شاید که هرگز نشنوند:
به یاد روانشاد اقای منتظری
تاکنشان
در دریای بیکران دنیای مجازی حرکت میکردم که به نوشتهای بر خوردم که میگفت، “ببین چه می گوید، نبین کی می گوید. سخن و اندیشه دیگران شایسته تحسین و احترام است. می توان اندیشه را نقد و بررسی کرد اما نه اندیشمند را. می توان نگاه کرد که یک اندیشمند چه می گوید و آن گفته را نقد و بررسی کرد. ولی متأسفانه خوانندگان هر اندیشه را با پیش فرض های ذهنی که از اندیشمند آن دارند، می فهمند و بدان اعتنا می کنند. اما باید ظرفیت ها را برای شنیدن سخن سایر اندیشمندان بالا برد و شکیبا بود.“
در نوشتارهای قدیمی میشد عباراتی از این قبیل را یافت که کلامی نغز را به بزرگی از بزرگان (بدون ذکر نام) نسبت میدادند چه که به گفتار توجّه داشتند و نه به گوینده. در هر کلامی شاید بتوان نکتهای یا نکاتی را یافت که آموزنده باشد و ما را از قدم گذاشتن در طریق خطا باز دارد. داستان مؤمن آل فرعون یکی از موارد معروف در تاریخ نوع بشر است که در قرآن کریم نیز بدان اشارت رفته است. عبارتی را نیز به حضرت رسول اکرم، و بعضاً به حضرت علی بن ابیطالب و برخی به حضرت امام جعفر صادق نسبت میدهند که گویای همین مقال است که فرمود، “اُنظُر الی ما قال و لاتنظُر الی مَن قال.”
روا نبوَد که کلامی را به صِرف انتسابش به فردی رد کنیم و آن شخص را مردود عالم شماریم و به علّت جاری شدن آن بیان بر زبان او، کلامش را نیز غیر قابل اعتنا بدانیم. متأسّفانه در دوران ما این قبیل امور به وفور مشاهده میشود. بگذارید داستانی را از بدایت دور بابی برایتان تعریف کنم:
موقعی که حضرت بهاءالله با اصحاب عازم قلعه شیخ طبرسی بودند و در آمل گرفتار شدند، حاکم از علما خواست که هر سؤالی دارند از ایشان بپرسند. در بین سؤال و جواب، نزد یکی از همراهان حضرت بهاءاللّه ورقهای از آیات حضرت باب یافتند آن ورقه را به رئیسالعلمأ دادند. مشارٌالیه بعضی از فقرات آن را خواند و ناگهان آن ورقه را به طرفی افکند و به اطرافیان خود گفت اینها که در ادّعای خود این همه بلندپروازی میکنند هنوز بلد نیستند کلمات را درست بنویسند؛ ببینید در این ورقه املای کلمات را غلط نوشتند. حضرت بهاءاللّه فرمودند “جناب آخوند این عبارتی که میفرمائید از حضرت باب نیست؛ بلکه آن را حضرت امیر علی علیه السّلام در جواب یکی از اصحاب خویش موسوم به کمیل ابن زیاد فرموده است.” چون حضرت بهاءاللّه مجتهد را به اشتباه و جهلش آگاه فرمودند کاملاً بیجواب ماند و ساکت شد دیگرچیزی نگفت. میدانیم که عبارت مزبور که حضرت باب از حضرت علی بن ابیطالب نقل فرموده بودند از حدیث کمیل است که میفرماید، “محو الموهوم مع صحو المعلوم” به معنای “پندار موهوم را واپس زدن و جمال حقیقت را آشکار نمودن” است. آخوند تا زمانی که تصوّر میکرد عبارت مزبور از حضرت باب است به آن ایراد داشت و “صحو” را غلط میپنداشت؛ امّا وقتی فهمید که این عبارت از حضرت علی است، سکوت کرد.
در همین دوران انقلاب، لوح هفتوادی را به گمان این که نویسندهاش ناشناس است، همین روزنامهء خوشنام کیهان، در کیهان اندیشه چاپ کرد و تقریظ یکی از علما را هم بر آن نوشتند و بسیار تحسین کردند و از مناقب و معلومات نویسنده سخنها گفتند. امّا، زمانی که کاشف به عمل آمد که از قلم حضرت بهاءالله نازل شده، بلافاصله بقایای کیهان اندیشه جمعآوری شد و نمیدانم مسئول بختبرگشتهء درج آن به چه سرنوشتی دچار گشت.
در زمانی باز هم نزدیکتر به ما، شخصی که صرفاً برای دفاع از حقوق انسانها از مقام و رتبهء دنیویاش چشم پوشید، صرفاً خدا را در نظر گرفت و از ماسوی به کلّی صرف نظر کرد، و بدین واسطه خانهنشین گشت، به کلامی تفوّه کرد که در تاریخ این مرز و بوم بیسابقه است. او میدانست اگر در دفاع از گروهی بیدفاع سخن گوید، مورد لطم و شتم همگان واقع خواهد شد؛ میدانست که رئیس جمهور محترم نیز او را با کلامی ناخوشایند مورد ملامت و شماتت قرار داده از آن بدتر، از سوی خدا هم حکم صادر کرده، مطرود درگاه حق قلمداد خواهد نمود؛ او میدانست که با این کلام انواع افتراها به سویش روانه خواهد گشت؛ او میدانست که چون او بدین کلام نطق میکند به جز اهل انصاف احدی توجّهی به کلامش نخواهد داشت، با این همه با کمال شهامت، که در این دورانِ دروغ و ریا، که حتّی در بیان اتّهامات بهائیان دستگیر شده به علّت اعتقادات دینی طریق کذب پیموده میشود، به میدان آمد و از حقوق شهروندی بهائیان دفاع نمود.
عجیب است که سردمداران این مملکت از نلسون ماندلا که بیست و هفت سال در زندان ماند تا با تبعیض نژادی مبارزه کند، تمجید میکنند، و کسی را که با تبعیض دینی مخالفت میکند در ورطهء تهمت و افترا فرو میافکنند با آن که میدانند تبعیض دینی به مراتب ناپسندتر و مذمومتر از تبعیض نژادی است؛ چه که اعتقاد دینی فرع بر وجود انسان است امّا نژاد همراه با انسان است و حقوق انسانی کسی را نباید به علّت اعتقادی که در وجدان انسان جای دارد و فقط بین او و خدای او است، پایمال نمود و او را از آن محروم ساخت.
جناب منتظری کلامش را بر زبان راند و با رویی سپید، که از ستم دفاع نکرده و جانب عدل و انصاف را گرفته، به سوی خدایش رفت و در درگاهش حضور یافت. او در این جهان از بیان این کلام هیچ سودی نمیبرد و از دفاع از حقوق محرومان هیچ بهرهای عایدش نمیشد، چه که ناظر به سود این جهان نبود و لهذا به زیبایی به دفاع از انسانهایی، اعم از بهائی و غیربهائی، پرداخت که در این مرز و بوم هیچ ملجأ و پناهی ندارند. اگر از اینان دفاع کردی و خویشتن را به خطر انداختی تا خطری را از محرومان رفع کنی، شهامت خویش ابراز داشتهای.
در پایان به یاد کلام ابوالحسن خرقانی میافتم که گویا در مقبرهاش نیز نوشتهاند که، “هر کس که در این سرای در آید نانش دهید و از ایمانش نپرسید. آن کس که در بارگاه ایزد تعالی به جان ارزد، در سرای ابوالحسن به نان نیارزد؟” البتّه آنان که باید بشنوند، شاید هرگز نه کلام جناب منتظری را بشنوند و نه سخن ابوالحسن خرقانی را اعتنایی نمایند. گو این که خدای تعالی، همانگونه که ابراهیم خلیل را محلّ عتاب قرار داد که چرا به بندهای را که خدایش هفتاد سال بدون پرسش از ایمانش روزی داده بود، پس از تفتیش عقیدهاش از یک وعده غذا محروم کرد، اینان را نیز که امثال جناب منتظری و مرحوم خرقانی را محکوم میکنند، روزی محلّ عتاب و خطاب قرار دهد و آن گوید که امروز از شنیدنش ابا دارند.