چه حقی دارند؟

چه حقی دارند؟

تاکنشان

علیرغم سالها پرده‌پوشی و شترسواری دولّا دولّا، و پافشاری جناب مشاور قوّهء قضائیه، که از قضا برادر رئیس قوّه قضائیه هم هستند، بر این که در ایران کسی به علّت اعتقادات مذهبی از تحصیل محروم نیست و در واقع مشغول شترسواری دولّا دولّا بودند، بالاخره جناب رئیس گزینش آموزش عالی زبان باز کرد و حقیقت را بیان کرد که “اقلّیت‌های غیررسمی حقّ تحصیل در دانشگاه را ندارند.” البتّه این حرف تازه‌ای نیست، ما خودمان هم از قبل می‌‎دانستیم که حقّ تحصیل نداریم، چه که تحصیل یعنی کسب کردن آنچه که نداریم، و ما خودمان آن را داریم و نیازی به مطالبی که شما تدریس می‎فرمایید اصلاً نداریم و اگر هم تا کنون اصرار می‌ورزیدیم که در دانشگاه باید درس بخوانیم، این بود که ثابت کنیم، اوّلاً طبق قانون اساسی تحصیل حق همه است و ابداً مشروط به اعتقادات دینی نیست، دوم این که شما به موجب قانون اساسی خودتان هم عمل نمی‌کنید.

امّا غرض از نوشتن این مختصر ابداً این نیست که آیا حرف ایشان درست است یا خیر. بنده فقط می‌خواستم از ولّاه امور و ملاذ جمهور تقاضا کنم که هر کدام که مسئول قسمتی هستند، مانند این جناب رئیس گزینش در کمال شهامت بفرمایند ما چه حقّی داریم. ما که شناسنامه و گذرنامه و کارت ملّی ایرانی داریم، ما که خدمت سربازی انجام می‎دهیم، ما که مالیات و عوارض می‌پردازیم، چه حقّی داریم تا حدّ و حدود خودمان را بشناسیم.

مثلاً آیا حقّ کسب و کار داریم؟ البتّه این در قانون اساسی پیش‌بینی و تضمین شده است. اگر داریم که چرا مغازه‌هایمان را مهر و موم می‎کنند، جواز نمی‎دهند، پروانه کار را باطل می‌‎کنند، سدّ خاکی را تخریب می‌کنند، درختان میوه را قطع می‌کنند، مغازه آتش می‌زنند، کالاهای وارداتی را از گمرک ترخیص نمی‌کنند، بانکها وام نمی‎دهند و غیر ذلک؟

مثلاً آیا حقّ دفاع از خودمان در مقابل اتّهامات وارده را داریم؟ اگر داریم، پس چرا تا به حال از داشتن وکیل محروم بودیم (تازه یاران ایران هم که از وکیل استفاده کردند، به زور و ضرب خود وکلا بود که توانستند وارد دادگاه شوند)، چرا حق تکذیب اتّهامات در جراید و وسایل ارتباط جمعی را نداریم، چرا حق بیان نظریات خود رانداریم، چرا دادگاه بدون طلب مدرک و سند از مدّعی‌العموم حرفش را قبول می‌کند و حرف ما را با سند و مدرک قبول نمی‌کند؟

مثلاً آیا حق دور هم جمع شدن و دعا خواندن را داریم؟ اگر داریم پس چرا موقع دعا به منازل می‎ریزند و ضرب و شتم می‎کنند و اوراق دعا را جمع می‌کنند و با خود می‎برند و سپس ، بدون اشاره به هیچ مادّهء قانونی، تعهّد می‌گیرند که حق دعا خواندن نداریم؟

مثلاً حق کتاب خواندن داریم؟ اگر داریم پس چرا در یورش به منازل کلّیه کتابها را جمع می‌کنند و مطالب ضبط شده روی سی‎دی را می‎برند و رایانه را ضبط می‌کنند و هر برگه‌ای را که گویای مطلبی مذهبی باشد از خانه‌ها می‌برند و ابداً هم جوابگو نیستند که نیستند؟

مثلاً آیا حق استفاده از حمایت قانون را داریم؟ اگر داریم چرا رئیس اطّلاعات روز روشن در مقابل چشم هم‌چراغان جوان مردم را از مغازه بیرون می‌کشد و کتک می‌زند و قانون ککش هم نمی‌گزد که اینگونه بی‌قانونی در ملأ عام صورت گرفته است یا کسی را که هنوز متّهم است و حکمی برایش صادر نشده با غل و زنجیر به دست و پا به خیابان می‌آورند که مثلاً تحقیر کرده باشند و قانون و مجری قانون هم ککش نمی‌گزد؟

مثلاً آیا حق شرکت در آبادانی مملکت را داریم؟ اگر داریم پس چرا مزارع ما را مصادره می‎کنند و یا مدّعی غاصبی را سراغمان می‎فرستند که بدون هیچ زحمتی زمینی را صاحب شود که هیچ سندی برای اثبات ادّعای خود ندارد، یا سدّ خاکی را که برای آبیاری اشجار ساخته شده با لودر و بولدوزر تخریب می‌کنند؟

مثلاً آیا حقّ کمک به دیگران را در امر تحصیل یا سوادآموزی داریم؟ اگر داریم چرا جوانانی را که از وقت و نیروی خود مایه گذاشتند و کودکان محروم را زیر نظر پدر و مادرشان آموزش می‌دادند روانهء زندان کردند و در کلاس‌های اجباری به شنیدن اراجیف معلّم دینی مجبور کردند؟

و از این سؤالات بسیار است؛ امّا این یکی از همه جالب‌تر است: آیا حق مردن داریم؟ اگر داریم چرا قبرهایمان را زیر و رو می‌کنند؟ چرا روی قبرها درخت می‌کارند که جایش پیدا نباشد؟ چرا قبرستان‌ها را ویران کرده درختان را از کمر می‎شکنند یا از ریشه در می‌آورند یا چرا اجازهء دفن نمی‌دهند؟

اگر همه شهامت دارند، لطف کنند بالصّراحه بفرمایند که ما چه حقّی داریم که حالا از حقّ تحصیل رسماً محروم شدیم؟ جانتان خوش باد و عاقبتان با کرام‌الکاتبین.

Comments are closed.