درس هایی از تاریخ: توهم توطئه

درس هایی از تاریخ: توهم توطئه

نگارش: فراز جاویدقلم

می گویند، تاریخ بارها و بارها تکرار میشود. جدای از تاریخ علم و تکنولوژی، قسمت عمده تاریخ جهان و کشورهای آن، تاریخ شاهان، حکومتها وسلسه هایی هستند که آمدند و رفتند. در میان این رفتن و آمدن ها، حکایت بسیاری از آنها شبیه هم بوده است. اتفاقاتی که این روزها در ایران نیز رخ میدهد سالها پیش مشابه آن رخ داده، و بنوعی اکنون دوباره تاریخ در حال تکرار است. قابل درک است که چرا بسیاری از جوانان کشور از آن تاریخ واین تکرار دوباره و علت های آن آگاهی ندارند. زیرا بسیاری از کتابهائی که این آگاهی ها را منتقل می کرد، اکنون یا کم یاب هستند یا اصولا وجود ندارند که کسی بخواهد با مطالعهء آن علم خود را نسبت به وقایع افزایش دهد.


 

این روزها و در پی بازداشتهای عدۀ بسیاری از فعالین مدنی-سیاسی، که دامنه آن به بازداشت بهائیان هم رسیده است، صحبت از توطئه کشورهای بیگانه، دسیسه های خارجی و کلاً آنچه که بدان «توهم توطئه» می گوییم زیادشده است. اما این توهم توطئه چیست؟ آیا مختص اکنون است؟ در زمان انقلاب اسلامی چگونه بود؟ البته هرکدام از این سوالات جواب های مفصلی دارند که بررسی آنها به وقت و انرژی بسیاری نیازمند است. اما این بار تنها میخواهم مصداق های این توهم و نمونه هایی تاریخی از انتساب هر آنچه در ایران رخ میدهد به بیگانگان را برای شما شرح دهم. برای این منظور از کتاب توهم توطئه، که متن گفتگو با دکتر صادق زیباکلام است استفاده کرده ام و بخش هایی از این کتاب ارزشمند را برای شما نقل قول و قضاوت را به خواننده گرامی واگذار میکنم.

«شاه در جریان انقلاب اسلامی وبعد از اینکه به خارج رفت با تمام وجود فکر می کرد که انقلاب توطئه خارجی علیه او بوده. این را در مصاحبه ها وگفتگوها بارها وبارها به زبان آورده بود. در واقع هرجا که می رفت و می نشست همین را می گفت… او خودش را خادم مردم می دانست، و تمامی کارها و تصمیماتش را در جهت منافع ملی می دانست، برای همین وقتی با تظاهرات عظیم مردم و انقلاب روبرو می شود، نمی تواند آن را درک کند… قضایا برایش قابل تبیین و فهم نبوده وبه فرضیه توطئه پناه می برد… شاه تا آنجا پیش می رود که وقتی در قاهره بستری بود وجرالد فورد رئیس جمهوری سابق آمریکا به ملاقاتش می رود، شاه بدون اینکه به خودش تکانی بدهد، همانطور که دراز کشیده بود با حالتی از سر بی اعتنایی و گله سه بار پشت سر هم فقط می گوید «چرا»…گاهی هم پذیرش واقعیت به «صلاح و صرفهء» ما نیست و اینها باعث می شود به تئوری توطئه متمایل شویم و یک فرضیه ودشمن خیالی درست بکنیم، یا دشمن واقعی را بزرگتر و مداخله گرتر از آن چیزی که در واقع است جلوه بدهیم… » [توهم توطئه- دکتر صادق زیباکلام-صص۲۶-۲۷]

در مجموع می توان گفت که دولت ها درایران نه فقط کمکی به زدودن «تئوری توطئه» نکرده اند، بلکه به آن دامن هم زده اند، مثلاً در جریان قیام پانزده خرداد ۱۳۴۲ رژیم شاه مدعی بود که حرکت را مصری ها راه انداخته اند. چند نفری را هم به عنوان جاسوس های عبدالناصر به تلویزیون آوردند، یاوقتی در سال ۱۳۵۶ تبریز شلوغ شد، دولت وقت مدعی شد که عده ای از آن طرف مرز آمدند و بلوا کردند. الان هم همینطور است. قیمت نفت پائین می آید توطئه است. جوانها به آهنگ های شاد توجه می کنند یا فی المثل کف می زنند، توطئه غربی هاست. اسلام شهر شلوغ می شود باز توطئه آنهاست… بدین ترتیب به محض اینکه جایی اشکالی پیش می آید غربی ها و دیگران و شیطان بزرگ را محکوم به ایجاد آن توطئه میکنند. [توهم توطئه- دکتر صادق زیباکلام-ص۲۸]

حقیقت امر این است که ساختار قدرت در ایران ضابطه مند نبوده، هرکس قدرت بیشتری داشته یا می توانسته با زدوبند وحیله جلو برود، به مقام بالاتری ویا حتی پادشاهی می رسیده است. حکومت غالب پادشاهان این وضع را داشته است. فاقد هرنوع ضابطهء محکمی بوده که خود تضمین حکومت باشد. به همین علت ترس از همه چیز و هرکس همواره وجود داشته است. این ترساز زیر دستها به این علت است که علیه پادشاه یا حکومت دست به حرکتی نزنند و با قدرت دیگر نسازند، و از قدرتهای بالاتر به این علت بوده که مبادا با قدرتی که دارند اساساً حکومت را متزلزل کنند. در واقع حکومت ها فاقد یک حقانیت خاص خودشان بوده اند واین وضع باعث می شده که «توهم توطئه» وترس از دیگران و بیگانه دایماً در ذهن شان وجود داشته باشد. پس همانطور که می بینیم این طوری نیست که «تئوری توطئه» ازهوا آمده باشد، بلکه در واقع ریشه در گذشته روحی و تاریخی ما دارد. [توهم توطئه- دکتر صادق زیباکلام-ص۳۶]

عده ای سعی می کنند عامل عقب ماندگی و بدبختی ایران را تنها در پادشاهان جستجو کنند… نمی شود پذیرفت که طی تاریخ هرچه پادشاه داشته ایم بد بوده، نمی شود پذیرفت که همه فاسد و خائن بودند… البته ما فقط پادشاهان خودمان را خائن نمی دانیم، بلکه تمامی رجال را سرسپرده وخائن می دانیم. اما اگر این تصور ما درست باشد که درست نیست، آیااین نشان نمی دهد که آن جامعه اشکالی نبیادی تر داشته به طوری که همه رجالش خائن بودند؟ گیرم که رضاشاه و محمدرضاشاه را منسوب به انگلیسی ها بکنیم، نادرشاه را چه کسی آورد؟ آقا محمدخان را چه کسی آورد؟ فتحعلی شاه را چه کسی برسرکار آورد؟ اینها معلول ومولود خود جامعه بودند… اما اگر کسی هم، همه آنها را خائن و فاسد می داند… چطور بود که مراجع و علما عارض این پادشاه نبودند؟ در مقبره ناصرالدین شاه نماز می خواندند و دعا می کردند و سنگ مقبره را می بوسیدند. فتحعلی شاه در کنار حرم حضرت معصومه و آقا محمدخان در کنار مقبره ثامن الحج دفن است. این افراد در زمان خودشان نه فقط خائن وفاسد نبودند، بلکه بعد از مرگشان هم مقبره شان زیارتگاه می شود. [توهم توطئه- دکتر صادق زیباکلام-ص۹۲]

در واقع رویکرد تاریخی ما یک رویکرد ذهنی وخیالی است. رویکردی است که عده ای را سفید مطلق وعده ای را سیاه مطلق می بینیم و از ویژگی سیاه ها وبدها این است که باید به یک اجنبی وابسته باشند. این رویکرد کلی ما به تاریخ است [توهم توطئه- دکتر صادق زیباکلام-ص۹۴]

محمدرضاشاه نیز وقتی با جوشش انقلابی مردم روبرو شد، به قدری این جوشش را به عوامل خارجی وانگلیسی ها و آمریکائی ها مربوط می دانست که بارها خیلی صریح وبه دور از دیپلماسی به آنها اعتراض می کرده که چرا علیه وی دست به توطئه می زنند و چرا با مخالفین وی همکاری می کنند. این باور شاه که آمریکایی ها انگلیسی ها علیه وی متحد شده اندو دارند با مخالفین وی برای کنار گذاردنش همکاری می کنند سخت باعث شگفتی سفرا و مقامات عالی رتبه آن کشورها شده بود. طوری که پارسونز، سفیر انگلیس، یک بار دیگر از کوره در می رود و به شاه می گوید که تهمت زدن به دیگران آسانتر از رویارویی با واقعیت است. همین پارسونز وقتی در جریان انقلاب، عده ای به سفارت انگلستان در تهران حمله ور شده و بخشی از سفارت آتش می گیرد، عصر آن روز خیلی وحشت زده ودلخور می رود به دیدن شاه در کاخ نیاوران. شاه همان مطالب همیشگی را به پارسونز می گوید که لندن و رادیو بی بی سی علیه وی دست به کار شده اند. بعد هم با کنایه وطعنه می گوید که خوب حالا این برنامه ای که به راه انداخته اید، کم مانده بود که دامن خودتان را بگیرد و در آتش آن بسوزید. پارسونز که دیگر حوصله اش از حرفهای شاه سررفته بود، عرف دیپلماتیک را کنار گذارده وبا عصبانیت به شاه می گوید: «اگر کسی واقعاً فکر کند که انگلستان با مخالفین شما تبانی کرده جایش در تیمارستان است.» [توهم توطئه- دکتر صادق زیباکلام-ص۹۵]

Comments are closed.