“سالهای مشروطه” و تمسخر تاریخ
نگارش:Freedom
دیشب بطور کاملاً اتفاقی، و البته بنابر توفیق اجباری، شاهد قسمتی از سریال “سالهای مشروطه” بودم. دست برقضا، قسمتی بود که در آن قرار بود سیدعلی محمد باب را اعدام کنند. البته سازندگان سریال از خجالت شان هم کشده بود پیشوند سید را نمی گفتند، بگذریم.
ماجرای اعدام حضرت باب خیلی خیلی مضحک تصویر شده بود که از بی سوادی تهیه کنندگان سریال و عدم آگاهی آنان از این واقعه تاریخی حکایت داشت. واقعه ای که در تواریخ بابی، بهائی و حتی اسلامی بصورت متواتر آمده است. اما این نمایشی که آقای ورزی ارائه داده اند برای اولین بار در تاریخ اتفاق افتاده و آنهم نه تبریز بلکه در شهرک سینمائی و کارگردانش هم دست غیب کردگار نبوده و دستان ورزی بوده!!
جدای از اهانت شبکه ۳ سیما و کارگردان این مجموعه به مقدسات بابی و بهائی این سریال حتی کوچکترین موارد تاریخی را نیز رعایت نکرده است. برای مثال واقعه اعدام باب را بررسی می کنیم.
آنطور که در سریال نمایش داده شد، در یک آن باب را کنار دیوار گذاشته و شلیک کردند و بعد ایشان فرار کرده و قایم شده بودند و فوج سربازان، که البته نمردیم و معنای فوج را هم فهمیدیم، وی را یافته و تیرباران کردند. به همین سادگی!
هرکس که اندک سوادی داشته باشد و بتواند تاریخ را بخواند، متوجه می شود که سراسر این روایت دروغ بوده و تنها راستی آن همین تیرباران سیدباب است. اما ماجرا واقعاً چگونه بود؟
«… امیر کبیر فرمان ثانی برای برادر خویش میرزا حسن خان صادر فرمود و مضمون فرمان از علمای اعلام تبریز که رکن رکین مذهب جعفر علیه السّلام و حصن حصین طریقه اثنی عشریّه اند، فتوای صحیح صریح گرفته ، فوج ارامنهء ارومیّه را حاضر ساخته، در ملأ ناس باب را آویخته امر به شلّیک فوج نماید. میرزا حسن خان فرّاش باشی خویش را احضار نمود و دستور العمل داد.
باب را عمّامه و شال که علامت سیادت بود برداشته و با چهار تن از تابعان به میدان سرباز خانهء تبریز آورده ، در حجره ای محبوس نمودند و چهل سرباز ارامنهء تبریز مستحفظ قرار دادند. روز ثانی فرّاش باشی باب را با یک جوانی که مسمّی به آقا محمّد علی و از نجبای تبریز بود به فتوای عالم مجتهد ملّا محمّد ماماقانی و مجتهد ثانی میرزا باقر و مجتهد ثالث ملّا مرتضی قلی و غیره تسلیم سام خان سرتیپ فوج ارامنهء ارومیّه نمود.
در وسط پایه همان حجره که محبوس بودند میخ آهنی کوفتند و دو ریسمان آویختند، به یک ریسمان باب را و به ریسمان دیگر آقا محمّدعلی را معلّق نموده محکم ساختند ، به قسمی که سر آن جوان بر سینهء باب بود و اطراف بامها از کثرت جمعیّت موج میزد. یک فوج سرباز سه صف بستند. صف اوّل شلّیک نمود و از پی، صف ثانی آتش داد و از پس، صف ثالث تیر باران نمود.
دخان عظیمی از آتش شلّیک حاصل شد. چون دود متلاشی گشت، آن جوان را ایستاده و باب را در همان حجره که در پایهاش آویخته بودند در نزد کاتبش آقا سیّدحسین نشسته دیدند. به هیچ یک ادنی آسیبی نرسیده بود.
سام خان مسیحی گفت ما را معاف بدارید. نوبت خدمت بفوج دیگر رسید و فرّاش باشی دست کشید. آقا جان بیک خمسه سرتیپ فوج خاصّه پیش آمد و باب را با آن جوان دو باره به همان میخ بستند و باب بعضی صحبت ها می داشت. معدودی فارسی دان فهمیدند و سایرین صدائی می شنیدند.
باری سرتیپ فوج خویش را حاضر ساخت . پیش از ظهر بیست و هشتم شعبان سنهء هزار و دویست و شصت و شش یک مرتبه امر بشلّیک نمود. در این شلّیک گلوله ها چنان تأثیر نموده بود که سینه مشبّک گشته و اعضاء کلّ تشریح شده مگر صورت که اندکی آزرده شده بود…» [۱]
همانطور که می بینید اولاً که سیدباب تنها اعدام نشدند که در این سریال کاملا برعکس بود، دوماً ایشان را با طنابی آویزان کرده بودند که در سریال مذکور تنها ایشان را به کنار دیوار قرار دادند، سوماً فوج ارامنه که بار اول شلیک می کنند با دیدن آن واقعه از تیراندازی انصراف می دهند که در این سریال چنین چیزی نبود. چهارماً میدان محل تیرباران باب مملو از جمعیت بود، اما گویا در این سریال آقای ورزی ترجیح داده بودند حضرت باب را در کوچه ای بن بست!! اعدام کنند. پنجماً حضرت باب فرار نکردند بلکه به درون حجره رفته و صحبتهای خودشان را با کاتبشان ادامه دادند.
از همه اینها که بگذریم، بعد از تیرباران حضرت باب در این سریال نشان داده شد که حضرت بهاءالله از عده ای بعیت می گیرند و … بعد هم یک نفر را نشان دادند که البته تنها دست و عصایش نشان داده شد که او به آن جماعت امر می کرد که بعله شما باید با بهاءالله بیعت کنید که امیرکبیر را از بین ببرید.
اگر ماجرای بیعت بهاءالله و اعلام پیامبری ایشان آنگونه است که ورزی می گوید، پس جریان باغ رضوان که در تواریخ بهائی موجود است را چگونه توجیه می کنید؟ حتما آقایان تاریخ امربهائی را بهتر از بهائیان می دانند.
جالب است که حضرت بهاءالله بعد از شهادت حضرت باب، سر به صحرای هجر می گذارد ودر مناطق کوهستانی کردستان مدتی رحل اقامت می افکند:
«… شهادت حضرت باب و مقارن آن واقعهء کشته شدن اکثر پیشروان و رهبران آن نهضت جوان ، جامعهء پیروان حضرت باب را متشتّت و متفرّق و مأیوس و پریشان ساخته بود . هنگامی که کوشش حضرت بهاءاللّه برای گردهم آوردن بابیانی که به عراق عرب فرار کرده بودند مورد حسادت واقع شد و اختلاف و نفاق در جامعهء بابیان پدیدار گردید، حضرت بهاءاللّه طریقی را که کلّیّهء فر ستادگان الهی پیموده بودند اختیار نمودند و سر به صحرای هجر نهادند و در مناطق کوهستانی کردستان عزلت گزیدند . آن حضرت خود در ایّام بعد در بارهء این مهاجرت چنین فرمودهاند : “مهاجرتم را خیال مراجعت نبود ” و “مقصود جز این نبود که محلّ اختلاف احباب نشوم و مصدر انقلاب اصحاب نگردم “…»[۲]
پس مشخص می شود که بلافاصله بعد از شهادت حضرت باب بیعتی و جانشینی ای در کار نبوده. اصولاً لفظ جانشین در این مورد اشتباه است مگر اینکه حضرت محمد را نیز جانشین حضرت مسیح بدانیم، در حالی که آن دو هر کدام دو پیامبر مستقل بودند که در ادامه ی نقشه ی الهی مبعوث شده بودند و بحث جانشینی در میان نیست.
برای طولانی نشدن بحث از ذکر واقعه رضوان خودداری می کنم باشد که متحریان حقیقت با رجوع به کتب تاریخی بهائی، خود نسبت به آن واقعه کسب اطلاع نمایند.
اما آن شخص عصا بدست چه کسی بود؟ کاملا واضح و مبرهن است از آنجائی که چنین بیعتی اصلاً در تاریخ اتفاق نیافتاده، پس آن شخص هم وجود خارجی ندارد و بیشتر زائیده ی اذهان سرشار از توهم است. از بنده نشنیده بگیرید اما اگر در ادامه سریال آن شخص را دیوید بن گوریون معرفی کردند هم شما تعجب نکنید!
بهرحال تا اینجا که آقایان تمام توهمات خودشان را بجای تاریخ به خورد مردم داده اند، بعید نیست برای اینکه سناریوی ارتباط بهائیان با اسرائیل را نیز کامل کنند، بخواهند طوری نشان دهند که همه چیز زیر سر اسرائیلی هاست!! اسرائیلی هایی که آن موقع هنوز وجود نداشتند. اما وقتی در این سریال سن حضرت بهاالله حدود ۵۰ ساله نشان داده می شود، در حالی که آن حضرت در هنگام شهادت حضرت باب حدود ۳۲ ساله بوده اند نه ۵۰ ساله!! بعید هم نیست برای نشان دادن ارتباط توهمی بهائیان و اسرائیل دیوید بن گوریون، بنیانگزار اسرائیل نوین، و اولین رئیس جمهور اسرائیل را از آینده به گذشته انتقال دهند و تاریخی بسازند که تاریخ در آینده از مرور آن شرمسار شود.
خلاصه اینکه این سریال فاقد هرگونه ارزش تاریخی و هنری است و تنها میتوان آن را شکل تصویری ردیه های موجود علیه بهائیان نامید. انشالله که روزی در ایرانی آباد و آزاد شاهد ساخت سریال هایی تاریخی، بدون تحریف و غرض ورزی باشیم.