معنای خاتمیت چیست؟
تاکنشان
مطلبی را اخیراً تحت عنوان “خاتمیت در آثار بهائی” درج کرده بودید که در جواب کسانی که هنوز معتقدند دیانت مقدّس اسلام به قوّت خود باقی است و خاتمه بخشنده به کلّیه ظهورات الهیّه است، تهیّه و تنظیم شده بود. اگرچه این قبیل سائلین و منتقدین، که سعی دارند عظمت مقام دیانت اسلام را در خاتمیت آن جستجو کنند، تمام تلاش خود را به کار میبرند که با اثبات خاتمیت حضرت رسول اکرم خطّ بطلانی بر دیانت بهائی بکشند، و بهائیان نیز برای اثبات حقّانیت دیانت بهائی سعی دارند این انتقاد آنها را جواب گویند، امّا به نظر راقم سطور، این مشکل خود مسلمانان است که باید جوابگوی رشتهای از سؤالات و ایرادات وارده بر اصل خاتمیت باشند. در واقع بهائیان لزومی ندارد وارد بحثی شوند که خود مسلمانان باید جواب بدهند نه بهائیان.
اوّلاً مسلمانان باید جواب بدهند که معضلات و تناقضات قرآن را چه کسی باید جواب دهد؟ از آنجا که تفسیر آیات قرآنی را که به ارادهء الهی عزّ نزول یافته، جز خود خداوند یا فرستادهء او نمیتوانند انجام دهند، چه که هر مفسّری یا باید در سطح رسول الهی یا بالاتر از او باشد که پی به مقصود او و فرستندهاش ببرد، لهذا مسلمانان باید فکری برای رفع این معضل بنمایند. اگر بگویند در قرآن هیچ معضل یا تناقضی وجود ندارد، که از کبک تقلید فرمودهاند زیرا بسیاری از مفسّرین به عباراتی مانند “شاید چنین باشد شاید چنان” متوسّل شدهاند و بعضاً مسکوت گذاشتهاند و بعضاً تفسیراتی بیان فرمودهاند که ابداً قانع کننده نیست و موجب انتقاد پیروان ادیان قبل از اسلام شدهاند. از آن گذشته نصّ قرآن است که تأویل کلام الهی را جز خود او و راسخون فیالعلم کسی نمیداند. با توجّه به این که ائمّهء اطهار در اشاره به این آیه خود را راسخون فیالعلم میدانند، مفسّران غیرملهَم به الهامات الهی، یا باید خود را در حدّ حضرت رسول و ائمّهء معصومین بدانند، یا بپذیرند که استنباطهای آنها نمیتواند در حدّ تبیینات حضرات ائمّه باشد. بنابراین، اگر معضلی به قوّت خود باقی باشد، که به وفور هست، نیاز به مبیّنی معصوم و مصون از خطا دارند تا گره از این مشکلات بگشاید. برای ملاحظهء تناقضات و معضلات لاینحل قرآن کریم میتوانند به سایتهای لاتعدّ و لاتحصای اینترنتی مراجعه کرده و به هر دو زبان فارسی و انگلیسی جستجو کرده موارد عدیده را بیابند.
ثانیاً مسلمانان باید جواب دهند که با توجّه به ادّعاهای پیروان سایر ادیان ابراهیمی (صرف نظر از ادیان غیرابراهیمی که اصلاً نه قرآن را قبول دارند و نه رسول خدا را و نه منتظرش هستند) در مورد خاتمیت حضرت موسی و حضرت مسیح، که مستند به آیات کتابهای مقدّس این دو دیانت است، ظهور حضرت رسول اکرم چه محلّی از اِعراب دارد. اگر مایلند به حبل آیهء قرآنی مربوط به تحریف تورات و انجیل متوسّل گردند، به دلایل متعدّد این استدلالشان مردود است. اوّلاً پیروان ادیان گذشته اصلاً به حقانیت قرآن اذعان ندارند که بخواهند این دلیلشان را بپذیرند؛ ثانیاً، اگر نحوهء جمعآوری تورات و انجیل ملاک ایشان در مورد تحریف است، قرآن کریم نیز به همین ترتیب جمعآوری شده و از حافظهء عدّهای از مسلمانان زمان عثمان استفاده شده و در این طریق، از قرآنی که امام معصوم، حضرت علی بن ابیطالب، تهیّه کرده بودند اصلاً استفاده نشد. بنابراین، انتقادی که بر تورات و انجیل وارد است، بر قرآن هم وارد است. ثالثاً اگر به حبل آیهء قرآنی متوسّل شوند که گوید ما ذکر را نازل کردیم و حافظش هم هستیم، باید ثابت کنند که مقصود از ذکر همان قرآن است و از آن گذشته باز هم ادّعای قرآن است و مورد قبول پیروان ادیان سالفه نیست.
ثالثاً مسلمانان باید جواب دهند که وقتی خداوند در قرآن ادّعا میکند که کلمات پروردگار آنقدر زیاد است که اگر دریا مداد شود که آنها را بنویسد، هر آینه دریا تمام شود و کلمات پروردگار تمام نشود (کهف، ۱۰۹)، این ادّعا یا درست است یا نادرست. اگر درست است چه شد که به یک قرآن سر و ته قضیه هم آمد و کلمات خدا به پایان رسید و اعلام فرمود این آخرین سخنان من بود و از این پس دیگر حرفی ندارم با شما بزنم. اگر نادرست است که فی نفسه دالّ بر عدم حقّانیت قرآن میشود چه که نسبت ناروا به خداوند داده است. یا آن که درست است و خداوند امساک میکند از بیانش و فیض فیّاض بالمرّه قطع شده است که منافی با فضل و کرم خدایی است. کلمات خداوند برای هدایت خلق است والاّ اگر قرار بود در خزانهء الهی الی الأبد محفوظ ماند و مورد استفادهء حضرت الوهیت واقع نشود، به قول سعدی، علیه الرّحمه، “زر از بهر خوردن بود ای پسر
ز بهر نهادن چه سنگ و چه زر.” اگر قرار باشد خداوند مدّعی داشتن کلمات بیپایان باشد و برای هدایت نوع بشر از آن استفاده ننماید، وفای به عهد ننموده و در راهنمایی نوع بشر، که خودش او را طالب ترقّی و مستعدّ پیشرفت خلق کرده، کوتاهی فرموده است.
رابعاً، مسلمانان باید جواب دهند که وقتی دو عطیهء الهی دین است و به بیان حضرت رسول اکرم، حدّاقل دو علم تأیید شده است، این دو باید به موازات هم پیش بروند تا مبادا یکی بدون دیگری مضرّ به حال بشر باشد. اگر علم بدون دین باشد، طریق افراط را طیّ میکند و مثلاً سبب میشود که دینامیت اختراعی آقای نوبل، به جای تسهیل کَند و کاو در کوهها و استخراج معادن جهت استفاده نوع بشر، در جهت تخریب و ویرانی و اذیت و آزار آنچه که دشمن مینامند به کار برود. و اگر دین بدون علم باشد، البتّه بعد از مدّتی طریق خرافه را طیّ میکند چه که انسان ماهیتاً طالب رویدادهای خارقالعاده است. نگاهی به کتب احادیث زمان صفویه گویای این مطلب است. لهذا، با توجّه به این که سرعت پیشرفت علم هر دم بیشتر میشود، چگونه ممکن است عطیهء دیگر خداوند درجا بزند و ابداً پیشرفت نداشته باشد؟
خامساً، مسلمانان باید جواب دهند با پیشرفتهایی که در روابط اجتماعی و توسعهء شهرها و کشورها حاصل شده و در اطراف و اکناف جهان فرهنگهای متفاوتی کشف شده، چگونه آنچه که برای بشر چهارده قرن پیش نازل شده میتواند حاکم بر روابط اجتماعی فعلی باشد و در زمانی که، فیالمثل بردگی ابداً پذیرفته نیست، حکم قرآنی تفاوت بین بانو و کنیز و آقا و برده همچنان بر روابط اجتماعی حکومت نماید و در دنیایی که برابری حقوق برای همهء انسانها سرلوحهء فعالیتها قرار گرفته، نابرابری بین مرد و زن در دیانت اسلام (که بهتر است وارد جزئیاتش نشویم)، چگونه میتواند توجیه گردد و در زمانی که تلاش برای ائتلاف بین پیروان جمیع ادیان در جریان است، “انّما المؤمنین اخوه” چه محلّی از اِعراب دارد؟
بنابراین، اصرار بر خاتمیت ادیان موسوی، عیسوی و اسلام نه تنها بر عظمت مقام این ادیان نمیافزاید، بلکه باعث مشکلات و معضلاتی برای پیروانشان میگردد.
اگر این بحث ادامه یابد، خوف از آن دارم که از محدودهء قابل درج در سایت مورد نظر تجاوز نماید. لاجرم نگاهی متفاوت به بحث خاتمیت به مقالتی دیگر واگذار میشود.