نوشتۀ حوریوش رحمانی
دین در ارتباط با تکامل معنوی انسان
دین در زندگی بشر و شکل گیری تمّدنها عامل مؤّثری بوده است. تعالیم عالی اخلاقی ادیان احساسات و عواطف بشری را تلطیف نموده و جوامع را در جهت پیشرفت روحانی و معنوی مدد داده است. این تعالیم انسان را متوّجه ماهیّت روحانی خود نموده و به زندگی انسانها مفهوم و ارزش معنوی بخشیده است.
در واقع نقش دین را در تکامل روحانی انسان و پیشبرد تمّدن نمیتوان انکار نمود، گرچه این سخن ممکن است امروزه نزد جمعی از مردم جهان که شاهد پس گرائی جوامع بشری در زیر سلطۀ حکومتهای دینی و ظلم و ستم بیحدّی که در طول تاریخ در زیر پوشش دین و انگیزههای مذهبی بر انسان روا داشته شده هستند و سایۀ شوم تعّصبات مذهبی را در صحنههای خونین و دلخراش کشت و کشتارهائی که روزانه در رسانههای خبری منعکس است میبینند، سخنی بس گزاف و نابجا باشد. امّا نگرشی عمیق و پژوهشگر در تاریخ تمّدن نشان میدهد که ادیان همواره مشعلدار آگاهی و بیداری در جوامع بشری بوده به زندگی فردی و جمعی بشر جهت و مفهوم بخشیدهاند.
اکنون که قرنها از ظهور ادیان کهن گذشته است شاید عملاً نتوان اثرات عمیقی را که این نهضتهای معنوی و روحانی بر جوامع مختلف داشتهاند بنحو شایسته درک نمود. در واقع در طول تاریخ تعبیر و تفسیرها و دیدگاهها و گرایشهای شخصی پیشوایان و یا به اصطلاح علمای دینی که البته از حبّ و بغض خالی نبوده و اغلب با انگیزه دنیاپرستی و جاه طلبی توأم بوده است باعث منحرف نمودن ادیان از مسیر واقعی خود گردیده است. ولی اگر هر دینی را در چارچوب زمانی و مکانی خود مورد بررسی قرار دهیم و سعی نکنیم که احکام آن را با مقتضیات این زمان بسنجیم، بسیاری از مسائل برای ما روشن میگردد. مثلاً مطالعه وضع جوامع قبل و بعد ازظهور پیامبران الهی نشان میدهد که ظهور ادیان و انتشار و نفوذ تعالیم آنها به نحو قابل ملاحظهای از میزان خوپرستی و توّحش انسان کاسته و جوامع را از حضیض پستی و ذلّت به اوج رفعت و عزت رسانده است بطوریکه از بین مردمانی وحشی و خشن افرادی شریف، بزرگوار و قدیس برخاستهاند که درخشش حیات معنوی آنان تا قرنها الهام بخش نسلهای بشری گردیده است.
در واقع نقش مؤثرّی که ادیان الهی درپیشبرد تمّدن داشته اند انکار ناپذیر است. ولی آنچه که از نظر کسانی که منکر این تأثیر هستند پنهان مانده حرکت تکاملی دین یا به اصطلاح بهائیان استمرار ظهورات الهیۀ است. در واقع اگر از این دیدگاه به تعالیم الهی بنگریم همۀ مسائل به نحو سادهای قابل توجیه خواهد بود و این تضادی که امروزه به ظاهر در ادیان ملاحظه میشود رفع میگردد. اصل استمرار ظهورات الهی در واقع نشان دهندۀ دیدگاه آئین بهائی در مورد فلسفه تاریخ میباشد. بهائیان نیروهای روحانی و معنوی را عامل اصلی حرکت تاریخ و شکلگیری تمّدنها میدانند. در بین فلاسفه و پژوهشگران تاریخ، آرنولد توینبی، فیلسوف انگلیسی و استاد برجستۀ فلسفۀ تاریخ، نیز نظر مشابهی دارد. او که دوازده جلد کتاب تحقیقی در زمینۀ بررسی و تحلیل تاریخ جهان نوشته است بر خلاف مارکس که حرکت تاریخ را بر مبنای نیروهای مادی و اقتصاد میدانست، متعقد است که قوای روحانی و ظهور نهضتهای روحانی عامل پیشبرد تمّدنها میباشند. جالب آنکه آرنولد تویبی در بحث از تحوّلات و ادوار تاریخی، در مورد آینده جهان و برخورد بین تمّدن شرق و غرب به جنبشهای روحانی جدید اشاره میکند و از آئین بهائی به عنوان مرحلۀ اولیۀ شکل گیری یک دین برتر برای جهان آینده نام میبرد.۱
البته ادیان کهن در جهان امروز با مشکل بزرگی روبرو هستند. دیگر هیچیک از آنها نفوذ و تسلطّ گذشته را ندارند و تعالیمشان با شرایط و مقتضیات جهان امروز به شدّت در تضاد و اصطکاک قرار میگیرد. حتّی بسیاری از رهبران مذهبی خود به این تضاد واقفند، هر چند که سعی میکنند آن را نادیده بگیرند. تلاشهای چشمگیری از طرف علمای دینی برای تطبیق دادن احکام ادیان کهن با نیازهای این زمان بعمل آمده ولی همۀ کوششها بینتیجه مانده است. در حقیقت نفس این کوششها خود نمایانگر آنست که رهبران ادیان نیز خود بطور ضمنی به لزوم تغییر احکام دینی و یا به عبارت دیگر تجدید دین معترفند.
بهائیان بر طبق اصل استمرار ظهورات الهی، بر این باورند که پیامبران الهی مربیان بشریّت هستند که در زمانهای که جامعه به رکود معنوی دچار میشود برای پیشرفت و ترّقی روحانی انسانها و شکوفائی تمّدنها ظاهر میشوند. در واقع تاریخ داستان رشد و پیشرفت بشریّت است. همۀ جنبههای زندگی بشر در چارچوب تاریخ در حال ترّقی و تکامل است و دین نیز از این قاعده مستثنی نیست. ولی متأسفانه بسیاری از افراد از این حقیقت غافلند، زیرا ملاحظه میشود که پیروان هر یک از ادیان کهن بدون استثناء دین خود را نقطۀ پایانی حرکت دینی در تاریخ حیات بشری میدانند و بر این باورند که احکام و تعالیم دینی آنها ابدی و تغییر ناپذیر است و با سرسختی عجیبی بر این عقیده پافشاری میکنند، حال آنکه این اعتقاد همۀ تلاشهای بشری را در راه پیشرفت نهی میکند و دین را از سایر جنبههای زندگی بشر جدا ساخته آن را وارد مقولۀ تخیلات و خرافات مینماید که در نهایت سدّی در راه پیشرفت جامعۀ بشری میگردد. شاید بتوان گفت که دیانت بهائی اولین دینی است که با صراحت از حرکت تکاملی ادیان و لزوم تجدید دین بر حسب مقتضیات زمان سخن گفته است.
بطور کلّی تعالیم ادیان دو نوع است، یکی تعالیم فردی است و دیگری تعالیم اجتماعی. تعالیم فردی روابط انسان را با همنوعان خود و با عالم خلقت مشخصّ میسازد و بر ارزشهای اخلاقی مانند درستی، صداقت، پرهیزکاری، رحم، شفقت، عدالت، نیکوکاری و خیرخواهی متکی است. این ارزشهای اخلاقی جزو تعالیم همۀ پیامبران است. البته با ظهور هر پیامبر، بر این تعالیم نیز تأکید میشود و نیروی معنوی که در طول زمان به تحلیل رفته تقویت میگردد.
دسته دیگر تعالیم اجتماعی دین است که بر طبق شرایط و مقتضیات زمان و برحسب بلوغ فکری جامعه در حال تغییر و تحوّل میباشد و در واقع این دسته از تعالیم ادیان است که با ظهور پیامبران تغییر میکند. حضرت عبدالبها در بارۀ این موضوع میفرمایند:
“هر دینی از ادیان الهی منقسم به دو قسم است یک قسم اصل است که تعلّق به عالم ابدی دارد و آن بیان تعالیم الهیه و مبادی اصلیه و ظهور محبّت الله است که منطوق همۀ ادیان بوده و لن یتغیر و لن یتبدّل است قسم ثانی فرع است که تعّلق به جسمانیات یعنی معاملات دارد و بحسب ترّقی انسان و اقتضای زمان و مکان در هر شریعتی تغییر و تبدیل پیدا میکند.”۲
آئین بهائی که در این زمان ظاهر شده آموزهها و اصولی ارائه میدهد که با نیازهای این دوران تطبیق دارد. تعالیم بهائی کلاً متناسب با مرحلۀ بلوغ جامعۀ بشری است. در اینجا به بعضی از تعالیم اجتماعی آئین بهائی که بوضوح با نیازهای این زمان یعنی مرحلۀ کنونی تکامل معنوی انسان هم آهنگی دارد به اختصار اشاره میگردد:
تحرّی حقیقت: در این زمان که مرحلۀ بلوغ نوع انسان است، هر فردی از افراد بشر خود توانائی و امکان آن را دارد که با آزادی در مورد حقیقت به تحقیق بپردازد و آنچه می بیند و میشنود آگاهانه و فارغ از هر گرایشی، با خرد و منطق بسنجد و قربانی تقلید و افکار تلقینی نگردد. حضرت عبدالبهاء میفرمایند: “باید انسان تحرّی حقیقت کند و از تقالید دست بکشد زیرا ملل عالم هر یک تقالیدی دارند و تقالید مختلف است و اختلافات تقالید سبب جنگ و جدال شده است و تا این تقالید باقی است وحدت عالم انسانی مستحیل است پس باید تحرّی حقیقت نمود تا بنور حقیقت این ظلمات زائل شود زیرا حقیقت حقیقت واحده است تعددّ و تجزّی قبول نکند”.۳
وحدت عالم انسانی: تحققّ اتحّاد نوع بشر یکی از تعالیم اصلی و محوری آئین بهائی است، حضرت بهاءالله میفرمایند:”ای دانایان امم از بیگانگی چشم بردارید و به یگانگی ناظر باشید و به اسبابی که سبب راحت و آسایش عموم اهل عالم است تمسّک جوئید. این شبر عالم یک وطن و یک مقام است.”۴
جامعۀ بشری در طول تاریخ پس از طی مراحل مختلف و شگل گیریهای گوناگون، بتدریج در واحدهای اجتماعی بزرگتری متحّد گردیده و در این زمان به مرحلۀ اوج تکاملی خود که وحدت نوع بشر میباشد نزدیک گردیده است. در این مرحلۀ، اتحّاد بشری در واقع سراسر کرۀ زمین را در بر خواهد گرفت. میتوان گفت که تعالیم بهائی پیشرو و راهگشای چنین وحدتی است.
صلح عمومی: صلح جهانی یکی از وعود کتب مقدسّه است. بنیان گذاران ادیان بزرگ جهان همه باتّفاق تحقّق این صلح را طلیعۀ مدنیّتی درخشان و آغاز دوران طلائی حیات جمعی نوع انسان دانستهاند. صلح جهانی بخصوص در این عصر تکنولوژی پیشرفته و دستیابی بشر به سلاحهای مخرّب جمعی، بیش از پیش ارزش حیاتی دارد و تا چنین صلحی در جهان مستقر نگردد نوع بشر به رفاه و سعادت واقعی نائل نخواهد شد. حضرت عبدالبهاء میفرمایند: “تا رایت صلح عمومی بلند نگردد محکمۀ کبرای عالم انسانی تشکیل نشود و جمیع امور مابه الاختلاف دول و ملل در آن محکمه قطع و فصل نگردد عالم آفرینش آسایش نیابد.”۵
تساوی حقوق زن و مرد: زنان با اینکه نیمی از جمعیّت جهان را تشکیل میدهند در طول تاریخ همواره از حقوق انسانی خود محروم بوده و تحت سلطۀ مردان قرار داشتهاند. در واقع در مراحل اولیه تمدّن بشری، اکثراً قدرت جسمانی غلبه داشته و جوامع بر اساس زور اداره میشده و از این رو زنان بلحاظ ظرافت و لطافت جسمی خود مغلوب مردان بوده و در حاشیه جامعه زیستهاند. در تمامی طول تاریخ در اکثر جوامع با زنان به عنوان شهروند درجه دوم رفتار میشد. حتّی در کشورهای پیشرفتۀ اروپا، تا اوایل قرن بیستم زنان از بسیاری از حقوق اجتماعی و مدنی خود محروم بودند. تنها در طی یک قرن و نیم اخیر است که زنان در امور اجتماعی به پیشرفتهائی نائل گشته و تا حدّی به حقوق خود دست یافتهاند. با این حال هنوز زنان در سراسر جهان برای برابری با مردان راه درازی در پیش دارند. تساوی حقوق زن و مرد شاید یکی از انقلابیترین اصول آئین بهائی است. نظری کوتاه به چگونگی وضع زنان در جهان امروز خود مؤیّد این معنا است. عدم حضور کامل زنان در صحنۀ سیاست جهان خود یکی از عوامل تقویّت فرهنگ جنگ میباشد. حضرت عبدالبهاء میفرمایند: “ممکن نیست سعادت عالم انسانی کامل گردد، مگر به مساوات کامل زنان و مردان.”.۶
تعدیل معیشت: یکی از تعالیم آئین بهئی که راهگشای صلح و آرامش در جهان میباشد تعدیل معیشت است، زیرا وجود ثروت و فقر مفرّط یکی از علل عمدۀ جنگ و اختلاف در جهان امروز است. در بیانیه صلح آمده است: “اختلاف فاحش و مفرّط میان فقیر و غنی سرچشمۀ مصائب بسیار شده که جهان را از حال توازن خارج میکند و عملاً به پرتگاه جنگ میکشاند.”۷
شکاف بین غنی و فقیر چه در بین کشورهای جهان و چه در درون کشورها یکی از مسائل بغرنج جهانی است که با وجود همۀ تلاشهائی که در جهت چاره جوئی به عمل آمده، روز بروز عمیقتر میگردد. حضرت عبدالبهاء میفرمایند: “امر تعدیل معیشت بسیار مهم است و تا این مسئله تحققّ نیابد سعادت برای عالم بشر ممکن نه.”۸ همچنین میفرمایند: “جایز نیست که بعضی در نهایت غنا باشند و بعضی در نهایت فقر باید اصلاح کرد و چنان قانون گذاشت که از برای کلّ وسعت و رفاهیّت باشد.”۹
ترک تعصّبات: تعصّبات مختلفی که همچون سلولهای سرطانی بر پیکر عالم انسانی چنگ انداخته به فرمودۀ حضرت عبدالبهاء هادم بنیان انسانی است. امروزه صحنههای موحش و دلخراش کشتارها و خونریزیهای ناشی از تعصبّات مذهبی، قومی و نژادی که هر روز در رسانههای خبری جهان منعکس است بیش از پیش این بیان مبارک را تأیید میکند. تعصّبات بزرگترین مانع در راه صلح و آرامش جهانی و اتّحاد نوع بشر است. تا مادامی که این تعصّبات سایه مرگبار خود را بر سر جهان افکنده دورنمای صلح و سعادت بشری تیره و تار است. حضرت عبدالبهاء میفرمایند: “تعصّبات است که عالم را خراب کرده هر عداوت و نزاعی و هر کدورت و ابتلائی که در عالم واقع شده یا از تعصّب دینی بوده و یا از تعصّب جنسی و یا از تعصّب سیاسی.”۱۰
تعلیم و تربیت عمومی و اجباری: تعلیم و تربیت در آئین بهائی از اهمیّت فوق العادهای برخوردار است. حضرت بهاءالله میفرمایند: “انسان طلسم اعظم است و لکن عدم تربیت او را از آنچه با اوست محروم نموده.”۱۱ اگرچه در ادیان گذشته هم اشاراتی در مورد تربیت مردم و پرورش قوای روحانی انسان وجود دارد، ولی در هیچیک از ادیان بر تعلیم و تربیت تا این حدّ تأکید نشده است، بطوریکه یکی از مهم ترین وظائف هر پدر و مادری را تربیت فرزندان دانستهاند، حضرت عبدالبهاء در این ارتباط میفرمایند:”بر پدر و مادر فرض عین است که دختر و پسر را بنهایت همّت تعلیم و تربیت نمایند… و اگر در این خصوص قصور کنند در نزد ربّ غیور مأخوذ و مذموم و مدحورند و این گناهی است غیرمغفور”.۱۲
هم آهنگی علم و دین: در مورد لزوم تطبیق علم و دین، حضرت عبدالبهاء میفرمایند: “دین باید مطابق علم و عقل باشد اگر مطابق علم و عقل نباشد اوهام است.”۱۳ از دیدگاه آئین بهائی، هدف علم و دین هر دو کشف حقیقت است و از آنجائی که حقیقت یکی است و متعدّد نمیشود، دین واقعی نمیتواند با علم ناسازگار باشد. امّا امروزه بعضی از مردم و اکثراً روشنفکران احساس میکنند که دین با علم در تضّاد قرار میگیرد از اینرو دین را بکلی از مقوله خرافات میدانند و تنها علم را معتبر میشمرند. علت پیدایش این احساس آنست که پیروان ادیان کهن به مرور زمان از مبانی اصلی روحانی دین خود به دور افتادهاند و در طی قرنها، باورهای مذهبی آنان بر اثر انحرافات فکری رهبران فاسد و دنیا پرست با خرافات و تعبیرات فریبکارانه آمیخته شده است و در نتیجه ملاحظه میشود که امروزه فرقههای مذهبی مختلف افکار و عقایدی را ترویج مینمایند که با حقایق علمی و عقل سلیم در تضادی آشکار قرار میگیرد. آری به فرموده حضرت عبدالبهاء “اگر دین را به علم تطبیق میکردند حقیقت ظاهر میشد و ظهور حقیقت سبب ازالۀ خلاف میگشت.”۱۴
دین باید سبب الفت و محبّت باشد: اصولاً هدف از دین تلطیف عواطف انسانی و ایجاد محبّت و اتحاد در بین نوع بشر است. حضرت عبدالبهآء به کرّات در این مورد اشاره فرمودهاند که اگر قرار باشد دین خود سبب اختلاف و جنگ و جدال گردد، بیدینی به مراتب بهتر است، میفرمایند: “… دین باید سبب الفت و محبت باشد اگر دین سبب عداوت شود نتیجه ندارد بی دینی بهتر است زیرا سبب عداوت و بغضاء بین بشر است و هر چه سبب عداوت است مبغوض خداوند است و آنچه سبب الفت و محبّت است مقبول و ممدوح. اگر دین سبب قتال و درندگی شود آن دین نیست بی دینی بهتر از آن است زیرا دین به منزلۀ علاج است اگر علاج سبب مرض شود البته بی علاجی بهتر است.”۱۵
امّا در مورد شیوۀ اداره جامعه و چگونگی فعالیتهای اجتماعی، در ادیان گذشته بندرت میتوان رهنمودهائی پیدا کرد، چه که روابط انسانها در ان زمانها در اجتماعات کوچک بسیار محدود بوده است. امّا امروزه روابط بشری بوسعت کرۀ زمین شده است و طبعاً اصول و موازینی که بر این روابط حکمفرماست باید فراگیر و جهان شمول باشد. ساختار اداری و تشکیلاتی جامعۀ بهائی در سطوح محلی، ملّی و بین المللی دارای چنان کارآئی و ظرفیّتی است که در عین حال که آزادی افراد و تنوع فرهنگی جوامع محلی و ملی را حفظ میکند و ارج می نهد، تمامی بشریّت را در یک سطح جهانی با هم در ارتباط قرار داده متحّد میسازد.
فرو ریختن نظامهای کهنه عالم مردم جهان را در یک حالت خلأ آرمانی قرار داده و آنها را دچار پریشانی و سرگردانی نموده است که این خود از پی آمدهای تحوّلات تاریخی در مسیر تکامل اجتماعی بشر است. میتوان گفت بشریت در مسیر تکامل معنوی خود، امروزه به مقطعی تاریخی و نقطۀ عطفی سرنوشت ساز رسیده است.
همانگونه که در آغاز این نوشتار اشاره رفت سیر وقایع جهان و حرکت تاریخ جهت مشخّصی دارد و هدف معینی را دنبال میکند. تاریخ تنها شرح جنگهای خونین بین گروههای متخاصم و کشمکش بر سر قدرت نیست، بلکه در مفهوم عمیق خود، عبارت است از فرایند رشد و پیشرفت به سوی یک هدف مشخّص که در نهایت، تکامل روحانی و معنوی بشریّت و پیشرفت تمدّن را در بر دارد. این معنا را نه تنها پیامبران الهی، بلکه فلاسفه و اندیشمندان نیز تأیید کردهاند، چنانچه امانوئل کانت در رسالۀ “صلح ابدی” مینویسد:
“تاریخ حیات بشری را با دیدی کلّی میتوان تحققّ یک نقشۀ پنهانی طبیعت در جهت تأسیس یک نظام اجتماعی که از نظر ظاهر و باطن هر دو در حدّ کمال باشد دانست، نظامی که در آن کلّیه استعدادهائی که در وجود بشر به ودیعه نهاده شده بتواند بطور کامل رشد نموده شکوفا گردد.”۱۶
یادداشتها
۱- آرنولد توینبی، Civilization on Trial از انتشارات دانشگاه آکسفورد ۱۹۴۸ ص ۲۰۴.
۲- حضرت عبدالبهاء، نقل در کتاب “بهاءالله و عصر جدید”، دکتر اسلمنت، صفحۀ ۱۴۱.
۳- خطابات حضرت عبدالبهاء جلد ۲ صفحات ۱۴۴ و ۱۴۵.
۴- حضرت بهاءالله، کلمات فردوسیه.
۵- حضرت عبدالبهاء، امر و خلق جلد چهارم، صفحۀ ۳۲۵.
۶- حضرت عبدالبهاء، مجموعۀ خطابات قسمت دوم، صفحۀ ۱۵۰.
۷- وعدۀ صلح جهانی، بیانیۀ بیت العدل اعظم، صفحۀ ۲۰.
۸- خطابات حضرت عبدالبها، جلد ۲ صفحۀ ۱۴۸.
۹- حضرت عبدالبهاء، پیام ملکوت، عبدالحمید اشراق خاوری، صفحۀ ۱۳۴.
۱۰- حضرت عبدالبهاء، گلزار تعالیم بهائی، صفحۀ ۱۲۲.
۱۱- حضرت بهاءالله، لوح مقصود، مجموعهای از الواح جمال اقدس ابهی، صفحۀ ۹۶.
۱۲- امر و خلق، جلد سوم، صفحۀ ۳۲۷.
۱۳- حضرت عبدالبهاء، خطابات جلد ۲، صفحۀ ۲۲۷.
۱۴- حضرت عبدالبهاء، خطابات جلد اول، صفحۀ ۱۵۸.
۱۵- حضرت عبدالبهاء، خطابات جلد ۲ صفحات ۲۲۶ و ۲۲۷ .
۱۶- نقل از کتاب The Renewal of Civilization نوشته دیوید هافمن، از انتشارات جورج رنالد، صفحۀ ۳۷.