هفتخوان محرومیت از تحصیل
حسام میثاقی
محرومیت از تحصیل، تصفیه دانشجویان و یکدست نمودن دانشگاهها واژهها و عباراتی هستند که در سیسال گذشته بارها شنیدهایم. سیاست حذف و تصفیه، عکسالعمل همیشگی حاکمیت ایران در مقابل دگراندیشی بوده است در حالی که سالهاست کشورهای مترقی با واژهای به نام تساهل آشنا هستند. این محرومیت کم و بیش شامل حال تمامی اقشار دگراندیش جامعه شده است و در این میان شاید بهاییان تنها اقلیتی باشند که در سیسال گذشته این محرومیت به شکلی سیستماتیک و برنامهریزی شده شامل حالشان شده است.
موضوعی که در این مقال قصد پرداختن به آن را دارم اشکال مختلف محرومیت بهاییان در مراحل مختلف تحصیلی است. در سالهای گذشته و پس از کنکور سراسری سال ۸۳ که بهاییان برای اولینبار درسیسال گذشته در آن شرکت نمودند رویکرد حاکمیت در محرومنمودن بهاییان از تحصیل با تغییر مواجه گشت و به عبارتی مکارانهتر شد. اگر بخواهیم مسیر تحصیلی یک جوان بهایی ایرانی را از ابتدا ترسیم نماییم با تصویری پر از دلهره، اظطراب و عدم امنیت تحصیلی در تمام مقاطع مواجه خواهیم شد. جوان بهایی ایرانی در مقاطع قبل از کنکور که همواره با انواع توهین، تحقیر و آزار روبروست و در مواردی حتی از مدرسه اخراج میشود. حال، اگر بخواهیم تنها مراحل قبل از ورود به دانشگاه را بررسی نماییم خواهیم دید که محرومین بهایی در مراحل و اشکال مختلف دچار محرومیت شدهاند. گویی داوطلب بهایی کنکور باید هفتخوان رستم را طی نموده تا بتواند به سلامت و با مدرک از دانشگاه بیرون بیاید. یک جوان بهایی داوطلب کنکور سراسری، در مرحله اول اعلام نتایج ممکن است با نقص پرونده روبرو شود. اگر با نقص پرونده روبرو نشد و از این خوان عبور نمود بسیاری از دوستان همکیشش را خواهد دید که با نقص پرونده روبرو شدهاند و او از آنها جدا خواهد شد و به مرحله بعد خواهد رفت. پس از انتخاب رشته باز هم ممکن است با نقص پرونده روبرو شود، عدهای نیز با رتبههای بسیار بالا با پیغام مردود روبرو میشوند و مشخص نیست آن تعدادی که مردود شدهاند واقعا مردود شدند یا به خاطر عقیدهشان با گزینهی مردود مواجه گشتهاند. حال اگر جوان بهایی از این مرحله نیز عبور کند و در دانشگاه پذیرفته شود، خوان مشکلی به نام ثبتنام را پیشرو خواهد داشت. در این مرحله پس از انواع تفتیش عقیده که نقض صریح اصل ۲۳ قانون اساسی است بازهم ممکن است ثبتنام نشود. حال بازهم در نظر میگیریم داوطلب بهایی موفق به عبور از این خوان شده و در دانشگاه ثبتنام شود. این پایان کار نیست و پس از ورودش به دانشگاه باید هر لحظه انتظار اخراج را داشته باشد. یکترم، دوترم، و شاید پس از چندترم بازهم امکان محرومیت از تحصیل وجود دارد. قضاوت با شماست، در انتها چند نفر از این مراحل و خوانهای صعبالعبور جان سالم بهدر خواهند برد و از تحصیل محروم نخواهند شد؟
حال باید دید دلیل رویکردهای چندگانه و متفاوت حاکمیت در قبال داوطلبان بهایی چیست. چنین رویکردی، از طرفی موجب سردرگمی داوطلبان بهایی و در نتیجه عدم اتحاد و یکپارچگی آنان در فعالیتهای حق طلبانهشان میشود، چرا که هریک به نوعی متفاوت و در مقطع متفاوتی از تحصیل محروم شدهاند. از طرف دیگر، چنین رویکردی باعث سردرگمی جامعه مدنی داخل ایران و همچنین نهادهای مدنی و حقوق بشری خارج از کشور میشود. پراکندگی محرومین در اشکال و مقاطع مختلف باعث میشود تا نهادهای مدنی نیز از متمرکز نمودن فعالیتهای خود عاجز باشند چرا که محرومین یکپارچه نیستند و هر تعداد از آنها در گوشهای مشغول فعالیت حقطلبانه هستند و از اوضاع دیگر محرومین خبر ندارند.
از طرفی در جبههای دیگر محرومین از تحصیل غیربهایی حضور دارند، دانشجویان ستارهدار و تعلیقی در این سالها کم نبودهاند و آنها نیز به موازات یکدیگر فعالیتهایی را انجام میدهند و از وضعیت یکدیگر خبر ندارند. اینچنین است که هیچیک از اقشار محرومین از تحصیل از یکدیگر حمایت ننموده و هریک در گوشهای غافل از دیگران مشغول سنگاندازی میشوند. محرومین از تحصیل از هدف مشترکشان غافل شدهاند که همانا بازپسگیری حق طبیعی و عمومی تحصیل و بازنمودن درهای دانشگاه برای همگان است. تمامی محرومین از تحصیل جرمشان دگراندیشی است و این پلی است که آنان را با یکدیگر مرتبط میسازد.
بنابراین، اگر حاکمیت هفتخوانی نمایشی برایمان ترتیب داده است ما نباید فریب بخوریم. اگر من اخراجی هستم و تنها برای اخراجیها تلاش کنم اشتباه کردهام. اگر دیگری با نقص پرونده روبرو شده و تنها دغدغهی “نقص پرونده”ای ها را داشته باشد اشتباه کرده است. اگر دیگری ستارهدار است و تنها برای ستارهدارها فعالیت میکند اشتباه میکند. اتحاد در چنین شرایطی که تعداد محرومین از تحصیل و شدت تصفیهی دانشگاهها به اوج رسیده است و حتی جمعی از محرومین از تحصیل در زندان به سر میبرند، ضروری است.