین شرایطی، وبا چنین اعتقاداتی حضرت باب ظهورمیکنند وبا دلایل محکم امر خود را اثبات مینمایند. تا آنجا که بسیاری از آخوندها وعلمای عصر نیز دعوت وی را لبیک می گویند. اما اکنون برمیگردم به موضوع اصلی ومقاله فارس نیوز. آقای موسوی فرموده اند: « میرزا علی محمد باب پیشوای بهائیان در صفحه ۲۷ کتاب «صحیفه عدلیه» می‌نویسد: امام دوازدهم، محمد‌بن‌الحسن صاحب‌الزمان است و در صفحه ۱۲۳ کتاب «تفسیرسوره بقره» می‌نویسد: خدا به امام دوازدهم، محمد‌بن الحسن، طول عمر داده و او هم اکنون زنده است.» این ایرادات و مشابه آن زیاد وجود دارد. برای مثال در جایی دیگربه کتاب رحیق مختوم اشاره می شود و مطالبی را که آنجا در مورد صاحب زمان گفته شده تحت عنوان تفاسیر بهائی مورد استناد قرار می دهند. در حالیکه تفسیر بهایی تنها توسط هیاکل مقدسه بهایی معتبر است و این کتب – رحیق مختوم و امثالهم – ، مربوط به افراد است و هر فردی از افراد در هر مقامی حق دارد نظر و برداشت خود را برای مطالعه و تحقیق دیگران اظهار دارد و نظرات را همه می توانند نقد کنند تا در اثر برخورد افکار زمینه پیشرفت و طریق تحرّی حقیقت همیشه بر روی افراد جامعه باز باشد. اما در جامعه نظر هیچ فردی سندیت ندارد و مجتهد و فقیه و مرجع که نظر آن ها میزان حکم خداباشد؛ در این شریعت مقدسه – دیانت بهائی – وجود ندارد. بنابراین کتبی که علمای بهایی نوشته اند برای استفاده و استفاضه است و در مقابل استدلال به عنوان دیدگاه و اعتقادات بهاییان قابل ارائه نیست.

اما آنجا که از حضرت اعلی در مورد امام دوازدهم نقل نموده اند که منابع ایشان صحیفه عدلیه،[و دیگر کتبی که دراین مورد در آنها صحبت شده و گاها استناد میشود مانند لوح هیکل الدین وسایر کتب حضرت اعلی] است. کتب مورد استناد ایشان از نظر مسئولین جامعه بهایی هنوز اعتبار آن ها و میزان صحت الواح مندرج در آن ها بررسی نشده و مورد تأیید قرار نگرفته. لذا فعلأ در جامعه در حد مطالعه و استفاده مجاز است ولی استدلال و استنباط مطالب به صورت قطع و یقین و به صورت رسمی از آن مجاز نمی باشد. حضرت ولی امرالله در کتاب قرن بدیع تنها کتاب بیان فارسی را موثق دانسته و اعلام فرموده اند مابقی کتب حضرت اعلی تعیین تکلیف نشده و به آینده موکول است. بنابراین در فضای بحث و استدلال مراجعه به این الواح و کتب برای استناد به اصول اعتقادی جامعه بهایی فاقد اعتبار است.

باید یاد آور شد که حضرت اعلی در سه چهار سال اول بعثت خود به زبان اسلام و با ادبیات اسلامی سخن می گفته اند تا مردمان را کم کم آماده پذیرش ظهور جدید سازند. فلذا سخن گفتن از محمد بن حسن چندان دور از ذهن نمیباشد. اگر بهائی ستیزان ازاین کار چندان دلخوش نیستند وبهانه جویی میکنند باید به آنها یادآور شوم که حضرت محمد نیز در ابتدای ظهورش به سلک و روش یهودیان عمل میکرد و احکام نماز و روزه ای مشابه یهود وضع نموده بود. حتی بسیاری از احکام اسلامی مانند مجازات سنگسار احکامی اسلامی نیستند وبه دورانی بسیار قبل تر از ظهوراسلام باز میگردند.

از همه که بگذریم وبا نظری بازتر که نگاه کنیم در خواهیم یافت که نفس وجود پیامبران یکی است. همانطورکه حضرت محمد در قران خود را مسیح میخواند! حضرت باب نیز اگر خود را محمد بن حسن بخواند باکی نیست. منظوراین است که همانطور که حضرت محمد در عین حالی که محمد بن عبدالله، و پیامبر اسلام است، میتواند هم مسیح باشد هم موسی و هم آدم وهم ابراهیم و… زیرا جان مردان خدا یکیست؛ حضرت باب هم میتواند تمام آنها باشد. بقول مولانا محمد جلال الدین: چون که صد آید نود هم پیش ماست.

باید در نظر داشت که موعود یک پدیده روحانی است. ودر واقع منجی روحی است که تجلی انسانی آن می شود مسیح برای قوم یهود و محمد برای قوم مسیح و یهود و باب برای هر سه قوم و بهاءالله برای هر چهار قوم قبل. واین تصور که منجی زنده و حاضر است با عقل هم منافات دارد و به فرموده عبدالبهاء «… دین باید مطابق علم و عقل باشد اگر مطابق علم و عقل نباشد اوهام است. زیرا خدا عقل بانسان داده تا ادراک حقائق اشیاء کند حقیقت بپرستد اگر دین مخالف علم و عقل باشد ممکن نیست سبب اطمینان قلب شود چون سبب اطمینان نیست اوهام است آن را دین نمی گویند…»۶

در پایان نکته ای ظریف را باید یادآورشوم که بسیاری از ادعیه ای که مخالفان آئین بهائی از قول حضرت باب نقل میکنند وادعا دارند که ایشان در حق محمدبن حسن دعا کرده ونتیجه می گیرند که ایشان قائم نبوده اند، در واقع برخلاف نظر وافکار ایشان دعا برای حضرت بهاءالله است. میدانیم که حضرت باب دارای دو مقام بودند، ایشان ضمن اینکه قائم آل محمد و موعود دیانت اسلام بوده اند و خود شریعتی نو را پایه گذاری کرده ودارای کتاب واحکام مخصوص به خود هستند، همچنین مبشر ظهور حضرت بهاءالله نیز می باشند. حضرت باب راجع بحضرت بهاءاللّه چنین فرموده اند : «یا بقیه اللّه قد فدیتُ بکلّی لک و رضیتُ السّبّ فی سبیلک و ما تَمَنّیتُ إلّا القتل فی محبّتک.» [ای بقیه الله، فدا شدم به تمامه برای تو و راضی شدم به اینکه سختی را در راه تو ببینم و آرزویی ندارم جز شهادت در راه محبت تو].

به امید روزی که خلق از اوهام برهند و بنیاد جهل و عداوت بر باد شود و اساس محبّت تأسیس یابد۷.

 

 

 

 

 

منابع:

۱- http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8805140373

۲- https://www.sunni-news.com/?p=992

۳- http://www.pen19.blogfa.com/post-44.aspx

۴- https://www.sunni-news.com/?p=992

۵- همان

۶- خطابات حضرت عبدالبهاء جلد ۲

۷- همان

 

Comments are closed.